صحت وقف با علم واقف به استفاده از موقوف در حرام
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 163 تاریخ: 1401/10/14 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «صحت وقف با علم واقف به استفاده از موقوف در حرام» بحث در معاملات و عقودی بود که آقای بایع -و در ما نحن فیه، آقای واقف- علم دارد که از عین کالا یا موقوفه، استفاده باطل میشود، آیا بیع یا وقفش صحیح است؟ برای این امر به قبح عقلی و آیه تعاون بر اثم و عدوان، استناد شده بود. عرض شد که در بحث تعاون بر اثم و عدوان، ظاهر از اعانه، معاضدت مُعان در رسیدنش به فعل حرام است و معاضدت باید همراه با قصد باشد و بدون قصد، صدق اعانت نمیکند. همچنان که در طرف برّ اگر کسی قصد شرکت در کار خیری که آقای بانی مسجد انجام میدهد، نداشته باشد، صِرف فروش آجر و گچ برای ساخت مسجد، مستحق ثواب نیست، پس در طرف اثم هم مستحق عقاب نیست. این مقتضای اعانه و حقیقت صدق آن است. اما صاحب «جواهر»[1] برای جواز این گونه معاملات و عقود، به سیره تمسک کرده و فرمودهاند سیره در باب معامله با ملوک و بیع مطاعم و مشارب للکفار در شهر رمضان که میدانیم افطار میکنند، قائم بر جریان معاملات با این گونه افراد است با اینکه علم دارند فعل حرامی (افطار) را صورت میدهند. میفرماید سیره بر صحت این دست معاملات، دلالت میکند اما عرض شد سیرهای که فرمودهاند، مربوط به جایی است که بدانیم برای مثل کفار، حرام محسوب میشود اما افطار در ماه رمضان یا شرب خمر چون به نظرشان معصیت نیست، پس برایشان حرمت ندارد بنابر این، عرض ما در تمسک به سیره برای اثبات صحت این گونه معاملات، این است که سیره در اینجا مستند به علمشان به انجام کار حرام نیست، بلکه اصلاً گناهی وجود ندارد که شما بگویید علم به انجام گناه داشتهاند و در عین حال معامله انجام میدادند. این حاصل اشکالی است که والد استاد به استناد صاحب «جواهر» و صاحب «مفتاح الکرامه»[2] به سیره کردهاند و این هم یک مبنای کلی از ایشان در باب تکالیف برای کفار است. «بیان والد استاد در اعانه نبودن فروش مطاعم به غیر مسلمانان در ماه رمضان» من عبارت ایشان را میخوانم و در ضمن آن، اشکالی که برخی از دوستان هم داشتند، رفع میگردد و آن، این بود که کفار به فروع و اصول، مکلفند پس افطار در ماه رمضان بر آنها حرام است اگرچه آنها هم حرام ندانند. پس وقتی که غذا را به آنان میفروشید و آنها افطار میکنند، به فعل حرام، کمک کردهاید. ایشان میفرمایند: «أمّا السيرة ببيع المطاعم من الكفّار وما هو نظير ذلك، كبيع العنب لهم مع جعل بعضه خمراً، فبأنّ حرمة الإعانة فيه منوطةٌ بكون الإتيان منهم بما ذكر من مثل الإفطار أو مثل جعل العنب خمراً، إثماً وعصياناً لهم [حرمت اعانه بر این امور، منوط به این است که آنها خودشان را گناهکار بدانند و معتقد باشند که با افطار در ماه رمضان یا درست کردن خمر، گناه میکنیم] وإلّا [اگر برای خودشان گناه نباشد و خودشان را گناهکار نمیدانند، شما اعانه بر اثم نکردهاید و آنها میگویند من گناهی نکردهام تا شما بگویید او را در گناه، کمک کردهاید. پس اگر آن را گناه ندانند] فليس بيع المطاعم أو العنب إعانةً على الإثم والعصيان كما هو الواضح وهو ممنوعً [اینکه اعانت بر اثم و عصیان باشد، ممنوع است] «مکلف نبودن کفار جاهل قاصر به اصول و فروع» لا لكون الكفّار غير مكلّفين بالفروع أو غير معاقبين عليها، [همان طور که برخی گفتهاند آنها مکلف به فروع نیستند و برخی گفتهاند گر چه مکلفاند ولی بر ترک آن، عقاب ندارند] فإنّ الحقّ كونهم مكلّفين ومعاقبين [این قاعده در حقشان جاری است. بله به این دلیل نیست] بل لأنّ أكثرهم -إلّا ما قلّ وندر- جهّالٌ قاصرون لا مقصّرون [حاصل جواب در این گونه موارد، این است که تکلیف بر آنها منجر نشده و حجت بر آنان منجز نیست. آنها در زمانی، معاقب به فروعند که حجت بر آنها تمام باشد، اما وقتی شخص اصلاً احتمال خلاف در مذهب خودش را نمیدهد، چطور میخواهد به این فروع، معاقب بشود درحالی که به این تکلیف، علم ندارد و برایش منجز نیست و علت اینکه میگوییم اثم و عصیان بودن، ممنوع است، به این دلیل است که] اکثرهم جهالٌ قاصرون لا مقصّرون. ومن المعلوم عقلاً ونقلاً عدم العقاب والمؤاخذة للجاهل القاصر مسلماً كان أو غير مسلم [حتی اگر مسلمان باشد] فإنّ العقاب مع عدم الحجّة والبيان قبيحٍ عقلاً، كما أنّ المؤاخذة منه مرفوعٌ بحديث الرفع وغیره [در مورد مسلمانان اگر نسیان هم داشته باشند، مؤاخذهای نمیشد؛ چه رسد به جایی که اصلاً علم به تکلیف ندارند. دقت بفرمایید؛ مطلبی است که والد استاد در درسشان فرمودهاند اما در حاشیهشان از آن بر گشتهاند. در درس میفرمایند درست است که آنها این را گناه نمیدانند، اما مبغوض مولاست؛ یعنی غیر اطاعت حق، ساخت صلیب یا شرب خمر و یا درست کردن آن، مبغوض مولاست هرچند که آنها به آن تکلیف ندارند و چون مبغوض مولاست، باید از آن، رفع ید بشود، پس ما نمیتوانیم بر بیع و کنائس، وقف کنیم یا انگور را با علم به اینکه خمر میکنند، بفروشیم. آنجا در درسشان فرمودهاند مبغوض مولاست اما از مطلبی که در اینجا و در حاشیهشان آمده، معلوم میشود از آن نظر بر گشتهاند چون از کجا مبغوض مولاست؟ از چه جهت مبغوض مولا شده؟ مبغوض است از این جهت که علم و یقین داشته باشد و حجت بر او تمام باشد اما انجام بدهد، درحالی که الآن فعل این، مبغوض مولا نیست و الا اگر مبغوض مولا بود، باید او را عذاب میکرد. پس تکلیف مربوط به زمانی است که حجت بر آنها تمام و منجز باشد.] أمّا عوامهم فظاهرٌ [که قاصرند] لعدم انقداح خلاف ما هم عليه من المذاهب والعقائد في أذهانهم [مردم عادی اصلاً چیزی خلاف عقائدشان به ذهنشان خطور نمیکند] بل هم قاطعون بصحّة مذهبهم وبطلان سائر المذاهب [مسلمانان همین طورند و غیرمسلمانان هم تابع فضایی هستند که در آن، رشد کردهاند] نظير عوام المسلمين؛ فكما أنّ عوامنا عالمون بصحّة مذهبهم وبطلان سائر المذاهب من غير انقداح خلافٍ في أذهانهم [اصلاً فرزندان ما یا افراد پیرامون ما خلافی به ذهنشان میرسد؟ اصلاً درباره آن، فکر هم نمیکنند و آن را درست میدانند. چرا؟] لأجل التلقين والنشو في محيط الإسلام [ما در این محیط، رشد کردهایم و مسلمانیم] كذلك عوامهم من غير فرق بينهما من هذه الجهة [فرقی ندارد. آنها در آن محیط، پرورش یافتهاند و ما در این محیط. شما که الآن معتقد به ائمه اثنی عشر(علیهم السلام) هستید چه تضمینی دارید که اگر در بلادی بودید که اصلاً این مطالب نبود، به آن معتقد میشدید؟ هیچ دلیلی ندارد؛ کسانی هم که آنجا هستند، همین طور هستند.] «مجوّز نبودن علم و قطع ما برای تصرف در حقوق دیگران» و القاطع معذورٌ في متابعة قطعه [در یک کلام، قاطع معذور است و این هم یک قاعده کلی است] ولا يكون عاصياً وآثماً [هیچکس او را که قطع دارد، عاصی و آثم نمیشمارد] ولا تصحّ عقوبته في متابعته [هیچکس هم نمیتواند او را عقوبت بکند. چند بار هم عرض کردهام که فراموش نفرمایید اینکه بگویید مثل ابن ملجم یا شمر و یا یزید هم قطع پیدا کردند که باید این کار را بکنند، پس معاقب نیستند، درست نیست؛ چون در تصرف در حقوق دیگران هیچکس نمیتواند بگوید به قطع خودم عمل کردم. تصرف در حقوق دیگران، به قطع کسی، ربط ندارد بلکه اگر به هر نحوی تصرف کرد؛ چه بگوید قطع پیدا کردم چه ظلماً و چه عن حقٍّ دخالت کند، او را مجازات میکنند و این یک قاعده عقلائیه و عقلیه است که قطع شما نمیتواند موجب تصرّف در حقوق دیگران شود. وأمّا غير عوامهم فالغالب فيهم أنّه بواسطة التلقينات من أوّل الطفوليّة والنشو في محيط الكفر صاروا جازمين ومعتقدين بمذاهبهم الباطلة [علما هم همین طور، مثل علمای خودمان الا شذّ و ندر] بحيث كلّ ما ورد على خلافها ردّوها بعقولهم المجبولة على خلاف الحقّ من بدو نشوهم. فالعالم اليهوديّ والنصرانيّ -كالعالم المسلم- لايرى حجّة الغير صحيحةً [حجت غیر را اصلاً صحیح نمیداند و تمام سعی عالم مسلمان، این است که عقائد و آراء ادیان دیگر را باطل کند و علمای آنان هم تمام سعیشان بر این است؛ چون قطع به دینشان دارند] وصار بطلانها كالضروريّ له [بطلان دین دیگر برایشان ضروری است اصلاً] لكون صحّة مذهبه ضروريّةً لديه لا یحتمل خلافه [چون صحت مذهبش برای خودش ضروری است و بطلان مذاهب دیگر هم برایش ضروری است؛ پس این آدم را چطور عقاب بکنند؟ چه گناهی انجام میدهد؟] «معذور نبودن جاهلان مقصّر» نعم فيهم من يكون مقصّراً لو احتمل خلاف مذهبه وترك النظر إلى حجّته عناداً وتعصّباً [کسانی که تحقیق کردند و رسیدند اما گفتند مثلاً اگر این طور باشد، منافع دنیوی من از بین میرود و منافعی دنیوی دارد که اگر مسلمان بشود، از بین میرود، پس عناداً و تعصباً با دین حق، مخالف میکند] كما كان في بدو الإسلام في علماء اليهود والنصارى من كان كذلك [آنجا با وجود پیغمبر، به حق میرسیدند و خودشان هم نشانههایی داشتند که پیغمبری میآید که پیامبر خاتم است، اما برای حفظ منافعشان قبول نمیکردند. میفرماید علمای یهود و نصارا در آن زمان، این طور بودند.] وبالجملة أنّ الكفّار -كجهّال المسلمين- منهم قاصرٌ ومنهم مقصّر والتكاليف اُصولاً وفروعاً مشتركةٌ بين جميع المكلّفين [همهشان مکلفند اما عقابشان مشروط به این است که تکلیف برای آنان منجز و حجت بر آنان تمام بشود] عالمهم وجاهلهم، قاصرهم ومقصّرهم [یا بفرمایید مسلم و غیرمسلم، هیچ فرقی نمیکند؛ همه مشترکند] والكفّار معاقبون على الاُصول والفروع لكن مع قيام الحجّة عليهم لا مطلقاً [وقتی تکلیف بر آنها منجز بشود نه اینکه مطلقاً بگویید حتی الآن که در کلیسا عبادت میکنند، نماز امروزشان را نخواندهاند، پس بر آنها گناه نوشته میشود و باید در روز قیامت، معاقب باشند. این میگوید من اصلاً نماز را بر خودم واجب نمیدانم تا عصیان کرده باشم. امر مولا باید به او رسیده باشد. مثلاً این آقا به طرف تهران میرود و مولا گفته است آب بیاور، ولی به او نرسیده، آیا پس از بازگشت میتوان او را عقوبت کرد که تو بندهای و مولا آب خواسته بود اما تو نیاوردی؟ میگوید من نشنیدم. من در ماشین بودم و داشتم میرفتم؛ چه کسی امر مولا را به من رسانده است؟ پس وقتی که حجت تمام نباشد و ابلاغ نشده باشد، عقابی هم وجود ندارد.] فكما أنّ كون المسلمين معاقبون على الفروع، ليس معناه أنّهم معاقبون عليها؛ سواءٌ كانوا قاصرين أم مقصّرين [درباره خود مسلمانان هم همین طور است. اگر نسیان پیدا کرد یا خواب ماند و نمازش را نخواند عذاب میشود؟ نه.] كذلك الكفّار طابق النعل بالنعل [فرقی نمیکند] بحكم العقل وأصول العدليّة [به حکم عقل، بینشان تفاوتی نیست. اینجا به ادعای صاحب «جواهر»[3] و صاحب «مفتاح الکرمه»[4]مبنی بر وجود سیره اشاره میکنند و میفرمایند:] فتحصّل ممّا ذكر، أنّ ما ادّعى من السيرة على بيع الطعام في نهار شهر رمضان من الكفّار وسائر ما هو نظيره [مثل بیع العنب] خارجٌ عن عنوان الإعانة على الإثم [طرف، این را گناه نمیداند و انجام میدهد و شما نمیتوانید بگویید بایع یا واقف اعانه بر اثم کرده] أو تهيئة أسباب المعصية [که در باب حکم عقل گفتیم. چرا؟] لعدم الإثم والعصيان غالباً [در کفار، اثم و عصیان در غالب افرادشان تحقق ندارد، چون قاصرند] «تکلیفآور نبودن علم اجمالی در مورد غیر محصور» وعدم العلم -ولو إجمالاً- بوجود مقصّر فيمن يشتري الطعام وغيره [اگر بفرمایید این اجمالاً میداند که در بین کفار، برای یک نفر از این کفار، کاری که انجام میدهد، گناه است؛ یعنی آن کافر غیر معلوم به این رسیده که شراب، حرام است اما باز میخورد و خمر درست میکند. میفرماید این اولاً نام عصیان بر این، تحقق پیدا نمیکند و ثانیاً علم اجمالی به وجود آنها اصلاً نیست] هذا مع غفلة جلّ أهل السوق -لولا كلّهم- عن هذا العلم الإجمالی [اصلاً مردم به این چیزها توجه نمیکنند. اگر بگویید علم اجمالی به وجود مقصری در بین آنها کفایت میکند، ما میگوییم حتی اینها از این علم اجمالی هم غفلت دارند و کسی دنبال نمیکند و گمان نمیبرد که ممکن است امروز در بین کفار، یکی باشد که به حرمت خمر، رسیده باشد و باز هم این انگور را خمر کند. یا در بازار مسلمین یا در بازارهای عراق که خودشان ذبح میکنند، علم اجمالی به حرمت یکی از آنها به علت ذبح غیرشرعی، وجود دارد اما از باب سوق مسلمین، حلال دانسته میشود و اصلاً کسی هم به این علم اجمالی، التفات نمیکند. میفرماید علم اجمالی نداریم؛ چون اصلاً معلوم نیست. شما از کجا میفرمایید؟ شما این همه آدم دارید که ممکن است ده نفر، مقصّر باشند و این مقصّر در میان کسانی باشند که با من معامله میکنند. این علم اجمالی غیرمحصور است و اصلاً قابل اعتنا نیست.] وعدم انقداح ما ذكر في أذهانهم [اصلاً به ذهن آنان نمیآید] فدعوى وجود السيرة، مع العلم التفصيلي أو الإجمالي والتوجّه والتذكّر لذلك غير وجيهةٍ جدّاً»؛[5] پس این سیره، مستند به اینها واقع نشده است. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» _________________[1]. جواهر الکلام 22: 32. [2]. مفتاح الکرامه 12: 128. [3]. جواهر الکلام 22: 32. [4]. مفتاح الکرامه 12: 128. [5]. فقه الثقلین، کتاب المکاسب 1: 439-437.
|