Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نگاه مجتهد به فقه باید یک نگاه کار آمدی باشد
نگاه مجتهد به فقه باید یک نگاه کار آمدی باشد
درس خارج فقه
حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته)
کتاب الوقف
درس 224
تاریخ: 1402/7/4

بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین

«نگاه مجتهد به فقه باید یک نگاه کار آمدی باشد»

براساس آنچه در سال‌های گذشته، قبل از ورود در بحث، مطالبی را عرض می‌کردیم، امسال هم یکی، دو جلسه انشاءالله مطالبی را به اختصار، خدمت شما عرض می‌کنیم تا نگاهمان در بحث استنباط، یک نگاه کارآمدی به فقه باشد.

در بحث اجتهاد، شخص مجتهد وظیفه دارد که از طریق ادله، علم به احکام شرعیه پیدا کند. لذاوقتی که استنباط و اجتهاد را به ید شخص قرار می‌دهیم، این شخص است که از کتاب و سنت با توجه به درک و فهمی که دارد و با توجه به علوم مختلفه‌ای که کسب می‌کند این درک و فهمش به عنوان حجت برای مقلدانش قابل ارائه است.

بدون تردید، خصوصیات این شخص در فهم از مطالب به جهت این‌که متکلم ادله شرعیه، غائب است و این شخص می‌خواهد مرادش را از کلام غائب به دست آورد و فهمی نسبت به این کلام داشته باشد، مسلماً خصوصیات این شخص در این فهم، دخالت دارد؛ همچنان که خصوصیات افراد در فهم از مسائل اجتماعی با یکدیگر اختلاف دارند. بارها این جمله شهید مطهری را در این زمینه، عرض کردم که «فقه فقیه دهات، بوی دهات، و فقه فقیه شهری بوی شهر می‌دهد».[1] و این یک واقعیت انکارناپذیر است، و نمی‌توان آن را به هوای نفس افراد ارتباط داد بلکه اجتهاد و حجیت استنباطات را بعد از فراغ از عدم دخالت هوای نفسانی در آن، مد نظر داریم.

 آری، گاهی عالمی[2] می‌آید چاه خانه‌اش را پر می‌کند، تا وجود آن چاه در فتوایش تأثیر نداشته باشد. این یک بحث دیگری است. اما اعتقادات و فهم مجتهد از مسائل اجتماعی و کلمات، چیزی نیست که در اختیار هوای نفس قرار گیرد. هرشخصی، یک‌سری اعتقاداتی به مسائل دارد، که خواه ناخواه در فهم مسائل تأثیر بسیاری می‌گذارد.

لذا یک فرد عادی را می‌بینید که در برابر سخنانی که در اجتماع رد و بدل می‌شود، ساده و خوش‌بین است و قدرت تحلیل کمی دارد حرف‌ها را زود باور می‌کند؛ وآنچه به عنوان تحلیل به او ارائه می‌شود می‌پذیرد. اما شخص دیگر ممکن است بدبین باشد، و حرف راست را هم به آسانی قبول نکند. این بستگی به خصوصیات افراد، خاستگاه فکری، محیط تربیتی‌شان و نوع تربیت و افکاری که در معرضشان واقع شده دارد.

«تفاوت درک و فهم مجتهد در مسائل»

فهم ودرک مجتهد هم از ادله، بلاشک و شبهه متفاوت است. و این یک امر طبیعی به شمار می‌رود؛ چون انسان است و انسان تحت تأثیر عقائد و افکار خودش در برخورد با کلام دیگران، واقع می‌شود.

لذا می‌بینید که نگاه فقیهی در احکام شرعیه این است که احکام شرعیه درمسائل فردی باید آرامش فرد را به دنبال داشته باشد؛ تا باعث آرامش جامعه باشد.

کراراً مثال زده‌ام که در بحث میت، احکامی که از غسل، کفن و مستحبات برای میت، ذکر شده، اولیای میت سعی می‌کنند مستحبات را در حق میتشان به نحو احسن و اتم، انجام دهند؛ چون در حالتی هستند که دارند از میت جدا می‌شوند، و آخرین لحظاتی است که با او در دنیا دیدار می‌کنند، لذا می‌کوشند بهترین احکامی که اسلام برای تشریفات میت قرار داده انجام دهند. هیچ وقت هم کسی شک و شبهه‌ای در اینها ندارد، که چرا او را غسل می‌دهید؟ یا کفن می‌کنید یا چرا این گونه غسل می‌دهید؟ در بحث کرونا هم دیدیم که اگر این امور انجام نمی‌شد، اولیای میت معترض بودند که چرا احترام میتشان حفظ نشده است.

فقیهی که نگاهش به احکام در مسائل فردی و حتی مسائل اجتماعی، این است که احکام اسلام برای انتظام امور، گردش کار مردم، و آرامش جامعه وضع شده؛ مثلادر بحث ربا  نظریه ربای استنتاجی را ارائه می کند تا گردش اقتصادی جامعه را به دنبال داشته باشد. این نگاه‌ با نگاه‌های صُلبی ـ که گمان می‌کند شرع برای همه امور زندگی انسان‌ها، حتی برای خوردن و خوابیدنش برنامه دارد و دخالت کرده ـ تفاوت می‌کند. متأسفانه آنچه الان جریان دارد و از سابق هم شروع شده و در سده‌های اخیر، گسترش یافته، این است که فقها بیش از اندازه برای خودشان حق دخالت در زندگی مردم در نظر گرفته‌اند.

مثلا در بحث معاملات که مردم سال‌ها با آن سروکار داشته‌اند و از ابتدای خلقت بشر در مراوادات و معاملات مالی‌شان یک‌سری قواعد را داشته‌اند. شارع در مراوداتشان نیامده دخالت کند؛ ـ فقط ربا را حرام کرده و غرر را در معاملات، جایز ندانسته و موجب بطلان معامله شمرده است ـ فقط چند اطلاق و عموم را برای امور مالی جامعه قرار داده. ولی الان می‌بینیم که فقها چه قید و بندهایی، را در بحث معاملات مطرح می‌کنند. مثلا بحث می‌کنند که آیا معاطات، صحیح است یا خیر؟ در حال حاضر فقها می‌خواهند برای مردم، تعیین تکلیف کنند که چه چیزی صحیح است و چه چیزی صحیح نیست. در صورتی که باید دید آنچه اتفاق می‌افتد و مردم برای اموری که صورت می‌گیرد، سببیت قائل هستند یا نیستند، وقتی عقلا برای امری سببیت قائل بودند، صحت این گونه معاملات کفایت می‌کند.

اصلا دین و شریعت برای اموری آمده که بشر نمی‌تواند به آنها دسترسی پیدا کند، و برای هدایت بشر است. اگر قرار دادهای باشد که تنها عقود زمان شارع معتبر باشد، دیگر خاتمیت پیامبر هم معنا پیدا نمی‌کند، چون روز به روز، قراردادهای دیگری هم پیدا می‌شود و ما بعد از خاتمیت پیامبر، موظفیم که با عقل خودمان زندگی کنیم و معاش خود را نظام و انتظام بدهیم. ما چون روحانی هستیم، برایمان خوشایند است که در امور دیگران دخالت کنیم و بگوییم که چطور راه بروند؛ این غذا را چطور بخورند، یا فلان حرف را چطور بگویند وهمه آنها را هم به گردن شریعت بگذاریم.

به نظرم این همه دخالت در زندگی مردم در دین وجود نداشته. بلکه بحث‌های اخلاقی است که همیشه جایگاه محفوظ دارد. اگر حضرت سیر یا پیاز خوردند و از شهر، بیرون رفتند که دیگران را اذیت نکند، یک بحث اخلاقی است نیاز نیست که برایش روایت پیدا کنیم. ولی حرکت امام معصوم قابل تأمل است، در زمانی که به این امورتوجهی نمی‌شده توجه نشان داده‌اند، و بحث حقوق مردم برایشان مهم بوده است.

لذا اموری که به رعایت حقوق مردم مربوط است، سمعاً و طاعتاً می‌پذیریم. اما نمی‌توان ادعا کرد که دین برای همه امور زندگی برنامه داشته و ارائه داده. در این صورت باید بگوییم عقل ما تعطیل است. و اگر این روایات، یا بحث‌هایی که در کتب مطرح می‌شود، نبودمردم نمی دانستند  چگونه باید زندگی کنند.

 الان افتخار ما این است که مواردی که حقوق بشر امروز به آن رسیده، در هزار و چهارصد سال پیش بیان شده. نه این‌که بگوییم همه برنامه‌های زندگی الی الابد، باید از ناحیه دین باشد. و قدرت تعقل و اندیشه را نادیده بگیریم. پس کسانی که در کشورهای دیگر با این علوم ارتباط ندارند، چطور زندگی می‌کنند؟ چون زندگی شان به یک امر دینی، استناد ندارد، زندگی آنها صحیح نیست؟

دین برای این است ‌که انسان یک زندگی رو به کمال و آرامش داشته باشد. خدا نکند آنچه به دین نسبت می‌دهیم، باعث سختی در زندگی مردم باشدـ یعنی اموری را اثبات کنیم که زندگی مردم را دشوار سازدـ باید اموری که باعث تسهیل در زندگی مردم باشد را در نظر ‌بگیریم. حتما نباید هر چیزی را که در جامعه به عنوان نظم و انتظام و تمشیت امور، انجام می دهیم، یک ریشه روایی داشته باشد و بدون آن، درست و صحیح نباشد؟ اینها یک امر تعبدی نیست که بگوییم اگر امام فرموده بود، پس به نتیجه می‌رسد. اگر امام نفرموده بود، به نتیجه نمی‌رسد.

«تاثیر قدرت بر استنباط»

یکی دیگر از خصوصیاتی که شخص مجتهد در آن خاستگاه پرورشی‌اش در مواجهه با کلمات و ادله شرعی، تحت تأثیر قرار می‌گیرد قدرت است. قدرت از مقولات موثره در برداشت انسان ازقضایا است. امروزه می‌بینیم مجتهدین و مراجعی که زمانی در قدرت بودند، یک نوع نظریه داشتند. و زمانی که از قدرت کناره‌گیری کردند، نظریه دیگری پیدا کردند. ما  هیچ کدام را تنقیص نمی‌کنیم. بلکه می‌گوییم که قدرت در برداشت از کلمات، در نگاه به قضایا تأثیر دارد.

یک زمان، برداشت مجتهد در محیط قدرت است که ناخودآگاه به طرف استحکام قدرت می‌رود. و زمانی که از قدرت کنار می‌رود، و نگاهش به مردم است، اموری مثل کرامت و انصاف را هم مد نظر قرار می‌دهد و استنباطش کلاً متحول می‌شود. اینها چیزهایی نیست که قابل تنقیص باشد، بلکه خواه ناخواه، تأثیرات خود را می‌گذارد.

در استنباطات امروزی هر چه نگاهمان را به سمت ارائه یک فقه کارآمد معطوف کنیم، که بتواند در جامعه آرامش ایجاد کند؛ وباعث پیشرفت جامعه شود، و موجب گردد نخبگان و افرادی که  در فعالیت‌های اقتصادی، مؤثر هستند، بگویند ما با توجه به احکام اسلام فعالیت اقتصادی انجام می‌دهیم. همین که به احکام شرعیه، استناد بدهند کفایت می کند. نه این‌که بگوییم که بانک‌ها ربا می‌گیرند، و ربا می‌دهند پس همه معاملات، باطل است.

 آقایی از حوزه درخواست کرده بود هیچ اشکالی ندارد حوزه علمیه یک بنگاه اقتصادی را به عنوان بانک و براساس متد خودتان یعنی قرض الحسنه، اداره کنید، وببینید آیا امکان دارد یاخیر؟. کدام بنگاه اقتصادی که باید سودده باشد، به صورت قرض الحسنه می‌توان اداره شود؟ کارمندانش را چطور می‌توان اداره کرد؟ و لو توجیهاتی به عنوان کارمزد، حق العمل قرار بدهید که الان درست می‌کنند. و از این طریق، سودی را با یک‌سری عقودی که هیچ کدامش را در عمل اجرا نمی‌کنند، می‌گیرند.

آیااین اقتصاد اسلامی و بانکداری اسلامی است که متوسل به جعاله بشویم که در عمل انجام نمی گیرد و یک امر صوری است. شما می‌دانید که در عمل، چنین چیزی انجام نمی‌شود و این مسخره کردن قوانین اسلام است که اگر کسی از خارج نگاه کند، فضای حاکم بر این گونه تفکرات یک امر لغو به نظر می‌رسد.

این ظرفیت در فقه ما هم وجود دارد ـ البته گاهی به این نوع نگاه‌ها و استنباطات حمله می‌شود که شما به دنبال خواسته مردمی هستید تا هرچه آنان می‌گویند، همان را استنباط بکنید.ـ

در این چند روز که فکر می‌کردم دیدم اتفاقا آنچه در جامعه اتفاق می‌افتد، و مورد خواست مردم است، در اقوال فقها هم وجود دارد. ولی واقعا مغفول مانده و یک گفتمان در زمانی، غالب می‌شود، و باعث می‌گردد که آنچه برای جامعه، کارگشاست، به کنار برود و نظریات فقهی که مطرح است مغفول واقع شود.

به عنوان مثال در بحث خروج زن از منزل عرض کردم که امروز جامعه، و حتی خانواده متدینین نمی‌پذیرند که دخترشان را به مردی شوهر دهند، که اجازه نمی‌دهد دخترشان از خانه‌اش خارج شود. آیا متدینین ما چنین چیزی را قبول می‌کنند؟ اگر داماد در ابتدا گفت که می‌خواهم ازدواج کنم و یکی از احکام شرعیه این است که خروج زن به دست من است، من از الان اعلام می‌کنم که سالی یک بار، بیشتر حق آمدن ندارد، آیا این حکم را قبول می کنند وحاضرند تن به این قانون بدهند؟ اصلاً خودمان را در نظر بگیریم، تا آن‌که بخواهیم برای جامعه، نسخه‌پیچی کنیم.

 «تفسیر از اخراج و خروج زوجه از منزل به نقل از فضل بن شاذان»

اگر کسی بگوید که مرد این حق را ندارد، و نمی‌توانیم فتوا بدهیم که مرد حق دارد بی‌جهت مانع خروج زن از منزل شود. می گوییم این نظر در اقوال فقها هم وجود دارد. لذا چون این مسأله یک بحث روز هم محسوب می‌شود، این نظریه را به عبارتی که صاحب «جواهر» که از فضل بن شاذان، نقل کرده، مستند می‌کنم.

مساله در بحث عده رجعیه است. گفته‌اند در زمان عده رجعیه، واجب است که زن در خانه شوهر بماند و نباید او را از خانه اخراج کنند؛ و زن هم نباید از خانه خارج بشود. این مسأله‌ نص آیه قرآن هم است، و هیچ شبهه‌ای در آن وجود ندارد. برخی از فقها هم به همین اطلاق عمل کرده‌اند، و گفته‌اند حتی با رضایت زوج هم نمی‌تواند از خانه، خارج شود. یعنی قضیه را تا این حد صُلب کرده‌اند، که حتی با اجازه مرد هم حق خروج ندارد چه برسد به این‌که برای رفع احتیاجات خودش از منزل خارج شود.

صاحب «جواهر» درتفسیر خروج و اخراج از فضل بن شاذان نقل می‌فرماید: نباید مطلقه رجعیه را از خانه خارج کنیم (اخراج) و او هم نباید از خانه خارج شود (خروج). خروج و اخراج، این نیست که حتی حق نداشته باشد با رضایت یا برای امور خودش هم از خانه بیرون برود. اخراج، امری است که همراه با تنبیه است. ـ اگر می‌گویند کسی را از خانه‌ات اخراج نکن؛ یعنی تنبیهاً اخراج نکن، اما اگر به او بگویی: «برو به پدرت سر بزن»، این را دیگر اخراج نمی‌گویند ـ. درتفسیر خروج هم گفته‌اند: خروج خارج شدن از خانه همراه با قهر و ناراحتی است. یا با قصد نشوز از منزل خارج شود.

با این تفسیر از اخراج و خروج، اصلاً کل جریان این آیه و استنباط این حکم، تغییر پیدا می‌کند.

عبارت«جواهر» این گونه است: «بل عن الفضل بن شاذان أن معنى الخروج والإخراج ليس هو أن تخرج المرأة إلى أبيها أو تخرج في حاجة لها أو في حق بإذن زوجها، مثل مأتم وما أشبه ذلك» [این رد نظر قائلان به عدم جواز خروج و اخراج از منزل به صورت مطلق است، می‌گوید این که شما گفتید مطلقا حق خروج و اخراج ندارد ولو با اذن. این اطلاق محکّم نیست]«و إنما الخروج والإخراج أن تخرج مراغمةً ويخرجها مراغمةً»؛[این خروج و اخراج، باید از باب نشوز یا تنبیه باشد؛ رغما لانف یکدیگر خارج شوند و در واقع یکنوع  لجبازی باشد] «فهذا الذي نهى الله عنه»؛ [نه این‌که به صورت مطلق، مرد حق داشته باشد جلوی زن را بگیرد. آن خروج و اخراجی که نهی شده، این است که بخواهند از روی لجبازی و مراغما لانف یکدیگر از خانه بیرون بروند یا زن را از خانه بیرون نمایند] «فلو أن امرأة استأذنت أن تخرج إلى أبويها أو تخرج إلى حق لم يقَل إنها خرجت من بيت زوجها»؛ [تفسیر می‌کند خروج از بیت، اگر خروج مراغمةً نباشد؛ و یا این‌که با اذن زوج، خارج بشود (و شما جایی را که برای حاجت شرعی یا عرفی‌اش خارج بشود، اضافه کنید). خروج و اخراج منهی نیست]. «لم یقل: إنها خرجت من بیت زوجها؛ ولا يقال: فلان أخرج زوجته من بيتها، إنما يقال ذلك»؛ [یعنی «اخرج» کی معنا می‌دهد؟] «إذا كان ذلك على الرغم والسخطة»؛ [می‌فرماید: اخراج با عصبانیت و ناراحتی و تنبیهاً معنا پیدا می‌کند. اگر با اجازه گفت: خودت بیرون برو، این را اخراج نمی‌گویند. اگر به او گفت: به خانه پدرت برو، آن را اخراج نمی‌گویند، بلکه اخراج، زمانی است که همراه با سخط و تنبیه باشد. خروج، کی است؟ خروج هم این است که مراغما لانف شوهرش باشد] «وعلى أنها لا تريد العود إلى بيتها وإمساكها على ذلك»[این را معنای خروج می‌داند] «لأن المستعمل في اللغة هذا الذي وصفناه»؛[3] می‌فرماید خروج و اخراج در لغت، این است که رغما لانف دیگری باشد.

شما این معنا را از خروج و اخراج در بحث جواز و عدم جواز خروج زن از منزل بدون اذن، می‌توانید استفاده کنید و استنباط کنید که مرد چنین حقی را بر زن ندارد که بتواند همه‌جوره او را در بند بکند. حالا این یک معنایی است که ایشان دارد که مؤید به لغت و فهم عرفی از اخراج و خروج است و مرتکز عند العقلاء می‌باشد.

«و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»

 

____________________

[1]. مجموعه آثار شهید مطهری، ج20، ص180.

[2]. علامه حلی.

[3]. جواهر الکلام، ج33، ص553. 

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org