مروری کوتاه بر مبحث کبيره بودن مطلق کذب
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 283 تاریخ: 1383/2/23 بسم الله الرحمن الرحيم وجوهى كه شيخ به آن استدلال فرموده بود براى كبيره بودن مطلق كذب، گذشت كه تمام نيست براى اثبات اين مطلب كه مطلق كذب كبيره است غاية الامر از آن استفاده ميشود اگر سندش تمام باشد فى الجمله كبيره است. «استدلال شيخ (ره) به آيه شريفه30 سوره حج در مورد کبيره بودن مطلق کذب» و «نقد و بررسی آن» يكى ديگر از وجوهى كه ميشود به آن استدلال كرد براى كبيره بودن مطلق كذب اين آيه شريفه است (اعوذ بالله من الشيطان الرجيم: اجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور)[1] به اين بيان كه كذب قول زور است و چون اجتناب از قول زور در كنار اجتناب از رجس از اوثان قرار گرفته پس ميخواهد بگويد كه لزوم اجتناب از زور هم مثل لزوم اجتناب از اوثان است كما اين كه او كبيره است اين هم كبيره است بعبارة اخرى وحدت سياق دليل بر كبيره بودن است، اين يك وجه از وجوهى كه ميشود به آن استدلال كرد. لكن اين وجه تمام نيست براى اين كه اگر نظر به خود ظاهر آيه باشد ظاهر آيه مطلق باطل را شامل ميشود واجتنبوا قول الزور يعنى واجتنبوا مطلق قول باطل و اين كه بگوئيم مطلق قول باطل از معاصى كبيره است و لو سخنان لهو و هزلى كه آدم ميگويد خوب اين ها باطل است. مطلق سخن لهو از معاصى كبيره است و حرام است اين كما ترى، پس اگر خود آيه را نظر كنيم قول زور مطلق سخن باطل را شامل ميشود و قول به حرمت مطلق سخن باطل فضلا از كبيره بودنش كماترى. اگر بگوئى كه نه اين قول زور تنها كذب را ميخواهد بگويد، كذب را ميگويد نه بقيه اقوال زور را، كذب را و شهادت زور مثلاً بقيه اقوال باطله را نميگويد اين هم باز كماترى كه دليلى براى اين ترجيح ما نداريم بله شهادت زور در روايات آمده ميگوئيم آيه شاملش ميشود اما دروغ و كذب در روايات نيامده به چه دليل بگوئيم آيه شامل او هم ميشود؟ پس بگوئيد شامل صبّ و ناسزا هم ميشود. وجهى براى ترجيح كذب بر بقيه اقوال باطله در اين كه آيه شاملش بشود ديده نميشود. و اگر بخواهيد از نظر روايات بگوئيد فرض اين است روايتى نداريم كه آمده باشد قول زور را تفسير به كذب نموده باشد، بله در آن مرسله داشتيم كه «الا انبؤكم باكبر الكبائر الاشراك بالله و عقوق الوالدين و قول الزور اي الكذب[2] آن جا اشعارى دارد يا ظهورى دارد در تفسير قول زور به كذب و بگوئيد كه پس آيه هم همين طور است لكن كلامى كه در آن حديث است اين كه گفته شد معلوم نيست اين تفسير از خود پيغمبر باشد لعل اين تفسير از راوى بوده راوى آمده اين طور تفسير كرده و شبيه اين بعضى روايات ديگر هم هست كه آمده قول زور را گفته و تفسير كرده است بنابراين از نظر روايات هم نميتوانيم اين معنا را بگوئيم. «استدلال شيخ(ره) به برخی روايات در مورد کبيره بودن کذب و نقد و بررسی آن» باز وجه ديگرى كه ميشود به آن استدلال كرد براى كبيره بودن بعض رواياتى است كه در رابطه با كذب آمده 1- مرسله شيخ صدوق: «محمد بن على بن الحسين قال: من ألفاظ رسول اللّه(ص) اربا الربا الكذب»[3]، رباترين رباها كه سود زيادى را ميبرد آن ربا خور اربا الربا دروغ است - براى اين كه آدم دروغگو سرمايهاى كه نميخواهد ميگويند دروغ سرمايه نميخواهد به هر حال استخوان در دهان آدم كه نيست، پس آدم دروغگو بى سرمايه دارد سود به دست ميآورد زيادى به دست ميآورد بگوئيم زيادى هم يعنى زيادى حرام ارب الربا الكذب، رباترين رباها دروغ است براى اين كه با يك زبان و دو تا دندان كاسبياش اداره ميشود اين اربا الرباست به مقاصد خودش ميرسد. خوب وقتى كه بنا شد اربا الربا بود ربا جزء معاصى كبيره است پس كذب هم جزء معاصى كبيره است اين هم با اين روايت استدلال بشود، و لايخفى كه بله اگر ما بوديم و عين اين جمله را ميدانستيم از پيغمبر صادر شده استدلال خوب بود ولى صدوق ميفرمايد من الفاظ رسول اللّه و مرسله است لعل جملاتى قبل يا بعد از اين جمله بوده كه اگر آن جملات براى ما نقل شده بود ما از آن مطلق كذب نميفهميديم بلكه مثلا كذب على اللّه و على رسوله را استفاده ميكرديم. (سؤال و پاسخ استاد): گفت كه دزده داشت ميرفت به آن رفيقش گفت كه فلان اساسيه را بردار اين نميخواست كه صاحب كالا و قافله بفهمند گفت در همين فكر و خيالم يا على موسى الرضا- خوب اين در همين فكر و خيالم يا على بن موسى الرضا اين خيلى ناجور است يعنى با على موسىالرضا هماهنگ شده كه اموال مردم را بدزدند اين كه شما ميفرمائيد ربطى به بحث ما ندارد ما بحث سندى كه نداريم من كه نميگويم سندش چون مرسله است تمام است يا تمام نيست، بلکه عرض ميكنم صدوق ميفرمايد من الفاظ رسول اللّه آيا اين من الفاظ رسول اللّه به اين نحو بوده همين جمله بوده و لا غير يا جملاتى قبل و بعدش بودند؟ براى ما معلوم نيست ما احتمال ميدهيم يك جمله اى قبل يا بعدش بوده كه اگر آن جمله براى ما نقل شده بود ما مطلق كذب استفاده نميكرديم بنده در دلالت اشكال دارم سپر را به سر گرفتم شما شمشير را به پهلو ميزنيد كارى به سندش ندارم در دلالتش گير دارم. (سؤال و پاسخ استاد): گفت كه مگر نقصى است كه تو او را ميبوسى، من عرض ميكنم نقص نيست ممكن است اين بوده به دست ما نرسيده كه اگر آن بود طور ديگر ميفهميديم ناقل كه معصوم نيست ناقل صدوق است اين جمله را نقل كرده، ناقل به نظر خودش تمام بوده ما كه تابع نظر او نيستيم ما احتمال ميدهيم كه روايت همين بوده و لاغير صدوق اشتباه نكرده، احتمال ميدهيم روايات جملاتى داشته است كه اگر آن جملات به دست ما هم ميرسيد ما اضافه بر اين معنا نميفهميديم احتمال هم ميدهيم جملاتى داشته كه اگر آن جملات به دست ما ميرسيد ما اضافه ميفهميديم ولو صدوق اضافه متوجه نشده بود. با چه چيزى ردش كنيم؟ صدوق كـه معصوم نيست صدوق اين جمله را به نظرش تمام ديده نقل كرده كما اين كه در من لايحضره گاهى نظريههاى خودش را هم جزء روايت ميكند، اين جا من احتمال ميدهم كه جملات ديگرى بوده كه آن جملات براى ما نقل نشده و لعل آن جملات در مفهوم حديث تأثير داشته است. 2- خبر فضل بن شاذان: حدئنا عبدالرحمان ابن ابى نجران (رضى اللّه عنه) قال: حدثنا عاصم بن حميد قال: حدثنا ابوحمزة الثمالى عن سعيد بن جبير عن عبداللّه بن العباس «قال: حججنا مع رسول اللّه(ص) حجة الوداع فأخذ بحلقة باب الكعبة و اقبل بوجهه علينا فقال: معاشر الناس الا اخبركم بأشراط الساعة؟ قالوا: بلى يا رسول اللّه، [اشراط ظاهراً زمان هاى بد و ناجور است، گفتند بله بفرمائيد:] قال: من اشراط الساعة اضاعة الصلوات و اتباع الشهوات و الميل مع الاهواء... [تا آخر، تصحيح كردن نماز و دنبال شهوت رفتن و ميل به هواها و پول را به آن ارزش دادن و دين را به دنيا فروختن تا الي ان قال،] و يكون الكذب عندهم ظرافة [دروغ هنر است دروغ نزد آنها ضرافت و هنر است] فلعنة اللّه على الكاذب و ان كان ما زحاً...»[4] لعنت خدا بر كاذب ولو مازح و شوخى كننده هم باشد اين هم اين روايت كه به آن استدلال شود كه کذب جزء اشراط الساعة است و پيغمبر دارد آن را لعن ميكند پس از كبائر است و لايخفى ما فيه كه نه! هيچ دليل بر كبيره بودن نيست، بله ميفهماند معصيت است اما كبيره بودنش را نميفهماند، ميفهماند بد است، معصيت است ولى كبيره بودنش را نميفهماند تازه معصيت بودنش را هم معلوم نیست چون كذب را لعن نميكند چه كسى را لعن ميكند؟ كاذب يعنى آن كه حرفه اش دروغ گويى است و در وصف يك نحو استمرارى هست. باز از روايات ديگرى كه ميشود به آن استدلال كرد در باب 120 از ابواب المعاشرة همين مستدرك، آمده است. (سؤال و پـاسخ استـاد): كـاذب غير كـذب است كـاذب يعنى صفتش است، كاذب معمولاً انصراف دارد و كاذب به يك بار گفته نميشود بعد هم ميخواهد ظریف و هنر خوانده شود، يك بار دروغ كه هنر نيست معلوم است صدر و ذيل روايت چه چيزى ميخواهد بگويد، باز از روايات ديگر اين روايتى است كه در اين جا آمده قضائى نقل كرده در كتاب الشهاب از نبى (ص) انّه قال «من اعظم الخطايا اللسان الكذوب»[5] از بزرگترين گناهها زبانى است كه زياد دروغ بگويد، انه من اعظم الخطايا اللسان الكذوب زبانى كه زياد دروغ بگويد اين دليل نيست كه يك دروغ و ده تا دروغ هم معصيت كبيره است، زبانى كه زياد دروغ بگويد اين هم يك روايت كه ميشود به آن استدلال كرد و جوابش را هم عرض كردم. پس تا اين جا دليلى بر كبيره بودن كذب پيدا نكرديم، حالا دليلى پيدا نكرديم براى اين كه مطلق كذب كبيره است، قدر متيقن كذب على اللّه و على رسول كبيره شد كه آيات قرآنيه بر آن دلالت ميكرد. «روايات دال بر صغيره بودن کذب» حالا يك سرى روايات است كه اصلا دلالت ميكند كه كذب بما هو هو صغيره است، بل فى الاخبار ما يدل على انه صغيرة عن الحارث الاعور عن على(ع) «قال يصلح من الكذب جدٌ و لاهزل» [دروغ نه شوخى اش شايسته است و نه جدى آن] و لا ان يعد احدكم صبيّه ثم لا يفى له» [باز شايسته نيست كه آدم به بچه اش وعده بدهد و بعد وفا نكند،] إنّ الكذب يهدى الي الفجور [دروغ آدم را به فجور ميبرد] و الفجور يهدى الى النار، [فجور و بيبندوبارى هم آدم را به آتش ميكشاند] و ما يزال احدكم يكذب حتّى يقال كذب و فجر [اين قدر دروغ ميگويد تا گفته ميشود كذب و فجر،] و ما يزال احدكم يكذب حتّى لا يبقى موضع ابرة صدق فيسمى عند اللّه كذاباً»[6] اين قدر دروغ ميگويد كه جاى يك سر سوزن براى راستگويى براى خودش باقى نميگذارد اين يسمي عنـد اللّه كذاباً اين برميآيـد كه خود كذب بما هو هو كاره اى نيست زياد دروغ گفتن مذموم است و موجب آتش و آن جور چيزها هست. (سؤال و پاسخ استاد): ظلم در آن جا به آن معنا نيست ظلم در آن جا اصل ظلم است (ليس بظلام للعبيد)[7] يعنى هيچ ظلم نميكند اين مبالغه در افراد است نه مبالغه در كيفيت هيچ ظلم نميكند نه كم ظلمت نميكند، كثرت و زيادى نيست استغراق در افراد است (ليس بضلام للعبيد). باز در كتاب حج دارد كه عن عبدالرحمان بن الحجّاج «قال: قلت ابيعبدالله(ع) الكذاب هو الذى يكذب فى الشى؟» [يك دروغى يك جا ميگويد اين كذاب است؟ اين دروغپرداز است اين آن است كه در روايات از آن مذمت فراوان شده] قال: لا ما من احد الاّ يكون ذاك منه [يكى دو تا به هر حال آن كه نرخ شاه عباسى نيست كه يك دروغ ودو تا دروغ معمولاً گفته ميشود] «و لكن المطبوع على الكذب»[8] كذاب آن كسى است كه اصلاًً ديگر عادت كرده است به دروغگويى يا در روايت بعدى دارد که رد سمعت ابا عبداللّه(ع) يقول: «انّ العبد ليكذب حتى يكتب من الكذابين فاذا كذب قال اللّه عز و جل كذب و فجر»[9] از اين قبيل روايات برميآيد كه خود كذب به ما هو كذب كبيره نيست بلكه كذاب بودن و مطبوع بر كذب كبيره است. باز يك سرى رواياتى كه سياقش سياق همين رواياتى است كه گفته شد در مستدرک هست باب 120 از ابواب العشرة پنج باب 120 از ابواب العشرة. و اما مستدرك «قال رسول اللّه(ص): الكذّاب لا يكون صديقاً و لا شهيداً»[10] كذاب، نه كاذب نه كذب صيغه مبالغه آورده، و باز اين روايت را ببينيد «إنّ العبد اذا كذب تباعد منه الملك من نتن ما جاء منه»[11] دروغ كه گفت از بوى بدش فرشته از او فرار ميكند اين ظهور دارد كه كذب بما هو جزء كبائر نيست و الّا عذابش را بيان ميكرد اين كه دروغ گفت فرشته از او فرار ميكند و نميگويد عذاب دارد، جهنم دارد در آن اشعار يا ظهور هست ولی دلالت ندارد که از کبائر است. در اين باب باز رواياتى هست به همين مضمون يعنى سياق مبالغه است يا سياق بيان يك اثر جزئى است مثلاً روايت پنج اين باب دارد كه «قال: قلت لأبى عبداللّه(ع) يكون المؤمن بخيلاً قال: نعم قال [قلت]: فيكون جباناً؟ قال: نعم قلت: فيكون كذاباً؟ قال: لا و لا جافيا ًـ ثم قال ـ جبل المؤمن على كلّ طبيعة الاّ الخيانه و الكذب»[12]. به هر حال ببينيد اين جا ميگويد كه مؤمن كذاب نيست، معلوم ميشود آن كه عنايش به آن است و كبير است و مذمت شده است كذاب بودن است ـ يا در روايت دیگر همين باب از علائم و نشانه هاى منافق شمرده شده، «ثلاث خصال من علامات المنافق: اذا حدث كذب و اذ ائتمن خان و اذا وعد اخلف»[13] يك دروغ و دو تا دروغ كه نشانه منافق نيست منافق آن است كه اصلاً حرف نميزند مگر دروغ، كارى نميكند مگر خيانت، اين كه از نشانه منافق قرار داده شده در آن اشعار يا ظهور هست كه مطلقش اين طور نيست. روايت دیگر تفسير عياشى اين طورى دارد «عن ابي الحسن الرضا (عليه السلام) انّه ذكر رجلا كذاباً» [حضرت راجع به مرد كذاب سخن فرمود] «ثم قال: قال اللّه تعالى: (انما يفتري الكذب الذين لايؤمنون)[14]»[15] كذاب را مطرح كرد بعد آيه را خواند اين هم اين روايت. روايت ديگر: «حطت الخبائث فى بيت و جعل مفتاحه الكذب»[16] همه خبائث در يك بيت است كليد همه آن ها دروغ است اين كدام دروغ را ميگويد؟ همه خبائث در يك اتاق است و كليد همه آن ها دروغ است، يك كذب را ميگيرد يا نه خيلى دروغ را؟ اشتباه همين است چون همه خبائث در يك اتاق است كليد اين اتاق هم دروغ است، دروغ ميخواهد كليد اين انبارى باشد كه همه خيانت ها در آن است لابد بايد براى هر كدامش يك دروغ محقق بشود. پس معلوم ميشود كه اين روايت ناظر به دروغ زياد است. (سؤال و پاسخ استاد): ما كه نميخواهيم بگوئيم كه دروغ ثواب دارد و نماز شب است ما هم قبول داريم دروغ هاى بزرگ گناهش هم زياد است اما ميخواهيم بگوئيم كه هر طور دروغى اين هم معصيت كبيره است؟ اگر كسى به بچه اش وعده داد و بعد وفا نكرد اين هم معصيت كبيره است؟ به زنش يك وعده اى داد زد روى چشمش صبح كه ميرفت عصرى كه برگشت نياورده بود زد روى رانش، ميگويند مرد بايد چشمش با رانش سياه باشد اين دروغ است؟ خوب بحث من مراتب است ميخواهيم معدل گيرى كنيم. اين هم اين روايت. قال: حطت الخبائث فى بيت و جعل مفتاحه الكذب اين كه بخواهد كليد اتاقى باشد كه همه خبائث در آن جا هست اين نميشود جز اين كه با هر يك از اين خبائث هر بارى در را باز كند و يكى از اين خبائث را بردارد اين هم باز مربوط به كثرت كذب است اين قبيل روايات كه فراوان ما داريم از آن استفاده ميشود كذب به ما هو كذب از كبائر نيست بله قدر متيقن كذب على اللّه و على رسوله از كبائر است و آيات دلالت ميكند اما اگر كذبى مفسده زياد دارد او از معاصى كبيره است يا نه؟ كذبى اگر داراى مفاسد كثيره است آن هم جزء معاصى كبيره است يا نه؟ يعنى اين آدمى كه يك دروغى گفته است كه آتشى را در جامعه روشن كرده نعوذ بالله كذبى گفته كه حقوق افراد تضييع شده كذبى مثل كذب شريح قاضى گفته است كه وقتى آمدند حضرت مسلم را گرفتند و قوم و خويشانش ميخواستند بيايند گفت نه خيلى حالش خوب است اصلاً ما راحت نگهش داشتيم هيچ اذيت و آزارى نيست بعد هم كه ميخواست تحريك كند مردم را به جنگ با ابى عبداللّه اين دروغ را جعل كرد «ان الحسين خرج على امير المؤمنين فقتله و دفعه واجبٌ على جميع المسلمين» گفت ابى عبداللّه آشوب كرده بر رئيس مسلمين با رئيس مسلمين درگير شده پس دفعش و كشتنش بر همه مردم واجب است شريح قاضى اين قدر عوام فريبى كرده، كه زمان اميرالمؤمنين (صلوات اللّه و سلامه عليه) على نتوانست از منصب قضاء بردارد او را نميتوانست اين قدر عوام فريبى كرد و اين قدر مردم كودن بودند. و لذا فرمود تو قضاوت كن اما قضاوت هايت زير نظر من باشد بياور من ببينم بعد هم كه ابى عبداللّه را كشتند راحت گفت: انّ الحسين خرج ان حده قتل بسيف جده یعنی پايش را از گليمش درازتر كرد با شمشير جدش كشته شد. اين دروغ ها در تاريخ مفاسد فراوان داشته و دارد اما آيا اين آدمى كه اين دروغ را ميگويد دروغ مفسده دار را ميگويد دو تا معصيت كبيره كرده يا دو تا معصيت و يك كبيره؟ به نظر من دو تا معصيت يكى دروغش و دیگری آن مفاسدى را كه سبب شده است ولى سببيتش براى مفاسد كبيره است اوعد اللّه عليه النار ولى در دروغش ما دليل وعده نار نداريم شما كدام روايت و كدام دليل را سراغ دارید كه اگر دروغ مفسده داشت بر اين دروغ آتش است؟ بله گناه است، حرام است، اما نار از كجا؟ چون كبيره آن معصيتى است كه حرام است و اوعد اللّه عليه النار پس كذب على اللّه و على الرسول اين كبيره است آيات قرآن و روايات نسبت به كبيره بودنش و وعده عذاب فراوان داشتن آن مطالبی بیان نداشته است. كذب داراى مفسده و ضرر نیز، مفسده و ضررش كبيره است بلا شبهه ولی عظمت آن مفسده و كبر آن بستگى دارد كه چقدر باشد اما خود كذبش معصيت هست ولى كبيره بودنش به نظر بنده ثابت نيست و دليلى بر كبيره بودنش نداريم بله يك معصيتى است. (سؤال و پاسخ استاد): اعانت بر اثم كه از مقدمات است. فعل من كه دو تا كبيره نميشود، مقدمات كه ديگر خودش گناه اضافه ندارد اگر يك كسى مثلاً نعوذ بالله عمل منافى با عفت ميكند براى هر قدمش بگوئيم يك كتك دارد درست نیست چون، مقدمات معصيت خودش معصيت نيست مگر يادت رفته كفايه در بحث تجرى گفته كه محال است مقدمات نميشود معصيت بشود. بنابراين راجع به اين جهت بحث تا حالا تمام، دو جهت بحث را خوانديم يكى كذب حرامٌ اما لا دليل بر حرمت مطلق ، بله فى الجمله حرام است دیگری كذب من الكبائر، املاح كذب على اللّه و على الرسول من الكبائر، كذب ذو مفسده، مفسده اش من الكبائر اما كذبش معصيت است ولى من الكبائر بودنش معلوم نيست. حالا بحث بعدى رواياتى است كه شيخ آورده كه خواسته به آن استدلال كند كه کذب من الكبائر نيست. روايت باشد براى فردا. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- الحج (22) : 30. [2]- المحجة البيضاء 5 : 242. [3]- وسائل الشيعة 12: 246، كتاب الحج، أبواب العشرة، باب 147، حديث 12. [4]- مستدرك الوسائل 11: 372، كتاب الجهاد، ابواب جهاد نفس، باب 49، حديث 11. [5]- مستدرك الوسائل 9 : 85، كتاب الحج، أبواب احكام العشرة، باب 120، حديث 7. [6]- وسائل الشيعة 12: 250، كتاب الحج، أبواب احكام العشرة، باب 140، حديث 3. [7]- آل عمران (3) : 182. [8]- وسائل الشيعة 12: 245، كتاب الحج، أبواب احكام العشرة، باب 138، حديث 9. [9]- وسائل الشيعة 12: 245، كتاب الحج، أبواب احكام العشرة، باب 138، حديث 10. [10]- مستدرك الوسائل 9 : 84، كتاب الحج، أبواب احكام العشرة، باب 120، حديث 4. [11]- مستدرك الوسائل 9 : 89، كتاب الحج، أبواب احكام العشرة، باب 120، حديث 27. [12]- مستدرك الوسائل 9 : 84، كتاب الحج، أبواب احكام العشرة، باب 120، حديث 5. [13]- مستدرك الوسائل 9 : 85، كتاب الحج، أبواب احكام العشرة، باب 120، حديث 9. [14]- النحل (16) : 105. [15]- مستدرك الوسائل 9 : 85، كتاب الحج، أبواب احكام العشرة، باب 120، حديث 10. [16]- مستدرك الوسائل 9 : 85، كتاب الحج، أبواب احكام العشرة، باب 120، حديث 11.
|