ادامه بحث گذشته در بررسي ادلة مستدله بر عدم حرمت غيبت
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 211 تاریخ: 1382/7/16 بسم الله الرحمن الرحيم براى عدم حرمت غيبت مخالف به وجوهى استدلال شده است. يكى از آنها اين بود كه اصلا مخالف مسلمان نيست، بلكه مخالف كافر است. «وجه اول: مخالف، مسلمان نيست و نقد آن» اين حرفى بود كه صاحب حدائق روى آن تكيه كرده بود هم در اينجا و هم در كتاب الطهارة براى اثبات نجاست آنها و ما عرض كرديم كه دليلى بر كفر آنها نداريم و آنها هم مسلمان هستند و همه آثار اسلام بر آنها بار ميشود، به علاوه كه اگر رواياتى هم اشعارى يا دلالتى بر كفر به معناى مقابل اسلام داشته باشد آن روايات معارض است به صراحت و يا أظهريّت رواياتى كه ميگويد اسلام عبارت است از همان شهادتين و بر همين شهادتين جرت المناكح و المواريث كه در اصول كافى يك بابى دارد «باب الفرق بين الايمان و الاسلام»، آنجا روايات را متعرّض شده است. پس دليلى بر كفر آنها نداشتيم و رواياتى كه ميگفتند اينها كافر هستند گفتيم كفر مقابل ايمان است مثل كفر در شكر نعمت نكردن، و اگر هم قبول كنيم اشعار يا دلالة مائى دارد معارض است با روايات صريحه و رواياتى كه ظهور قوى دارند و أظهر هستند در اينكه اسلام همان شهادتين است؛ اين يك وجه بود كه گذشتيم. «وجه دوم: بر فرض مسلمان بودن ناصبي هستند و نقد آن» وجه دوم اينكه بر فرض اينها مسلمان باشند اما ناصبى هستند، و نواصب نه مالشان ارزش دارد و نه جانشان ارزش دارد چه برسد به اينكه آبروى آنها ارزش داشته باشد، آبرويى كه با غيبت از بين ميرود. اين را هم عرض كرديم كه دليل نداريم بر اينكه اينها جزء نواصب هستند و بلكه ناصبى بر آنها صدق نميكند. «نقد وجه سوم : خطابات در آيات به مؤمنين است» وجه سومى كه به آن استدلال ميشود براى عدم حرمت غيبت مخالف، اين كه خطاب در آيه شريفه در سوره حجرات به مؤمنين است، أعوذ بالله من الشيطان الرجيم (يا ايها الذين آمنوا اجتنبوا كثيراً من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا و لا يغتب بعضكم بعضا)[1]، شماها همديگر را غيبت نكنيد اما غيبت ديگران و پشت سر ديگران هر چه بخواهيد بد بگوييد مانعى ندارد، شما خودتان را داشته باشيد به ديگران كارى نداشته باشيد. و لايغتب بعضكم بعضا شما بعضيهايتان غيبت بعضيها را نكنيد، بنابراين شامل مخالفين نميشود، خطاب مصدّر است به الذين آمنوا. جواب این، از آنچه كه ما براى عموميت به آن استدلال كرديم، گذشت، و حاصل جوابها اين بود كه اولا اين نقض ميشود به غير واحدى از احكام تكليفيّه و وضعيّه كه مخاطب همان مؤمنين هستند و در كثيرى از آيات قرآن اين خطاب هست، اگر نگوييم در جُلّ از آيات قرآن؛ آيات متضمنه حكم وضعى يا متضمّن حكم تكليفى. مثلا در سوره بقره، حالا من يك مقدار نوشتهام بعد خودتان مراجعه كنيد. سوره بقره آيه 153 (يا ايها الذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصلاة)[2]، آيه 172 (يا ايها الذين آمنوا كلوا من طيبات ما رزقناكم)[3]، آيه 183 (يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام)[4]... در المعجم المفهرس در ماده أمن ميتوانيد پيدا كنيد. آيه 208 (يا ايها الذين آمنوا ادخلوا فى السلم كافة)[5] همهتان در سلم و سازش بياييد يعنى مسلمانها در سلم و سازش آمدن واجب است اما غير مسلمانها در سلم و سازش آمدن واجب نباشد، به هر حال (يا ايها الذين آمنوا ادخلوا فى السلم كافة) اين خطاب به مؤمنين است. آيه 264 از سوره بقره، (يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى)[6] شما مؤمنين صدقاتتان را باطل نكنيد اما غير مؤمنين باطل كنند مانعى ندارد. شما اگر به كسى كمك كرديد ارزش طرف را حفظ كنيد منت سر او نگذاريد و شخصيتش را ترور كنيد حرام است براى شما، اما غير مسلمانها غير مؤمنين ميتوانند ارزشها را ترور كنند و شخصيتها را ترور كنند ولو حالا آنها كمكى هم به شما كردند حق دارند شخصيت شما را ترور كنند بالمنّ و الاذى؛ خطاب به مؤمنين است. آيه 267 (يا ايها الذين آمنوا انفقوا من طيبات ما كسبتم)[7] انفاق را ميگويد از طيبات بايد باشد. مؤمنين فقط اينطور هستند يا غير مسلمين هم ميتوانند از راه حرام انفاق كنند؟ آيه ربا، گفت آن همه اصغر بودند اكبر هم اين است در استدلال. آيه 278 از سوره بقره (ياايها الذين آمنوا اتقوا اللّه و ذروا ما بقى من الربوا)[8] مؤمنين موظف هستند رباها را پس بدهند مالك نشدهاند يا نگيرند، موظف شدهاند با اين آيه كه رباها را نگيرند اما غير مؤمنين نه چنين وظيفهاى ندارند. باز مسأله دِين آيه 282 از سوره بقره كه مفصل دارد (اذا تداينتم بدين)[9] يك نفر بنويسد شاهد بگيريد، اينها فقط مال مؤمنين است و مال غير مؤمنين نيست؟ در سوره آل عمران آيه 130، (يا ايها الذين آمنوا لاتأكلوا الربوا اضعافاً مضاعفة)[10] يعنى غيرمؤمنين مانعى ندارد اضعافاً مضاعفة كثيرة كثيرة، خطاب به مؤمنين است ديگر! آيه200 از سوره آل عمران، (يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا اللّه لعلكم تفلحون)[11] فقط مؤمنين بايد با هم ارتباط داشته باشند و خويشتندار باشند و با صادقين باشند، ديگران لازم نيست؟ سوره نساء آيه 19، (يا ايها الذين آمنوا لايحل لكم أن ترثوا النساء كرها)[12] شما حق نداريد ارث از آنها به صورت مجبورى ببريد، شما مؤمنين حق نداريد، اما ديگران حق دارند. من اينكه زياد ميخوانم تازه همه را ننوشته ام، براى اينكه بگويم چطور گاهى يك اشتباه بزرگى را بزرگان دنبال ميكنند و اشتباه از بزرگان، كوچكش هم بزرگ است چه برسد به بزرگش. اين حرف را صاحب حدائق زده ديگران هم آمده اند دنبال كردهاند كه خطاب مال مؤمنين است. آيه 29 سوره نساء، (يا ايها الذين آمنوا لا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل الا أن تكون تجارة عن تراض)[13]، شما مؤمنين با راههاى نادرست حق نداريد بخوريد! خطاب مربوط به مؤمنين است، پس اگر ديگران با راه باطل بخورند مانعى ندارد. دليل كه شامل آنها نميشود، دليل فقط شامل حال مؤمنين ميشود. آيه 59، (يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم)[14]، فقط الذين آمنوا بايد اطاعت رسول كنند، ديگران اطاعت رسول بر آنها واجب نيست؟ اينها آيات است. سورههايى كه دارد فراوان است، در سوره آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، نور، در سوره نور دارد (يا ايها الذين آمنوا لا تتبعوا خطوات الشيطان)[15] يعنى غير آمنوا آن نهى نشده است. باز در سوره نور دارد (يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوتاً غير بيوتكم)[16] غير خانههاى خودتان مگر اينكه اجازه بدهند. حالا از همه بهتر در سوره احزاب آيه 56 است، أعوذ بالله من الشيطان الرجيم (ان اللّه و ملائكته يصلّون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلّوا عليه و سلموا تسليما)[17]. اين اختصاص به مؤمنين دارد، غير مؤمنين مشمول اين حكم نيستند؟ هو كما ترى. سوره حجرات آيات12،6،2،1 همين سوره محل بحث. (يا ايها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدى اللّه و رسوله)[18] يعنى در قانونگذارى پيش از آنها نيفتيد، بگذاريد ببينيد آنها چه ميگويند. (الذين آمنوا لاترفعوا)[19]، اما ديگران اگر بلندگو بگذارند با بلندگو پيغمبر را صدا بزنند آنها مانعى ندارد. الذين آمنوا نبايد صدايش را بلند كنند. (يا ايها الذين آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا)[20]، ديگران مانعى ندارد كه اين جمله را بگويند اما شما مؤمنين نگوييد. كثيرى از أحكام تكليفيّه و يا وضعيّه كه در قرآن آمده كثير آن احكام با يا ايّها الذين آمنوا است و در كثيرى از سور هم آمده اگر نگويم در جُلّ از سور. خوب اگر بنا باشد چون در آيه سوره حجرات (يا ايّها الذين آمنوا اجتنبوا كثيراً من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسّسوا و لايغتب بعضكم بعضا)[21] چون خطاب به مؤمنين است پس غيبت مخالفين مانعى ندارد، خوب در همه اين احكام هم بايد بگوييم اين احكام فقط مال مؤمنين است و هو كماترى. اين هم يك جواب نقضى. حلّش به اين است كه اصلا خطابات در قرآن به آمنوا يا ايها الذين آمنوا، اين خطابات براى اين است كه كلمه ايمان را آورده تذكراً لضمانة الاجراء و تحريصاً فى العمل بالاستعانة من الايمان، ميخواهد وادار كند انسان را با عمل با استعانت از ايمان. ميگويد آقا تو كه روحانى هستى كه نبايد اين كار را بكنى! اين تو كه روحانى هستى نه اينكه حكم اختصاص به روحانى دارد، اين معنايش اين است كه از جنبه روحانيت ميخواهد استفاده كند تحريص كند بر اجراء ؛ اين آيات اينطورى است. حالا كه اين عبارت را من خواندم بگذار يك دو تا شبهه هم به اين عبارت عرض كنم. ايشان ميفرمايد كه خطاب براى مؤمنين است خاصة، چطور ميگويد خطاب براى مكلفين و مسلمين است؟ من بخوانم دوباره عبارت صاحب حدائق را، «و ثانياً: أن ما ذكره بقوله و الظاهر أن عموم ادلة الغيبة من الكتاب و السنة يشمل المؤمنين و غيرهم فان قوله تعالى: (لا يغتب بعضكم بعضا)، اما للمكلفين أو المسلمين من العجب العجاب عند ذوى العقول و الالباب. فان صدر الآية: (يا ايها الذين آمنوا)، فالخطاب للمؤمنين خاصة فكيف يقول: أن الخطاب للمكلفين أو المسلمين؟» اصلا چه كسى بحث خطاب دارد مقدس اردبيلى؟ مقدس اردبيلى ميفرمايد ظاهر اين است، نميگويد خطاب اينطورى است! اين ظهور را از اين جهت در آورده كه ذكر ايمان تحريصاً براى عمل است، نميگويد خطاب تا شما بگوييد عند ذوى الالباب؛ نزد كسى كه بخواهد به عبارت مقدس اردبيلى دقت كند و نخواهد آنچه خودش ميداند تحميل كند، چه موقع خطاب داشت ايشان؟ اگر يك كسى گفت و الظاهر... رأيت اسداً يرمى هو الرجل الشجاع شما ميتوانيد به او اشكال كنيد كه آقا! اسد كه حيوان مفترس است؟ او ميگويد آقا و الظاهر از اين جمله، اين نميگويد خطاب تا شما اشكال كنيد! درست است خطاب مربوط به مكلفين و مؤمنين است، ولى ايشان از اين خطاب استفاده عموميّت كرده، يا به دليل اشتراك يا به دليل تنقيح مناط، يا به دليل اينكه ذكر ايمان تحريصاً است كما اينكه بعضى از مفسّرين بزرگ گفتهاند، چه موقع ايشان خطاب دارد؟ فكيف يقول أنّ الخطاب للمكلّفين أو المسلمين؟ ما به صاحب حدائق ميگوييم كيف تقول أنه قال ذلك؟ كيف تقول أنه قال أن الخطاب للمؤمنين و المسلمين؟ مع اينكه در كلامش هيچ مسأله خطاب للمسلمين و مكلفين نيست، مسأله استظهار مطرح است. و كأنّه غفل عن صدر الآية ما به ايشان با كمال ادب عرض ميكنيم و كأنّك لاقترار مذهبك غفلت از عبارت مقدس اردبيلى! او اگر از قرآن غافل شده شما از عبارت مقدس غافل شده ايد نعوذ بالله. غفل از صدر آيه، او به صدر آيه كار ندارد او استظهار دارد ميكند! استظهار غير از خطاب و عبارت است! «حتى بنى عليه هذا الكلام الواهي بالغ غاية الضعف»، از اين بهتر نميشود حرف زد، از اين عاليتر نميشود اتّحاد مسلمين و بلكه اتّحاد بشريت را به وجود آورد، از اين بهتر نميشود ديگران را به مذهب اثنا عشريه حقه دعوت نمود كه بگوييم آقا آبروى همه انسانها محترم است. آقاى برادر اهل سنت، حنفى، مالكى، مذهبى هر كسى كه هستى، آبروى تو هم مثل آبروى من شيعه محترم است. از اين بهتر ميشود دعوت كرد به تشيع؟ از اين بالاتر ميشود حرف زد؟ در پانصد سال قبل مقدس اردبيلى (قدس سره الشريف) اين حرف را زده و آدم احتمال ميدهد كه اينها از الهاماتى است كه از اهل بيت گرفته است! در يك جايى كه صاحب جواهر ميگويد اينها خلاف بداهت است كه بگوييم غيبت آنها حرام است، در يك جايى كه حتى امام امت (سلام اللّه عليه) با همه آگاهى و بينائيش ميگويد بله، حرف صاحب جواهر درست است! نخير، اين جواز حرمت غيبت آنها خلاف بداهت است اين حرف حرف بلندى است! به بلنداى همه كهكشانهاست در فقه! اينطور حرفى را كمتر فقيهى ميتواند بزند مگر فقيهى مثل مقدس اردبيلى كه با امام زمان ارتباط داشته باشد و با اميرالمؤمنين (عليه السلام) هم ارتباط داشته باشد و با حكومتها هم خوش و بِش نداشته و لذا نگذاشتند حرفهايش رشد كند؛ شايد، نميگويم دقيقاً. بنده عرض ميكنم بنا هذا التحقيق الحقيق يليق أن يكتب بماء الذهب على النور و على السماوات و الارضين كلّها فانّها دعوة لتشيع بالحكمة و الموعظة الحسنة. اين لايقال ايشان كه ميفرمايد كه ديگران هم گفته اند. و اما ما يقال در ردّ استدلال صاحب حدائق به اينكه ايمان در زمان نزول قرآن بيش از ايمان به نبوت و توحيد نبوده است، چون آن وقت بحث ولايت ائمه معصومين مطرح نبوده است، ايمان بيش از اين نيست. بنابراين نميتوانيم بگوييم يا ايها الذين آمنوا اجتنبوا يعنى يا ايها الذين اعتقدوا ولايت ائمه را! زمان نزول قرآن و آيات ايمان، ايمان آن وقت به اعتقاد به نبوت و به الوهيت بوده است، به توحيد و نبوت. ايمان به امامت ائمه اثنا عشر(عليهم السلام) آن وقت جزء اسلام نبوده است، جزء اركان اسلام نبوده، بنابراين ولو این که آيه مربوط به مؤمن هم باشد مؤمن مخالف را چه ميشود؟ اين اشكال به صاحب حدائق وارد نيست. ردّ حرف حدائق به اين وجه ناتمام است، براى اينكه ايمان به خدا و پيغمبر يعنى ايمان به آنچه كه آنها آوردهاند، اعتقاد به كلّ ما جاء به اللّه و رسوله اعتقاد به آنچه كه آنها آوردهاند. اين دائره اعتقاد يك روز مضيّق بوده، يك روز ميشود موسّع؛ يك روزى مسأله ولايت نبود ايمان اعتقاد بما جاء به النبى بود، منحصر ميشد مصداقش به توحيد و نبوت. بحث امامت مطرح شد، در زمان امامت اميرالمؤمنين(ع) توحيد است و نبوت و امامت. در زمان امام حسن عسكرى توحيد است و نبوت و امامت يازده تا. در زمان امامت مهدى موعود (عج) ايمان عبارت است از اعتقاد به توحيد، نبوت و امامت. پس ايمان يك مفهوم بيشتر ندارد و هو الاعتقاد بما جاء به اللّه و رسوله من الاركان، اين معناست و اين مفهوم. اين مفهوم در اثر گذشت زمان مصاديقش مختلف ميشود و هر روزى يك مصداق پيدا ميكند، مثل آيه شريفه أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم (يا ايها الذين آمنوا اوفوا بالعقود)[22] عقود يعنى قرار داد، گره زدن قرار داد؛ اين قرار داد يك روز پنج تا مصداق داشته امروز پنجاه تا دارد، فردا ممكن است پانصد تا در بياورد. ديروز بيمه جزء قرار داد نبود قراردادهاى دريايى نبود، قراردادهاى هوايى نبود، قراردادهاى بين المللى نبود، قراردادهاى منشور نبود، امروز همه شده است. مفهوم واحد است و مصداق متعدّد است. وجه چهارمى كه صاحب حدائق به آن استدلال كرده بگويم كه مطالعه كنيد اين است، ميفرمايد حالا قبول كنيم يا ايها الذين آمنوا مخالفين را هم شامل بشود، لكن در آيه، ذيل آيه دليل بر اختصاص است، براى اينكه در ذيل آيه دارد (أيحب احدكم أن يأكل لحم أخيه ميتاً)[23] ما چه موقع با آنها برادريم؟ ما با آنها دشمنى ديرينه داريم، عداوت ديرينه داريم، برادر نيستيم. پس بر فرض صدر آيه هم عام باشد به قرينه ذيل آيه كه علت يا به حكم علت است اختصاص به مؤمنين دارد و آنها را شامل نميشود. حالا ببينيم دشمن هستيم يا نيستيم براى فردا انشاء اللّه. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1] - حجرات (49): 12. [2] - بقرة (2): 153. [3] - بقرة (2): 172. [4] - بقرة (2): 183. [5] - بقرة (2): 208. [6]- بقرة (2) : 264. [7]- بقرة (2) : 267. [8]- بقرة (2) : 278. [9]- بقرة (2) : 282. [10]- آل عمران (3) : 130. [11]- آل عمران (3) : 200. [12]- نساء (4) : 19. [13]- نساء (4) : 29. [14]- نساء (4) : 59. [15]- نور (24) : 21. [16]- نور (24) : 27. [17]- احزاب (33) : 56. [18]- حجرات (49) : 1. [19]- حجرات (49) : 2. [20]- بقرة (2) : 104. [21]- حجرات (49) : 12. [22]- مائدة (5) : 1. [23]- حجرات (49) : 12.
|