شرط بودن فقر در صدقه گیرنده
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الصدقة درس 35 تاریخ: 1403/3/9 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «شرط بودن فقر در صدقه گیرنده» گفتیم که در صدقه خاصه، آنچه در بین مردم، معروف است و به عنوان صدقه به افراد میدهند، مسلماَ عرف، نیاز و رفع حاجت آخذ را در نظر میگرد و بالوجدان هم این وجود دارد؛ چون اگر کسی را قربة الی الله برای پذیرایی، به خانه دعوت کنند، به پذیرایی «صدقه» اطلاق نمیکنند بلکه به آن «کرامت یا ضیافت» میگویند. ممکن است گفته شود ما روایاتی داریم که میفرماید: «اعط السائل ولو کان علی ظهر فرس»[1]؛ یعنی هرگاه سائل از تو چیزی خواست، به او اعطاء کن؛ حتی اگر بر اسب هم نشسته باشی. کسی که سوار اسب میشود، قصد رفتن دارد. میگوید اگر سائل آمد، هرچند عجله هم داری، به او عطا کن. در اینجا سائل، ممکن است غنی باشد یا فقیر، پس «اعط السائل» اطلاق دارد و هم سائل فقیر را میگیرد و هم سائل غنی را. این روایت را از این جهت میخوانم که بعدا اشکال نشود سائل، هم غنی را میگیرد و هم فقیر را، پس فقر در آن شرط نیست. ما میگوییم که اینجا اعطاء است و اعطاء، دلالت نمیکند که صدقه است. بله، به فقیر و غنی هم میشود پولی را اعطاء کرد اما به عنوان صدقه جایی تصور میشود که آخذ فقیر باشد.. در روایت مربوط به امام سجاد(علیه السلام) که فرمود: «لا يعبر على بابي سائل إلا أطعمتموه فإن اليوم يوم الجمعة»[2]ممکن است کسی بگوید امام فرمود سائل و سائل عام است، در جواب میگوییم درست است که سائل عام است اما به قرینه جمله سؤال خادمان مشخص میشود که مراد سائل فقیر است و الا سؤال وجه نداشت. زیرا خادمین سؤال میکنند که: «ليس كل من يسأل مستحقا». امام فرمود مشکلی ندارد. درست است که باید به فقیر بدهید اما اگر غیرفقیر هم هست، بدهید و سؤال نکنید تا مبتلا به آن مشکل نشوید. شاید این اطعام اصلا صدقه نبوده و یک عهد و نذر یا فعل خیری بوده که امام(ع) انجام میداده است.. صاحب «وسائل» در جلد نهم، بابی را باز کرده به این عنوان: «باب استحباب الصدقة ولو بالقليل على الغنى والفقیر» و در روایات این باب، جز یک روایت بر این عنوان، دلالت ندارد و آن روایت 5 همین باب است: «الحسن بن محمد الطوسي في المجالس عن أبيه، عن جماعة ... عن النبي(صلی الله علیه و آله) قال: كل معروف صدقة إلى غني أو فقير»[3] این روایت دلالت میکند بر اینکه کار خیر را میتوان نسبت به فقیر و غنی انجام دادد مثل وقف عام. روایت نمیخواهد بگوید هر معروفی، صدقه اصطلاحی است بلکه میخواهد بگوی هر کاری ثواب صدقه را دارد. حالا هر کار خیری، چه در حق غنی باشد چه در حق فقیر، دارای ثواب صدقه است. من در بین راه، محلی را برای اسکان زوار کربلا میسازم که هم غنی از آن استفاده میکند و هم فقیر. این کار خیری است که ثواب صدقه را دارد؛ چه غنی از آن بهره ببرد چه فقیر. پس این روایت هم که در آن، تصریح شده، دلالت بر این ندارد که صدقه هم برای فقیر است و هم برای غنی. در نتیجه روایتی که دلالت بر عنوان باب بنماید در روایات مذکوره این باب وجود ندارد. ممکن است بفرمایید ایشان به این جهت، این عنوان را به این باب دادهاند که در امور مختلف، از لفظ «صدقه» استفاده شده است. مثلا فرموده: «تصدقوا ولو بصاع من تمر»[4] از اینکه فرموده «تصدقوا» و اطلاق دارد، هم صدقه به فقیر را میگیرد و هم به غنی را. ولی ما میگوییم چنین چیزی را از آن متوجه نمیشویم و این اطلاق تصدق، منزلّ علی ما هو المتعارف است طبق «الاطلاق منزّل علی ما هو المتعارف» که در فقه مورد استناد فراوان قرار میگیرد. پس این باب هم که صاحب «وسائل» باز کرده، روایتی بالتصریح ندارد مگر این یک روایت که توضیح دادیم. اطلاق صدقه یا عمومیت الصدقه هم دلالت بر این مطلب ندارد. آنچه گفته شد، درباره قید فقر بود که حضرت امام و همه فقها فرموده بودند در صدقه، اعتبار ندارد، ولی ما گفتیم که فقر در صحت صدقه معروفه معتبر است به جهت اینکه دلیلی نداریم که گفته باشد به غنی هم می توان صدقه داد بلکه متفاهم عرفی از صدقه شرطیّت فقر است در آخذ بلکه متبادر از صدقه اعطاء المال یا تملیک الفقیر یا بفرمایید تملیک الغیر است مجانا مع قصد القربه لا للکرامة، مجانا. «قید ایمان در صدقه گیرنده؟» قید بعدی در «تحریر الوسیله» عدم ایمان است. گفتهاند در صدقه، ایمان اعتبار ندارد. بحث ایمان در باب «کتاب الوقف» هم گذشت که گفته شد تنها صدقه بر حربی، حرام است. در «مجمع البیان» هم فرموده بود صدقه مستحبی بر حربی نیز اشکال ندارد، بلکه آنچه حرام است، صدقه مفروضه است؛ یعنی صدقات واجبه را نمیتوانید به حربی بدهید. صاحب «جامع المدارک» هم در «کتاب الوقف» در ابتدای بحث، میفرمایند وقف بر حربی در حال حرب جایز نیست البته در انتها آن را رد میکنند و میفرمایند اگر مولا گفت «دوست ندارم با فاسق، ارتباط داشته باشی»، ملاک عدم ارتباط، همان فسق است و نمیخواهد این ارتباط برقرار باشد. بنابر این اگر گفتند «با حربی موادّه و دوستی نکن» یعنی این مواده نباید به هیچ وجهی صورت گیرد، ولو به پرداخت صدقه مندوبه و مستحبی باشد. اما علت ذکر قید عدم ایمان، این است که ابن ابی عقیل که از او در «دروس» به «عن الحسن» تعبیر شده، فرموده ایمان شرط است. بنابر این، چون ایشان هم از بزرگان است، فقها به روایاتی بر عدم شرطیت ایمان در صدقه استدلال فرموده و قول ابنابیعقیل را رد کردهاند. «روایات مستدله بر عدم شرط ایمان» روایت اول: «محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حماد بن عيسى، عن حريز، عن سدير الصيرفي قال: قلت لأبي عبد الله(علیه السلام): أطعم سائلا لا أعرفه مسلما؟ [که مرادش ایمان است. سؤال میکند آیا اطعام کنم کسی را که نمیشناسم مؤمن است؟] قال: نعم اعط من لا تعرفه بولاية ولا عداوة للحق [امام(علیه السلام) دارد تفصیل هم قائل میشود. از امام(علیه السلام) میپرسد: من شخصی را اصلا نمیشناسم، آیا میتوانم به او صدقه بدهم؟ امام(علیه السلام) تفصیل قائل میشود و به نحوی استفصال میکند و از آن، پاسخ میدهد، میفرماید به کسی که نمیدانی ولایت دارد یا نه، و کسی که دشمنی با حق نمیکند؛ او را اطعام کن. یعنی ایمان در او شرط نیست و الا اگر شرط بود، باید میفرمود به کسی بده که میدانی ایمان دارد. همین که فرموده به کسی بده که نمیدانی ایمان دارد یا نه، نشان میدهد که اسلام و ایمان شرط نیست و این یک موضوع کلی است که در استنباطاتمان اگر انسان را بما هو انسان، ملاک قرار دهیم، استنباطات بسیار متفاوت میشود] إن الله عز وجل يقول: "وقولوا للناس حسنا"» [امام به آیه 83 سوره بقره هم استناد کردهاند] ولا تطعم من نصب لشئ من الحق [یعنی به کسی که با حق، معادات و دشمنی میکند] أو دعا إلى شئ من الباطل»[5] یا مردم را به طرف باطل میخواند. میفرماید به این دو دسته، صدقه نده. روایت دیگر: «عن أبي عبد الله(علیه السلام) أنه سئل عن السائل يسأل ولا يدرى ما هو؟ فقال: اعط من وقعت له الرحمة في قلبك [به این مضمون چند روایت داریم که میگوید هرکسی که دلت به حالش به رحم میآید یا دوشتش داری یا در قلبت رأفتی نسبت به او پیدا میشود یا اگر راه میروی و از کسی که از تو سؤال کرده و تو از او خوشت میآید، رأفت و رقت قلبی برایت ایجاد میشود، به او صدقه پرداخت کن و دیگر دنبال ایمانش نباش. میبینیم که چه فرهنگی داشتهایم و الان به چه جایی رسیدهایم؟ فرمود:]اعط دون الدرهم [فرمود کمتر از درهم به او بده. حالا سؤال میکند که دون الدرهم چقدر است؟] قال: أربعة دوانيق»[6] هر دانِق یا دانُق را گفتهاند چهارششم درهم است. روایت بعد: «عن عمر بن يزيد قال: سألت أبا عبد الله(علیه السلام) عن الصدقة على أهل البوادي والسواد، فقال: تصدق على الصبيان والنساء والزمناء والضعفاء والشيوخ وكان ينهى عن أولئك المجانين يعني أصحاب الشعور»[7] که یک طایفه خاص بودهاند. این روایت دلالت ندارد که به غنی هم میتوان صدقه داد بلکه آنهایی که امام نام برده کسانی هستند که قدرت اقتصادی ندارند و نیاز به کمک دارند. اصحاب شعور، کسانی بودند که موهایشان روی شانههایشان میریخته و شاید خصوصیتی داشتهاند و شاید رسمشان گدایی کردن بوده است. البته یک قضیه شخصیه است و مراد، هرکسی نیست که موهایش بلند باشد. اینها به این عنوان شناخته میشدهاند. روایت دیگر: «عن منهال القصاب قال: قال أبو عبد الله(علیه السلام): أعط الكبير والكبيرة والصغير والصغيرة، ومن وقعت له في قلبك رأفة [یعنی به دنبال این مردم نباش. اگر کار خیر میکنی و میخواهی ثواب ببری،، این هم بنده خداست بلکه به هر کسی که در قلبت نسبت به او رأفت میبینی، کمک کن و به دین او کار نداشته باش.] وإياك وكلّ، وقال: بيده وهزها»[8] یعنی اشاره کرد. «ایاک و کلّ» را به معنای تحذیر گرفتهاند؛ یعنی تحذیر میکند از اینکه به مخالفان و دشمنان ما چیزی بدهی. گفتهاند مضاف الیه «ایاک و کل» محذوف است و همان خبرهای بالایی است. میگوید به اینها بده اما به منافقان و مخالفان نده. این تفسیری است که شده و در «مرآۀ» این طور معنا کرده و «حدائق» هم به این معنا گرفته که: اینها را اطعام نکن. این را به این جهت خواندم که مشکلی در معنا کردن عبارت دارد. روایت بعد: «عن عمرو بن أبي نصر قال: قلت لأبي عبد الله(علیه السلام): إن أهل البوادي يقتحمون علينا [اهل بادی نزد ما رفت و آمد و درخواست کمک میکنند] وفيهم اليهود والنصارى والمجوس فنتصدق عليهم؟ قال: نعم.»[9] این روایت هم صراحت دارد در اینکه ایمان شرط صدقه نیست. روایت بعدی هم دلالت بر عدم شرطیت ایمان میکند و هم لالت بر این که نمیتوان به دشمن و ناصبی صدقه داد. این روایت را از این جهت میخوانم که بر دو قید دلالت دارد: «عن محمد بن علي بن عيسى قال: كتبت إليه يعني علي بن محمد الهادي(علیه السلام) أسأله عن المساكين الذين يقعدون في الطرقات من الحرائم والسايسين [دربارهمعنای السایسینگفته: «یقال بنو ساس للسؤال» یعنی کسانیاند که سؤال میکردند و برخی به چوپانان و بیایانگردها معنا کردهاند برخی به معنای «سیّاس» و سیاستمدار و کسی که مردم را رهبری میکند، گرفتهاند. «حرائم» به مردم جزائر اطراف خلیج فارس گفتهاند] وغيرهم، هل يجوز التصدق عليهم قبل أن أعرف مذهبهم؟ [آیا من قبل از اینکه مذهبشان را بشناسم، میتوانم به آنها صدقه بدهم؟] فأجاب: من تصدق على ناصب فصدقته عليه لا له [امام(علیه السلام) فط ناصبی را استثنا کردند و فرمودند اگر به ناصبی صدقه دادی نه تنها ثواب نمیبری بلکه کار شری انجام دادهای و مستحق توبیخ هستی] لكن على من لا يعرف مذهبه وحاله فذلك أفضل وأكبر، [و اگر به کسی که مذهب و حال او را میدانی، صدقه دادن به چنین کسی افضل است]ومن بعد فمن ترقّقت عليه ورحمته [اگر دلت به حال او سوخت] ولم يمكن استعلام ما هو عليه لم يكن بالتصدق عليه بأس إنشاء الله»[10] و همچنین به هر کسی که نمیدانی از حال او استعلام نمائی و لکن در فلب خودت نسبت به او رأفت و شفقت داری، صدقه دادن اشکالی ندارد ان شاء الله. این روایت هم بر عددم شرطیت ایمان دلالت دارد. روایت دیگر از امام سجاد(علیه السلام)[11] که فرمود به همه صدقه بدهند و حتی درباره کسانی که سائل واقعی نیستند، نفرمود از ایمانشان بپرسید. «صاحب جواهر و عدم قید ایمان در صدقه گیرنده» عبارتی را از «جواهر» در تتمیم این بحث میخوانیم که خالی از فایده نمیباشد: «يجوز الصدقة على الذمي وغيره من الكافر غير الحربي [که عرض کردم صاحب «مجمع البیان» فرموده دادن صدقه مستحبی به حربی هم اشکال ندارد]وإن كان أجنبياً [البته ابی الصلاح در «کافی» فرموده ذمی بایدد از رحم باشد] على الأصح [اصحیت به جهت قول ابی الصلاح در «کافی» است] لقوله(صلی الله علیه و آله) على كل كبد حرى أجر [که این روایت به صورت «ان لکل کبد اجراَ [«اجرٌ» هم نقل شده. سابقا در برخورد با این جمله معروف(لکل کبد ...) از حاشیه ملاصالح مازندرانی بر «کافی» معنائی غیر از آن معنائی که مشهور است، بیان کردیم. این جمله یک معنای مشهور دارد به این بیاان که هرکس کبد حری یعنی تشنهای را سیراب کند، خداوند به او اجر میدهد پس اگر غیرمسلم هم باشد و شما سیرابش کنید، باز خدا اجر میدهد. یک تفسیر دیگر هم که از ملا صالح مازندرانی نقل کردیم، گفته شده و آن اینکه «علی کل کبد حری اجر» یعنی بعد از هر سختیای آسانی است. هرچه شما سختی میکشید، بعدش آسانی هم وجود دارد. این هم یک تفسیر خوبی است که میگوید شما همیشه سختی نخواهید کشید، بلکه بعد از هر سختی، آسانی هم هست، ان مع العسر یسرا] ولقوله تعالى: " لا يَنْهاكُمُ اللهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ"[12] [آیه میفرماید چه اشکال دارد به کسانی که با شما جنگ نمیکنند، برّ و احسان کنید؟] وغير ذلك مما سمعته في الوقف، فإن المسألة من واد واحد دليلا، وخلافا و اقوالاً».[13] و ادله دیگری که در کتاب الوقف مفصلا عرض کردیم و فرقی بین صدقه و وقف وجود ندارد چه از حیث دلیل و چه از حیث اقوال و اختلاف فتاوا. عرض کردم تنها جایی که به قاعده کرامت برای یک حکم فقهی، استدلال شده، در «کتاب الوقف» از طرف شهید ثانی است در اینکه آیا میشود بر کافر وقث کرد یا نه؟ شهید ثانی به قاعده کرامت استدلال فرمودهاند که جای توجه بسیار دارد. «ملاک بودن انسان در صدقه» مسأله 5 «تحریر»: «لا یعتبر فی المتصدق علیه فی الصدقة المندوبة الفقر [که عرض کردیم در صدقه جهت و معنای عرفی فقر شرط است] و لا الایمان و لا الاسلام [ایمان و اسلام هم شرط نیست. روایتی که خواندیم، دلالت بر این میکرد که ایمان به ائمه و اسلام صدقه گیرنده شرط نمیباشد بلکه امام(ع) فرمود هرکسی که رأفتی در قلبتان نسبت به آنان وجود دارد، قابلیت گرفتن صدقه را دارد] فتجوز علی الغنی [که ما اشکال کردیم] و علی الذمی و المخالف و إن کانا أجنبیین [ایشان مخالف را هم آورده ولی ما میگوییم اصلا صدقه یک امر خیر و یک هنجار اجتماعی و فطری است که در علت یا حکمت جعل آن هیچ قیدی لحاظ نشده بلکه تنها رأفت قلبی به صدقه گیرنده کافی است بنا بر این صدقه بر کل انسانها جایز است] نعم لا تجوز علی الناصب و لا علی الحربی و إن کانا قریبین»[14] صدقه بر ناصب و حربی در حال جنگ مسلما جایز نمیباشد و عقلا و عرفا هم همینگونه حکم میکنند. «افضلیت در صدقه سرّ یا آشکار؟» بحث بعدی در ارتباط با «الصدقة سراً أفضل» است. فقها بر اساس روایات فرمودهاند صدقه سرّی و پنهانی، افضل است اما تفصیل و اقوالی در این که کدام صدقه دارای این حکم است؟ در کلمات فقها وجود دارد. یک قول این است که سرّیت در صدقه به معنای عامش که هم زکات و هم صدقات واجبه را بگیرد و هم صدقات مندوبه را، افضل است. اما برخی مثل متن و والد استاد و بسیاری از فقها تفصیل دادهاند و فرمودهاند آنکه سراً افضل است، صدقات مندوبه است و آنکه اجهار و اعلانش افضلیت دارد، صدقات واجبه است. پس دو قول وجود دارد: برخی میفرمایند سرّ در صدقات به معنای عامش مطلقا افضل است و یک قول این است که فقط صدقه مندوبه،سرّش افضل است اما در صدقات واجبهای مثل زکات، اعلانش افضلیت دارد. یک بحث دیگر که فقها دارند، این است که اگر عناوینی بر این دفع و اعطا، طاری شود، حکم تغییر میکند. ما گفتیم صدقه مندوبه، سراً افضل است و قدر متیقن از کلمات جمیع فقها، این است که افضلیت صدقه مندوبه به صورت سرّی با توجه به عدم قول بالفصل متفق علیه است. بنا بر این اگر عناوینی طاری شد؛ مثل اینکه پشت سر متصدق او را به بخل، متهم کردند یا کسی است که اگر جهراً پرداخت کند، مردم به کار خیر، تشویق و تحریض میگردند و فعل خیر در جامعه، نهادینه میگردد، این عناوین باعث میشود که حکم مسأله تغییر کند. اینها عناوین اجتماعی و مبتلابهای است که در همه جوامع و همه ازمنه وجود دارد. برای استدلال للأفضلیّة به دو آیه، استشهاد کردهاند: «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَيُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئَاتِكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ»[15] که مورد استشهاد فراز «فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» است که دافع اگر صدقه را مخفی کند و به فقیر بدهد، خیر است. اما برخی آقایان در دلالت این آیه بر اافضلیّت سرّاً تأملی دارند که از ظاهر آیه بر میآید که این توجه و احتمال، صحیح نباشد. این آقایان میخواهند بگویند «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ» یک جمله است و «وَإِنْ تُخْفُوهَا» میگوید صدقه را مخفی کن و به فقرا بپرداز، بلکه یعنی زکات را پنهان کن و از بین اصناف مستحقین زکات به فقرا پرداخت کن. به عبارت دیگر «وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءََهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» قید برای دفع زکات به فقرا است نه قی برای «ان تخفوها». این هم یک احتمال است که البته با سیاق آیه نمیسازد. برخی دیگر فرمودهاند دلالت آیه بر افضلیت سرّاً تمام نیست چون آیاتی داریم[16] که بحث انفاق را به صورت جهراً و علانیۀ و سراً و علانیۀ با عبارتهای مختلف، بیان میکنند. خداوند میفرماید: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ سِرّاً وَ عَلاَنِیَةً»[17] که این قبیل آیات ددلالت میکند که سرّاً و علانیةً با هم مساوی هستند و افضلیت مخالف این آیات است، چون هر دو مورد سرا و علانیةً را داریم. جواب از این سرّی از آیات هم مشخص است؛ چون در این آیات بحث اصل انفاق است و میگوید زمان تصمیم به انفاق گرفتی، انفاق کن و انفاق زمان و کیفیت خاصی ندارد. این آیات دلالت بر شمول استحباب تمام اوقات و با تمام کیفیات برای انفاق میکند. پس استدلال آقایان به این آیات، تمام نیست و میتوان گفت دلالت بر تساوی جهرا و علانیة دارد. «روایات مستدله برای افضلیت صدقه سرّاً» اما روایاتی که دلالت بر افضلیت سرّا میکند: «قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): صدقة السر تطفي غضب الرب تبارك وتعالى»[18] این روایت بالصراحة بر مطلوب دلالت دارد. و : «عن عمار الساباطي قال: قال لي أبو عبد الله(علیه السلام): يا عمار الصدقة والله في السر أفضل من الصدقة في العلانية، وكذلك والله العبادة في السر أفضل منها في العلانية».[19] و : «عن أبي عبد الله(علیه السلام) قال: كان علي بن الحسين(علیه السلام) يقول: صدقة السر تطفي غضب الرب».[20] روایت بعد: «عن أبي عبد الله(علیه السلام) قال: صدقة العلانية تدفع سبعين نوعا من أنواع البلاء، وصدقة السر تطفي غضب الرب»[21] روایاتی که «تطفئ غضب الرب» دارد و مسلم است که خاموش شدن غضب الهی بسیار با اهمیت تر از دفع هفتاد بلا است و دلالت بر افضلیت صدقه سرّاً میکند چون میفرماید صدقه علانیة هفتاد نوع بلا را میبرد و صدقه سرّاً غضب خدا را کلاَ خاموش میکند. روایت دیگر: «عن أبي عبد الله(علیه السلام) قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: صلة الرحم تزيد في العمر، وصدقة السر تطفي غضب الرب».[22] همچنین روایتی هم در وسائل ذکر شده است که به صدقات زیاد امام سجاد(علیه السلام) اشاره دارد که گفته شده است وقتی میخواستند پیکر آن حضرت را غسل دهند، دیدند که پشت شانهشان از کثرت حمل کیسههای غذا برای فقرا پینه بسته است.[23] این روایت، طولانی است مراجعه فرمایید. روایت بعد: «عن أبي جعفر(علیه السلام) قال: البر وصدقة السر ينفيان الفقر، ويزيدان في العمر ويدفعان سبعين ميتة سوء».[24] روایت دیگر: «وقال(علیه السلام) صدقة السر تطفي غضب الرب وتطفي الخطيئة كما يطفي الماء النار، وتدفع سبعين بابا من البلاء».[25] روایت بعد: «قال(علیه السلام): سبعة يظلهم الله في ظله يوم لا ظل إلا ظله (إلى أن قال:) ورجل تصدق بصدقة فأخفاها حتى لم تعلم يمينه ما تنفق شماله»[26] یعنی دست راست نفهمد که دست چپ چه پرداخت میکند. یا به ین معنا باشد که افرادی که در طرف راست انسان ایستادهاند متوجه انفاق از طرف چپ نشوند فتأمل. به همین مضون، روایتی وارد شده که میفرماید: «عن أبي جعفر(علیه السلام) فی حدیثٍ إنه قال: ألا أخبركم بخمس خصال هي من البر والبر يدعو إلى الجنة؟ قلت: بلى، قال: إخفاء المصيبة وكتمانها، والصدقة تعطيها بيمينك لا تعلم بها شمالك [اگر با دست راست دادی، دست چپت نفهمد و اگر با دست چپ دادی، دست راستت متوجه نشود] وبر الوالدين فإن برهما لله رضا، والإكثار من قول لا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم فإنه من كنوز الجنة، والحبّ لمحمد وآله(صلی الله علیه و آله)».[27] این روایات همگی بر افضلیت صدقه سر، دلالت میکند. اما روایات داله بر افضیلت جهرا نسبت به زکات در باب 54 وسائل ذکر شدهاند. «روایات و افضلیت آشکاری در صدقات واجب» روایت اول: «عن أبي بصير يعني ليث بن البختري، عن أبي عبد الله(علیه السلام) في قوله تعالى: "إنما الصدقات للفقراء والمساكين" (إلى أن قال:) وكلما فرض الله عليك فإعلانه أفضل من إسراره؛ وكلما كان تطوعا فإسراره أفضل من إعلانه [اینها دیگر صریح است لذا نمیدانم چطور فقها مثل صاحب «شرائع» فرموده صدقات مطلقا چه مندوبه و چه واجبهاش اخفائش افضلیت دارد] ولو أن رجلا يحمل زكاة ماله على عاتقه فقسمها علانية كان ذلك حسنا جميلا».[28] روایت دیگر: «عن أبي عبد الله(علیه السلام) في قول الله عز وجل: "وإن تخفوها وتؤتوها الفقراء فهو خير لكم" فقال: هي سوى الزكاة [پس معلوم میشود تفسیری هم که برخی آقایان فرموده بودند، درست نیست؛ چون فرمود اینکه میگوید اخفاء کند و در خفا به فقیر بده، غیر از زکات است. پس زکات چه حکمی دارد؟] إن الزكاة علانية غير سرٍّ»؛[29] این را نباید سرّی بدهد. روایت دیگر: «عن أبي جعفر (أبي عبد الله) في قوله عز وجل: "إن تبدوا الصدقات فنعما هي" قال: يعني الزكاة المفروضة [اینکه فرمود «تبدوا» مربوط به زکات مفروضه است] قال: قلت: "وإن تخفوها وتؤتوها الفقراء" قال: يعني النافلة إنهم كانوا يستحبون إظهار الفرائض وكتمان النوافل».[30] روایت بعد که دقت در آن، شایسته است؛ چون یک نکته ظریف دلالی دارد: «عن أبي عبد الله(علیه السلام) فی حدیثٍ قال: لو أن رجلا حمل الزكاة فأعطاها علانية لم يكن عليه في ذلك عيبٌ»[31] این روایت را در این باب آوردهاند اما دلالتش بر افضلیت دفع زکات علانیة تمام نیست زیرا در جایی که شارع بخواهد افضلیت را برسانند، با جمله «لم یکن فیه عیب» تعبیر نمیکند. فرموده اشکالی ندارد و اشکال نداشتن با افضل بودن، تفاوت دارد. پس این روایت که برخی به آن، برای افضلیت علانیه در صدقات واجبه استدلال کردهاند، به جهتی که عرض کردم، تمام نیست. روایت بعد: «قال(علیه السلام) في قوله تعالى: "إن تبدوا الصدقات فنعما هي" قال: نزلت في الفريضة "وإن تخفوها وتؤتوها الفقراء فهو خير لكم" قال: ذلك في النافلة».[32] روایت بعد: «روى علي بن إبراهيم بإسناده عن الصادق(علیه السلام) قال: الزكاة المفروضة تخرج علانية وتدفع علانية وغير الزكاة إن دفعه سرا فهو أفضل».[33] این روایت هم دلالت میکرد. پس قولی که «تحریر» و والد استاد انتخاب کردهاند، تمام است و روایات در این تفصیل بین صدقات مندوبه و واجبه کثیره و صریحه بود. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» _____________________[1]. وسائل الشیعه، ج9، ص417، ح1. [2]. همان، ص416، ح9. [3]. همان، ص381، ح5. [4]. همان، ص379، ح1. [5]. همان، ص414، ح3. [6]. همان، ح4. [7]. همان، ص4115، ح5. [8]. همان، ح6. [9]. همان، ح7. [10]. همان، ص416، ح8. [11]. همان، ح9. [12]. ممتحنه(60)، آیه8. [13]. جواهر لکلام(ط. ق)، ج28، ص131. [14]. تحریر الوسیله، ج2، ص91. [15]. بقره(2)، آیه271. [16]. بقره(2)، آیه274 و رعدد(13)، آیه22 و ابراهیم(14)، آیه 21 و نحل(16)، آیه75 و فاطر(35)، آیه29. [17]. بقره(2)، آیه274. [18]. وسائل الشیعه، ج9، ص395، ح1. [19]. همان، ح3. [20]. همان، ح2. [21]. همان، ص396، ح6. [22]. همان، ص397، ح7. [23]. همان، ص397، ح2. [24]. همان، ص98، ح3. [25]. همان، ح10. [26]. همان، ح11. [27]. همان، ح12. [28]. همان، ص309، ح1. [29]. همان، ص310، ح2. [30]. همان، ح3. [31]. همان، ح4. [32]. همان، ح5. [33]. همان، ص311، ح8.
|