نقطه اشتراک حبس با هبه، وقف و اخواتش
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 296 تاریخ: 1402/11/9 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «نقطه اشتراک حبس با هبه، وقف و اخواتش» عرض شد که فقها در ادامه کتاب وقف و عمری و سکنی و رقبی کتابی را به نام «کتاب الحبس» مورد بحث قرار دادهاند و قرآن الفقه، «شرایع» هم فرموده «کتاب السکنی و کتاب الحبس» که سکنی شامل سه عقودی است که گذشتیم و کتاب الحبس، مورد بحث فعلی ماست. این عناوینی که به دنبال هم قرار داده شده و کتابها و عقود مختلفی بر طبق این عناوین، مورد بحث واقع شده؛ مثل وقف که در ادامهاش «ما یلحق بالوقف؛ السکنی، الرقبی و العمری و الحبس» یا فرمودهاند «الحبس و اخواتها» که شامل حبس و عقود ثلاثه است. لازمه این عناوین مختلف -مخصوصا اگر عقد باشند و فقها آنها را عقد دانستهاند- این است که ماهیةً در برخی از شرائط، متفاوت باشند و آثارشان هم تفاوت داشته باشد. وقتی که از وقف، عقود ثلاثه و حبس، سخن میگوییم، اشتراکی با هم دارند. این سه کتاب و کتاب الحبس در کنار کتاب وقف یا هبه میآید که به عنوان عطایا ذکر میشود که همه اینها را شامل میشود. یک نقطه اشتراک بین وقف، عقود ثلاثه و این کتاب الحبس، وجود دارد و آن حبس مملوک برای انتفاع تبرعی غیر است، چه این غیر عناوین و جهات باشند چه اشخاص، اما هر چه باشد، مالک مملوک خود را برای انتقاع غیر به نحو تبرع، حبس میکند. این یک اشتراک معناست که در همه این چند عقد، وجود دارد. اما وقتی شما تقسیمبندی کردید و گفتید عقد سکنی، عقد عمری و عقد رقبی و اینها را قسیم یکدیگر قرار دادید، قسیمها باید در برخی شرائط و آثار، متفاوت باشند. مثلا همه انسان در انسانیت، مشترکند ولی وقتی آن را به انسان سفیدپوست و سیاهپوست و دورگه و زرد، تقسیم کردید، با اینکه در انسانیت، مشترکند، ولی در یکسری اوصاف، تفاوت دارند که باعث تقسیم شدهاند و این یک امر مسلّم است. بر این اساس باید ببینیم در اینجا که کتاب الحبس را موردد بحث قرار دادهاند، چه تفاوتی با سایر کتابهایی که در یک رده، ذکر شدهاند (وقف و عقود ثلاثه) میتواند داشته باشد که از از این عقود ثلاثه یا وقف، جدا شده است؟ «تعریف و ممیّزه حبس» اولین کار برای فهم این تفاوت، این است که وقتی کتاب را باز میکنید، این عنوان تعریف شده باشد. مثلا وقتی که کتاب وقف را باز کردید، فرموده بود: وقف عبارت است از تحبیس العین و تسبیل الثمرة. بنابر این تعریف، احکامی که از آن میشود، براساس این ماهیت است و احکام باید ناظر به این ماهیت باشد. در کتاب السکنی، کتاب العمری و کتاب الرقبی هم «تسلیط علی المنافع مجاناً» در تعریف آمده بود. در وقف هم استفاده منافع را برای دیگران با خروج از مالکیت مالک، قرار میدادید ولی در عقود ثلاثه، فقها اجماعاً فرموده بودند انتفاع غیر بدون خروج از ملک مالک است. پس این سه عقد با وقف، تفاوت پیدا کردند، پس اگر از کتاب الوقف و کتاب عقود ثلاثه، بحث میکنیم، تفاوتشان ماهیةً به خروج و عدم خروج از ملکیت آقای مالک است. پس یک فرق بین وقف با عقود ثلانه در خروج از ملکیت و عدم خروج از ملکیت است. حالا به سراغ حبس میآییم. حبس خروج از ملکیت است یا خروج از ملکیت نیست؟ وقتی که به کتاب فقها مراجعه میکنیم، بحث حبس را چگونه مطرح کردهاند؟ مثلا گفتهاند: «یجوز للانسان أن یحبس فرسه و خادمه لخدمة البیت». فقط به بیان مورد اکتفا و احکامی را مترتب بر موارد، ذکر کردهاند و برخی از کتب، مثل «شرائع» اصلاً تعریفی برای حبس، ارائه نکردهاند. پس برای اینکه بفهمیم حبس چیست که از عقود ثلاثه و وقف، جدا شده، باید به عبارت فقها مراجعه کنیم و ببینیم تعریفی برای آن، ازائه دادهاند یا نه؟ و اگر تعریفی ندارند، به سراغ احکامی برویم که درباره حبس فرمودهاند و بعد از مراجعه ببینیم از این تعاریف و احکامی که بیان کردهاند، میتوانیم قائل شویم موردی داریم که شخص، مملوک خود را برای انتفاع غیر، حبس کند و آن مورد مصداق این عقود ثلاثه و وقف، نباشد؟ باید موردی پیدا کنید که وقتی میگویید این حبس است، به این معنا باشد که مملوک خود را برای انتفاع غیر، تبرعاً قرار داده به نحوی که وقف نیست و مصداق این عقود ثلاثه هم نیست. پس باید به دنبال این باشیم که آیا میتوانیم موردی پیدا کنیم یا مواردی که فقها مثال زدهاند که جزء وقف و عقود ثلاثه قرار نگیرد و مصداق یک مفهوم دیگر باشد(حبس). «چند تعریف از حبس» در «معانی الاخبار» در تعریف حبس فرموده: «الحبیس [حبس چیست؟] هو کل وقف إلى وقتٍ غير معلوم هو مردود الی الورثة»[1] حبس وقف الی وقت غیرمعلوم است. پس در اینجا حبس را همان وقفی دانسته که الی وقت غیرمعلوم باشد درحالی که وقف هم مدت ندارد و تنها تفاوت در برگشت حبس به ورثه است. در «وافی» فرموده: «الحبیس الموقوف فعیلٌ بمعنی مفعول و خصّ في العرف بغير المؤبّد [میفرماید در عرف، حبیس را وقف غیرمؤبد گفتهاند؛ یعنی مدتدار و موقت است] کما خصّ فی الوقف بالمؤبد»[2] تفاوت را به زمان، قرار داده. در «فقیه» هم فرمود: «"الحبيس" هو كلّ وقفٍ إلى غير وقتٍ معلوم و هو مردودٌ إلى الورثة»[3] یعنی از یک طرف میگوید زمان ندارد و از یک طرف میفرماید «مردودٌ الی الورثة» یعنی خروج از ملکیت، لازم ندارد. لازمه این تعریفی که اینجا کردهاند، عدم خروج از ملکیت در حبس است. پس باید از وقف، جدا باشد، اما فرمودهاند «مردودٌ الی الورثة» و بازگشت به ورثه، به معنای این است که از ملکیت، خارج نمیشود و در عقود ثلاثه گفتیم داخل در ملکیتش باقی میماند پس تفاوتی با عقود ثلاثه پیدا نکرد یعنی ماهیةً تفاوتی با عقود ثلاثه پیدا نکرد. مثل وقف نیست که از ملکیت خارج شود، «مردودٌ الی الورثة» یعنی خروج از ملکیت ندارد، پس با وقف ماهیتا فرق میکند. عقود ثلاثه ماهیتا تفاوت ندارد. پس این تعاریف هم چیزی به دست ما نمیدهد. اگر گفتیم مثل وقف است که وقت ندارد، اما از حیث خروج از ملکیت با وقف متفاوت است زیرا «مردودٌ الی الورثة» بعنی با وقف، تفاوت دارد اما مثل عقود ثلاثه میشود زیرا در این عقود هم خروج از ملکیت اتفاق نمیافتد، پس تفاوتش با عقود ثلاثه در چیست؟ بنابر این باید بررسی کنیم که آیا میتواند تفاوتی با عقود ثلاثه داشته باشد یا خیر؟ یک تعریف هم که از مجموع احکامی که برای حبس قرار میدهند، به دست میآید، این است که اباحه منفعت مملوک انسان برای غیر باشد (که غیر میتواند جهات یا عناوین یا اشخاص باشد) با توجه به اینکه این مملوک بر ملکیت آقای مالک هم باقی میباشد، باز ماهیتا همانند عقود ثلاثه میشود. پس، از مجموع احکام هم چیزی که دلالت بر تفاوت بین عقود ثلاثه و حبس بنمایدد، به ددست نیامد. این تعاریفی است که وجود دارد، اما چون در برخی از احکام، به کلام ابن ادریس استناد شده، کلام ایشان را میخوانیم. در سرائر فرموده: «حبس در مورد قربات، رجوعبردار نیست و در مورد حبس بر انسان، رجوعپذیر است». «تعریف صاحب سرائر از حبس» اصل کلام راجع به تعریف حبس توسط ابن ادریس با بیان یک حکم است و به همین کلام «سرائر» و اجماع مورد ادعای ایشان در بیان احکام حبس، استناد کردهاند،؛ چون دلیل خاصی بر حکم حبس بر قربات نداریم مگر اجماع سرائر. اما چون اصل کلام به ابن ادریس، مربوط است، کلام ایشان را در پایان بحث میخوانیم که اگر کسی فرس یا دابهاش را بر قربات، حبس کند، حق رجوع ندارد، ولی اگر بر اشخاص، حبس کند، حق رجوع دارد و بعد از تمام شدن مدت حبس به مالک یا ورثه بر میگردد. ایشان سپس حبس را معنا نموده است: «قال محمد بن إدریس: سألني شيخنا محمود بن علي بن الحسين الحمصي [که «جامع الرواة» مرحوم اردبیلی درباره او فرموده: «علامة زمانه في الأصولين، ورع ثقة، له تصانيف»[4] و استاد ابن ادریس بوده است] المتكلّم الرازي(رحمه الله) عن معنى هذا الحديث، و كيف القول فيه؟ [حدیث هم این حدیث است که «روى محمد بن مسلم قال: سمعت أبا جعفر(عليه السلام) يقول: قضى أمير المؤمنين(عليه السلام)، برد الحبيس، و إنفاذ المواريث»[5] (که همان بحث ابن ابی لیلی است که گذشتیم. ما در این روایات، همین جمله را در دو روایت ابن ابی لیلی داریم. ابن ادریس میفرماید: شیخ ما از من سؤال کرد که معنای «حبیس» در این روایتچیست؟ پس روشن است که معنایش در «قضی امیر المؤمنین(ع) بردّ الحبیس و انقاذ المواریث» مشخص نبوده؛ لذا سؤال کرده «حبیس» چه بوده که حضرت فرموده باید رد بشود؟ میفرماید ایشان از معنای حدیث پرسید] و کیف القول فیه؟ فقلت: الحبيس معناه المِلك المحبوس على بنى آدم من بعضنا على بعضٍ [یعنی انسان، ملک خودش را بر انسان دیگری حبس بکند] مدة حياة الحابس [بگوید تا من زنده هستم، این حبس باشد]دون حياة المحبوس عليه [نه تا زمانی که محبوسٌ علیه، زنده است. چرا ایشان این را فرموده؟ به سبب خود روایت که گفته: یک غلّه داری بوده که مالک برای اقارب خودش حبس کرده بوده و حابس فوت مینماید. ورثه تقاضای ردّ نمودهاند و حضرت هم حکم به ردّ آن کرد. از حکم حضرت به ردّ الحبیس، مشخص میشود که به حیات حابس، مقید شده بود و الا اگر به حیات محبوسٌ علیه، مقید شده بود، باید در حبس میماند] فإذا مات الحابس، فإنّ الملك المحبوس يكون ميراثاً لورثة الحابس [تا زمان حیاتش حبس بود و حالا که فوت کرده، طبق قواعد باید به ورثه بر گردد] و ينحلّ حبسه على المحبوس عليه»[6] حبسی هم که انجام داده بود، از بین میرود. انشاءالله ادامه بحث را فردا میخوانیم. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» ________________[1]. معانی الاخبار، ص220. [2]. وافی، ج10، ص546. [3]. همان به نقل از فقیه. [4]. سرائر، ج2، ص190، پاورقی 2 به نقل از جامع الرواة. [5]. وسائل الشیعة، ج19، ص223. [6]. سرائر، ج2، ص190.
|