Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نقل وجوه مستدله بر عدم حرمت غيبت غير مؤمن در كلام مصباح الفقاهه
نقل وجوه مستدله بر عدم حرمت غيبت غير مؤمن در كلام مصباح الفقاهه
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 213
تاریخ: 1382/7/22

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث درباره اين بود كه آيا حرمت غيبت اختصاص دارد به مؤمنين و شيعه اثنا عشرية و يا حرمت غيبت اختصاصى به آنها ندارد و نسبت به هر انسانى حرام است و فرقى بين مؤمن و غير مؤمن نيست و يا اينكه نسبت به مسلمين حرام است من المؤمنين أو غير مؤمنين، ولى نسبت به كفار جائز است. گفتيم احتمالات سه گانه است و بر احتمال اوّل كه اختصاص به مؤمنين باشد، ادّعاى شهرت بلكه ادّعاى اجماع هم شده، أعميّتش از مؤمن و مسلم هم از صاحب شرح ارشاد استفاده مي‌شود و بر مي‌آيد و مقتضاى صناعت هم اين بود كه بگوييم مطلق انسان غيبتش حرام است.

براى عدم حرمت غيبت نسبت به غير مؤمن به وجوهى استدلال شده كه عمده آن وجوه در حدائق آمده بود، ما هم به تقرير خاصى مورد تعرّض قرار داديم.

آقاى خوئى(قدس سره) در اين مصباح الفقاهة ايشان هم به وجوهى استدلال فرموده‌اند، براى اينكه حرمت اختصاص به مؤمن دارد و غيبت غير مؤمن و بدگوئى پشت سر غير مؤمن و اينكه او را در جلسه بياوريم و هِى بگوييم پشت سرش و بخنديم، هر چه مي‌خواهيم درباره او بگوييم، قدش كوتاه است، كچل است، دزد است، خائن است ظالم است، مال مردم خور است، بى دين است، هر چه مي‌خواهيم بگوييم و بخنديم، نسبت به مخالفين جائز است و اصلا حرام نيست. به وجوهى ايشان استدلال فرموده كه بر مي‌گردد به همان حرفهاى صاحب حدائق و جواب از آنها هم ظاهر مي‌شود از آنچه كه ما جواب داديم به صاحب حدائق و از آنچه كه خودمان در اول استدلال مورد تعرّض قرار داديم، اما در عين حال براى اينكه قصّه خيلى محكم بوده نزد آقايان، من باز متعرّض مي‌شوم حرفهاى ايشان را و جوابهايش را بيان مي‌كنم، هر چند عرض مي‌كنم از حرفهاى گذشته واضح مي‌شود و نيازى نيست؛ اما چون مطلب مسلم بوده در نظر آقايان تا جايى كه صاحب جواهر ادّعاى ضرورت كرده امام امّت (سلام اللّه عليه) هم قبول كرده من متعرّض مي‌شوم حرفهاى آقاى خوئى را جواب حرفهاى ايشان را هم مي‌گويم تا نسبت به ايشان هم اداء دينى نموده باشيم.

من عبارت ايشان را اوّل مي‌خوانم. مي‌فرمايد: «قوله ثم إنّ ظاهر الاخبار إختصاص حرمة الغيبة بالمؤمن أقول: المراد من المؤمن هنا من آمن باللّه و برسوله و بالمعاد و بالائمة الإثني عشر (عليهم السلام) اوّلهم على بن ابيطالب(ع) و آخرهم القائم الحجة المنتظر (عج) و جعلنا من اعوانه و انصاره و من أنكر واحداً منهم جازت غيبته لوجوه [حالا اينجا يك شبهه‌اى است، حالا اگر كسى لم ينكر آنها را ولى زاد بر آنها. قاعده‌اش اين است كه وقتى ايشان مي‌فرمايد غيبت مؤمن حرام است اختصاص حرمت به مؤمن دارد، ظاهر اين عبارت اين است كه غيبت آنها هم مانعى ندارد يعنى نه تنها غيبت اسماعيليه و زيديه مانعى ندارد، بلكه غيبت فطحيه هم كه بسيارى از مشايخ محدّثين ما فطحى مذهب بوده‌اند غيبت آنها هم مانعى ندارد؛ از اين عبارت اين استفاده مي‌شود.

اللّهم الاّ أن يقال كه مرادشان اين است كم نكنند اما زياد كنند مانعى ندارد، حالا بر آنها اگر يك كسى زياد كند سيزده تا امام چهار ده تا امام، آن غيبتش حرام است. از ظاهر اين عبارت كه مي‌فرمايد مؤمن اينطور آدمى است برمي‌آيد كه حتّى غيبت فطحى مذهبها كه امامت ائمه اثنا عشر را قبول دارند به علاوه عبداللّه بن افطح، غيبت آنها هم مانعى ندارد. حالا آن هم بر نيايد حدأقل زيديه و اسماعيليه و همه اين فرق از فرق مسلمين غيبتشان حرام است، شما نمي‌توانيد پشت سرشان دستشان بياندازيد (مؤمنين را) اما آنها را هر چه دستشان بياندازيد مانعى ندارد، عليه آنها بگوييد و بخنديد، مانعى ندارد.]

لوجوهٍ الاوّل: أنّه ثبت فى الروايات و الادعية و الزيارات جواز لعن المخالفين و وجوب البرائة منهم و اكثار السب عليهم و اتّهامهم و الوقيعة فيهم اى غيبتهم لأنّهم من اهل البدع و الريب»[1] اين وجه اول.

«نقد كلام مصباح الفقاهه»

خدا كند كه اين عبارت مال ايشان نباشد و اين را گردن مقرّر بگذاريم، بگوييم مقرر اشتباه كرده اينطورى گفته است و الاّ گوياى اين است كه در مسأله هيچ تعمقی نشده و چون ديگران يك حرفهايى را زده اند ايشان هم آمده فرموده است. حالا من يكى يكى مي‌خوانم ببينيد چطور است.

مى فرمايد «ثبت فى الروايات و الادعيه جواز لعن المخالفين» نه ايشان بيان كرده كجا آمده و نه بنده يافتم، يعنى سني‌ها را لعن كنيم؛ يكى يكى هر سنى كه هست دانه دانه به شخص لعن كنيم يا نعوذ بالله بگوييم همه زيديها لعنت خدا بر آنها باد حالا ما مخالفين نمي‌گوييم كه خيلى گير بكند. همه زيديها، همه برادران اهل سنت بر اينها لعنت باد، مي‌گويد در زيارات و ادعيه آمده. خوب اگر در زيارات و ادعيه آمده يا بايد به شخص آمده باشد يا به عنوان؛ در عبارت بيان نشده، بنده هم نيافتم، اگر كسى بلد است بگويد.

ثبت در روايات و ادعيه و زيارات جواز لعن المخالفين، مخالفين يعنى سنّي‌ها! مي‌گويد در همه اينها لعن آنها جائز شده است. نه در عبارت، ايشان بيان كرده است اين آقاى مقرّر كجا و كدام دعا و كدام زيارت و نه ما يافتيم. لعن مخالفين يعنى لعن سنى ها بما هم سنى.

در كدام زيارتنامه داريم، كدام دعا داريم، كدام روايت داريم كه مخالفين بما هم مخالفين چون اميرالمؤمنين(ع) را خليفه چهارم مي‌دانند اما به هر حال دوست او هستند، بدش را هم نمي‌گويند. چون زيدى مذهب است، اسماعيلى مذهب است حالا اگر بگوييم مخالفين آنها را هم شامل مي‌شود، كجا داريم كه به اينها لعن كرده باشد؟ يكدانه زيارتنامه، يكدانه دعا بگوييد كه لعن كرده باشد؟

«اللّهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد»[2] چه ربطى دارد به سني‌ها، به اسماعيليها و زيدى مذهب‌ها؟ ظالم را دارد لعن مي‌كند، هر كسى كه ظالم است! آنهايى كه امروز هستند كجا ظلم كرده‌اند؟ تازه ظلم ديگران را هم انكار مي‌كنند، تازه مي‌گويند آنها هم ظلم نكرده‌اند مي‌گويند شما مي‌گوييد ظلم كرده‌اند! اللهم العن اول ظالم مثل همان است كه از صحابه رسول اللّه آن دوّمى، خليفه دوم به او گفت كه به من دعا كن، او خيلى آدم زرنگى بود بار مجّانى نمي‌داد، خوب نمي‌توانست هم بگويد كه من دعا به تو نمي‌كنم، گفت آقا ما به همه خوبها دعا مي‌كنيم اگر شما هم جزئش هستيد كه خوب جزئش هستيد، اگر نيستيد ما چرا دعا كنيم به آدمى كه خوب نيست؟ حرف خيلى قشنگى زد.

بحث در اينكه در دعا آمده در زيارت آمده در روايات آمده ظالم ملعون است، ناصب ملعون است، دشمن اهل بيت ملعون است بحثى نيست، اما آيا مخالفين همه ظالمين هستند؟ آيا غير شيعه همه ظالمين هستند از فرق مسلمين؟

«و الوقيعة فيهم» حالا وقيعه اش يعنى غيبت، همه آنها غيبتشان هم مانعى ندارد. «لأنهم من أهل البدع و الريب»؛ آيا اين علت آخرى يا علت اولى است من نمي‌دانم، لأنهم من اهل البدع و الريب. خود اين عبارت اشاره دارد به بعض روايات، پاورقى هم نوشته بعض روايات را، من حالا آن روايات را مي‌خوانم مي‌گويد وسائل جلد 16 از اين چاپهاى جديد صفحه 267. عنوان باب اين است «باب وجوب البرائة من اهل البدع و سبّهم و تحذير الناس منهم و ترك تعظيمهم مع عدم الخوف» باب اينكه بايد با اهل بدعت برائت جست.

يكي از آن روايات، روايـتى كه ايشـان مي‌فـرمايد صحيحه است. محمـد بـن يعقوب عن محمد بن محمد بن الحسين [در كافى دارد عن محمد بن يحيى عن محمد بن الحسين] عن احمد بن محمد بن أبى نصر عن داود بن سرحان عن ابى عبداللّه(ع)، قال: قال رسول اللّه (ص): «اذا رأيتم اهل الريب و البدع من بعدى فأظهروا البرائة منهم و أكثروا من سبّهم و القول فيهم و الوقيعة و باهتوهم كيلاً يطمعوا فى الفساد فى الاسلام و يحذرهم الناس و لايتعلمون من بدعهم يكتب اللّه لكم بذلك الحسنات و يرفع لكم به الدرجات فى الآخرة»[3] اين يك روايت.

روايت ديگر باز دارد عن معمّر بن عمر قال: قال رسول الله(ص): قال ابوعبداللّه(ع): «لعن اللّه القدرية لعن اللّه الحرورية لعن اللّه المرجئة [مرجئه آنها بودند كه مي‌گفتند وقتى مؤمن شد هر گناهى انجام بدهد ديگر مانعى ندارد] قلت: كيف لعنت هؤلاء مرّة و لعنت هؤلاء مرّتين؟ فقال: إنّ هؤلاء زعموا أنّ الذين قتلونا كانوا مؤمنين فثيابهم ملطخة بدمائنا ...»[4] و يك سرى روايات ديگر اينطورى كه در اين باب هست. باز اينجا پاورقى دارد 267 و 269.

269 رواياتش اين است: قال: قال رسول اللّه (ص): «اذ ظهرت البدع فى امّتى فليظهر العالم علمه فمن لم يفعل فعليه لعنة اللّه»[5].

روايت بعدى: قال: قال على(ع): «انّ العالم الكاتم علمه يبعث أنتن اهل القيامة ريحاً تلعنه كلّ دابّة من دوابّ الارض الصغار»[6].

روايت بعدى: «أدنى الشرك أن يبتدع الرجل رأياً فيحب عليه و يبغض»[7] باز روايات ديگرى دارد «قال: و قال رسول الله (ص) «قال: قال رسول الله (ص) كل بدعة ضلالة و كل ضلالة سبيلها إلي النار»[8].

روايت بعدى: يونس بن عبدالرحمن فى حديث قال روينا عن الصادقين (عليهم السلام) انهم قالوا: «اذا ظهرت البدع فعلى العالم أن يظهر علمه فان لم يفعل سلب نور الايمان»[9].

اينها رواياتى است كه اين پاورقى به آن اشاره كرده كه در دو باب آمده در وسائل و ظاهر عبارت مصباح الفقاهة هم اين است كه اين روايات را مي‌خواهد بگويد. يكى در باب وجوب البرائة من اهل البدعة و سبّهم، يكى در باب وجوب اظهار العالم علمة. خوب اين دو دسته از روايات.

و لكن استدلال به اين روايت كما ترى و كما أرى! اين مربوط به اهل بدعت است، يك كسى كه مبدع است و بدعتى را مي‌خواهد به وجود بياورد، فرض كنيد حالا خلافت بعضيها بدعت يعنى دانسته آمده‌اند به وجود آورده‌اند، بدعت اين است كه يك چيزى را من مي‌دانم كه جزء دين نيست بيايم جزء دينش كنم، يا مشكوك جزء دين است من بيايم جزء دينش كنم. فرض كنيد حالا اينها بدعت را به وجود آورده‌اند غير مؤمنين، اما همه اين مخالفين اهل بدعت هستند يا آن پديد آوردنده ها؟ و بزرگانشان. بنابراين، اينها مال اهل بدعت است مربوط به اهل بدعت است، چه ربطى دارد به غير مؤمن بما هو غير مؤمن! اين اولا.

ثانياً شما به عبارت شيخ[10] مراجعه كنيد، در مستثنيات غيبت يكى از مواردش را غيبت از اهل بدعت ذكر كرده، غيبت كردن مبدع. بعد مي‌فرمايد غيبت مبدع كه جائز شده و در روايات هم آمده براى اين است كه اين مبدع جلويش گرفته بشود و ديگران در دام او نيفتند؛ هم روايات اين را مي‌گويد و هم شيخ اين را مي‌گويد. اين كه مي‌گويد غيبت كنيد مبدع را و در جامعه لهش كنيد، شخصيتش را ترور كنيد، لئلا يطمع الناس فيه ديگران طمع نكنند و فساد در جامعه به وجود نيايد، اين چه ربطى دارد به غيبت بما هو غيبة؟ من دنجم گرفته حسوديم گرفته مي‌خواهم جلسه مان گل كند مي‌خواهم از يك كس غير مؤمن غيبت كنم، يا حتى از اهل بدعت غيبت مي‌كنم نه براى اينكه جلويش گرفته بشود بلكه براى اينكه بزرگش كنم، چون يك راه بزرگ شدن در دنياى سياست و كلك و حيله هاى شيطانى اين است كه يك كسى را بدگويى كنى كه بزرگ بشود.

پس اولا روايت مال مبدع و اهل البدعة است و ربطى ندارد به مخالفين بيچاره اى كه اهل بدعت نيستند و ثانياً جوازش همانطورى كه شيخ أعظم (قدس سره الشريف) فرموده، مربوط به جايى است كه بخواهى براى جلوگيرى از فساد، خوب اين چه ربطى دارد! جزء مستثنيات غيبت است. بحث اين است كه شما بخواهيد بگوييد غيبت از اول حرام نيست. آنجايى كه شما يك مبدعى را غيبت كنيد براى جلوگيرى از فساد و الا اگر همان مبدع را غيبت كنيد براى اينكه رشدش بدهيد آن غيبت حرام است، حرمتش هم شديده است. پس اين مال نهى از منكر است اين روايات.

از استـدلال به اين روايـات بدتر، استدلال به روايات دسته دوم است. اگر عالمى بدعتى ببيند و حرف

نزند بر عالم لعنت باد؛ اين را دليل گرفته‌اند بر اينكه يجوز كه به مخالفين لعن كنيد. خيلى بد است! آدم وقتى كه مي‌افتد در يك مسأله‌اى... دنيا اينطورى است، در فقه هم گاهى آدم تحت تأثير قرار مي‌گيرد.

روايات مي‌گويد عالم اگر ديد مبدعى را بايد علمش را اظهار كند، و الاّ لعنت خدا بر آن عالمى كه علمش را اظهار نمي‌كند. اين را استدلال كرده اند بر اينكه لعنت بر مخالفين جائز است، اين ربط به عالم دارد، اين لعن به عالم است نه لعن به مغتاب! لعن به اين آدمى است كه بايد غيبت كند غيبت نكرده، چه ربطى دارد به لعن به آنها.به هر حال من فكر نمي‌كنم كه اين جملات از قلم مقرّر باشد و از قلم ايشان نبوده است.

بقيه بحث براى جلسه قبل ان شاء اللّه.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- مصباح الفقاهة 1: 323.

[2]- مفاتيح الجنان: 753.

[3]- وسائل الشيعة 16: 267، كتاب الامر بالمعروف، ابواب جهاد النفس، باب 39، حديث 1.

[4]- وسائل الشيعة 16: 268، كتاب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر، ابواب جهاد النفس، باب 39، حديث 6.

[5]- وسائل الشيعة 16: 269، كتاب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر، ابواب جهاد النفس، باب 40، حديث 1.

[6]- وسائل الشيعة 16: 270، كتاب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر، ابواب جهاد النفس، باب 40، حديث 2.

[7]- وسائل الشيعة 16: 270، كتاب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر، ابواب جهاد النفس، باب 40، حديث 5.

[8]- وسائل الشيعة 16: 270، كتاب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر، ابواب جهاد النفس، باب 40، حديث 6.

[9]- وسائل الشيعة 16: 271، كتاب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر، ابواب جهاد النفس، باب 40، حديث 9.

[10]- كتاب المكاسب 1: 353.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org