چند توصیه خلاقی
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الصدقة درس 20 تاریخ: 1403/2/12 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «چند توصیه خلاقی» ایجاد اعتماد به نفس از سوی استاد، پدر، مادر و هرکسی که وظیفه تربیت انسان بر عهده اوست یا انسانها تحت تأثیر او هستند و ممکن است شخصی در مقطعی، تحت تربیت او باشد، اهمیت بالایی دارد. امروز دو تا از آقایان که مسن هستند، خواستند از در دفتر وارد شوند که من ایستادم و گفتم: شما بفرمایید. وارد شدند و گفتند: آقا ببخشید که ما جلوتر آمدیم. گفتم: اتفاقا والد استاد همیشه نقل میکرد و ظاهر از امام صادق(علیه السلام) است که شخصی عرض کرد: من کمرم درد میکند. حضرت فرمود: «لعلک تقدمت شیخا کبیرا»[1]؛ منظورش این بوده که شاید به پیرمرددی بیاحترامی کردهای و این کمر درد از آثار وضعی آن است؛ چون مسلما از باب بیاحترامی یا رعایت نکردن احترام بوده، چون لازم نیست حتماً بیاحترامی هم باشد. همین که انسان تعمداً احترام دیگری را رعایت نکند، شاید بشود گفت یک رذیله اخلاقی است و لذا انسان باید توجه به نکات اخلاقی و احترام به افراد داشته باشد. آثار وضعی اعمال قطعی است. یکی از بزرگان که دفتر تشریف میآورند، فرمودند: زمانی، پدر من کشاورز بود و مسوول زمینهای بسیاری بود و باغها و زمینها را آبیاری میکرد. یکی از باغها گنجشکهای زیادی داشت و به محصولاتش ضربه میزدند. در فصل بهار با شروع تخمگذاری و تولیدمثل آن گنجشکها. پدرم با یکی از بستگانمان تمام جوجهها و تخمهای گنجشکها را از بین بردند و بسیاری از آنها تلف شدند. ایشان فرمودند به فاصله شاید دو-سه روز بعد از آن، خواهر کوچکتری در دروان کودکی داشتم که پدرم او را به سر یکی از زمینها برد تا کارهای کشاورزی را انجام دهد. پدرم خواهرم را لب استخر، تنها گذاشت و چون آب استخر کم بود، بچه خواسته بود با آب بازی کند، لذا خم شده بود و در آب افتاده بود. میفرمودند که من وقتی رسیدم، دیدم خواهرم روی آب افتاده و از بین رفته است. ایشان میفرمود هنوز که هنوز است، لحظاتی را فراموش نمیکنم که پدر و مادرم بچه را بیرون آوردند و در بغل گرفتند و مخفیانه در جایی که بعدا پلیس ما را بازخواست نکند، دفن کردند. در همان زمان هم مردم میگفتند این نتیجه کاری است که با پرندگان باغ کردید. در ادامه بحث اعتماد به نفس عرض میکنم که انسان تحت تاثیر افرادی در زمانهای مختلفی از زندگیاش قرار میگیرد. مثلا به سربازی میرود و با مقام بالاترش برخورد میکند و همان شخص میتواند در او موثر باشد. یا نزد کسی کار میکند و او میتواند ر شکلگیری شخصیت او موثر باشد. معلم و پدر نیز همین حکم را دارند. ایجاد این حس اعتماد به نفس، بسیار مهم است. من خاطراتی را از کسانی دارم که با والد استاد، ارتباط داشتند چه ارتباط درسی، چه در زمینه منبر و روضه در مناطق مختلف. این نکته، بسیار برجسته است که ایشان به کسانی که با آنان ارتباط داشته، اعتماد به نفس میداده. بسیاری از دوستانی که الان در قید حیاتند، میفرمایند حاج آقا منبرهای بسیار مهمش را در تهران، بازار تهران و اصفهان را –که من هم حضور داشتم و به یاد دارم که چه جمعیتی میآمدند- به ما میسپردند با اینکه در سن بسیار کمی بودیم. یا مثلا اگر ایشان را برای منبرهای مهم در تهران و مساجد معتبر، دعوت میکردند، از ما میخواستند که منبر برویم. من به یاد دارم که همیشه میفرمودند: مگر ماها چهمان است؟ مگر آستینهای ما دماغمالی است؟ (این اصطلاح اصفهانیهاست). این اعتماد به نفس بسیار موثر است و انسان با هرکسی ارتباط دارد، سعی کند این روحیه را در او ایجاد کند. خود ایشان هم اعتماد به نفس بسیاری داشتند در عین اینکه تواضع بسیاری به طلاب و افراد مینمودند. گاهی تواضع از روی بیاعتمادی به نفس است؛ یعنی انسان نمیتواند خودش را جلوه دهد؛ یعنی در ذاتش و جبلةً شخصیتی است که تحت تاثیر افراد دیگر است و نمیتواند غرورش را بروز دهد. ایشان در عین اینکه در مقابل کسانی که از ایشان توقع تملق و چاپلوسی داشتند، ایستادگی و غرورشان را حفظ میکرد، در برابر افراد و طلاب، کمال تواضع را مهربانی را نشان میدادند. این روحیهای است که ما باید در خودمان تقویت کنیم؛ چون بالاخره، سنی از ما گذشته و با فرزند و نوه، ارتباط پیدا میکنیم و با شاگردان، مرتبطیم. این اعتمد به نفس باعث میشود که افراد در زندگیشان موفق باشند. این ایام هم مقارن روز بزرگداشت مقام معلم است و بعثت پیامبر با کارکرد معلمی شروع شده است و خداوند نیز بعثت را با «اقرأ» آغاز کردهاند و در همان آیات سوره علق، بحث عقلگرایی، تسبیب اسباب و مانند آن را در همان ابتدای بعثت، به پیامبر، تعلیم فرمودهاند. در آن مکتب عقلگرایانه و مبتنی بر اندیشه و تفکر، کسانی مثل حضرت علی، امام حسین، امام باقر و امام صادق و سایر ائمه(علیهم السلام) پرورش یافته و به دنبال آنها نه فقط علما بلکه انسانهایی بزرگ تربیت شدند که در سدههای اخیر، در همین مکتب، اصالت خود را حفظ کردند و در عین حفظ اصالت، آموزههای دینیای که از طریق خرافات وارد دین شده بود را نقد کردند. در دهههای اخیر هم استاد شهید مطهری بودند که این وظیفه را به خوبی انجام دادند و براساس تفکر، قلم و اندیشه، از اسلام دفاع کردند و یک اسلام رحمانی را در آن دوران، پایهگذاری کردند. ایشان یک اسلام معرفتی را در آن زمان، پیگیری کردند و الان باید تأسف بخوریم که ما تنها متکفل بیان احکام اسلامی شدهایم درحالی که ایشان متکفل بحث اصل اسلام بود و امروزه برخی قصد دارند بیان احکام اسلام را با باتوم، جماق و سرنیزه به پیش ببرند. میبینید که چه سیر قهقهرائیای را طی کردهایم. __________ «اعم بودن صدقه از عقد» بحث در ایجاب و قبول در صدقه بود. عرض کردیم که برخی از فقها فرمودهاند ایجاب و قبول حتما باید لفظی باشد. برخی فرمودند به صورت فعلی هم کفایت میکند و صاحب «جواهر» از کسانی است که میخواهد بفرماید هیچ رابطه عقدیای نیاز نداریم بلکه صرف اعطاء به قصد قربت، صدقه محقق میشود و وجداناً هم همین است. ایشان میفرمایند: «نعم يبقى شيء وهو احتمال دعوى أعمية الصدقة من العقد [ما عرض میکنیم احتمال نمیباشد بلکه واقعا همین طور است که میخواهیم بگوییم اصلا نیاز به عقد ندارد] ضرورة صدقها على الإبراء المتقرب به، والوقف كذلك [میفرماید ابراء و وقف هم اگر به قصد قربت باشد، میتوانیم بر آن، صدقه اطلاق کنیم با اینکه ابراء عقد نمیباشدد] بل وعلى بذل الطعام والماء ونحوهما للفقراء والمساكين مثلا، وإن لم يكن على جهة معنى العقدیة الذي هو قصد الارتباط بالإيجاب والقبول، [یعنی ما ارتباط عقدی نمیخواهیم تا یک انشاء از یک طرف باشد و یک قبول از طرف دیگر] ولقد كان علي ابن الحسين(علیه السلام) "يتصدق على الفقير في السر على وجه لا يحصل فيه معنى العقدية" [البته تمام ائمه (علیهم السلام) همین گونه بودهاند و اختصاص به امام سجادع) نداشته است. و در افراد دیگر –اعم از متشرعه و غیرمتشرعه- هم در جامعه با قصد قربت یا بدون آن، این معتا تحقق پیدا میکرده است] بل [این تعریف ایشان از صدقه است (و به یاد داشته باشید که تعریف ایشان را برای شاهد بر مطلبی، نیاز داریم)] لا يبعد كونها دفع المال مجانا قربة إلى الله تعالى شأنه»[2] میفرماید صدقه دفع مال به صورت مجانی و قربةً إلی الله است. «اعم بودن صدقه از عقد در بیان مهذب الاحکام» اما عبارت «مهذب الاحکام» ذیل عبارت «وسیله» که میفرماید: «و الاقوی أنه لا یعتبر فیها العقد المشتمل علی الایجاب و القبول کما نسب الی المشهور بل یکفی المعاطات» میفرماید معاطات هم کفایت میکند: «للسیرة خلفا عن سلف و عدم معهودیة الإیجاب و القبول اللفظی فیها [زیرا سیره پیشینیان عدم نیاز به ایجاب و قبول در صدقه بوده و بالوجدان میفهمیم که ما نیاز به ایجاب و قبول لفظی در صدقه نداریم] للشک فی تحقق السیرة حینئذ، بل الظاهر استنکار المتشرعة لذلک [اینها استدلال فقهی است؛ دقت بفرمایید. اگر متشرعه امری را انکار کنند، آن را یک دلیل فقهی گرفتهاند که بسیار مهم است. میفرماید اولا ما شک داریم در اینکه سیره بر لزوم ایجاب و قبول در صدقه قائم شده باشد بلکه متشرعه چنین سیرهای را انکار میکنند] فمقتضی الإطلاقات عدم اعتبار اللفظ فیها [مقتضای اطلاقات هم عدم اعتبار لفظ است] و نسب إلی المشهور اعتبار الإیجاب و القبول اللفظی فیها و لم یستدلوا علیه بشیء من عقل أو نقل [کلمه «عقل» را ایشان و مقدس اردبیلی، زیاد استفاده میکنند. میفرماید این آقایان به دلیلی از عقل و نقل هم استدلال نکردهاند] و لم یشر إلیه فی شیء من تلک الأخبار الکثیرة الواصلة إلینا [در اخبار هم دلیلی بر نیازمندی به لفظ نیست] و المنساق من الأخبار أنها تصدق علی مجرد البذل للّه تعالی و إن لم یکن بعنوان الارتباط العقدی [بلکه اخبار دلالت بر تحقق صدقه به مجرد بذل لله دارد و اگر چه به صورت عقد نباشد] بل یظهر من التأکید علی اختفائها و مداومة الأئمة (علیهم السلام) علی ذلک قیام تحققها بنفس المتصدق فقط [بلکه تأکید بر اختفاء صدقه دادن و مداومت (ائمه) بر این این اختفاء دلالت بر تحقق صدقه به نفس اعطاء، هم یک نحوه استدلال است که میفرماید فقط معتبر است که متصدق مجاناً قصد کند اعطاء را] و قد أثبتنا مکررا أن المعاطاة موافقة للقاعدة ما لم یدل دلیل علی الخلاف و لا دلیل علی الخلاف فی المقام.»[3] اینجا هم ایشان میفرماید معاطات موافق قواعد باب معاملات است مگر دلیلی بر خلاف داشته باشیم که در اینجا ما دلیلی بر خلاف نداریم. پس ایشان از راه عدم دلیل بر مطلب میفرمایند که ایجاب و قبول لفظی لازم نداریم. «تشکیک صاحب عروه در لزوم اصل ایجاب و قبول در صدقه» «ملحقات عروه» در اول بحث صدقه میفرماید: «والمشهور المدعى عليه الاجماع كما عن ظاهر جماعة انها تفتقر إلى ايجاب وقبول [مشهور گفتهاند صدقه نیاز به ایجاب و قبول دارد و البته در لزوم ایجاب و قبول، دو قول است که آیا فعلی هم کفایت میکند یا نه؟ در آنجا دو قول بود که عرض کردم و الان هم «مهذب» فرمودند.] بل عن بعضهم انه يعتبر فيها ما يعتبر في العقد اللازم [که لفظ باشد] و الاقوى عدم اعتبار اللفظ فيها [ایشان میفرماید نیاز به لفظ ندارد] بل عدم اعتبار القبول [قبول هم نمیخواهیم] فلا يلزم في تحققها أن يعلم الآخذ انها صدقة [نیاز نداریم که آخذ بداند صدقه است] فيقبلها بهذا القصد [و به عنوان صدقه قبول کند]وأيضا تصح بدسها في ماله [مثلا برایش کارت به کارت کنید] وتصح بالدفع إلى الطفل والمجنون [که مسلماً عقد در حق اینها صادق نیست. اکنون ایشان صدقه را معنا میکند؛ لذا به تعریف ایشان دقت بفرمایید] فهي اعطاء شئ مجانا بقصد القربة [حالا ایشان یک احتمال دیگر هم میدهد] ويمكن حمل كلام المشهور على صدقة [میفرماید کلام مشهور که گفتهاند نیاز به لفظ یا ایجاب و قبول دارد] مثل الدار والبستان ونحوهما لا مثل درهم وأزيد وكسرة خبز [خورده نان] ونحوهما من الجزئيات [مربوط به امور بزرگ است نه امور جزی (بعد، ایشان دوباره میفرماید)] مع انه أيضا لا دليل عليه ولا اشارة في شئ من الاخبار على اعتبار اللفظ فيها على كثرتها [در هیچ یک از اخبار صدقه، شرطیت لفظ بر اشیاء بزرگ وجود ندارد مثل اخباری که آثار وضعیه را بیان میکرد و مثلا میگفت رفتم دیدم یک کسی نیاز دارد لذا این را به او دادم، و وقتی که رفت، پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود این مرد قرار بود امروز بمیرد ولی به خاطر آن کار خیرش زنده مانده است. (به این نکته، دقت بفرمایید)] فما أدرى من أين اشترطوا فيها الايجاب والقبول وجعلوها من العقود»[4] میگوید من نمیفهمم از کجا این ایجاب و قبول را آوردهاند؟ بارها عرض کردهام که فقها بیش از اندازه در مناسبات اجتماعی و ارتباط اجتماعی جامعه و افراد و قراردادها و عقود رایجه بین مردم دخالت کردهاند. چیزی به نام صدقه است که مردم از خلقت آدم میدادند، ولی بحث کردهاند که نیاز به ایجاب و قبول دارد یا نه؟ اگر قبضش محقق شد، صحیح است یا موجب لزوم میشود؟ یعنی به یکسری امور که اصلا نیاز نیست، وارد شدهاند. البته فرد دیگری جز مرحوم سید(ره) نمیتواند چنین عبارتی بگوید؛ چون فقها گردنش را میزنند، ولی ایشان میفرماید و متأسفانه امروزه از آنچه وظیفه فقه است، بیشتر دور افتادهایم درحالی که باید فقهی ارائه دهیم که قابل پیاده شدن و قانونگذاری باشد و احکامی را استنباط کنیم که قابلیت پذیرش اجتماعی داشته باشد و مطابق با قانونگذاری عقلائی هم باشد. اما تا از قانونگذاری عقلائی میگویید، آقایان میگویند حکم خداست و نمیشود آن را تغییر داد. کجا حکم خداست؟ اینها استنباطات و دریافتهای شماست. ما یک حکم خدا بالنص داریم و آن، تنصیف ارث بین دختر و پسر است نه زن و مرد. این میشود حکم خدا، اما دریافتهای شما باید تصحیح شود و متأسفانه امروزه در حوزهها کمتر وقعی به این سخنان نهاده میشود. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» ___________________[1]. مستند یافت نشد. [2]. جواهر االکلام(ط.ق)، ج28، ص126 و (ط.ج) ج29، ص 269. [3]. مهذب الأأحکام، ج22، ص21. [4]. تکملة العروة الوثقی، ج1، ص274 و ملحق االعروة الوثقی، ج1، ص543.
|