Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کیفیت استدلال به روایات قیء در شریت قصد قربت
کیفیت استدلال به روایات قیء در شریت قصد قربت
درس خارج فقه
حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته)
کتاب الصدقة
درس 18
تاریخ: 1403/2/10

بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین

«کیفیت استدلال به روایات قیء در شریت قصد قربت»

بحث در روایات مستدله بر شرطیة قصد القربه در صدقه بود. دسته سوم از روایات که معروف به روایات قیء است، تنها صاحب «جواهر» در این بحث، مورد استناد قرار داده بود. البته فقها در بحث عد جواز رجوع در صدقه، به این دسته از روایات، استدلال فرموده‌اند اما برای شرطیت قصد قربت، کسی به آن استدلال نکرده جز صاحب «جواهر» که عبارتشان را هم خواندیم. ظاهرا هم کیفیت استدلالشان به این باشد که چون برگشت قیء جایز نیست و حرام است، پس برگشت در صدقه هم جواز ندارد؛ چون در مقابلش عوضی واقع شده و آن، اجر و ثوابی است که از طرف خداوند داده شده. اجر ثواب هم زمانی داده می‌شود که قربةً إلی الله باشد. پس در صدقه، قصد قربت شرط است و برای اثبات شرطیت قصد قربت در صدقه، به این روایات استدلال نموده‌اند.

«عدم دلالت روایات قیء بر جواز رجوع در هبه»

صاحب «غنیه» در اینجا به این روایات قیء استدلال نکرده اما در بحث رجوع، به آنها استدلال کرده و فرموده‌اند رجوع در صدقه، جایز نیست. البته عامه در هبه فرموده‌اند هبه هم قابل رجوع نیست و به این روایات قیء استناد کرده‌اند. پس فقهای شیعه برای عدم جواز رجوع در صدقه، و عامه علاوه بر عدم جواز رجوع در صدقه، در عدم جواز رجوع در هبه هم به روایات قی، استناد جسته‌اند. اما صاحب «غنیه» در هبه فرموده این روایت قیء دلالت بر عدم جواز رجوع در هبه نمی‌کند. پس ایشان در باب هبه، قائل شده که این روایات قیء دلالت بر عدم جواز رجوع نمی‌کند و اشکالی را که ایشان برای عدم تمامیت استدلال به روایات قیء برای عدم جواز رجوع در هبه می‌کند، به استدلال صاحب «جواهر» به روایات قیء برای شرطیت قصد قربت وارد است و همچنین این اشکال در بحث عدم جواز رجوع در صدقه که فقها به این روایات استدلال کرده‌اند، قابل طرح است. این خلاصه چیزی است که می‌خواهیم عرض کنیم و با خواندن عبارت «غنیه»، در «فصل فی الهبه» دنبال می‌کنیم.

ایشان بعد از این‌که می‌فرماید عامه قائلند رجوع در هبه جایز نیست، می‌فرماید: «وتعلقهم بما يروونه من قوله(علیه السلام): "الراجع في هبته كالراجع في قيئه" لا يصح [استناد به این روایت، صحیح نیست] لأنه خبر واحد [چون اولا خبر واحد است] ثم هو معارض بأخبار واردة من طرقهم في جواز الرجوع [که این هم دلیل دوم برای رد است] على أن الألف واللام إن كانتا للجنس [چون قیء برای حیوانی که قیء خودش را می‌خورد، یعنی سگ معهودیت داشته و برای همین هم مثال زده‌اند و گفته‌اند رجوع در صدقه یا در هبه، جایز نیست؛ همان طور که خوردن قیء جایز نیست. گفته‌اند چه حیوانی قیء خودش را می‌بلغد؟ کلب. به جهت این معهودیتی که در کلب، وجود دارد، می‌فرماید اگر الف و لام در «کالراجع فی قیئه» برای جنس باشد] دخل الكلب فيمن أريد باللفظ،[کلب داخل در لفظ می‌باشد] وإن كانتا للعهد فالمراد الكلب خاصة [بین عرب، معهودیت داشت که کلب قیء خودش را می‌بلعد بنا بر این معهودیت کلب تنها در لفظ است] لأنه لا يعهد الرجوع في القي‌ء إلا له [در بین عرب، فقط این حیوان به این خصوصیت، شناخته می‌شده است] وعلى الوجهين لا يجوز أن يكون المستفاد بالخبر التحريم [بنا بر این از روایت نمی‌توان استفاده تحریم نمود.]

لأن الكلب لا تحريم عليه [فرو بردن قیء بر سگ، حرام نیست تا بخواهید از آن استفاده حرمت بنمایید] بل يكون المراد الاستقذار والاستهجان [مرادش تحریم نیست تا بگوییم در صدقه هم رجوع، جایز نیست. بلکه مراد زشتی این کار است.] و قد روی من طریق اخر:الراجع في هبته كالكلب يعود في قيئه»[1] و در طریق دیگری «الراجع کالکلب» آمده است و می‌خواهد بفرماید که این روایات، مربوط به کلب است.

پس تا اینجا سه دسته از روایاتی که عرض کردیم، یک دسته از روایات با «لا» آمده بود: «لا صدقة و لا عتق الا ما أرید به وجه الله» و گفتیم که «لا» دلالت بر نفی ذات در صورت عدم قصد قربت می‌کند. یک‌سری روایات هم روایات رجوع بود که در برخی از آنها آمده بود چون صدقه به خاطر خداوند است، قابل رجوع نیست چراکه بحث عوض و معوض پیش می‌آید. یک دسته از روایات هم روایات قی بود که کلام «غنیه» را خواندیم و ایشان در استدلال به این دسته روایات اشکال کرده بود.

 در روایاتی هم که دلالت بر رجوع می‌کرد، گفتیم روایات ناظر به حکم رجوع است نه این‌که رجوع جزء ذات و ماهیت صدقه باشد تا بگویید نفی یکی از ارکان ماهیت، باعث نفی اصل صدقه می‌شود.

تنها اخبار دسته اول، باقی می‌ماند که فرموده بود: «لا صدقة و لا عتق الا ما أرید به وجه الله». این دسته از روایات دلالت بر قصد قربت در صدقه به نحو شرطیت در صحت می‌کند که همه قبول دارند، پس شرط صحت صدقه، قصد قربت می‌شود. به استناد به این روایات و فهم فقها و عدم خلاف علی تأمل -که حرف شیخ را در مخالفت قبول کنیم یا نه- در این مسأله می‌گوییم در صدقه، قصد قربت شرط صحت است.

«معنای "انما الصدقة محدثة"»

 در بحث «انما الصدقة محدثة» مرحوم فیض فرموده بود[2] در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) مردم به جز زکات، از طریق دیگری به فقرا کمک نمی‌کردند و اگر هم بین خودشان پولی رد و بدل می‌شود، به عنوان هبه و نحله، پرداخت می‌شد و یکی از دواعی‌شان این بود که خودشان را به دست و دل‌باری، معروف کنند، ولی اعطاء مال با قصد قربت به عنوان صدقه، رواج نداشته است. پس این‌که امام می‌فرماید «انما الصدقة محدثة»، به این معناست که اطلاق لفظ صدقه بر هبه و نحله امری محدث است که هنگام به کار بردن لفظ صدقه هنگام اعطاء مال فهمیده نمی‌شده است که این اعطاء آیا لله است که صدقه معروفه باشد یا لله نیست تا هبه و نحله باشد. ایشان می‌خواهد صدقه دادن را در زمان پیامبر(ص) نفی کند و بفرماید: آنچه اتفاق می‌افتاده، زکات واجب و هبه و نحله بوده است.

این سخن مرحوم فیض است. اما یک حرف هم از صاحب «حدائق»[3] بود که فرموده اصلا در زمان پیامبر صدقه با شرایط آن وجود نداشته به عبارت دیگر «انما الصّدقة محدثة» یعنی صدقه با این شرائطش -مثل قصد قربت و قبض- در زمان ائمه(علیهم السلام) ایجاد شده است و در زمان پیامبر استعمال نمی شده است.  

عرض کردم که این کلام، تمام نیست؛ چون صدقه در زمان پیامبر هم وجود داشته و آیه قرآن که در آن صدقه آمده و روایاتی که از پیامبر(ص) وارد شده و می‌فرماید با صدقه، صبح کنید یا روایاتی که پیامبر آثار وضعیه صدقه را بیان می‌فرماید، این نظریه را نفی می‌کند هم، این را نفی می‌کند. اما کلام فیض در «وافی» تقریبا تمام است با این توضیح که «انما الصّدقة محدثة» به این معنا نیست که صدقه گواه است که  صدقه به معنای اعطاء للفقیر در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) بین مردم، باب نبود. صدقه به معنای لغوی در بین مردم، وجود داشته و اعطاء للفقیر انجام می‌شده اما این‌که با قصد قربت باشد، محدثه است؛ یعنی صدقه به یک حقیقت شرعیه، تبدیل شده و از جاهایی است که شارع در یک قراردادی که بین مردم، جاری بوده، دخالت کرده. مردم به افراد، پول می‌دادند اما این‌که قصد قربت را در آن، شرط بدانیم، از اختراعات شرعیه است. پس «انما الصّدقة محدثة» نه این‌که در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) صدقه نبوده و مردم فقط زکات و نحله می‌دادند، بلکه صدقه به معنای لغوی از زمان خلقت آدم(علیه السلام) جزء جبله و فطرت انسان بوده است و کمک به هم‌نوع و دیگران یک امر فطری بوده است. این فعل خیر وجود داشته اما اعطاء به شرط قصد قربت که شارع آن را قرار داده، وجود نداشته بلکه یک امر محدث است.

این عرض ما دلالت بر این می‌کند که صدقه بر دو نوع است:

- صدقه لغوی و عرفی؛

- صدقه شرعی.

پس این‌که بگوییم صدقه یک امر محدث است، به این معناست که با این شرائط در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) وجود نداشته است و از جمله آن شرایط، شرط قصد قربت است. مردم صدقه می‌دادند و صدقه عرفی و لغوی وجود داشته اما صدقه با قصد قربت، از اختراعات شرعیه است. پس اگر بخواهیم این روایت را هم معنا کنیم با توجه به معنای «محدثه» و روایاتی که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده و فرموده «لا صدقة و لا عتق» که به معنای نفی ذات باشد، نشان می‌دهد قصد قربت در صدقه، شرط است.

«صدقه عرفی و شرعی و قدمت صدقه عرفی»

پس تا اینجا دو نوع صدقه داریم؛ یک صدقه عرفی و لغوی؛ و یک صدقه به معنای حقیقت شرعیه. دلیلی هم که بر وجود صدقه لغوی در بین مردم، داریم، روایت است: «سألت أبا جعفر(علیه السلام) عن رجل كانت له جارية فآذته فيها امرأته فقال [آن مرد گفته:] هي عليك صدقة؟ [و این جمله، اطلاق دارد و با قصد قربت و بدون آن را به همان معنایی که وجود دارد، شامل می‌شود؛ چون اگر فقط صدقه با قصد قربت بود، دیگر جا نداشت امام بفرماید اگر برای خدا بود، نمی‌تواند برگشت کند.]

فقال(علیه السلام): إن كان قال ذلك لله فليمضها [اگر برای خدا بود، نافذ است. پس صدقه در بین مردم، این نبوده که حتما قصد قربت بکنند، بلکه اعطاء للغیر و قصد التملیک للغیر بوده که لغت را هم معنا کردیم.] وإن لم يقل فليرجع فيها إن شاء»[4]؛ نگفت که باید از او بگیری و او حق تصرف ندارد، بلکه فرمود اگر خواست، می‌تواند آن را بگیرد و الا صدقة صدق می‌کند. چنانچه بخواهد هم بگیرد، اگر برای خدا نباشد، می‌تواند. پس صدق صدقه بر اعطاء للغیر، وجود داشته است.  

پس یک صدقه شرعیه داریم که هم تملیک می‌آورد و هم عدم جواز رجوع. پس اثر صدقه شرعیه این دو مورد است که یکی (تملیک) جزء ماهیت آن است و یکی (عدم جواز رجوع) جزء احکام آن که با قصد قربت، این آثار ایجاد می‌شوند.

اما اکنون به سراغ صدقه لغویه می‌رویم و بررسی می‌کنیم که آیا صدقه عرفی و لغوی هم این آثار را دارد؟ این دیگر برگشتش به بنای عقلاست.

در اینجا در بنای عقلا و عرف و کسانی که با صدقه، سروکار دارند، اگر کسی مالی را به فقیری داد یا به عنوان صدقه به دیگری داد –حتی در هبه که دلیل دارد به غیر ذی رحم، قابل برگشت است، اما بدون نظر به آن دلیل- اگر کسی مالی را به شخصی داد، می‌تواند بعدش برود بگیرد؟ در نظر بگیرید که در یک جمع، شخصی مالی را به کسی بدهد و بعدا آن را بگیرد؛ یعنی بگوییم عرف این را تقبیح نمی‌کند. آیا قبح دارد یا نه؟ قطعا قبح دارد.

«لالت عرف بر عدم جواز رجوع در صدقه»

عرف و عقلا و متشرعه و کسانی که با صدقه، سرکار دارند-نه مردم مسلمان تا بگویید روایت می‌گوید قابل رجوع نیست- کسی که در عرف، صدقه می‌دهد، می‌تواند به صدقه‌اش رجوع کند؟ و می‌بینید که روایات قیء خواسته استقذار و استهجان رجوع را برساند و می‌خواهد بگوید رجوع در صدقه در نزد عرف به این مقدار از استهجان است؛ یعنی این را این قدر قوی می‌داند که به قیء سگ، مثال زده است. من مدت‌ها این را در ذهن داشتم تا این‌که دیدم مرحوم سبزواری در «مهذب الاحکام» در رابطه با رجوع دارند. بعد از این‌که روایات رجوع را در بحث رجوع می‌آورند، استنادی هم به عرف و وجدان می‌کنند و می‌فرمایند: «و إن صدقة التطوع بمنزلة الهدیة المستفاد منه صحة الرجوع إلی غیر ذی الرحم مادامت العین موجودة مخالف للعرف و الوجدان»[5] می‌فرماید این‌که بگوییم در صدقه، رجوع هست مانند رجوع در هبه به غیر ذی رحم، مخالف عرف و وجدان خارجی است. اضافه بر آن روایاتی که می‌فرمود «لا رجوع فی الصدقة» مؤید فهم عرفی و بناء عقلا است. بنا بر این عرف و وجدان هم دلالت بر عدم جواز رجوع در صدقه می‌کند.

«فایده شرطیت قصد قربت»

اگر این معنا را با توجه به کلام مرحوم سبزواری پذیرفتیم که این عدم جواز رجوع یک امر وجدانی است و ایشان هم فرمود رجوع مخالف «للوجدان و العرف» است، سؤال این است که چه فایده‌ای بر شرطیت قصد القربة فی الصّدقة، مترتب است؟ اگر قصد قربت را شرط کردید، چه فایده‌ای بر آن، مترتب است؟ چرا که اگر هم قصد قربت هم نشود، باز هم رجوع صحیح نیست.

اگر بفرمایید تحقق آثار وضعیه منوط به قصد قربت است، در روایات دیدیم که آثار وضعیه بدون قصد قربت هم محقق شده بود مثل روایاتی که، مربوط به آن نصرانی یا یهودی بود که صدقه داده بود و یا بسیاری از روایات دیگر که افراد صدقه داده بودند ولی قصد قربت در آنها نیامده بود و آثار وضعیه هم محقق شده است. امروزه به این آثار وضعیه «کارما» می‌گویند یعنی اگر کار خوبی انجام دهید، نتیجه‌اش را می‌بینید. پس چه فایده‌ای بر شرطیت قصد قربت- به عنوان یک امر اعتباری- مترتب است با این‌که می‌فرمایید در صدقه عرفی-بدون قصد قربت-، این آثار هم موجود است؟ از آثار صدقه شرعی می‌توانیم به آثار حقوقی [تملیک و عدم رجوع]، اشاره کنیم و عرض کردیم که این آثار در معنای عرفی‌اش هم وجود دارند. پس اگر ائمه فرموده‌اند «لا صدقة و لا عتق»، چه آثاری می‌تواند داشته باشد که در معنای عرفی‌اش نباشد؟

اگر بفرمایید ثواب است، می‌گوییم بله بر آن مبنایی که ثواب را مترتب بر قصد قربت می‌داند، درست و این یک اثرش می‌شود. اما اگر گفتیم ترتب ثواب، مشروط به قصد قربت نیست، بلکه در هر فعل خیری، ثواب تفضلا وجودد ددارد باز اشکال پا بر جاست؛ اللهم الا أن یقال که این در زمینه کمال نفسانی، مؤثر است و «لا صدقة» هم به این معنا می‌شود؛ یعنی کمال صدقه و رسیدن شما به کمال نفسانی، به این است که کار را برای خدا انجام می‌دهید؛ هرچند ممکن است داعی شما امنیت جامعه باشد، اما اصل این کار و شروع به آن، برای خداوند است و این باعث کمال نفسانی انسان می‌شود. وقتی که برای خدا بود، به این معنا که اگر کسی که به او صدقه داده‌اید، به شما بد کرد، تحت تأثیر بدی قرار نمی‌گیرید؛ چون شما به خاطر امر دیگری و به جهت سیر کمال خودتان مالی را اعطا می‌کنید و در مقابلش آن کاری است که خدا برای شما می‌کند. این سؤال در ذهن مبارکتان باشد. اگر جواب دیگری به ذهنتان رسید بفرمایید استفاده کنیم.

یا بفرمایید قصد قربت اینها شرط لزوم است، اما این هم تمام نیست؛ چون عرض کردیم که در صدقه عرفی نیز همین است.

«و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»

_____________________

[1].  غنیة النزوع، ص300-301.

[2]. واافی، ج010 ص514.

[3]. حدائق الناضره، ج22، ص263.

[4]. وسائل الشیعه، ج19، ص209.

[5]. مهذب الأحکام، ج22، ص123. 

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org