اختلاف در وثاقت سهل بن زیاد
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 134 تاریخ: 1401/8/23 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «اختلاف در وثاقت سهل بن زیاد» بحث درباره «سهل بن زیاد آدمی» بود و گفته شد که در مورد ایشان اختلاف است. عدهای گفتهاند توثیق شده و عدهای هم فرمودهاند ضعیف است. منشأ اختلاف هم توثیق شیخ در «رجال»[1] در مقابل تضعیف او در «فهرست»[2] است. وجوهی برای تضعیف و در مقابل، وجوهی برای توثیق، ذکر شده و مشهور، تضعیف سهل است و متأخرین تقریباً قائل به توثیق او و اعتبار و صحت روایات او هستند. اقوالی که از رجالیون درباره سهل بود، از ابن غضائری، نجاشی، قتیبی و شیخ در «فهرست» خوانده شد که قائل به تضعیف شده بودند و شیخ در «رجال» قائل به توثیق شده بود. دیروز که عبارات را خواندیم، گفتیم کسانی که سهل بن زیاد را رمی به ضعف کرده بودند، ظاهر کلامشان این است که به سخن احمد بن محمّد بن عیسی اشعری، استناد نمودهاند که او را از قم، اخراج و رمی به غلو و کذب کرده است. بحرالعلومدر«فوائد الرجالیه»[3] و صاحب «مستدرک»،[4] فرمودهاند اصل و استناد در تضعیف از طرف قائلان به ضعف سهل، اخراج احمد بن محمّد بن عیسی اشعری است لذا باید آن را مورد بررسی قرار بدهیم که اخراج او تا چه اندازه میتواند در تضعیف یک راوی، مؤثر باشد. «علت اصلی تضعیف سهل بن زیاد» عبارتی را از «روضة المتّقین» میخوانم که مرحوم وحید بهبهانی در «تعلیقات رجالیه»[5] آن را به این عنوان «قال جدی» نقل کردهاند و در «تنقیح المقال»[6]مرحوم مامقانی این مطلب را به شخص وحید بهبهانی، نسبت داده که سهوی در آنجا وجود دارد زیرا وجه مذکور در کلام وحید بهبهانی در عدم تأثیر اخراج احمد بن محمّد بن عیسی اشعری در تضعیف سهل، مربوط به خود وحید نیست بلکه ایشان از جدش مجلسی در «روضة المتّقین» نقل کرده درحالی که در «تنقیح المقال» این را به خود وحید، نسبت داده و سقطی رخ داده است. مرحوم وحید گفته «قال جدی»، اما «تنقیح المقال» به صورت «قال» آورده و این برداشت میشود که کلام مربوط به خود وحید است. پس اصل حرف، مال مرحوم مجلسی است. این را عرض کردم که در نقل این مطلب و انتساب اشتباهی رخ ندهد زیرا معمولا در رجال، به «تنقیح المقال» که آخرین تحقیقات را دارد، مراجعه میشود و تحقیقات بعدی هم اکثراً مبتنی بر مطالبی است که در این کتاب نبوده یا کم بوده و یا اشاره به اشکالاتی است که در «تنقیح المقال» وجود دارد. پس آنچه در صدد بیانش هستیم، این است که اخراج احمد بن محمّد بن عیسی اشعری، تأثیری در تضعیف سهل بن زیاد ندارد؛ زیرا که ایشان افراد بسیاری مثل احمد بن محمّد خالد برقی را اخراج کرده و بعد به قم باز گردانیده و فقط به سبب گمان و اجتهادی که در برخی روایاتی که بوی غلو از آن میآمده، داشتهاند، روات را از قم، اخراج میکرد و چون رئیس قم بود، بقیه هم او از تبعیت میکردند. او در مواردی این کار را با افرادی انجام داده و بعد از توجه به اشتباهش آنها را به قم برگردانیده و از آنها عذرخواهی مینموده و همین نشان از جلالت ایشان دارد و در جلالت و وثاقت احمد بن عیسی، بحثی نیست، بلکه بحث در این است که آیا اخراج روات احادیث توسط قمیین یا احمد بن محمد بن عیسی موجب تضعیف میشود یا خیر؟ «نقد روضة المتقین بر عمل احمد بن محمد بن عیسی» عبارت روضة المتقین را برای تکمیل مطلب میخوانیم؛ چون کسانی که سهل را تضعیف کردهاند، اصل و سندشان در تضعیف، اخراج ابن عیسی بوده. صاحب «روضة المتّقین» وقتی در روایتی، به سهل بن زیاد میرسند، ابتدا آنچه را که از گفتار رجالیون خواندیم، میآورد و بعد میفرماید: «اعلم أنّ الظاهر أنّ ابن عيسى أخرج جماعة من قم باعتبار روايتهم عن الضعفاء [ابن عیسی برخی را از قم خارج میکرد به این دلیل که از ضعفا روایت میکردند] و إيراد المراسيل في كتبهم [و روایات مرسل را نقل میکردند] و كان اجتهاداً منه في ذلك [تشخیص ارسال و ضعف روایات هم به جهت اجتهاد خود ایشان بود] و كان الجماعة يروون للتأييد أو لكونها في الكتب المعتبرة [نقل این روایات از طرف این جماعت یا به جهت تأیید بوده یا به جهت آنکه در کتب معتبره وارد شده بود و لکن ابن عیسی چون گمان میکرد این روایات مرسله است یا از ضعفاء نقل شده و اجتهاد میکرد در این مطلب، آنها را اخراج میکرد. ایشان دیگر بحث غلو درباره سهل بن زیاد را در اینجا نیاورده] و الظاهر خطأ ابن عيسى في اجتهاده [این خطایی بوده که ابن عیسی در اجتهادش داشته] و لكن لما كان رئيس قم، و الناس مع المشهورين إلا من عصمهم الله [این هم یک مسأله اجتماعی خوب است که میگوید ابن عیسی رئیس قم بود و مردم هم با رؤسا هستند «الناس علی دین ملوکهم». راویان حدیث در قم هم، چون ایشان رئیس بود، از او تبعیت میکردند و اعتراضی نمیکردند] و لو كنت تلاحظ ما رواه الكليني في أحمد بن محمّد بن عيسى في باب النص على أبي الحسن الهادي(علیه السلام) [این روایت که «روضة المتقین» به آن اشاره میکند، را به جهت تیمن و تبرک میخوانیم که مضمونش آن است که وقتی امام جواد(علیه السلام) نامهای برای معرفی امام هادی(علیه السلام) میدهند، این را به کسی میدهد که عجم بوده و این فرد به ابن عیسی میگوید تو شاهد باش که این نامه را حضرت به من دادند و بعد از فوت حضرت که مردم جمع میشوند و نامه آشکار میشود، مردم میگویند آیا شاهدی هم داری؟ او هم ابن عیسی را معرفی میکند اما ابن عیسی انکار میکند و بعد از آنکه صاحب نامه به او پیشنهاد مباهله میدهد و ثابت میکند که نامه از امام است، ابن عیسی میگوید: چون این یک مکرمهای بود و نمیخواستم برای عجم باشد، بلکه برای عرب بماند، نمیخواستم شهادت بدهم. البته بعد از انکار ابتدایی و اثبات مطلب، آن را تأیید کرد] و إنكاره النص لتعصب الجاهلية [که میخواست افتخار این کار برای عرب بماند و به عجم نرسد] بأنه لم قدّمتم عليّ في النص [که گفت چرا به من یا عرب دیگری ندادند] و ذكر هذا العذر بعد الاعتراف به [و بعد از اینکه نامه تأیید شد، گفت: عذر من این بوده که نامه به عرب داده نشده] لما كنت تروي عنه شيئا [نمیخواستم آن را روایت کنم. این قسمت، از عبارت از علامه مجلسی است که میفرماید:] و لكنه تاب و نرجو أن يكون تاب الله عليه [ابن عیسی توبه کرد و امید دارم که خدا توبهاش را بپذیرد] لكن أكثر الناس تابعون للشهرة [مردم تابع شهرت افراد هستند. علامه مجلسی در ادامه میفرماید که یک اشتباهش این بود که حتی اگر کسی در نقل حدیث خطا کند چرا باید نفی بلد شود؟ نفی بلد با وجود حق با اهمیت سکونت، یک مجازات سنگین است] و إذا كان رجلٌ أخطأ في نقل الحديث كيف يجوز إخراجه من البلد و من مأواه ثمَّ الإرجاع و التوبة و إظهار الندامة كما تقدّم في أحمد بن محمّد بن خالد البرقی؟ [از اینجا به بعد، دوباره به بحث سهل بن زیاد بر میگردد و قرائن مدح را بیان میفرماید:] و كيف يجوز طرح الخبر الذي هو فيه سيما إذا كان من مشايخ الإجازة للكتب المشهورة [سهل بن زیاد از مشایخ اجازه است. این هم یکی از فوائد رجال است که گفتهاند مشایخ اجازه، نیاز به توثیق ندارند. مثل ابن ولید و دیگران وقتی که توثیق نشدهاند، گفته میشود از مشایخ اجازه است و نیازمند توثیق نیست] مع أنّ المشايخ العظام نقلوا عنه كثقة الإسلام محمّد بن يعقوب الكليني و رئيس المحدثين محمّد بن بابويه [که البته پدر و پسر، از او نقل کردهاند] و شيخ الطائفة محمّد بن الحسن الطوسي، مع أنّ الشيخ كثيراً ما يذكر ضعف الحديث بجماعةٍ [حدیثی را به علت وجود افرادی که در سندش بودهاند، تضعیف میکند] و لم يتّفق في كتبه مرّةً أن يطرح الخبر بسهل بن زياد [هیچ خبری را به جهت وجود سهل بن زیاد، تضعیف نکرده] و إن كان ضعف -تبعاً للأصحاب- خبره في كتابٍ فقد وثّقه في كتابٍ آخر [اشاره به تضعیف شیخ در فهرست و توثیق در رجالش دارد. بعد در نتیجه بحث میفرماید:] لكنّ الأمر الذي صار مشتهراً يشكل مخالفة المشهور و لهذا جعلنا الأخبار الذي وقع فيه بالقويّ كالصحيح. و اما الكتاب المنسوب إليه و مسائله التي سألها من الهادي و العسكري(علیهما السلام( [میفرماید این کتابشان هم] فذكرها المشايخ سيما الصدوقين [پدر و پسر؛ میفرماید یکی از وجوه رمی به غلو، که ابن عیسی او را به جهت غلو و کذبش اخراج کرد روایاتی است که او نقل کرده و حال آن که آن روایات را صدوق هم در «کتاب التوحید» خود آورده است و غلوّی در آنها دیده نمیشود] فليس فيه شيءٌ يدلّ على ضعفٍ في النقل أو غلوٍّ في الاعتقاد مع أنها قليلة، و الغالب كونه من مشايخ الإجازة [و دوباره به نقد رفتار ابن عیسی بر میگردد و میفرماید:] و جميع هذه المفاسد نشأ من الاجتهاد و الآراء [یعنی اجتهاد باعث این مفاسد گردیده است] و نرجو من الله تعالى أن يعفو عنهم. و لكن بعد ما عرفت حقيقة الحال يشكل العفو فإن الله تعالى يغفر للجاهل سبعين ذنباً قبل أن يغفر للعالم ذنباً واحداً»[7] این با صرفنظر از بحث جلالت قدر ابن عیسی و زحمات ایشان در زمینه حدیث، یک مطلب خوب است که یک عالم، یک بار میتواند بگوید اشتباه کردم، اما بعداً باید رویهاش را اصلاح بکند. آنچه گفته میشود، این است که او به اعتقادش چنین کرد، درحالی که اعتقاد شخص در امور خودش قابل قبول است. مثلاً من امروز، اعتقاد دارم که مذهبی، حق است و طبق آن عمل میکنم، یا در فروعات هم یقین دارم که الآن ظهر شده و نماز میخوانم، اما درباره حق دیگران، اعتقاد به هدر بودن خون کسی، قابل قبول نیست. دخالت در حدود و ثغور افراد را نمیتوان به این دلیل که اعتقاد و قطع پیدا شده، جایز دانست درحالی که این قطع، در امور شخصی، حجت است اما در امور دیگران حجیت ندارد. این حرف مرحوم مجلسی است که میفرماید پذیرفته شدن توبه عالم مشکل است چون اگر یک بار چنین کاری را درباره یک نفر کرد و آبرو و حیثیت او را خدشهدار کرد، و بعداً هم او را به قم بر گردانید و عذر خواست، از او پذیرفته است، ولی در کتب رجالی، این رفتار درباره چند نفر، نقل شده است. به گفته مرحوم مجلسی شخصی یک حدیث را ضعیفاً نقل کرده و شما به عنوان رئیس قوم باید ضعف روایت را تذکر بدهید، اما خود اخراجش از قم، محل حرف است و نهتنها باعث تضعیف نیست، بلکه اگر جلالت ابن عیسی نبود و کس دیگری در میان بود، خود اخراج باعث قدح در این اخراج کننده است البته نه قدح از حیث وثاقت در خبر که بک یحث دیگر است بلکه بحثهای اخلاقی و شخصی یک فرد، بحثی جداگانه دارد، ولی خودش موجب طعن در شخص میشود. پس اصل این عبارت و این سخن از مرحوم مجلسی است و رجالیونی هم که بعداً آمدهاند و به اخراج احمد بن محمّد بن عیسی پرداختهاند و آن را موجب تضعیف ندانستهاند، مواردی را بر اساسی که مرحوم مجلسی فرموده، ذکر کردهاند و حرف مرحوم مجلسی را با ذکر مصادیق، به نحوی توسعه دادهاند؛ یعنی ایشان به داستان خالد برقی، اشاره کرد و بقیه، مصادیق دیگری را بازگو کردهاند. «روایتی ناظر به لغزشی از احمد بن محمد بن عیسی» ایشان به روایتی، اشاره کرده و گفته بود که ایشان در این روایت، ابتدا نکار و سپس قبول کرده بود؛ لذا روایت را از حیث تیمن و تبرک میخوانیم. این روایت را مرحوم کلینی در «کافی»، در باب «نص بر ائمه(علیهم السلام)» باب «الاشارة و النص علی أبی الحسن الثالث(علیه السلام)» نقل کرده است: «الحسين بن محمّد عن الخيراني [که گفتهاند خیرانی از اعاجم بوده] عن أبيه [که خیران الخادم است و ثقه است اما پسرش مهمل شمرده میشود و چیزی دربارهاش نگفتهاند. «مجهول» و «مهمل» هم بدین صورت است که «مجهول» کسی است که در کتب رجال، اصلاً نامی از او نیامده و «مهمل» کسی است که نامش ذکر شده اما درباره تضعیف و توثیقش مطلبی وجود ندارد، ولی برخی «قیل بالعکس» گفتهاند و به هر حال، تعریفی که اول عرض کردم، بهتر به نظر میرسد.] أنه قال كان يلزم باب أبي جعفر(علیه السلام) [وقتی «ابی جعفر» مطلق بیاید، امام باقر(علیه السلام) است ولی «ابی جعفر الثانی» یا «الثالث» امام جواد(علیه السلام) است و بیشتر به صورت «ابی جعفر الثانی» ذکر میشود و در اینجا که به صورت مطلق آمده، مراد امام جواد(ع) است زیرا خیرانی از اصحاب امام جواد(علیه السلام) است و اصلاً داستان درباره نص بر امام هادی(علیه السلام) است که باید از طرف امام جواد(علیه السلام) باشد. پس این قرینه است بر اینکه مراد از ایشان، امام جواد(علیه السلام) است. پس میشود در اینجا حاشیه زد که در برخی جاها «ابی جعفر» مطلق آمده و یکیاش همین روایت است و به سبب قرائن، مشخص میشود و اصلاً خود متن حدیث، این را میفرماید] للخدمة التي كان وكّل بها [مأمور شده بود که آنجا باشد حضرت(علیه السلام) نیز بیمار بود] و كان أحمد بن محمّد بن عيسى يجيء في السحر في كل ليلةٍ ليعرف خبر علة أبي جعفر(علیه السلام) [ابن عیسی هر سحر میآمد که ببیند بیماری حضرت در چه وضعیتی است و خبر بگیرد] و كان الرسول الذي يختلف بين أبي جعفر(علیه السلام) و بين أبي [یک پیامرسانی هم میآمده و اخبار را بین پدرم و حضرت، ردّوبدل میکرد] إذا حضر [یک روز که پیامرسان آمد] قام أحمد و خلا به أبي [ابن عیسی بلند شد و رفت و این دو را تنها گذاشت] فخرجت ذات ليلةٍ و قام أحمد عن المجلس و خلا أبي بالرسول [این دو با هم خلوت کردند و پیامی که بود، ردّوبدل شد] و استدار أحمد [ابن عیسی خارج شده بود و بر گشت] فوقف حيث يسمع الكلام [طوری ایستاد که کلام را میشنید] فقال الرسول لأبي: إن مولاك يقرأ عليك السلام و يقول لك إني ماضٍ و الأمر صائر إلى ابني علي و له عليكم بعدي ما كان لي عليكم بعد أبي [همان طور که امر به من واگذار شد، من هم به پسرم واگذار میکنم] ثم مضى الرسول و رجع أحمد إلى موضعه [این حرفها را شنید، و بر گشت و به داخل آمد] و قال لأبي: ما الذي قد قال لك؟ [آن فرستاده از طرف حضرت، چه به تو گفت؟] قال: خيراً [حرف خیری زد] قال: قد سمعت ما قال فلم تكتمه [احمد گفت: من شنیدم، پس چرا کتمانش میکنی؟] و أعاد ما سمع فقال له أبي قد حرّم الله عليك ما فعلت [آنها را تکرار کرد و پدرم به او گفت بر تو حرام است که تجسس کردی] لأنّ الله تعالى يقول: Pو لا تجسسواO[8] [یکی از مواردی نقص به ابن عیسی، این است که فعل حرامی را در اینجا انجام داده] فاحفظ الشهادة لعلّنا نحتاج إليها يوماً ما و إياك أن تظهرها إلى وقتها»[9] پس حالا که خودت هم گفتی، این را برای ادای شهادت نگه دار تا زمانش برسد. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»
[1]. رجال الطوسی: 387، الرقم5699. [2]. الفهرست: 80. [3]. الفوائد الرجالیه، 3: 24. [4]. خاتمه مستدرک 5: 230 و 246. [5]. منهج المقال(با تعلیقات وحید بهبهانی) 6: 128. [6]. تنقیح المقال(چاپ جدید) 34: 188. [7]. روضة المتقین 14: 262-261. [8]. حجرات(47): 12. [9]. کافی 1: 324، کتاب الحجه، باب الاشاره و النص علی ابی الحسن الثالث، الحدیث2.
|