موارد مجوزة غيبت (تزاحم مصلحت و مفسده)
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 239 تاریخ: 1382/10/16 بسم الله الرحمن الرحيم يكى ديگر از مواردى را كه شيخ (قدس سره) غيبت را در آنجا جايز دانستند از باب تزاحم مصلحت با مفسده غيبت حسم ماده فساد است عبارت شيخ اين است و منها يعنى از مواردى كه غيبت جايز است از باب تزاحم مفسده غيبت با مصلحت آن چيزى كه با آن تزاحم دارد «قصد حسم مادة الفساد المغتاب عن الناس، [قصد ريشه كن كردن ماده فسادى كه براى مغتاب است، ماده فساد مغتاب از مردم،] كالمبتدع الّذى يخاف من اضلاله النّاس. و يدلّ عليه مضافاً الى انَّ مصلحة دفع فتنته عن النّاس اولى من ستر المغتاب، ما عن الكافى بسنده الصحيح[1] عن أبى عبداللّه(ع) قال قال: رسول اللّه(ص) «اذا رأيتم اهل الرّيب و البدع من بعدى فاظهروا البراءة منهم و اكثروا من سبّهم، و القول فيهم و الوقعية و باهتوهم كيلا يطمعوا فى الفساد فى الاسلام و يحذّرهم الناس و لا يتعلموا من بدعهم يكتب اللّه لكم بذلك الحسنات و يرفع لكم به الدّرجات»[2] اين عبارت شيخ كه شيخ براى جواز به دو وجه استدلال فرمودند يكى به درايت و يكى به روايت. يكى به قاعده تزاحم و اخذ به اقوى المصلحتين يكى هم به صحيحه داود بن صرحان كه صحيحه داود ابن صرحان در ابواب امر به معروف و نهى از منكر وسائل آمده در باب 36 و 37 دارد. لـكن شأن در ايـن است كه اصلا اينجـور مورد از موارد تزاحم نيست؛ اگر كسى انتقاص ميكند براى حسم ماده فساد اين از موارد تزاحم نيست. براى اينكه در باب تزاحم بايد دليلين هردو شامل مورد بشوند و ذكر مغتاب براى حسم مورد فساد كه اين واجب است يعنى حسم ماده فساد كه واجب است دليلش شامل حالت غيبت نميشود. وجوب حسم ماده فساد دليلش شامل آنجايى كه مستلزم غيبت و حرام باشد نميشود. كما بيّناه مراراً براى اينكه ادله واجبات از محرّمات انصراف دارد و لايجوز حسم مادة الفساد بالحرام و المعصيه او بفساد مثله كما لايجوز نهى المنكر بالمنكر و لا الامر بالمعروف بالمنكر؛ پس اولاً باب باب تزاحم نيست براى اينكه دليل وجوب حسم ماده فساد شامل جايى كه مستلزم غيبت باشد نميشود. لانصراف ادله واجبات و مستحبات از موارد محرّمه فانَّ الامر بالمعروف لابدّ و ان يكون معروفاً لا ان يكون منكراً و غير معروف و النهى عن المنكر لابدّ و ان لايكون منكرا نهى از منكر با منكر كه درست نيست امر به معروف با منكر كه درست نيست. حسم ماده فساد با معصيت كه درست نيست با حرام كه درست نيست. «انّما يتقبّل اللّه من المتّقين»[3] و النّار لا تدفع النار آتش كه آتش را خاموش نميكند بل الماء تدفع النار، اين يك شبهه كه اين اصلا موارد تزاحم نيست. اين يك جهت كه از موارد تزاحم نيست و جهت دوم اينكه اگر هم شما قائل بشويد كه در ادله حسم ماده فساد شامل حرام هم ميشود باز اينجا باب تزاحم نيست. براى اينكه انتقاص و ذكر مسائى غير به قصد حسم مادة الفساد اصلا غيبت نيست. ذكر مسائى غير و انتقاص او و ذمِّ او به قصد حسم مادّه فساد اين اصلا غيبت نيست الغيبة الانتقاص بقصد الانتقاص النّاشى من الحقد و الحسد، الراجع النفعه الى نفس المغتاب بالكسر، فانَّ الغيبة محرّمةٌ لانّه اكل لحم ميتة الاخ. اين آدمى كه براى حسم ماده فساد دارد غيبت ميكند گوشت برادرش را ميخواهد بخورد، اين چيزى گير خودش نميآيد اين لا يقصد اكل لحم اخيه ميتاً ولو لحم اخيه ميتاً خورده بشود چون به هر حال آبرويش ميريزد اما اين نميخواهد بخورد آيه شريفه ميفرمايد )أيحبُّ احدكم ان يأكل لحم اخيه ميتا([4] اكل و لحم مذموم نيست اين بخواهد بخورد گوشت برادرش را، اين كسى كه غيبت ميكند براى حسم ماده فساد گوشت برادر خورده ميشود ميتاً اما اين نميخورد به هر حال نقصى به او وارد ميشود مذمّتى ميشود عِرضش صدمه ميبيند امّا اينكه نميخورد براى اينكه اين براى خودش نميگويد بنابراين همانى كه بارها عرض كرديم غيبت بايد ناشى باشد غيبت حرام از حقد و حسد و لك أن تقول الغيبة المحرّمه او الغيبة ما كانت نافعةً لمغتاب بالكسر و قصدش نفع بردن خودش باشد ميخواهد آتش حقدش را خاموش كند، آتش حسدش را خاموش كند امّا اگر نه به قصد انتقاص او نباشد به قصد خير باشد اين مشمول ادله حرمت غيبت نيست و اين غيبت صدق نميكند اولاً، آيه شريفه هم شهادت ميدهد بر اختصاص حرمت به غير او، براى اينكه آيه شريفه ميگويد يأكل اينكه لايأكل، ولو اُكِلَ لحمه ميتاً، اما اين نخورده به هر حال گوشتش خورده ميشود آبرويش هم در جامعه ميريزد بنابراين اصلا باب تزاحم پيش نميآيد و ذكر مسائى الغير به قصد حسم مادة الفساد يكون جايزاً بل يكون واجبا، پس اين كه شيخ (قدس سره) اين مورد را از باب تزاحم دانسته و ميفرمايد مصلحت حسم ماده فساد اقوا هست از مفسده غيبت و ستر او اين تمام نيست استدلال به اين قاعده تمام نيست، مورد هم از اين قاعده نيست. لوجهين، يكى اينكه اگر اين مورد از موارد غيبت باشد ادله وجوب حسم ماده اينجا را شامل نميشود، ادله واجبات از اينجا انصراف دارد نهى از منكر با منكر درست نيست اكرام الضيف با اشراب الخمر درست نيست. و دوّم اينكه اصلا اين ذكر مسائى الغير به قصد الانتقاص كذكره به قصد التظلّم كذكره بقصد ردع عن المنكر اصلا غيبت صدق نميكند، چرا؟ لانَّ الغيبة ذكر مسائى الغير بقصد الانتقاص و المذمّه النّاشى من الحقد و الحسد كما فسّره شهيد الثانى محقق ثانى، ثانيين از شهيد و محقق فرموده اند و آيه شريفه هم بر آن شهادت و گواهى ميدهد چون آيه شريفه اختصاص دارد به آنجايى كه خودش بخواهد گوشت برادر را بخورد اما جايى كه ديگر خورده ميشود را شامل نمي شود، بفرماييد. و امّا استدلال به صحيحه داود ابن صرحان. اولا من فقه الحديث را بخوانم، حديث را معنا كنم، داود بن صرحان اين روايتش در كافى است آمده. «صحيحة داوود بن صرحان و مناقشه در آن» صحيحه داود بن صرحان عن أبى عبداللهّ(ع) قال قال: رسول اللّه(ص) «اذا رأيتم اهل الريب و البدع [در اين ريب دو احتمال هست يك احتمال اينكه خودشان اهل شك هستند ريب لازم، يك احتمال به معنا مريب به شك اندازنده ولى مناسب با بدع و وحدت سياق اقتضاء ميكند به شك اندازنده باشد] اذا رأيتم اهل الريب» [يعنى ميبينيد يك عدهاى مردم را با گفتارشان با قولشان با عملشان به شك مياندازند،] «اذا رأيتم اهل الريب» [اى ريب اى ايجاد شك در ديگران و البدع و كارهايى كه در زمان پيغمبر نبوده و بدعت است انجام ميدهند از بعد از من] فاظهروا البرائة منهم [واجب است شما از آنها اظهار برائت كنيد] و اكثروا من سبّهم، [سب بعيد است به آن معناى فحش خواهر و مادر باشد، سبّ در اينجا يعنى جملاتى كه كوچكشان كند، خوارشان كند، مثلا تو هيجى نميفهمى، به قدر يك گاو سرش نميشود، يك طويله گاو است مثلا اينجورى، اما فحش خواهر و مادر و پدر بعيد است باشد، سبّ به معنا جملاتى كه موجب تحقير آنها ميشود.] و القول فيهم و الوقيعه، [عبارت است از غيبت بدگويى، تنقيص آنها،] و باهتوهم[5] [در باهتوهم دو احتمال داده علامه مجلسى در مرأت العقول يكى اينكه باهتوهم از بهتَ به معنا تحيّرَ باشد (فبهتَ الذى كفر)[6]، باهتوهم يعنى حيرت زده شان كنيد يعنى خلاصه غافل گيرشان كنيد مچشان را بگيريد كه نتوانند كارى بكنند، در آن قضيه دارد كه به ابراهيم گفت نمرود كه من هم زنده ميكنم و هم ميميرانم، اين آيه را بخوانيد، فبهت الذى كفر، اين بگوييم بهتان مرأت العقول دارد اين پاورقى هم معنا كرده از باب مبهوت كردن و متحير نمودن باشد اين يك احتمال، يك احتمال هم همانكه ميگوئيم بهتان يعنى تهمت بزند، تهمت بزند دوران حالا كوچكيش را، نه بما يوجب الحد، مثلا تهمت بزند به اينكه آنوقت آنجورى بوده، باهتوهم يعنى تهمتها البته نه تهمتهاى موجب حد، اين هم يك احتمال، علامه مجلسى استظهار ميفرمايند. اول را، من عبارت ايشان را بخوانم در اين پاورقى هم آمده، «الوقيعة فى الناس الغيبة و الظاهر انّ المراد بالمباهتة الزامهم بالحجج القاطعه و جعلهم متحيّرين [در مرآت العقول هم دارد اين از مرأت العقول نقل كرده] لا يحيرون جوابا كما قال تعالى فبهت الذى كفر و يحتمل ان يكون من البهتان للمصلحه، فانَّ كثيراً من المسائى يعدّها اكثر الناس محاسن خصوصاً العقائد الباطله [چون اين حرفهاى نادرستى كه دارد ميزند خيلى هم ظاهر فريبنده دارد مردم را جلب ميكند اسلام آمده براى مصلحت اقوى گفته شما به او تهمت بزنيد كه اين نتواند مردم را جلب كند.] و الاول اظهر[7] [ايشان ميفرمايد اولى اظهر است كه به معناى الزام به حجج قاطعه.] كى لا يطمعوا فى الفساد [اينها را اينجورى به آنها بگوييد تا طمع نكنند در فساد در اسلام] و يحذرهم الناس [و بترسند ايشان را مردم] و لا يتعلّموا من بدعهم [ياد نگيرند از بدعتهايشان،] يكتب اللّه لهم بذلـك الحسنـات و يـرفع لكم به الدرجات فى الآخرة»[8] [اين نه تنها جايز است، بلكه واجب است و بلكه حسنه هم در نامه عمل چه ميشود؟ نوشته ميشود. خوب اين حديث دلالتش خوب است امّا اخص از مدعاست، چون اين فقط راجع به اهل بدع است، بدعتهاى در دين اما اگر يك كسى اهل بدعت نيست كارى بعنوان دين نميخواهد كارى بكند، يك وقت ميگويد «متعتان، محلّلتان رسول اللّه(ص) و أنا احرّمهما»[9] خوب هرچه ميخواهيد به او بگوييد حالا شايد آنجا مثلا تهمت به آن معناى كان له ابنه، گفت كى بود؟ گفت آقايم على هستم... شايد مثلاً از اين بابها باشد، يك وقت اين است، يا مثلا ميگويد كه نعمت البدعه شب آمد نافله شب درست كرد جمعيت حسابى، يك جمعيت كلانى براى نوافل شب آمدند گفت نعمة البدعة خلاصه يك جمعيتى را درست كرد با اينكه پيغمبر تحريم كرده نمازهاى مستحبى را، اصلا ماه رمضان شبها حسابى يك جمعيتى را جمع كرد، خوب يك وقت اينجور بدعتهاست، بله يا يك كسان ديگرى بدعت ميگذارند فرق نميكند بدعتها، ديروز، امروز با انواع و اقسام مختلف يك چيزهايى را كه خلاف ضروريات و بديهيات است و همه اين را بدعت ميدانند اين ميآيد ميگويد خوب بله بايد... بله يك وقت اجتهادش اين است آدم متدينى است بحثى نيست اما يك وقتى است نه همينجورى به او ميكشد ديگر هر چه به زبانش ميآيد ميگويد، اين فقط براى آنجاست، اما براى بقيه فسادها را كه نميگيرد، فسادهايى كه جنبه دينى ندارد او را شامل نميشود، بنابراين، اين روايت اخص از مدعاست. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- كتاب المكاسب 1: 353. [2]- وسائل الشيعه 16: 267، كتاب الامر بالمعروف ...، ابواب جهاد النفس، باب 39، حديث 1. [3] - مائده(5): 26. [4]- حجرات (49) : 12. [5] ـ کافی375:2، باب مجالسه اهل المعاصی، حدیث4. [6]- بقره(2):258. [7]- بحارالانوار 71: 205. [8]- مصباح الفقاهه 1: 281. [9]- بحارالانوار 21: 391.
|