Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نبود روایتی دالّ بر غلو سهل
نبود روایتی دالّ بر غلو سهل
درس خارج فقه
حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته)
کتاب الوقف
درس 137
تاریخ: 1401/8/28

بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین

«نبود روایتی دالّ بر غلو سهل»

بحث در ترجمه «سهل بن زیاد آدمی» بود. عرض شد که در مورد ایشان در میان رجالیون، اختلاف هست و منشأ اختلاف، توثیق شیخ در «رجال» و تضعیف او در «فهرست» است. ابن غضائری و نجاشی هم دست به تضعیف او زده‏اند. از قتیبی هم نقل شد که فضل بن شاذان نسبت حماقت به سهل بن زیاد داده است.

گفته شد که منشأ تضعیف مثل نجاشی و ابن غضائری، به احتمال زیاد و مطابق ظاهر از کلماتشان این است که «احمد بن محمد بن عیسی (ابن عیسی)» او را از قم، اخراج و رمی به غلو کرده است. آنان این را دلیل بر ضعف گرفته‏اند، ولی ما بررسی کردیم که اخراج ابن عیسی اگر هم در مواردی، صحیح باشد، دلالت بر ضعف نمی‏کنند؛ چراکه اجتهاد ایشان درباره اشخاص بوده و عباراتی را هم از رجالیون خواندیم که می‌فرمودند اهل قم در عمل به ظنّ اجتهادی خود درباره غالی دانستن شخص، او را از قم، اخراج می‏کردند و بسیاری از چیزهایی که آنها غلو می‏پنداشتند، امروزه جزء عقائد حقّه ماست. پس اخراج ابن عیسی نمی‏تواند دلیل بر ضعف باشد. ثانیاً گفتیم که احادیث کثیره‏ای به طرق مشایخ از سهل، درباره توحید و دیگر عقائد، نقل شده که دلالت بر عدم غالی بودن او می‏کند.

کسانی که ایشان را تضعیف کرده‏اند، فقط از احمد بن عیسی، رمی به غلو را ذکر کرده‏اند اما خودشان روایتی را از این 2304 روایت، نام نبرده‏اند که بگویند این دلالت بر غلو می‏کند. یکی از کسانی که ایشان را تضعیف کرده، نجاشی است و عمده بحث هم در اینجا به کلام شیخ در «رجال» بر می‏گردد که توثیقش کرده و تضعیفی که نجاشی کرده. می‏دانید که در معارضه این دو نیز همشه سخن نجاشی، مقدّم است از باب اضبطیت یا از این باب تقدیم جرح بر وثاقت و عدالت در نقل حدیث.

«علت ترجیح توثیق شیخ بر تضعیف نجاشی در مورد سهل»

اگر ما باشیم و این قاعده رجالیه، باید بگویم کلام نجاشی مقدّم است؛ لذا سهل تضعیف می‏شود و توثیق شیخ هم باید کأن لم یکن، فرض بشود. اما اگر به کلام نجاشی، مراجعه کنیم، ایشان نفرموده که سهل بن زیاد ضعیف است، بلکه گفته «ضعیفٌ فی الحدیث» و راجع به «محمد بن خالد» هم فرموده است «ضعیفٌ فی الحدیث» و از آن طرف هم شیخ محمد بن خالد را توثیق کرده و توثیق ایشان را مقدّم داشته‏اند، اما نه از باب تقدیم کلام شیخ بر نجاشی، بلکه از این جهت که فرموده‏اند اگر نجاشی درباره کسی «ضعیفٌ فی الحدیث» گفت، دلالت بر ضعف از نظر نقل روایت نمی‏کند و تضعیف مترجَم نیست، بلکه نظر به این دارد ‏که از ضعفا و مجاهیل، نقل می‏کند و نقل از ضعفا و مجاهیل، هم دلالت بر تضعیف شخص ندارد.

این‏که نجاشی در ادامه ترجمه سهل بن زیاد فرموده‏ «غیر معتمدٍ فیه»،[1]، می‏گوییم از آنجا که مستند نجاشی کلام ابن عیسی است که آن را رد کردیم. ایشان که می‏فرماید «غیر معتمدٍ فیه»، به جهت رفتار ابن عیسی است نه به جهت تضعیفش. اگر اخراج ابن عیسی را بررسی کردیم و گفتیم اخراجش نمی‏تواند برای ما حجت باشد، این اجتهاد ایشان هم برای ما حجیت ندارد.

پس تضعیف نجاشی با توجه به این‏که با کلمه «ضعیفٌ فی الحدیث» آمده و درباره دیگران مثل محمد بن خالد هم این عبارت را به کار برده،دلیل بر ضعف نیست و توثیقات شیخ در این زمینه، مقدّم شده است. پس اگر ما توثیق شیخ در «رجال» را بر کلام نجاشی، مقدّم بگیریم، از باب تقدم شیخ بر نجاشی نیست و آن قاعده سر جای خودش درست است و کلام نجاشی بر شیخ، مقدّم می‏شود اما این‏که نجاشی تضعیف کرده باشد، برای ما ثابت نیست تا جزء صغریات قاعده «تقدم تضعیف نجاشی بر تعدیل شیخ» قرار بگیرد. تضعیف او از سوی نجاشی برای ما اثبات نشده و این‏که ابن غضائری هم دارد که از مراسیل و مجاهیل، نقل می‏کند،[2] مؤید این است که مراد نجاشی از «ضعیفٌ فی الحدیث»، نقل از مجاهیل و ضعفاست و این‏که روایات مرسله را نقل می‏کرده.

مطلب بعدی در مورد تضعیف ابن غضائری است. تضعیف ابن غضائری هم مشخص است که گفته‏اند ابن غضائری از کسانی است که به ادنی مناسبتی، دست به تضعیف افراد می‏زند و تضعیفاتش مؤثر نیست. این را مفصلاً بحث کرده‏اند و «مستدرک» هم شواهد مفصلی را ذکر کرده و این یک امر اثبات‏شده است. برخی هم گفته‏اند اگر ابن غضائری کسی را تضعیف کرد، موجب تقویت اوست؛ یعنی در این حد هم خواسته‏اند تضعیفاتش را مردود بشمارند.

«توثیق شیخ در رجال و تضعیفش در فهرست و حلّ آن»

مطلب دیگر، درباره تعارض کلام شیخ در «رجال» و «فهرست» است. مسلّم است که این هم به عنوان یک قاعده در رجال، مطرح است که: هر چه در «رجال» آمده، به جهت تأخرش از «فهرست»، بر آن مقدّم می‏شود. ایشان در «فهرست»، تضعیف کرده و در «رجال» فرموده‏اند موثّق است و توثیق کرده.

حضرت آقای خوئی[3] در اینجا به این قاعده، اشاره کرده‏اند و فرموده‏اند متیقّن است که «رجال» از «فهرست» مؤخّر است و به آنچه در «رجال» آمده، به جهت تأخیرش، اخذ می‏کنیم. اگر کسی بفرماید که این باب فتوا نیست تا مؤخّر را بر قبلی، مقدّم بداریم، بلکه مراد، حال محکیٌّ عنه است. ما از حال سهل بن زیاد، خبر می‏دهیم و حال سهل بن زیاد در آن زمانی که بوده، تغییر نکرده تا اِخبار ما تغییر کند. مثلا در باب فطحیه، کسانی قبل از این‏که فطحی بشوند، عقائدشان درست بوده، ما نسبت به آنها می‏توانیم اظهارنظر بکنیم و بگوییم اخبارشان تا اینجا اخذ می‏شود و از بعد فطحیتشان اعتبار ندارد. در برخی از افراد هم هست که مشایخ گفته‏اند روایاتشان را قبل از فطحیت، نقل کرده‏اند و ما به آنها اخذ می‏کنیم چون در زمان سلامت عقائدشان بوده است (البته بحث از این‏که فطحی بودن، موجب تضعیف است یا نه، یک بحث جداست) ولی ایشان می‏فرماید محکیٌّ عنه بیشتر از یک حالت نداشته است؛ یا در نقل روایت، ضعیف بوده؛ آدم خوبی نبوده و مورد وثاقت نبوده یا آدم درستی در نقل حدیث بوده است. اینجا دیگر نمی‏توانید بگویید به کلام مؤخّر شیخ، اخذ می‏کنیم.

در این کلام، تأمل است؛ چون شاید در «فهرست»، ایشان نظر مشهور را اخذ کرده و فرموده است سهل بن زیاد، ضعیف است و بعد برای ایشان دلیلی حاصل شده و فرموده موثّق است. پس درست است که شخص حالات مختلفی نداشته، اما این‏که یک نفر با توجه به اطلاعاتی که به دست می‌آورد، نظرش عوض بشود هم اشکالی ندارد. می‏گوییم درست است که مثل فتوا نیست -که مسلّماً فتوای مؤخّر بر فتوای مقدّم، مقدّم می‏شود- اما در اینجا هم چون بحث جرح و تعدیل است، اماراتی به دستش رسیده که با توجه به آنها دیگر به مقاله مشهور، معتقد نشده است. علاوه که «رجال شیخ» اصلاً برای جرح و تعدیل است ولی «فهرست» برای نقل صاحبان کتب و اصول است، و در این کتاب مؤخّر که موضوعش جرح و تعدیل است، سهل بن زیاد را توثیق کرده‏اند.

یکی از مؤیداتی که خواهیم خواند، همین است که شیخ با این‏که روایات سهل را ذکر کرده و نسبت به افراد در بحث استدلال به روایاتشان، حساس بوده، در این چهارصد و اندی روایت که از سهل ذکر کرده، جایی در ردّ روایت، به تضعیف سهل، تمسک نکرده است. شما اگر تمام این چهارصد و اندی روایت را نگاه بکنید، شاید به جهت وجود افراد دیگری، از حیث سند، به آن اشکال کرده و آن را کنار گذاشته، اما در نقل تمام این روایات اگر نظرش به ضعف سهل بود، باید حداقل در یک جا اشاره می‏کرد، بله یک جا در «استبصار» دارد و آن هم با عبارت «عند نقّاد الأخبار» آورده و نفرموده که تضعیفش می‏کنیم. پس معلوم است که مرادش از «نقّاد الأخبار»، مشهور است، یعنی مشهور قائل به تضعیف سهل بوده‏اند. ایشان در «فهرست» که برای جرح و تعدیل، نگاشته نشده، قائل به تضعیف شده اما در بحث رجالی، قائل به صحت و توثیق ایشان شده است. مضافاً به این‏که حداکثر می‏توانید بفرمایید این دو(رجال و فهرست) معارضه دارند و تساقط می‏کنند؛ لذا به سراغ کلمات دیگر می‏رویم. از نجاشی و دیگران چیزی که دلالت بر ضعف بکند، استفاده نکردیم. ابن غضائری هم وضعیت جرحش مشخص است. فقط حرف قتیبی درباره فضل بن شاذان می‏ماند که الآن خواهیم خواند، و مؤیداتی که ذکر خواهیم کرد که احمق بودن دلالت بر ضعف نمی‌کند. اگر همه مؤیدات دیگر را کنار بگذاریم، مرجحاتی که در مدح ایشان وارد شده را اگر مجموعاً نگاه بکنیم، می‏توانیم استفاده کنیم (و ممکن است شخصی هم به این نظر نرسد) که این شخص، حداقل، روایاتش معتبر است؛ همان طور که علامه مجلسی در «روضة المتقین» فرمود.

«تصریح نکردن نجاشی به وثاقت احمد بن عیسی»

پیش از آن‏که بحث فضل و مطلب قتیبی را بخوانیم، در چهارشنبه عرض کردم که نجاشی درباره ابن عیسی، یک ان قلت دارد. در «منهج المقال» مرحوم استرآبادی متوفای سنه 1028 هجری قمری، می‏فرماید نسبت به احمد بن عیسی، همه رجالیون با الفاظی که دلالت بر وثاقت و جلالت ایشان می‏کند، از ایشان یاد نموده‏اند، اما نجاشی فرموده ایشان «وجههم و فقیههم» و بنابر نسخه‏ای دیگر «وجههم و ثقتهم». صاحب «منهج المقال» می‏فرماید: «و ما ذكره جش من أنّه وجههم و فقيههم‌ [بنابر این نقل که الآن می‌خوانیم، توثیق صریح نکرده است هرچند که این عبارت دلالت بر جلالت امر احمد بن عیسی می‏کند] لعلّه اكتفى بذلك عن التوثيق [شاید چون این دلالت بر توثیق بکند از توثیق صریح کفایت کرده] لدلالتها عليه كما مرّ الإشارة إليه في الفوائد [که در جلد اول کتاب ذکر فرموده‌اند] و يحتمل كونه متأمّلاً فيه [و شاید نجاشی در ابن عیسی، متأمّل بوده و توثیق صریح ننموده است] و في بعض المواضع ينقل عنه كلاماً [یعنی در تراجم برخی از روات، کلامی ذکر کرده] و ربما يظهر منه تكذيبه في‌ ذلك [که از آن بر می‏آید ابن عیسی را تکذیب کرده است. یک موردش این است که] قال في علي بن محمّد بن شيرة: كان فقيهاً مكثّراً من الحديث، فاضلاً، غمز عليه أحمد بن محمّد بن عيسى و ذكر أنّه سمع منه مذاهب منكرة [نجاشی می‏فرماید:] و ليس في كتبه ما يدلّ على ذلك‌»؛[4] از این عبارت «ليس في كتبه ما يدلّ على ذلك‌»‏ استشمام می‌شود که نجاشی خواسته احمد بن عیسی را تکذیب بکند. پس اگر در بحث احمد بن محمد بن عیسی قصد بررسی دارید، توجه به کلام ایشان هم خوب است که یک وجه تأمل را درباره ایشان ذکر کرده و در ادامه هم می‏فرماید که شاید وجه تأملش همان روایتی باشد که از کافی در نص بر امامت امام هادی(ع) خوانده شد.

در مورد این روایت کافی در ارتباط با کتمان شهادت از جانب احمد بن عیسی می‌توانیم بگوییم این اتفاق افتاده ولی بعد توبه کرد، لذا این واقعاً دلالت بر تضعیف ابن عیسی نمی‏شود. نمی‏توان همه خدمات ایشان را به جهت یک امر، زیر سؤال برد. این اتفاق افتاده، اما بلافاصله بعدش توبه کرده همچنان که نسبت به افرادی هم که متوجه اشتباهش می‏شده، جبران می‏کرده. برای خودش حجت داشته است، خبث فاعلی نداشته بلکه خبث فعلی بوده است. افعالش براساس حجت فیما بین خود و خدا بوده و در جایی هم که اشتباهش مشخص می‏شده، به‏رغم ریاست و مقامی که داشته، عذرخواهی می‏کرده و این نشان می‏دهد که محبّ دنیا هم نبوده که یک حسن بزرگ است. اگر رئیس یک اداره باشید و اشتباه کنید، صد گونه توجیه می‏کنید ولی این‏که در این مرآ و منظر بوده و این همه به کلامش اعتنا می‏شده، اما وقتی بحث حقوق الناس پیش می‏آمده و حجت برایش تمام می‏شده، آن طور برخورد می‏کرده.

«وثاقت در نقل حدیث و احمق بودن»

بحث دیگر، درباره قتیبی بود که به فضل بن شاذان نسبت داده بود که او را احمق شمرده است و این مطلب را «کشی» در ترجمه «صالح بن ابی حمّاد الرازی»[5] ذکر کرده است. اولا احمق بودن، دلالت بر عدم وثاقت و تضعیف نمی‏کند. احمق یعنی کسی که کاری را از روی عقل، انجام نمی‏دهد و اموری را که به او محوّل می‏شود، از روی عقل، انجام نمی‏دهد و اینها هیچ کدام، دلالت بر تضعیف در خبررسانی نمی‏کند.

الآن «احمق» نزد ما بار منفی بسیار بیشتری از زمان‏های گذشته دارد و روایاتی داریم که اصلاً در آنها از احمق، استفاده شده اما بار منفی‏ای هم که حتی الآن دارد، دلالت بر ضعف در حدیث و گفتار و دروغ‏گویی شخص نمی‏کند. مممکن است مثلاً بگویید در افعالش، عاقلانه رفتار نمی‏کند و نباید فعلی به او واگذار ‏کنید یا کار مهمی را به او نمی‏سپارند؛ چون می‏گویند کار را خراب می‏کند، همان طور که بسیاری از افراد هستند که گفته می‏شود به آنها کار نسپارید چون کار را خراب می‏کنند. اما اگر به او گفتید که برود و ببیند که مثلاً مغازه، باز است یا بسته، وقتی بر گشت و گفت باز است، آیا حماقت، دخلی در نقل خبرش دارد؟ طبیعی است که ندارد.

مطلب دیگر، روایتی است که در جلسه بعد می‏خوانیم و بحث رجالی ندارد، اما از این حیث که فضل بن شاذان این روایت را از سهل بن زیاد، نقل کرده است و مضمونش این است که حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) به خدمت امام هادی(علیه السلام) رسیده و عقائدش را در آنجا بیان کرده -همان عقائدی که امروزه ما داریم- و امام(علیه السلام) هم بعد از این‏که عبدالعظیم عقائد را بیان می‏کند، او را دعا می‏کند. ما هم این روایت را می‏خوانیم، یک بار به این جهت که یک بحث کلامی است تا وقتی که عقائدی را که عبدالعظیم حسنی نزد امام هادی(علیه السلام) بیان کرده، بخوانیم، گویا ما هم عقائدمان را عرضه می‏کنیم و انشاءالله مشمول ادعیه حضرت واقع بشویم، و هم از این جهت که دلالت می‏کند اگر احمق بودن نزد فضل بن شاذان، دلالت بر ضعف حدیث داشت، چنین حدیثی را از سهل، ذکر نمی‏کرد.

«و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»


[1]. رجال نجاشی: 185.

[2]. رجال ابن غضائری: 67(يروي المراسيل، و يعتمد المجاهيل).

[3]. معجم رجال الحدیث 9: 357.

[4]. منهج المقال 2: 192-191.

[5]. اختیار معرفة الرجال: 566، رقم 1068.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org