Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: معنای شرطیّت قصد قربت در وقف
معنای شرطیّت قصد قربت در وقف
درس خارج فقه
حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته)
کتاب الوقف
درس 47
تاریخ: 1400/10/7

بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین

«معنای شرطیّت قصد قربت در وقف»

بحث در شرطیّت قصد قربت در صحّت وقف بود به این معنا که اگر شخصی ملک یا مکانی را برای امری وقف کرد و قصد قربت ننمود، تصرّف موقوفٌ علیهم به نحو خاص و عام در آن وقف جایز نیست؛ چراکه در تصرّف مثلاً طلاب در مدرسه ای که وقف می شود، وجه تصرّف، صحّت وقف است و وقتی مالک این را وقف می کند، موقوفٌ علیهم مأذون می شوند که در این ملک تصرّف بکنند؛ مثلاً طلاب در این مدرسه تعلیم و تعلم داشته باشند، اما اگر وقف صحیح نباشد، سکونت یا تعلیم و تعلم آنان وجهی ندارد؛ چون واقف اباحه نکرده، بلکه این را به نیّت وقف برای طلاب قرار داده است و اگر قصد قربت نکرده باشد ـ و شما قصد قربت را شرط صحّت وقف بدانید ـ وقف صحیح نبوده و دیگر وجهی برای تصرّف وجود ندارد. این معنای شرطیّت قصد قربت در وقف است.

در دلیل شرطیت قصد قربت فرموده بودند ترتّب ثواب موقوف بر قصد قربت است، اما توقّف ترتّب ثواب بر قصد قربت به جهت باب «النّاس مسلّطون ...» و حاکمیّت اراده افراد نمی تواند دلیل شرطیّت قصد قربت باشد. چرا؟ چون می گوییم شخصی مکانی را وقف می کند بدون آن که بخواهد ثوابی ببرد. پس وقف صحیح است، اما ثواب ندارد.

«ادله مستدلّین پیرامون دخالت شارع در وقف و پاسخ آن»

استدلال کنندگان خواسته اند بگویند شارع در صحّت وقف دخالت کرده، به این که شخص حتماً باید قصد قربت بکند و اگر قصد قربت نکند، اصلاً وقفش صحیح نیست. در جواب می گوییم اطلاقاتی که در باب عقود هست (اگر وقف را عقد بدانیم) یا اطلاقات و عمومات که در باب وقف هست، صحّت وقف بدون قصد قربت را می رساند؛ چرا که این محرمات و اطلاقات ناظر به بناء عقلا و عرف است و عقلا و عرف می گویند شخصی که می خواهد مالش را در اختیار دیگران قرار بدهد، همین که آن را با لفظ وقف در اختیار دیگران قرار داد، امر دیگری مثل قبول و قصد قربت در آن شرط نیست؛ چون این یک امر عقلایی و عرفی است که حاکمیت اراده و سلطنت اشخاص تا جایی است که شارع از آن جلوگیری نکرده باشد، جاری است و در مثل وقف بنای عقلا این است که شخص فقط مالش را برای استفاده در اختیار دیگران قرار می دهد و اگر قرار است که شارع در این بنای عقلا شرطی را بگذارد، باید ـ همان طور که حضرت امام دارند و والد استاد هم تکیه زیادی در مباحث روی آن داشتند ـ با دهل و سنج باشد. پس اینجا که بنای عقلاست و اطلاقات و عمومات نیز در اینجا محکِّم است، اگر قرار است شارع شرطی را قرار بدهد، این شرط حتماً باید با ادلّه محکم، متقن و صریح باشد.

«ادلّه وارده بر شرطیّت قصد قربت»

برای شرطیّت قصد قربت نیاز به دلیل داریم و یکی از ادلّه را بیان کردیم. دلیل دوم، بحث ترتّب ثواب بود. مرحوم سیّد فرمود درست است که ترتّب ثواب متوقّف بر قصد قربت است، و لکن می توانیم بگوییم هر فعل حسنی که مستحقّ مدح عقلاست، سزاوار ثواب هم هست. این حرف مقداری برای دوستان سنگین بود و در ردّش به آیه (إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ)[1] استدلال می کردند و روی این بخش از آیه پافشاری داشتند.

آنچه در ضمن آیه (وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقين)[2] وارد شده و تفاسیر به آن پرداخته اند، شأن نزولی است که برای آن ذکر شده و دو شأن نزول در تفاسیر پررنگ تر است.

شأن نزول اول که اصل شأن نزول راجع به داستان هابیل و قابیل است. گفته اند جریان آزمایش و امتحان الهی به این جهت بوده که هر کدام از هابیل و قابیل به همراه دختری متولد می شدند که قرار شده هر یک با دختر هم‌زاد دیگری ازدواج کند. قابیل دید دختر هم‌زاد خودش زیباست، پس هابیل همسر زیبایی خواهد داشت، در حالی که دختر هم‌زاد هابیل چندان زیبا نبود و قابیل باید همسر نازیبایی داشته باشد؛ لذا محاجّه کردند و به اینجا رسید که قربانی ای (وسیله ای برای تقرّب الی الله، نه ذبح) بیاورند.[3]

شأن نزول دوم این است که قرار شد حضرت آدم(علیه السّلام) وصایت و آنچه را که باید به نسل های بعدی بدهد، به هابیل بسپارد، اما قابیل قبول نکرد و قرار شد که امتحانی صورت بگیرد.[4]

«سخنی دلسوزانه در باب توطئه دشمنان بر تغییر هدف اصلی قرآن و دین»

این نکته را هم عرض کنم که وقتی به تفاسیر نگاه می کنید، اکثراً به این مسأله پرداخته اند و وظیفه تفسیر بیان شأن نزول است، اما برخی مفسّرین مثل صاحب «المیزان» به این نکته توجه داشته اند که تمام همّ و غمّ‌شان را در تفسیر آیه، بر شأن نزول نگذارند؛ چون بسیاری از شأن نزول ها از اسرائیلیاتی است که وارد تفاسیر شده است، مانند شأن نزول‎های ذیل این آیه یا ذیل آیات داستان گوساله سامری یا ذیل آیات داستان اصحاب کهف که خدا تصریح می کند و می گوید چند نفر بودند و سگ‌شان چندمی بود، و مدام تردید هایی را بیان می کند.

خداوند با این داستان ها می خواسته به آنچه برای بشریت مفید است، توجه بدهد وگرنه خداوند می توانست همه داستان را با تفصیل بیان کند، پس خدا فقط آنچه را برای بشریت مفید بوده در ضمن این آیات آورده و به نظر می آید ورود اخبار به این شکل ـ که از آنها به «اسرائیلیات» تعبیر می شود ـ یقیناً جهت دار و به عمد وارد فرهنگ فرهنگ اسلام گردیده تا آموزه های اسلامی را تحت تأثیر قرار بدهد.

قرآن کتاب داستان نیست و اگر می خواست تمام آنچه در دنیا و قبل از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اتفاق افتاده را بیاورد، باید تا الآن هم نزولش ادامه می‌یافت. آنچه ما از قرآن به عنوان یک کتاب آسمانی می خواهیم و مهم است، هدایت که هدف آن است. در بیشتر تفاسیر داستان هایی در شأن نزول  آیات وجود دارد که قابل قبول نیستند و بدون سند و دلیل عقلی وارد تفاسیر ما شده‌اند و به نظر می آید عامدانه خواسته اند «هدف» را از ما بگیرند؛ مثلاً در باب آیه تطهیر و راجع به اهل بیتی که مشخص است چه کسانی اند، ظاهراً 23 احتمال مطرح کرده اند. مشخص است که اینجا «هدف» تغییر ذائقه اجتماع و دور کردن انسان ها و جامعه از اهداف متعالی بوده است. این اقدام منحرف‌کننده همیشه وجود داشته و امروزه هم با آن سروکار داریم.

این روزها مصادف با ایام فاطمیه است و مجالس روضه و وعظ برپاست. ببینید چه مجالسی شلوغ است و چه مجالسی خلوت؟ ببینید ذائقه ها چطور تغییر یافته است. من فکر نمی کنم اگر امروز شهید مطهری با آن کتاب‌ها  و دانش و جامعه شناسی ای که داشت هم بیاید استقبالی همانند استقبالی که در قید حیات‌شان از ایشان بود؛ انجام بگیرد؛ چون ذائقه آن موقع یک چیز بود و ذائقه امروز چیز دیگری شده است. امروز اگر کسی بخواهد بدون خواب و خیال و دروغ از معارف بگوید، کمتر کسی پای منبرش می‌نشیند. این چیزی نیست که من کشف کرده باشم، بلکه خود دوستان هم استحضار دارند و خیلی ها هم که شاید خودشان مورد نقد باشند، این اوضاع را نقد می کنند. امروزه اگر کسی خواب و خیال و دروغ را باهم ببافد و تحویل مستمعین بدهد، پذیرش دارد و منبرهایش هم شلوغ می‌شود. برخی کج‌اندیشان چه عمداً و چه سهواً روایاتی را که مسلّماً ضعیف بوده و قابل قبول نیستند و چه بسا گفتن‌شان باعث تنقیص اهل بیت(علیهم السّلام) می شود، را ذکر  کرده و روی آنها مانور می دهند.

نمی دانم اتفاقی که جدیداً افتاده و برای من از حیثی که عرض می کنم، بسیار جالب بود را چند نفر از دوستان شنیده اند. شخصی را از بصره عراق به حرم حضرت رضا(علیه السّلام) دعوت   و از او پذیرایی کرده‌ و سپس مصاحبه ای با او انجام داده‌اند. این شخص در مراسم اربعین امسال ـ که برای برگزاری مراسم اربعین آماده می شد ـ همه بچه هایش را برای آماده سازی مقدمات آن بسیج می‌کند. چهار تن از فرزندان این شخص، شامل دو دختر و دو پسر ـ که وقتی عکس آنها را دیدم، فکر می کنم سنّ فرزند بزرگ‌شان به 17 سال می رسید ـ مشغول شستن فرش می‌شوند  و سپس آن را روی پشت بام می برند پهن کنند تا خشک شود، اما چون سیم های برق بدون حفاظ از کنار دیوار خانه رد می شده، فرش خیس به سیم‌ها می برخورد می‌کند و هر چهار فرزند کشته می شوند ـ که از آنها تعبیر به شهید شده است. ـ این شخص در ادامه مصاحبه گفته است با وجود این مصیبت و با این که از نظر جسمی برایم سخت بود، این مراسم را برگزار کردم و الآن که به جوار حضرت رضا(علیه السّلام) آمده ام و گریه می کنم، آرام می شوم.

گاه به ذهنم می‌آمد وقتی کسی در زیارت جامعه کبیره عبارت «بأبي أنتم و أمي و أهلي و مالي و أسرتي»[5] را می خواند، آیا امام(علیه السّلام) به او نگاه نمی کند و نمی پرسد که واقعاً تو راست می گویی یا دروغ می‌گویی؟ چند درصد از ما حاضریم فرزند مان را در راه ائمه(علیهم السّلام) فدا کنیم؟ همیشه هم با خودم می گفتم ائمه(علیهم السّلام) از باب «و عادتكم الإحسان و سجيّتكم الكرم»[6] به ما نگاه می کنند و الا ما لقلقه زبانی داریم، اما با این اتفاق می بینیم که واقعاً انسان هایی وجود دارند که به حدّ کمالِ معرفت ائمه(علیهم السّلام) رسیده اند. این شخص چهار  فرزندش را در پذیرایی از زوار سیدالشهدا(علیه السّلام) از دست می دهد، اما به کارش ادامه می دهد. چند نفر می توانند ادعا کنند که این گونه اند؟ نکته جالبش اینجاست که افتخار هم می کند که فرزندانش در این راه از دست داده است . این عشق واقعی به ائمه(علیهم السّلام) است، در مقابل افرادی با تعریف کردن خواب و خیال و دروغ و کشف شهود و به خیال خود در صدد گسترش این عشق واقعی هستند و آن را تبلیغ می‌دانند.

«ادامه استدلال به آیه (إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ)»

در استدلال به (إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ) که برخی آقایان بر آن اصرار داشتند این سؤال مطرح می‌شود که از کجای این آیه استدلال کردند که در امور خیر حتماً باید قصد قربت باشد و شخص هم باید مؤمن باشد؟ نهایت حرفی که ممکن است در این آیه گفته  شود، این است که «قرّبا قرباناً» است؛ یعنی امتحان الهی، آزمونی  که مشخص کند چه شخصی و کدام یک از این دو نفر تقرّب به درگاه الهی دارند؟ امور خیر و صدقه و وقفی که داریم، با «قرّب قربانا» فرق دارد. نفع امور مورد بحث ما به مردم می رسد، ولی در اینجا اصل و اساس بر آزمایشی است که تقرّب مشخص بشود و معلوم بشود کدام‌ یک مقرّب ترند تا وصیت حضرت آدم(علیه السّلام) به او تعلق بگیرد. یعنی می خواهد سرشت شخص مشخص بشود و قلب سلیم از قلب پلید تشخیص داده بشود و خودشان به آن برسند. این یک آزمایش بر اساس شیوه جاری آن زمان بود و حال چه ربطی به قصد قربت دارد که در امور خیر به آن تمسّک بکنیم؟

شما وقتی بحث «متّقین» را می‌کنید باید توجه داشته باشید که در زمان حضرت آدم(علیه السّلام) بیش از یک دین نبوده و پیامبر هم حضرت آدم(علیه السّلام) بوده است. اینجا بحث متّقین را مطرح می کنید، در حالی که بیش از یک دین نبوده و مؤمن به همان دین هم بوده اند. پس «متّقین» به همان کسانی می گویند که تقوای در همان دین داشتند. «تقوا» یعنی چه؟ یعنی پرهیز از گناه. این عمده چیزی بود که می توانستید در بحث تقرّب و قربان به آن تمسّک بکنید و ما هم جواب استدلال‌تان را بیان کردیم.

«معنای تقبّل و توضیحی در مورد آن»

بحث دیگر این‌که معنای تقبّل چیست؟ در تقبّل یک عنایتی هست که با قبول فرق می کند. این که می گوید از اینها تقبّل کرد، به این دلیل است که چون عملش کامل تر بود، تقبّل کرد نه این که بگوییم در جایی که دو عمل واقع می شود، یکی از آنها قبول و دیگر رد می شود یا یکی  تقبّل می شود و دیگری رد می‌شود بلکه ممکن است قبول بشود. درست است که در این آیه و بنا به شأن نزول آیه، قربانی قابیل به خاطر پلیدی طینت‌اش قبول نشد، اما خود این آیه را به عنوان کلی در نظر بگیرید. تقبّل از متّقین، یعنی همان نحو کاملش. ما هم نمی گوییم کسی که قصد قربت داشت با کسی که قصد قربت نداشت، فرقی ندارد. بلکه می‌گوییم عمل با قصد قربت کامل تر است، اما ما به شرطیّت قصد قربت برای صحّت نیاز داریم و راجع به صحّت بحث می کنیم نه ثواب بیشتر یا کمتر. این هم بحث دیگری است که درباره تقبّل گفته اند.

«بررسی واژه متّقین و ردّ بر استناد به آن برای اثبات قصد قربت»

بحث بعدی درباره واژه «متّقین» است که عده‌ای بر اساس آن به قصد قربت استناد کرده‌اند. باید بحث و بررسی شود که چگونه از عبارت «متّقین» به قصد قربت استدلال می‌کنید؟

همان طور که تفسیر «تبیان» در ذیل آیه (إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ) آورده است : «يتقبّلها اللَّه من الذين يتّقون معاصي اللَّه خوف عقابه دون من لا يتّقيها».[7] «متّقین» کسانی هستند که از معاصی پرهیز می‌کنند. منظور از متّقین، مؤمنین و کسانی که عمل صالح انجام می‌دهند نیستند، بلکه کسانی هستند که به خاطر ترس از خدا مرتکب معاصی نمی‌شوند، یعنی از هر گناهی پرهیز می کنند و را خیر و مورد رضای خدا را در پیش می گیرند.

بنابر این آیه هیچ ارتباطی با قصد قربت ندارد و می گوید اگر قربانی تو رد شد، به این علت است که طینت تو درست نبود و از باتقواها نبودی. به عبارت دیگر می گوید تو از متّقین نبودی و با نیّت درست این کار را نکردی و چون در ارائه قربانی سلیم النفس نبودی، قربانی تو رد شد. اصلاً تقوا چه ربطی به بحث قربةً الی الله دارد؟

این آیه  نه تنها هیچ وجه استدلالی برای قصد قربت ندارد؛ بلکه به خلاف آن اشاره دارد. نقل شده است که شخصی چیزهایی را می دزدید و خیرات می داد، امام صادق(علیه السّلام) برای آگاهی و تنبّه فرد به همین آیه تمسّک کرد.[8] بنابر این بحث قربت نیست، بلکه بحث در این است که اصل عمل از پایه خراب است و (إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ) یعنی باید پایه کار درست باشد، اما می فرماید پایه کار تو خراب است و تو اولاً باید از گناهان دوری بکنی تا کار خیری که انجام می دهی مورد قبول حق باشد و ثانیاً چیزی که خیرات می دهی، باید در ملکیّت خودت باشد.

«و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»


[1]. مائده(5): 27.

[2]. همان.

[3]. البرهان فی تفسیر القرآن 2: 272(در این حدیث اشاره‎ای شده است).

[4]. الاصفی فی تفسیر القرآن 1: 271.

[5]. من لا یحضره الفقیه 2: 614، الحدیث3213.

[6]. همان.

[7]. التبیان فی تفسیر القرآن 3: 94.

[8]. معانی الأخبار: 33، الحدیث4. «... من اتبع هواه و أعجب برأيه كان كرجل سمعت غثاء العامة تعظمه و تسفه [تصفه‏] فأحببت لقاءه من حيث لا يعرفني لأنظر مقداره و محله فرأيته قد أحدق به خلق [الكثير] من غثاء العامة فوقفت منتبذا عنهم متغشيا بلثام‏ أنظر إليه و إليهم فما زال يراوغهم‏ حتى خالف طريقهم و فارقهم و لم يقر فتفرقت العوام عنه لحوائجهم و تبعته أقتفي أثره فلم يلبث أن مر بخباز فتغفله‏ فأخذ من دكانه رغيفين مسارقة فتعجبت منه ثم قلت في نفسي لعله معاملة ثم مر بعده بصاحب رمان فما زال به حتى تغفله فأخذ من عنده رمانتين مسارقة فتعجبت منه ثم قلت في نفسي لعله معاملة ثم أقول و ما حاجته إذا إلى المسارقة ثم لم أزل أتبعه حتى مر بمريض فوضع الرغيفين و الرمانتين بين يديه و مضى و تبعته حتى استقر في بقعة من الصحراء فقلت له يا عبد الله لقد سمعت بك و أحببت لقاءك فلقيتك و لكني رأيت منك ما شغل قلبي و إني سائلك عنه ليزول به شغل قلبي قال ما هو قلت رأيتك مررت بخباز و سرقت منه رغيفين ثم بصاحب الرمان و سرقت منه رمانتين قال فقال لي قبل كل شي‏ء حدثني من أنت قلت رجل من ولد آدم(علیه السلام) من أمة محمد(صلی الله علیه و آله) قال حدثني من أنت قلت رجل من أهل بيت رسول الله(صلی الله علیه و آله)  قال أين بلدك قلت المدينة قال لعلك جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب(علیهم السلام) قلت بلى فقال لي فما ينفعك شرف أصلك مع جهلك بما شرفت به و تركك علم جدك و أبيك لئلا تنكر ما يجب أن يحمد و يمدح عليه فاعله قلت و ما هو قال القرآن كتاب الله قلت و ما الذي جهلت منه قال قول الله عزّ و جلّ (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ‏ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى‏ إِلَّا مِثْلَها) (انعام: 160) و إني لما سرقت الرغيفين كانت سيئتين و لما سرقت الرمانتين كانت سيئتين فهذه أربع سيئات فلما تصدقت بكل واحد منهما كان لي بها أربعين‏ حسنة فانتقص من أربعين حسنة أربع بأربع سيئات بقي لي ست و ثلاثون حسنة قلت ثكلتك أمك أنت الجاهل بكتاب الله أ ما سمعت أنه عزّ و جلّ يقول‏ (إِنَّما يَتَقَبَّلُ‏ اللَّهُ‏ مِنَ الْمُتَّقِينَ)‏ (مائده: 27) إنك لما سرقت رغيفين ‏كانت سيئتين و لما سرقت رمانتين كانت أيضا سيئتين و لما دفعتهما إلى غير صاحبيهما بغير أمر صاحبيهما كنت إنما أضفت أربع سيئات إلى أربع سيئات و لم تضف أربعين حسنة إلى أربع سيئات فجعل يلاحظني فانصرفت و تركته، قال الصادق(علیه السلام) بمثل هذا التأويل القبيح المستكره يضلون و يضلون ...».

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org