حکم فرض "وقفت علی اولادی فاذا انقرضوا و انقرض اولاد اولادی"؟
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 183 تاریخ: 1401/11/24 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «حکم فرض "وقفت علی اولادی فاذا انقرضوا و انقرض اولاد اولادی"؟» بحث در این بود که اگر آقای واقف بگوید «وقفتُ علی أولادی فاذا انقرضوا و انقرض اولاد اولادی فعلی الفقراء» حکم چیست؟ سه قول ذکر شد: - صرف بر اولاد اولاد تا انقراضشان؛ سپس بر فقرا؛ - در اولاد اولاد، صرف نمیشود و زمانی که بطن اول منقرض شد، وقف بر وقفیّت باقی میماند اما در اقرب الناس الی المیت صرف میگردد؛ - الی الابد، برای مطلق اولاد صرف میشود و اگر انقراض حاصل شد، به فقرا میرسد. - قول به بطلان بعد از انقراض بطن اول از صاحب «جواهر» است. صاحب «ملحقات عروه» این قول را این گونه آورده: «الرابع: ما يظهر من صاحب الجواهر من البطلان بعد انقراض الأولاد [فرموده در آن سه قول، وقف صحیح بود و بعد از انقراض طبقه اول تا زمانی که به فقرا برسد، صرف اقرب الی الواقف میگردید یا انتفاع از آن متوقف میشد و یا اینکه برای جمیع بطون یا دو بطن، ادامه مییافت و سپس به فقرا میرسید؛ یعنی وقف تا رسیدن به فقرا از وقفیّت خارج نمیشد. اما قول چهارمی که صاحب «جواهر» اختیار کرده و با اقوال سهگانه، فرق دارد، این است که بعد از انقراض بطن اول، کلاً وقف باطل میشود و دیگر به فقرا نمیرسد] بناءاً [چرا ایشان فرموده؟] على مختاره من بطلان الوقف المنقطع الوسط فيما بعده [ایشان در باب منقطع الوسط، بر این نظر بودند که باطل میشود. اینجا هم چون اولاد اولاد را شامل نمیداند، منقطع است و در چنین صورتی، وقف فقط برای بطن اول صحیح است] فإنه أیضاً بعد نقل القول الثاني [که لا یصرف فی اولاد الاولاد بود و میفرمود انقراض برای رسیدن وقف به فقرا شرط است] وتضعيف القول الأول [که فرموده بودند در دو بطن، استفاده میشود و بعد به فقرا میرسد] قال: نعم على قول المفيد [این همان فرمایش صاحب «حدائق» است که فرموده بود اگر گفت «وقفتُ علی أولادی» الی الابد را شامل میشود چرا که اولاد هم شامل صلبی است و هم غیرصلبی. این نظر شیخ مفید و تابعانش بود. ایشان میفرماید بنابر آن نظر اگر بگوییم، این وقف با همان «وقفتُ علی أولادی» شامل همه بطون میگردد] ومن تبعه بشمول إطلاق الأولاد لأولادهم يتّجه دخولهم في الوقف معهم على الشركة لا على الترتيب بمجرد اللفظ الأول [یعنی اگر گفت «وقفتُ علی أولادی» و هیچ چیز دیگری هم نمیگفت، همه بطون را الی الابد، شامل میشد. سؤال این است که بنابر قول شیخ مفید که اگر گفت «وقفتُ علی أولادی» این کلام بعدی «و اذا انقرضوا و انقرض اولاد اولادی» چیست؟ اگر همه بطون را شامل میشود، این جمله معترضه چیست؟ میتوان گفت این به معنای شرط استفاده فقرا از موقوفٌ علیهم است که انقراض اولاد است به طور مطلق یعنی انقراض ذریه واقف بنا بر این جمله بعد از «وقفتُ» به منزله شرط است، اما اینجا صاحب «جواهر» به منزله شرط نمیگیرد بلکه میفرماید ذکر جمله متنازع فیه برای وقت استحقاق فقرا است. خلاصه ان که چهار قول داریم: - یک قول این است که در اولاد و اولاد اولاد مصرف میشود و بعد از این دو بطن، به سراغ فقرا میرویم. - قول دیگر این است که فقط در اولاد، مصرف میشود و انقراض اولاد اولاد، شرط برای صرف در فقراست، پس دیگر اولاد اولاد از این سهمی ندارند. - قول سوم که قول صاحب «حدائق» است، این است که «وقفتُ علی أولادی» شامل همه بطون الی الابد میشود؛ چون مراد از اولاد، هم اولاد صلبی است و هم اولاد غیرصلبی. اینجا اینکه فرمود «وقفتُ علی أولادی»، همه را شامل میشود و اگر در جایی هم بخواهید الی الابد وقف کنید، علی قول شیخ مفید، همین که بگویید «وقفتُ علی أولادی» کفایت میکند که وقف الی الابد برای نسل و ذریه شما باشد. صاحب «حدائق» هم همین را اختیار کردند و فرمودند که «هذا کله بناءاً علی ما هو المشهور بین المتأخرین من عدم دخول اولاد الاولاد ... و اما علی القول بدخولهم -کما هو المختار و به صرح الشیخ المفید و ابن ادریس و غیره ممن تقدم ذکره- فانه لا شک فی صحة الوقف المذکور و أنه انما ینتقل الی الفقراء بعد انقراض اولاد الواقف من اولاد الصلب و من بعدهم من الاولاد».[1] این همان قول شیخ مفید است و صاحب «حدائق» همان را اختیار میکند. اینکه گفتم قول صاحب «حدائق» است، به عنوان متأخرین، عرض کردم؛ چون ایشان میفرماید قول متأخرین است و خود ایشان هم که از متأخرین است، این قول را انتخاب میکند. پس صاحب «حدائق» میفرماید همچنان که شیخ مفید و دیگران این معنا را از اولاد اختیار کردهاند که لفظ اولاد شامل اولاد صلبی و غیرصلبی میشود، ما هم آن را اختیار کردهایم. بنابر این با «وقفتُ علی أولادی» وقف بر ذریه و نسل، محقق میشود؛ هرچند که در بعدی، اولاد اولادی هم گفته نشود. در قول دوم اولاد اولاد، موقوفٌ علیهم نیستند بلکه انقراضشان شرط انتفاع فقراء از وقف است. بنا بر این بین بطن اول و فقرا موقوفٌ علیهم نداریم پس منقطع الوسط میشود؛ یعنی از زمان انقراض بطن اول تا به فقرا برسد، اولاد اولاد در وسط قرار دارند و در این زمان که بخواهد انقراضشان محقق شود، وقف پا در هواست و موقوفٌ علیهمی ندارد پس منقطع الوسط میشود که صاحب جواهر آن را باطل میداند. به عبارت دیگر ایشان میخواهد بفرماید از یک طرف، قبول نداریم که این جمله «فإذا انقرضوا و انقرض اولاد اولادی» دلالت بکند که اولاد اولاد جزء موقوفٌ علیهم هستند و از طرف دیگر هم اولاد را اولاد صلبی میدانیم در نتیجه وقتی وقف شامل اولاد اولاد نبود، وقف منقطع الوسط میشود که ما آن را باطل میدانیم، پس فقط وقف بر اولاد صلبی، صحیح است و درباره فقرا صحیح نیست. «نظریه صاحب جواهر در مسأله» پس یک بار دیگر متن را میخوانیم: «الرابع: ما يظهر من صاحب الجواهر من البطلان بعد انقراض الأولاد بناءاً على مختاره من بطلان الوقف المنقطع الوسط فيما بعده [از اینکه میفرماید مختارش بطلان وقف منقطع الوسط است، میفهمیم که قبل از این، مقدمهای هست و آن اینکه عرفاً اولادِ اولاد را داخل در موقوفٌ علیهم نمیداند و الا باطل نبود. پس در اینجا مقدمهای نهفته است و اگر توضیح نداده، به این جهت است که وقتی میگوید باطل است، یعنی شامل نیست] فإنه أیضاً بعد نقل القول الثاني وتضعيف القول الأول [که وقف شامل دو بطن بود] قال: نعم على قول المفيد ومن تبعه بشمول إطلاق الأولاد لأولادهم يتّجه دخولهم في الوقف معهم على الشركة لا على الترتيب بمجرد اللفظ الأول [اگر حرف شیخ مفید را قبول کنیم، وقف، شامل همه میشود و دیگر منقطع الوسط نیست و اولاد اولاد را هم الی الابد، شامل میشود و البته به نحو شرکت. سؤال اینجاست که اگر شما قول شیخ مفید را قبول فرمودید علی قول ایشان دیگر ذکر انقراض اولاد و انقراض اولادِ اولاد چه فایدهای دارد؟ وقتی که همان اولاد برای شمول اولاد اولاد، کفایت میکرد، ذکرش چه فایدهای دارد؟ میفرماید:] ويكون ذكرهم ثانيا لفائدة بيان وقت استحقاق الفقراء [میخواهد بگوید آنها میگفتند شرط است و ایشان میخواهد بگوید این وقت استحقاق فقراست. فقرا کی از این وقف، استفاده میکنند؟ زمانی که اولاد منقرض شدند. این یک نحوه شرطیت هم دارد.] فيكون في قوة تقييد إطلاق الأولاد الشامل للبطون المترتبة أبداً بالبطنين الأولَين [میخواهد بفرماید ذکر شرطیة الانقراض، برای این است که اطلاق اولاد را (که قول مفید بود)، تقیید بزند. وقتی اولاد را میگفت، نسل و ذریه را شامل میشد و زمانی که قید انقراض «بعد انقراض اولادی و انقراض اولاد اولادی» را گفت، خواست بفهماند که مرادم همه بطون نیست بلکه دو بطن، شامل این وقف است. میخواهد بفرماید با این شرطی که آورده، آن اطلاق، مقید میشود] ويكون ذكرهم ثانيا لفائدة بيان وقت استحقاق الفقراء فيكون في قوة تقييد إطلاق الأولاد [چون گفته بودیم اولاد، همه بطون الی الابد را میگیرد. پس تقیید میخورد] بالبطنین الاولیین [یعنی عبارت به این صورت میشود که این ذکر انقراض فی قوة تقیید الاولاد است که] الشامل للبطون المترتبة أبدا بالبطنين الأولين [فقط دو بطن را میخواسته بگوید. یعنی خواسته اطلاقش را مقید کند و فایدهاش همین تقیید اطلاق اولاد است؛ پس بنابر کلام صاحب «جواهر» حتی علی قول شیخ مفید میگوییم وقف فقط شامل دو بطن میشود که قول اول بود که میگفت «یصرف فی الاولاد و اولاد الاولاد ثم علی الفقراء» که دلیلش را از «غایة المراد» آورده بود مبنی بر اینکه ظاهر وقف، دوام است و منقطع الوسط هم خلاف ظاهر است. اما بنابر فرمایش صاحب «جواهر» اگر قول شیخ مفید را هم اگر اتخاذ کنیم، برگشتش به قول اول است و نتیجهاش هم همان قول اول است که یصرف فی الاولاد و اولاد الاولاد. پس میفرماید اگر حرف شیخ مفید را هم قبول کنیم، شرطیة الانقراض باعث میشود که بگوییم وقف برای دو بطن است و بعد از دو بطن به فقرا بر میگردد و اگر این قید نبود، الی الابد مال اولادش بود.] ويكون ذكرهما قرينةً لإرادة تخصيصها بالأوليَن [اینکه گفت انقراض اولاد و انقراض اولاد اولادی، برای این است که به دو بطن اول، تخصیص بزند] وإن كان كل منهما متناولاً لما بعده أبدا لولا القرينة [اگر این قرینه نبود، همه بطون را شامل میشد] أما على المختار من انسياق خصوص أولاد الصلب من إطلاق الأولاد [یک مقدمه، این است که اگر اختیار کردیم که لفظ اولاد، فقط اولاد صلبی را میگیرد. مقدمه دوم:] وبطلان منقطع الوسط في المراتب المتأخرة مع فرض تحقق انقطاعه [یعنی انقطاع بطن اوّل هم حاصل شده] فالمتجه البطلان [پس صاحب «جواهر» میفرماید ما با دو مقدمه میگوییم درباره بعدیها باطل است. اللهم إلا أن يدعى الفهم عرفاً من العبارة المزبورة الدخول على الترتيب [بگوییم متفاهم عرفی دخول جمیع بطون در وقف است. اگر متفاهم عرفی را این دانستیم، دیگر وقف منقطع الوسط نمیشود] ولكن المتجه أیضاً على ما ذكرنا اختصاص ذلك بالبطنين [ایشان میفرماید باز هم دو بطن را بیشتر شامل نمیشود. این کلام ایشان بود. «اشکال بر قول صاحب جواهر» صاحب «عروه» به بیان اشکالات میپردازند و میفرمایند:] ولا يخفى ما في بياناته من الإشكال والأقوى دخول أولاد الأولاد أیضاً في الوقف مطلقاً [ایشان میفرماید اولاد اولاد، داخل در وقف هستند مطلقاً] ولو قلنا إن إطلاق الأولاد لا يشمل أولاد الأولاد [بگوییم حرف مفید را قبول نداریم که در این صورت هم باز اولاد اولاد داخل در این وقف هستند مطلقاً الی الابد] وذلك لأنه الظاهر من العبارة المذكورة عرفاً من غير اختصاصٍ بالبطنين [ظهور عرفی این کلام اختصاص به دو بطن را نمیرساند. واقف چطور بگوید بر نسلم الی الابد وقف کردم؟ آیا باید صد تا بطن را بشمارد؟ این که درست نیست و خلاف فصاحت و سیره گفتاری در عقود است.( ممکن است بگویید اگر فقط اولاد را گفت، اولاد صلبی را بگیرد، اما اگر گفت اولاد و اولاد اولادم، نشاندهنده دوام است و خاصیت دوام در وقف، این است که میخواهد این وقف الی الابد در ذریهاش باقی بماند). میفرماید اگر به مقاله شیخ مفید هم قائل نشویم، خود عبارت عرفاً دخول اولاد اولاد الی الابد را در وقف میرساند] بل دخول جميع البطون، ولا يبعد ظهورها في الترتيب بين الأولاد وأولادهم»[2] ایشان میفرماید تشریک نیست، بلکه ظاهر از این عبارت هم این است که انتفاع از وقف به ترتیب است یعنی اولاد صلبی منتفع از وقف هستند به صورت انحصار و بعد از انقراضشان نوبت به نسل بعدی میرسد. «عدم جواز ادخال و اخراج در موقوف علیهم بعد از تمامیت وقف» مسأله 59: «لا إشکال فی أنه بعد تمامیة الوقف، لیس للواقف التغییرُ فی الموقوف علیه [نمیتواند در موقوف علیه تغییر ایجاد نماید. تغییر در موقوفٌ علیه، چگونه است؟] بإخراج بعض من کان داخلاً [کسانی که داخل در وقفند را خارج بکند] أو إدخال من کان خارجاً [خارج از وقف را هم داخل کند] إذا لم یشترط ذلک فی ضمن عقد الوقف [اینها همه نیازمند به بحث است. پس یک بار، تغییر به اخراج است؛ یک بار به ادخال است که اگر با شرط باشد، صحیح است یا صحیح نیست؟ یک بار، اینکه بدون شرط، صحیح است یا صحیح نیست؟ در همین جا هم تقسیم شده است چون ممکن است بگویید بدون شرط، صحیح نیست. شیخ در «نهایه» نسبت به ادخال اولاد در وقف بر اولاد قائل شده که بدون شرط هم صحیح است. پس اینها اقوالی است که باید بررسی بشود. بنا بر این تغییر در موقوف علیهم عبارت است از: ادخال و اخراج با شرط (که باید بحث بشود با شرط، صحیح است یا نه؟) دیگر اینکه بدون شرط، اخراج و ادخال، صحیح است یا نه؟ (شیخ با توجه به یکسری روایات، فرموده درباره اولاد، ادخال بدون شرط، صحیح است).]و هل یصح ذلک إذا شرطه؟ [آیا با شرط، تغییر صحیح است یا صحیح نیست؟ ایشان نظر خود را چنین بیان میکنند:] لا یبعد عدم الجواز مطلقاً لا إدخالا و لا إخراجا [که بگوییم ادخال و اخراج اصلاً صحیح نیست] فلو شرط ذلک بطل شرطه ["مطلقاً" هم به ادخال و اخراج میخورد هم به شرط و غیرشرط. میفرماید اگر شرط کرد، شرطش باطل است اما نسبت به اصل وقف میفرماید] بل الوقف علی إشکالٍ [میخواهد بفرماید در بطلان وقف تأمل و اشکال است] و مثل ذلک [اینجا فرع دیگر است] لو شرط نقل الوقف من الموقوف علیهم إلی من سیوجد [میفرماید اگر وقف را از موقوفٌ علیهم الی من سیوجد، شرط بکند هم صحیح نیست اما والد استاد، قائل به صحتند. ایشان استطراداً یک فرع دیگر را مطرح میکنند:] نعم لو وقف علی جماعةٍ إلی أن یوجد من سیوجد و بعد ذلک کان الوقف علی من سیوجد [این طور وقف میکند: من بر شما وقف میکنم تا زمان کسانی که قرار است به وجود بیایند و بعد از اینکه آنها به وجود آمدند، وقف مال آنهاست. اینجا فرمودهاند] صح بلا إشکالٍ»[3] [از اول، وقف را این گونه قرار داده بود اما در فرع قبل، شرط کرده بود یعنی وقف را برای موجودین قرار داده بود و ادخال و اخراج را شرط کرده بود که به نظر حضرت امام(س) این، تغییر وقف است و با این فرع، فرق دارد. آنجا ابتدا وقف را بر اینها قرار میدهد و بعد از تمام شدن وقف میگوید: شرط میکنم ادخال یا اخراج من سیوجد را، اما اینجا از اول میگوید: وقف من تا زمانی است که آنها نباشند؛ یعنی شرطی در آن نیست. ایشان میفرماید اگر شرط نباشد، اشکالی ندارد اما شرط تغییر وقف در موقوف علیهم صحیح نیست و بطلان اصل وقف علی اشکالٍ است البته به تعبیر حضرت امام(س). بنا بر این نظریه بطلان شرط ادخال و اخراج به جهت مخالفت شرط با مقتضی عقد وقف است زیرا مقتضی وقف انقطاع بین واقف و وقف و عدم سلطه واقف بر عین موقوفه بعد از وقف است. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» ______________________ [1]. الحدائق الناضره 22: 452. [2]. تکملة العروة الوثقی 1: 221 و ملحق االعروة الوثقی 1: 457. [3]. تحریر الوسیله 2: 74.
|