Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: علت منع داخل بودن واقف در وقف
علت منع داخل بودن واقف در وقف
درس خارج فقه
حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته)
کتاب الوقف
درس 123
تاریخ: 1401/8/7

بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین

«علت منع داخل بودن واقف در وقف»

یکی از شرائط صحت وقف، این است که شخص واقف، خودش را خارج از وقف، قرار بدهد و به عبارتی، خودش را داخل در وقف، قرار ندهد که تحت عنوان «اخراج نفسه عن الوقف» از آن یاد می‏شود. یکی از دلائلی که در «مسالک»[1] و «جامع المقاصد»[2] و ظاهراً «تذکره»[3] آمده این است که معنای وقف «تملیک عین و منفعت» یا «تملیک منفعت به‏تنهایی» است، به این معناست که چیزی را که مالک بوده، به سبب دیگری در ملک خودش قرار می‏دهد و این، تحصیل حاصل و محال است. اگر این آقا مالک این خانه بوده، اکنون که این خانه را بر خودش وقف می‏کند؛ مسببّ این وقف طبق مبنایی که در باب وقف، انتخاب می‏کنید، ملکیت عین و منافع و یا ملکیت منافع به‏تنهایی است. پس چیزی که داخل در ملکش بوده، دوباره به سببی داخل در ملک خودش کرده و این، تحصیل حاصل و محال است.

«رد این وجه منع»

جوابی که از این دلیل، داده شده، این است که:

اولاً: می‏فرمایید وقف به معنای تملیک عین و منفعت یا منفعت به‏تنهایی، مبنای کسانی است که وقف را تملیک می‏دانند، اما اگر وقف را ایقاف دانستیم، دیگر تحصیل حاصل پیش نمی‏آید زیرا تحبیس العین و تسبیل المنفعه است که این عین را از تقلباتی مثل بیع و هبه، دور نگه می‏دارد. پس اولا این اشکال، مبنایی است و اگر وقف را ایقاف گرفتیم، این دلیل، وارد نمی‏شود.

ثانیاً: از لحاظ عقلی این آقا الآن مالک است و می‏تواند خانه‌اش را بفروشد یا هبه کند و ... و این ملک هم بعد از موتش به ارث می‏رسد ولی اگر وقف کند، مسبّب وقف این است که جمیع تقلبات شمرده شده منع می‏شود و اگر غرضی صحیح و عقلایی بر منع این تصرفات داشته باشد، این وقف هیچ منع عقلایی ندارد.

پس اشکالی که صاحب «مسالک» و «جامع المقاصد» تمام نیست؛ چون هم مبنایی است و هم می‏تواند غرض عقلائی بر آن، مترتب و لحاظ بشود.

«دلیل روایی بر منع وقف بر خود»

دلیل عمده‏ای که بر منع وقف بر نفس ذکر کرده‏اند، روایاتی است که در «باب أنّ شرط الوقف إخراج الواقف له عن نفسه فلا يجوز أن يقف على نفسه و لا أن يأكل من وقفه و له أن يستثني لنفسه شيئاً و كذا الصّدقة فلا يجوز له سكنى الدّار إذا تصدّق بها إلّا مع الإذن»[4] آمده است.

در روایت 1 آمده است: «محمّد بن يعقوب عن محمّد بن جعفرٍ الرّزّاز [که ثقه‏اند] عن محمّد بن عيسى [که ثقه است] عن عليّ بن سليمان بن رشيدٍ قال: كتبت إليه يعني أبا الحسن(علیه السلام) [دقت بفرمایید که وقتی «ابا الحسن» به صورت مطلق وارد می‏شود، امام موسی کاظم(علیه السلام) است، اما در نرم‏افزارهای موجود، وقتی که توضیح «ابا الحسن» در اینجا را می‏بینیم، تصریحی بر امام کاظم بودن وجود ندارد. این برای بنده، سؤال ایجاد کرد که چرا در اینجا آن حضرت را ذکر نمی‏کنند، بعد از جستجو دیدم که «علیّ بن سلیمان بن رشید» مهمل است؛ یعنی هیچ چیز درباره وثاقت یا ضعف او آورده نشده و به همین دلیل هم روایت را رمی به ضعف کرده‏اند. سلیمان بن رشید هم از اصحاب امام هادی(علیه السلام) است و وقتی می‏گوید: «کتبت الیه» مرادش امام هادی(علیه السلام) است. مستقیماً هم می‏گوید نامه نوشتم؛ از کسی هم نقل نکرده که مدعی شویم با واسطه از امام متقدم نقل کرده است.]

جعلت فداك ليس لي ولدٌ و لي ضياعٌ ورثتها عن أبي و بعضها استفدتُها و لا آمن الحدثان فإن لم يكن لي ولدٌ و حدث بي حدثٌ [می‏گوید فرزندی ندارم اما یک زمین کشاورزی دارم که از پدرم به ارث برده‏ام و از برخی از قسمت‏هایش استفاده می‏کنم و از مرگ هم در امان نیستم. اکنون اگر حادثه‏ای رخ داد و مرگ من فرا رسید، با وضعیتی که دارم، چکار بکنم؟ خودش سؤال کرده و خودش هم راهکار ارائه می‏دهد و می‏پرسد:] فما ترى جعلت فداك لي أن أقف بعضها على فقراء إخواني و المستضعفين أو أبيعها و أتصدّق بثمنها عليهم في حياتي [آیا من می‌توانم اینها را بر فقرا و مستضعفان، وقف بکنم یا در زمان حیاتم بفروشم و صدقه بدهم؟] فإنّي أتخوّف أن لا ينفذ الوقف بعد موتي [از سوی دیگر، چون فرزند ندارم، می‏ترسم که وقف اجرا و به آن، عمل نشود.:] فإن وقفتها في حياتي [اگر بعد از بررسی، به این نتیجه رسیدم که بهتر است و در زمان حیاتم وقف کنم] فلي أن آكل منها أيّام حياتي أم لا؟ [آیا می‏توانم از این وقف، استفاده کنم یا نه؟] فكتب(علیه السلام) فهمت كتابك في أمر ضياعك فليس لك أن‏ تأكل منها من الصّدقة [فرمود سؤالت را متوجه شدم اما تو نمی‏توانی از صدقه خودت بخوری -که گفته‏اند منظور از صدقه در اینجا وقف است چون قبلش فرموده که من می‏خواهم وقف بکنم-] فإن أنت أكلت منها لم تنفذ [اگر از آن خوردی، دیگر این وقف، باطل است] إن كان لك ورثةٌ فبع و تصدّق ببعض ثمنها في حياتك [ظاهراً محل استشهاد به این روایت، همین جاست که می‏گوید اگر می‏خواهی خودت از این وقف بخوری، وقف باطل است.] و إن تصدّقت أمسكت لنفسك ما يقوتك مثل ما صنع أمير المؤمنين(علیه السلام)».[5]

گفته شده این روایت، دلالت می‏کند که شخص نمی‏تواند بر نفس خودش وقف بکند، چون اگر جایز بود، امام نمی‏فرمود که اگر خوردی، این وقف باطل است.

«اشکال بر دلالت روایت بر منع وقف بر نفس»

اشکال این است که این روایت اصلاً دلالتی بر وقف علی نفس ندارد تا بگوییم امام آن را منع کرده است. . کجای این روایت گفت که من خودم را داخل در وقف، قرار دادم تا امام بفرماید چون خودت را داخل در وقف، قرار دادی، باطل است؟ اصلاً می‏فرماید من وقفی کرده‏ام، حالا که وقف کرده‏ام، می‏توانم از آن بخورم یا نه؟ امام هم فرمود که اگر وقف کردی، دیگر مال تو نیست و نمی‏توانی از آن، استفاده کنی و این هم حساب دو دو تا چهار تاست. آقایانی که استدلال کرده‏اند، به «فإن أنت أكلت منها لم‌تنفذ» استدلال کرده‏اند حال آن که امام فرموده خودت جزء موقوفٌ علیهم نیستی، لذا نمی‏توانی استفاده بکنی، سؤال و جواب ربطی به وقف بر خودش ندارد. در هیچ جای این روایت نگفت من خودم را هم داخل در وقف قرار دادم، بلکه فرمود: «فإن وقفتها في حياتي فلي أن آكل منها أيّام حياتي أم لا؟»؛ من وقف کرده‏ام آیا می‏توانم در ایام حیاتم، از آن استفاده بکنیم یا نه؟ جواب داده «فإن أنت أكلت منها لم تنفذ» اگر وقف کردی و خودت هم داری می‏خوری، این خوردنت نشانه رجوع از وقف است.

«سخنی از صاحب جواهر و بررسی منظور ایشان»

سخنی را هم صاحب ملحقات فرموده‏اند و شبیه آن سخن را، والد استاد به صاحب «جواهر» نسبت داده‏، و بر آن اساس اشکالی کرده‌اند. ببینیم نسبت که به صاحب «جواهر» داده، درست است؟

در ذیل روایت بالا داشت: «فبع و تصدّق ببعض ثمنها في حياتك و إن تصدّقت أمسكت لنفسك ما يقوتك مثل ما صنع أمير المؤمنين(علیه السلام)» گفته‏اند اگر «صدقه» به معنای وقف باشد، این جمله به این معنا است اگر وقف کردی، مقداری را برای خودت نگه دار که با آن، زندگی کنی. صاحب «ملحقات» مثل صاحب «وسائل» برداشت می‌کند که این دلالت بر جواز وقف بر نفس می‏کند. «ملحقات» می‏فرماید: «بل يمكن أن يقال: إن المراد من قوله (عليه السلام): "وإن تصدّقت أمسكت لنفسك ما يقوتك" أنه إذا وقف و أراد أن يأكل منه مدة حياته فليجعل في ضمن إجراء الصيغة شيئاً منه ليقوت به، وحينئذٍ فيدل على الجواز»؛[6] ایشان تصریح می‏فرماید که این کار را بکند و قسمتی از منافع را برای زمان حیاتش قرار بدهد، اشکالی ندارد و دلالت بر جواز می‏کند.

چنین نسبتی را هم والد استاد به عبارت «جواهر» می‏دهند که «و إن تصدّقت أمسكت لنفسك ما يقوتك» به این معناست که هم‏زمان که وقف کردی، می‏توانی مقداری از منافع را برای خودت قرار بدهی. اما از عبارت صاحب «جواهر» به این صراحت، استفاده نمی‏شود بلکه از عبارت ایشان استفاده می‏شود که می‏تواند مقداری از منافع را برای استفاده خودش استثنا کند. منظور صاحب «جواهر» این است که مقداری از منافع را کلاً استثنا کند نه این‏که داخل در وقف بیاورد. ایشان می‏فرماید: «لكن الظاهر عدم اقتضائها بطلان اشتراط ذلك على جهة الاستثناء له من التسبيل الذي قصده بالوقف [می‏فرماید که ظاهر، این است که اگر بخواهد علی جهة الاستثناء، شرط کند و از عین موقوفه‏ای که تسبیل الثمره کرده، مقداری را برای مصرف خودش استثنا بکند، این اقتضای بطلان ندارد] لقاعدة‌ "المؤمنون عند شروطهم" و "الوقوف علی حسب ما یوقفها اهها" و غیرها. بل ربما كان المراد من‌ قوله(علیه السلام) في المكاتبة المزبورة: "وإن تصدّقت أمسكت لنفسك ما يقوتك" كما عساه يظهر من عنوان الحُرّ في الوسائل [می‏خواهند بگویند از عنوانی هم که شیخ حر در «وسائل» برای باب، قرار داده بود، این مطلب فهمیده می‏شود] إذ أقصاها بطلان استحقاقه له من حيث كونه وقفاً لاعتبار إخراج نفسه من عينه ومنفعت [می‏فرماید این قاعده‏ای که می‏گویند باید اخراج نفس باشد و شخص نمی‏تواند خودش خودش را مالک بکند، از حیث وقف است که نمی‏تواند قسمتی از منافع را استفاده بکند، اما اگر از منافع، استثنا کرد و مثلاً اگر گوسفندی را وقف می‏کند، شیر و پشمش را استثنا بکند و بگوید اینها مال خودم باشد، همان طور که امکان داشت قسمتی از منافع را استثنا بکند، در اینجا هم وقتی وقف می‏کند، بگوید مثلاً ده کیلو از میوه‏های باغ استثنائاً جزء وقف نیست و مال خود من است. ما از ظاهر عبارت، این را می‏فهمیم، ولی والد استاد می‏خواهند بفرمایند با این‏که جزء وقف، قرار می‏دهد، باز هم می‏تواند استفاده بکند. این استنادی است که ایشان به صاحب «جواهر» می‏دهد. می‏فرماید:] إذ اقصاه [اقصای این قاعده‏ای که گفته‏اند] بطلان إستحقاقه له من حیث کونه وقفاً [چرا از حیث وقف نمی‏تواند؟] لاعتبار إخراج نفسه من عينه ومنفعته [به این علت که شرط دانسته‏اند خودش خارج باشد، پس به عنوان وقف نمی‏تواند] لا نحو ما ذكرناه الراجع إلى وقف عينٍ وتسبيل منفعتها [کدام منفعت؟ عین را وقف می‏کند و مفعتش را تسبیل می‏کند؟ کدام منفعت را؟ صفتش این است] الخارجة عما استثناه [آن مقداری که خارج شده، جزء تسبیل، قرار نمی‏گیرد و غیر از آن ، جزء تسبیل، واقع می‏شود] فهو حينئذٍ كوقف العين المستأجرة مدةً مثلاً»[7] یک ماه قرار می‏دهد و ماه بعدی را برای خودش قرار می‏دهد؛ مثلاً منافع خانه را یک ماه، وقف می‏کند و مثلاً دو ماه تابستان را برای خودش قرار می‏دهد.

ظهور عبارات صاحب «جواهر» این است که می‏خواهد بفرماید در زمان وقف، استثنا بکند و ظاهر روایت هم این است که اینها را از وقف، جدا کند، ولی والد استاد می‏فرمایند این همان چیزی است که «ملحقات عروه» فرموده.

جواب این نظر را در جلسه بعد، پی می‏گیریم.

«و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»


[1]. مسالک الافهام 5: 361.

[2]. جامع المقاصد 9: 25.

[3]. تذکرة الفقهاء(چاپ قدیم): 428.

[4]. وسائل الشیعه 19: 176، عنوان باب.

[5]. همان: کتاب الوقوف، الباب3.، الحدیث1.

[6]. تکملة العروة الوثقی 1: 197 و ملحق العروة الوثقی 1: 417.

[7]. جواهر الکلام 28: 70.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org