ادامه بحث دلیل بودن اخراج احمد بن عیسی بر تضعیف
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 136 تاریخ: 1401/8/25 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «ادامه بحث دلیل بودن اخراج احمد بن عیسی بر تضعیف» بحث در ترجمه «سهل بن زیاد آدمی» بود که بین علمای رجال و بالتبع، بین فقها در توثیق و تضعیفش اختلاف وجود دارد. عرض شد که آنچه بر تضعیف او دلالت میکند، کلماتی از نجاشی، ابن غضائری و فضل بن شاذان است، اما مستند مثل نجاشی و ابن غضائری با توجه به آنچه از «مستدرک» و عبارات علامه بحرالعلوم، خوانده شد، به فعل «احمد بن محمد بن عیسی (ابن عیسی)» است که سهل را به غلوّ و کذب، رمی و از قم، اخراج کرده است. پس باید این فعل بررسی بشود تا ببینیم که میتواند موجب تضعیف سهل باشد یا نه؟ و اگر موجب تضعیف نباشد، با توجه به اینکه شیخ در «رجال» خودش او را توثیق کرده، میتوانیم قائل به توثیقش بشویم؟ گفته شد که اخراج محدّثان توسط قمیین، به سبب اجتهاداتشان بوده و وقتی گمان میکردند کسی غلو میکند یا متهم به غلو میشد یا متهم میشد که از مجاهیل نقل میکند و یا به نقل روایات مرسله میپردازد، او را از قم اخراج میکردند و به سبب اجتهادشان آن شخص را غالی معرفی میکردند و در مواردی اصلاً مثل خود ابن عیسی از اخراجش نسبت به محدّثی، بر میگشته؛ توبه میکرده و او را بر میگردانده است. البته در آن جاهایی هم که توبه نکرده، فعلش حجت نیست چون اجتهاد شخص برای دیگران حجت نیست بنابر این، اجتهاد او نمیتواند موجب تضعیف یک محدّث باشد. دو مورد از محدّثینی که ابن عیسی آنان را رمی به غلو کرده و رجالی بزرگی مثل نجاشی، نسبت غلوّ نسبت به آن دو محدث را به یک نحوه تکذیب کرده، میخوانم. «مواردی که ابن عیسی غالی شمرده و نجاشی رد کرده» اول «علی بن محمد بن شیرة القاسانی» است که ابن عیسی او را رمی به غلو کرده و نجاشی میفرماید که ما در کتبی که از این شخص دیدیم، مطلبی دالّ بر غلو نیافتیم: «علي بن محمد بن شيرة القاسانی؛ أبو الحسن كان فقيهاً، مكثراً من الحديث فاضلاً [تا اینجا او را مدح کرده] غمز عليه أحمد بن محمد بن عيسى و ذكر أنّه سمع منه مذاهب منكرةً [که ابن عیسی مذاهب منکره از او شنیده] و ليس في كتبه ما يدلّ على ذلك»؛[1] اما ما پس از بررسی، چنین چیزی نیافتیم یعنی نجاشی به نحوی، کلام ابن عیسی را تکذیب میکند. در ترجمه «محمد بن اورمه» که او را هم رمی به غلو کردهاند، میگوید: «ذكره القميون و غمزوا عليه و رموه بالغلو حتى دس عليه من يفتك به، فوجدوه يصلي من أول الليل إلى آخره فتوقفوا عنه»[2] [قمیها بر او ایراد گرفته و رمی به غلو کردند و حتی خواستند او را ترور کنند ولی دیدند از شب تا به صبح به نماز مشغول بود پس در باره رمی او به غالی بودن توقف کردند و از ترورش منصرف شدند]. در حالی محمد بن اورمه به غلو متهم شده که کتابی را در ردّ غلات نوشته و از امام هادی(علیه السلام) هم اخبار و مکاتباتی درباره برائت این شخص از غلو، وارد شده و امام(علیه السلام) از انتساب غلو به این شخص، برائت جستهاند. بنا براین شخصی را ابن عیسی رمی به غلو کرده است که هم امام(علیه السلام) از این نسبت برائت جسته و هم این شخص اصلاً کتابی در ردّ غلو دارد مضافاً به این که عرض شد که رمی به غلو هم با استناد به عقائدی بوده که امروزه جزء اعتقادات مستحکم ماست. «وجه مبارزه شدید با غلوّ» از زمان امام صادق و امام باقر(علیهما السلام) تا زمان غیبت، نحلههای فکری زیادی در زمینههای مختلف، پدید آمد که یکی از آنها بحث غلات بود که امامان را در ردیف خدا قرار میدادند و فقها و محدّثین، وجهه همت خود را بر این قرار داده بودند که برای حفظ امامت، غلات را طرد بکنند و بنابر این، به ادنی مناسبتی که شبهه غلو در حقّ کسی ایجاد میشد، او را طرد میکردند و شاید، اگر ما هم بودیم، این کار را میکردیم؛ یعنی فضا به قدری سنگین بود و نیاز به مبارزه شدید با غلات داشت که ادنی مناسبتی بین صدور کلامی از کسی و وجود شبهه غلو در حق او، موجب میشد که شخص را طرد کنند تا بتوانند از امامت، محافظت کنند؛ چون غلو باعث از بین رفتن امامت میشد. در آن شرائط که این خطر احساس میشد که غلو موجب هدم امامت است، افراد به ادنی مناسبتی، رمی به غلو میشدند و از اجتماع، مطرود میگشتند اما بسیاری از آن اعتقادات، امروزه جزء اعتقادات مستحکم ما شده است؛ مثلاً میگوییم اگر خواستهای از ائمه(علیهم السلام) داریم و برای احتیاجاتمان به آنها متوسل میشویم، مسلّماً به این معنا نیست که ما استقلالا از آنها میخواهیم و آنها را فاعل مستقل میدانیم، بلکه از باب ﴿ادعونی استجب لکم﴾[3] است و آنان چون نزدیکترند به درگاه الهی، قرب دارند، ما از آنها میخواهیم که برای ما هم دعا کنند و طبق این آیه شریفه، دعایشان نزدیکتر به پذیرش است. توسل از این باب است و در زیارت «جامعه کبیره» هم داریم. «نفی غلو سهل بن زیاد» تا اینجا دو مورد را ذکر کردیم که از طرف ابن عیسی رمی به غلو شدهاند اما مثل نجاشی و دیگران این غلو را قبول نکردهاند. مضافاً به اینکه عرض شد اصلاً درباره سهل بن زیاد، غلو تحقق ندارد؛ چون خود نجاشی که کلام ابن عیسی و رمی به غلوّ و تکذیب او در حقّ سهل را نقل کرده، مکاتبه سهل در توحید را هم یادآور شده. در جلسه قبل، از «مستدرک» خواندیم که آن مکاتبه از امام حسن عسکری(علیه السلام) است یا ناسخ چیزی است که ابن عیسی گفته اگر در رمیش به غلو، صادق بوده و درست تشخیص داده بوده است یا نافی غلو نسبت به سهل بن زیاد است و اگر در این رمی، خطا کرده باشد، تکلیف مشخص است و ایشان هم میفرماید اعتنای امام(علیه السلام) به مکاتبهای که خود نجاشی هم آن را صحیح دانسته و سلسله سندش را توثیق کرده، و پاسخ به او با خط مبارکشان، نشانه وثاقت اوست. امام(علیه السلام) جواب کسی را که میخواهد اعتقاداتی را عرضه کند اما دروغگوست و حرفها را برعکس میکند، نمیدهد. این عمل یک نحوه تأییدی را در خودش دارد. مضافاً به این، روایاتی از سهل نقل شده و محدّثین هم آنها را نقل کردهاند که در آنها چیزی که دلالت بر غلو بکند، وجود ندارد. «مستدرک» میفرماید: «جملةٌ ممّا رواه ممّا یدلّ علی کونه من الموحّدین [بعضی از روایاتش که بر موحد و یکتاپرست بودن او دلالت دارد زیرا غالیان در حقیقت یکتاپرست نبوده و ائمه(علیهم السلام) را در حد خدا بالا میبردند] الذین یعتقدون بامامة الائمة الطاهرین(علیهم السلام)»[4] و سپس روایاتی را که نقل کرده که دلالت بر صحت عقیده او میکند. دلیل دیگری هم که ایشان میآورند، این است که میفرمایند: «و يظهر من كتاب توحيد الكافي و كتاب التوحید لابن الصدوق جملةٌ من أخبار کتابه الدالّ صریحاً علی کونه کسائر الموحّدین المؤمنین و بالجملة تألیف مثل هذا الکتاب لا یکون الا ممّن یعتقد الهاً کإله المسلمین»[5] میگوید ائمه(علیهم السلام) را در حد خدا قرار نمیداده تا شما بخواهید بفرمایید غالی است و روایاتش مورد اعتنا نیست. عبارتی را از «مستدرک» میخوانیم که عبارتی تقریباً کامل در ردّ غلوّ سهل بن زیاد است و پیش از آن هم باید بدانیم که آیا اصلاً کسی که جزء غلات است، چنانچه در خبر، ثقه بودن و ارائه صحیح خبر توسط شخص -حتی اگر فاسق باشد-، را کافی بدانیم، آیا غلو میتواند ضرری به وثاقت بزند؟ به عبارت دیگر ما میگوییم ابن عیسی او را رمی به غلو کرد و رمیش هم صحیح بوده و شنیدههایی از سهل داشته است که دلالت بر غلو میکرد، اما آیا خود غلو میتواند موجب عدم توثیق شخص بشود؟ اگر شخصی مثل سهل بن زیاد که 2304 روایت در کتب، از او وارد شده و خواهیم خواند که جزء مواردی که موجب توثیق او میشود، اکثار روایت و روایات صحیحهای است که نزد فقها مفتی بها است، آیا خود غلو میتواند موجب تضعیف بشود یا نه؟ این هم خودش یک بحث است که اگر ثابت شد غالی است، نمیتواند موجب تضعیف بشود. در «خاتمه مستدرک» درباره همین سهل بن زیاد میفرماید: «بل ولا يعقل غلوّه وسؤاله عن التوحيد والمسائل الفرعيّة، فإنّ الغلاة بمعزلٍ عن هذه المطالب [اصلاً به دنبال این مطالب نمیرفتند]فلا بدّ من الإغماض عن فعل احمد [ما باید از کاری که احمد کرده (اخراج سهل بن زیاد) چشمپوشی کنیم] فان لاحظنا جلالته فنقول: كان شيءٌ ثم زال [چون باید رعایت جلالت ابن عیسی را بنماییم میگوییم این یک فلتهای بوده که از ایشان درباره سهل، رخ داده] والاّ فما هو بأعظم ممّا صنع بنفسه من كتم الشهادة [اتهام او به سهل غلو است اما این کاری که کتمان شهادت باشد و در حدیث آمده، خیلی بالاتر از غلو است] ونفي من لا شكّ في خطئه فيه، وبالجملة فنسبة الخطأ إليه أولى من نسبته إلى امامه وثانيا: ان أحمد لو كان مصيباً في قوله وفعله، وكان سهل غالياً كاذباً، كيف خفي حالُه على أجلاّء هذه الطبقة؟ ولِمَ لَم يقلّدوه في رأيه ولم يصوّبوه في عمله؟ فتراهم يروون عنه بقم والري [فضل بن شاذان را هم خواهیم خواند که با اینکه گفته احمق است، از او روایت مفصلی را در بحث اعتقادات، نقل کرده] كما عرفت من روى عنه بلا واسطةٍ، وروى عنه معها أيضاً جماعةٌ، وفي الفهرست: له كتاب، أخبرنا به ابن أبي جيّد ... ورواه محمّد بن الحسن بن الوليد ...»[6] پس میبینید که آنچه ابن عیسی بالخصوص به سهل بن زیاد، نسبت داده است (حالا آن یک بحث کلی است که اخراجش موجب تضعیف نیست و «روضة المتقین» و کثیری از رجالیون معتقدند که این امر نمیتواند موجب تضعیف باشد) درست نمیباشد زیرا میبینیم سهل بن زیاد کتابهایی در توحید و اعتقادات دارد که آنها را اجلاء نقل کردهاند و ائمه اطهار(علیهم السلام) یعنی سه امامی که ایشان دیده، هیچکدام طعنی در حقّ سهل ندارند و یکی از مواردی که موجب مدح اوست، همین است که ائمه(علیهم السلام) درباره کسانی که در اخبار، کاذب بودند، با اسم، مشخص کردهاند و فرمودهاند در روایت، کاذبند و در این مورد روایات بسیاری داریم و اگر سهل بن زیاد -به فرض اینکه ضعیف، غالی و کاذب بوده، اگر مورد طعن قرار نگیرد، میتواند جهت بسیاری از احکام را عوض بکند؛ چون 2304 روایت از او ذکر شده اما با این حساب میبینیم همان طور که «مستدرک» میفرماید، نه در طبقه خودش و نه فقهای بعدی، به سخن ابن عیسی توجه نکردهاند و به نقل روایات او پرداختهاند و در کتب فقهی به روایاتش استناد و مطابقش فتوا داده شده. اگر ضعیف بود، با توجه به کثرت روایاتش حداقل باید از طرف ائمه(علیهم السلام) طعنی درباره او وارد میشد تا بعدیها و افراد زمان خودش، تکلیفشان را با کلام و احادیث ایشان بدانند. «کاذب بودن سهل؟» اینکه میفرمایید او را کاذب دانسته، بله اگر احمد بن عیسی فقط کذب را به سهل، نسبت داده بود، میشد تأملی در آن کرد، ولی اینکه غلوّ و کذب را با هم آوردهاند و گفتهاند ابن عیسی او را غالی و کاذب میداند، فرمودهاند -و فرمایش درستی هم هست- که باید بررسی کنیم که کاذب بودنش به چه جهت است؟ اگر کاذب بود، روایتش را مثل فضل بن شاذان نقل نمیکرد. بزرگانی از اصحاب، روایات کثیرهای را از او ذکر کردهاند. پس این کاذب بودنی که ابن عیسی گفته، به چه جهت است؟ به جهت غلوّش است. گفته اینکه درباره ائمه(علیهم السلام) غلو میکرده، دروغ میگفته و دروغگویی او در بحث غلو اوست نه در بحث اِخبارش. پس اینکه میفرمایید فقط غلو نیست بلکه کذبش هم هست، گفتهاند نه، اگر کاذب بود، مشایخ، روایات بسیاری از او نقل نمیکردند. کلینی که میفرماید من اخبار صحیحه صادقین(علیهما السلام) را نقل میکنم، جزء مشایخ اجازهاش قرار نمیگرفت و در کافی روایات او را نل نمینمود. میدانید که شیخ اجازه، باعث توثیق شخص میشود. پس کاذب بودنی که از طرف ابن عیسی به سهل، نسبت داده شده و نجاشی هم ذکر کرده و گفته ابن عیسی او را رمی به غلوّ و کذب کرده، کذب نسبت به بحث غلو اوست و الا نه اینکه در اِخبار، کاذب باشد. تا اینجا بررسی بحث غلو سهل بن زیاد بود. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» [1]. رجال النجاشی: 255، الرقم669. [2]. الفهرست: 329. [3]. غافر(40): 60. [4]. خاتمة المستدرک 5: 237. [5]. همان: 236-235. [6]. همان: 231.
|