در بیان ممیّز حبس
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 297 تاریخ: 1402/11/10 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «در بیان ممیّز حبس» بحث در کتاب الحبیس (کتاب الحبس) بود. عرض کردیم که تعدد عنوان کتاب دلالت بر اختلاف آثار این عناوین و عقود دارد. در هر کتابی، ابتداءاً به تعریف ماهیت آن عقد با نقض و ابرامهایی که وجود دارد، میپردازند، اما بالأخره تعریف یا به عرف، واگذار میشود یا لغةً معنا میشود و یا شرعاً. در کتاب الحبس که فقها در کنار عقود ثلاثه و وقف، قرار دادهاند، تعریفی از حبس نشده و روشن نگردیده که مراد از عقد الحبس چیست؛ هرچند که مواردش را ذکر کردهاند. گفتیم ابتدا باید بررسی کنیم که آیا میتوانیم تعریفی از لابهلای کتب برای حبس به دست بیاوریم یا نه، که اگر نشد، باید به مواردی که فقها به عنوان موارد عقد الحبس، ذکر کردهاند مراجعه کنیم و ببینیم آیا این موارد تفاوتی با موارد عقود ثلاثه و وقف دارد یا مثل همانهاست با همان احکام و شرایط که در این صورت دیگر نیازی به ایجاد یک عقد دیگر به عنوان حبس وجود ندارد. عباراتی از «معانی الاخبار» و «فقیه» و «وافی» را خواندیم و عرض کردم که برخی اصلاً حبس و وقف را یکی گرفتهاند که در این صورت، دیگر تفاوتی بین کتاب الوقف و کتاب الحبس وجود ندارد. در عبارتهایی که خواندیم، فرموده بودند حبس مربوط به غیرمؤبد است و وقف مربوط به مؤبد، یا فرموده بودند: «الحبس هو کل وقفٍ الی غیر وقت معلومٍ و هو مردودٌ الی الورثة» یعنی در اینکه وقت ندارد و دائم است، شبیه وقف است اما «مردودٌ الی الورثة» یعنی خروج از ملکیت ندارد و این معنایی است که در کتاب الوقف هم عرض کردیم و گفتیم که فرق وقف و حبس در خروج از ملکیت و عدم خروج از ملکیت است و بنابر آنچه فقها در وقف فرموده بودند نمیتوان منافع شیئی را به صورت موقت برای دیگران قرار داد. اگر بخواهید وقف کنید، نمیتوانید این خانه را یا این فرش را به صورت موقت برای نمازگزاران، وقف کنید؛ بلکه باید دوام داشته باشد. علی آن قول گفته بودند اگر کسی برای سه یا چهار سال، وقف کرد، حبس است نه وقف. میتواند انتفاع شیئی را برای دیگری به صورت مدتدار قرار دهد، ولی دیگر وقف نیست بلکه حبس است و خروج از ملکیت هم برایش لازم نمیآید. «بیان معنای حبس از طرف صاحب سرائر» صاحب «سرائر» از کسانی است که اجماعاتش در احکام کتاب الحبس، مورد استدلال قرار گرفته و حبس را معنا کرده بودند. ایشان ابتدا روایتی را نقل میکنند: «و روى محمد بن مسلم، قال: سمعت أبا جعفر(علیه السلام) یقول: قضى أمیر المؤمنین(علیه السلام)، برد الحبیس، و إنفاذ المواریث». این روایت به صورت اطلاق آمده؛ چون عین این عبارت رد الحبیس و انفاذ المواریث، در دو روایت آمده که هر دو هم مربوط به قضاوتهای ابن ابی لیلی است. در یک روایت آمده که شخصی فواید خانهای را برای قرابت خودش قرار میدهد و آن شخص حابس فوت میکند؛ لذا ورثه حابس نزد ابن ابی لیلی میروند و میگویند: پدر ما فوت کرده و منافع این خانه را برای خویشان خودش قرار داده بود اما ما قصد داریم خانه را بر گردانیم. ابن ابی لیلی ابتداءً گفته بود خانه در حبس بر خویشان حابس باید باقی بماند؛ یعنی الی الابد، باقی باشد؛ چون زمانی برایش مشخص نشده بود «لم یوقّت وقتاً». ابن ابی لیلی این طور حکم کرد، اما راوی رفت از امام(علیه السلام) سؤال کرد و باز گشت و گفت: امام(علیه السلام) میفرمایند که حضرت امیر(علیه السلام) به رد حبیس و انفاذ المواریث، حکم میکرد؛ لذا ابن ابی لیلی هم حکمش را بر گردانید. پس در یک مورد، خود غله دار، ذکر شده و گفته شده که موقت به وقتی نیست.[1] در یک روایت دیگر به صورت مطلق است و راجع به حبیس و مواریث، سؤال شده اما سخنی از وقت داشتن یا نداشتن آن نشده است. این روایت، روایتی است که به صورت اطلاق آمده و حضرت(علیه السلام) به قضاوت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به رد الحبیس و انفاذ المواریث، استشهاد کردهاند.[2] خلاصه آن که این دو روایت دلالت میکند بر این که حبس بر آدمی با موت حابس در صورت عدم توقیت به زمانی، به ورثه و ارث بازمیگردد. البته در برداشت از دو روایت تأمل وجود دارد به اینکه جمله «ردّ الحبیس و انفاذ المواریث» اطلاق دارد و مورد روایت هم مخصص نیست. بنا بر این اطلاق این فقره از روایت دلالت میکند بر اینکه مطلق الحبیس(چه حبیس در قربات و چه حبیس بر آدمی) قابل برگشت به مالگ یا ورثه اوست اما فقها نقل اجماع نمودهاند که در حبس بر قربات قابل رجوع نیست و از ملکیت آقای مالک خارج میگردد. «سؤال تفقّهی نه تعنّتی» «قال محمّد بن إدریس: سألنی شیخنا محمود بن علی بن الحسین الحمصی المتكلّم الرازی(رحمه الله) عن معنى هذا الحدیث [از اینکه میفرماید «شیخنا» معلوم میشود که محمد بن علی استاد ابن ادریس بوده است که و درباره معنای حبیس از ابن ادریس سؤال کرده. در ادامه روایت هم نشان میدهد که استاد واقعا نمیدانسته معنای حبیس چیست درحالی که برخی سؤال میکنند تا دیگران را امتحان یا تحقیر کنن. مرحوم عموی ما نقل میکرد و ظاهرا مرحوم والد هم از ایشان برای ما نقل میکردند که آقایی در تهران بود که حضرت امام به مقام علمی کمتر کسی اذعان میکرد اما در مقام علمی ایشان عنایت داشت و سفارش ایشان را هم به عمویمان کرده بود تا احترامشان حفظ شود، ولی میفرمود با مقام علمی که حضرت امام هم برایشان قائل بودند، آن آقا در تهران رشد نکرد؛ چون کاری در تهران به ایشان واگذار شده بود و هرکسی نزدش میرفت، سؤالی از او میکرد. گاهی یک طلبه عادی بود که یا بلد بود یا بلد نبود، اما اگر مثلاً یکی از علما بود یا در جایی بودند که عالمی حضور داشت، چون خودش احاطه علمی قویای داشت، تعمداً سؤال میکرد تا دیگران را خراب کند و همین شد که پیرامونش خالی گردید و بعد از آنکه کسی با او رفت و آمد نکرد، مهجور واقع شد. ولی استاد ابن ادریس، از معنایی سؤال میکرده که نمیدانسته است.] و كیف القول فیه؟ فقلت: الحبیس معناه الملك المحبوس على بنى آدم من بعضنا على بعضٍ مدة حیاة الحابس [اشکال ما این است که اگر میفرمایید حبیس به مدت حیات حابس است، این که همان عمری است؛ چون گفتیم عمری مقید به عمر احدهماست. این الآن چه فرقی با آن میکند؟ اینجاست که مشخص نمیشود معنای حبیس چیست و گنگ است.] دون حیاة المحبوس علیه [اینکه فرق عقود با یکدیگر نیست] فإذا مات الحابس فإنّ الملك المحبوس یكون میراثاً لورثة الحابس [ایشان از ظاهر روایت استفاده میفرماید که با موت حابس، محبوس به ورثه او رجوع میکند و البته ظاهر روایت هم جز این نیست اما اگر این روایت نبود، حبیس چگونه معنا میشد و حکم آن چه بود؟ شما میفرمایید کتاب الحبس، پس باید وقتی تعریف میکنید، گاهی تعریف شرعی ماست و مستند به روایات و ادله شرعیه است و گاهی لغةً تعریف میکنید که مستند به لغت میباشد و گاهی هم تعریف عرفی میکنید. شما اگر تعریف را از روایت استفاده میکنید اشکال میشود به این که این مورد مذکور در سرائر حبیس نیست بلکه از موارد عمری است و اصلاً فقها در عمری به این روایت برای حکم عمرایی که زمان نداشته باشد یا مقید به موت آقای حابس گردیده باشد، تمسک کردهاند و با تمسّک به این دو روایت فرمودهاند اگر در عمری، مقید به عمر معمِر شده باشد، بعد از موتش به ورثه بر میگردد.] و ینحلّ حبسه على المحبوس علیه [حبس منحل میشود] فقضى(علیه السلام) بردّه إلى ملك الورثة [حضرت علی(ع) فرمود که حبیس باید به ورثه بازگردد] لأنّه ملك مورثّهم [چون این محبوس ملک آقای مالک میت بوده است] و انّما جعل منافعه مدة حیاته للمحبوس علیه دون رقبته [و مالک تنها منافع محبوس را برای مدتی در اختیار محبوس علیه قرار داده بود نه اصل مال را، و رد به ورثه دلالت بر عدم خروج از ملکیت میکند.] فلمّا مات بطل ما كان جعله له [بعد از موت حابس حبس باطل میشود]و زال الحبس عنه [بعد از موت آقای حابس حبس زائل میگردد] فهو ملكٌ من أملاكه، فترثه ورثته عنه بعد موته كما ترث سائر أملاكه [همان طور که ورثه از بقیه اموال مالک حابس ارث میبرند، این محبوس را هم به ارث میبرند. پس به رد این انفاذ، و تقسیم مواری بر ورثه مالک حابس مترتب به رد است؛ یعنی تقسیم این مواریث، بعد از رد شدن این حبیس است که جزء املاکش قرار گیرد] فأنفذ المواریث(علیه السلام) فیه على ما تقتضیه شریعة الإسلام در ادامه سرائر میفرماید: «حبس بر قربات» فأمّا إذا كان الحبیس [عرض کردیم که حبیس و حبس را دو قسمت کردهاند؛ یکی در قربات و یکی بر آدم و انسان] على مواضع قرب العبادات مثل الكعبة و المشاهد و المساجد فلا یعاد إلى الأملاك و لا ینفذ فیه المواریث [قسم دوم حبس جایی است که منافع محبوس، حبس شو بر قربات که در این صورت خروج از ملکیت لازم میآید] لأنّه بحبسه على هذه المواضع، خرج عن ملكه عند أصحابنا بغیر خلافٍ بینهم فیه [میفرماید به جهت حبس بر مواضع عبادات، محبوس از ملکش خارج میشود اجماعاً. فقها به این اجماع سرائر، استناد کردهاند که حبس در قربات، باعث خروج از ملکیت است. ما عرض میکنیم اگر با هر دلیلی در این قسم از حبس قائل به خروج از ملکیت شدید، فرض میکنیم این عین وقف است. «دروس» هم فرموده بود از ملکیت خارج میشود و در حبس بر انسان از ملک، خارج نمیگردد. ایشان هم همین را فرمودهاند، ولی فرموده اگر قائل به مقاله صاحب «مسالک» شویم که فرموده بود از عبارت «شرائع» در حبس بر قربات خروج از ملکیت استظهار نمیشود، با وقف متفاوت میشود و مورد حبس با مورد وقف متمایز میگردد به جهت اختلاف در خروج از ملکیت مالک در وقف و عدم خروج در حبس؛ همچنین به جهت اینکه مورد عمری و رقبی و سکنی مربوط به آدمی است و هیچ فقیهی جعل منافع عبد را برای مواضع عبادات و قربات از موارد عقود ثلاثه ندانسته است بنا بر این حبس ما یمکن الانتفاع بها در مواضع عبادات و قربات مقید به زمان معین یا به صورت اطلاق از موارد حبس به حساب میآید.بنا بر این موارد حبس با عقود ثلاثه متفاوت میشود. فلأجل هذا قلنا: "على بنی آدم بعضنا على بعضٍ" [آنجا که گفتیم حبس بنی آدم بر بنی آدم است، دیگر خروج از ملکیت ندارد و حبیس در قربات، خروج از ملکیت، لازم دارد. چرا؟] لانه بحبسه علی هذه المواضع خرج عن ملکه»[3] سؤال این است که این مواضع چه خصوصیتی دارد؟ یک نفر میخواهد شیئی را برای مدتی، حبس مسجد کند، چه اشکالی دارد؟ من نمیفهمم حبس بر خانه خدا چرا باید دائمی باشد؟ مگر اینکه بگویید چون قصد قربت کرده –اگر حبس قصد قربت بخواهد چنانکه برخی فرمودهاند در حبس، نیاز به قصد قربت است به خلاف وقف که لزومی ندارد- و وقتی که قصد قربت کرد، چون آنچه برای خدا داده میشود، قابل رجوع نیست و از ملکیتش خارج میشود، نه اینکه این موارد، خصوصیت داشته باشند. شاید منظور ایشان از اینکه حبس بر قربات لازمهاش خروج از ملکیت است، همین باشد که چون به جهت تقرب الی الله است و نیاز به قصد قربت دارد، قابل رجوع نیست و الا خود مکان، خصوصیتی ندارد، اما وقتی به خاطر خدا این کار را میکنید که در مقابلش به ثواب برسید، عوض و معوض میشود و در جایی که عوض و معوض ایجاد شد، لزوم دارد و دیگر قابل تغییر نیست و شما نمیتوانید یک طرفه عقد را فسخ نمایید. «تمجید ابن ادریس از استادش» ایشان در ادامه میفرماید که استادم از این تعریف، تعجب کرد و فرمود که من از این مقصود اطلاع نداشتم و این مطلب را نمیشناختم. سپس ایشان شروع به تعریف از استادش میکند که دارای خلق بسیار والایی بود و اگر چیزی را نمیدانست، میپرسید و مدعی نبود؛ به خلاف وقتی که از کسی سؤال میکنید، بنا میکنند به بافتن رطب و یابس. ایشان میفرماید که استادم اگر چیزی را نمیدانست، ادعایی نمیکرد و اگر به چیزی علم نداشت و نمیدانست، میپرسید و مراء نمیکرد و نمیخواست در بحثهای علمی بر کسی پیروز شود، بلکه اگر بحثی میکرد، برای فهمیدن و فهماندن بود. من راجع به استاد ایشان در «اعیان الشیعه» نگاه کردم و دیدم که کتابهای ایشان را ذکر کرده و میفرماید وقتی از حج بر میگشته، علمای حله به استقبال او آمدند و او را در بهترین خانههایشان ساکن کردند و از او خواستند بحثهای کلامی را مطرح کند که نتیجه این بحثها، تألیف یکی از کتابهای کلامی ایشان است. واقعا مثل صاحب «اعیان الشیعه» چه توفیقاتی داشتهاند که توانستهاند به کتابخانههای مختلف و نسخههای گوناگون، مراجعه و ظهر کتابها را یادداشت کنند. زیاد دیدهاید که از ظهر و ابتدای کتابها یادداشتبرداری و نوشتهاند که چه کسی نسخهبرداری کرده است. یادداشت اینها چقدر زمانبر بوده و چه توفیقی الهی را به همراه داشته درحالی که امروز اگر میخواهیم دو صفحه مطالعه کنیم، فراموش میکنیم که فلان مطلب را در کجا خواندهایم. من خودم اگر مطلبی را میخوانم، چند روز بعد فراموش میکنم که در کجا دیدهام با اینکه یادداشت هم میکنم. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» _________________[1]. وسائل الشیعه، ج19، ص223، کتاب السکنی، باب5، ح1. [2]. همان، ص224، ح2. [3]. سرائر، ج2، ص190-191.
|