مروری بر بحث حرمت خلف وعده
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 286 تاریخ: 1383/2/29 بسم الله الرحمن الرحيم [امر سوم در اين است كه آيا خلف وعد حرام است يا نه؟ و عرض كرديم اين بحث استطراداً اين جا آمده براى اين كه كذب در بعضى از آيات و روايات به خلف وعده اطلاق شده است به علاوه كه به ادله حرمت كذب هم براى خلف وعده استدلال شده كما سيأتى به هر حال يك بحث استطرادى است و استدلال ميشود براى حرمتش به وجوهى يكى به آيه شريفه سوره صف] «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» ( ... لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتاً عند اللّه ان تقولوا ما لا تفعلون[1]) [و عرض كرديم بحث ما در خلف وعده اى است كه بعد بناى بر خلف ميگذارد عرض له الخلف و اما اگر اين خلف وعد همراه با وعد باشد، اين لاينبغي الكلام فى حرمته براى اين كه قبيح است عقلاً و تدليس است و براى آيه شريفه] (لا تحسبن الذين يفرحون بما اتوا)[2] [يك كارى كردند براى خدا هم نبوده خوششان ميآيد كه مردم خوشحال بشوند كارى كردند که مردم تعريفشان را بكنند] (و يحبون ان يحمدوا بما لم يفعلوا) [3] [ميخواهند مردم به كارهايى كه نكردند دوستشان بدارند گمان نكن اين ها از عذاب دور ميشوند. اين آيه شريفه هم دلالت ميكند بر حرمت وعده در صورتى كه از اول بناى بر عدم وفا دارد پس او از محل بحث خارج است. بحث ما در حرمت خلف وعدى است كه از اول بنا نداشته ثم عرض برايش خلف وعد براى حرمتش عرض كردم استدلال شده به آيه 3 سوره ی صف و گذشتيم كه اين آيه به قرينه عقليه و لفظيه و به قرينه داخليه و به قرينه آيات ديگر، يك نحو از خلف وعد است و آن خلف وعدى است مثل خلف وعد از حضور در جهاد يا خلف وعد در استقامت در ميدان جهاد آن جور خلف وعده ها را ميگويد نه هر خلف وعدى را اگر كسى وعده داد به يك كسى يك ناهار بدهد بعد به او نداد بگوئيم اين] (كبر مقتاً عند اللّه ان تقولوا ما لا تفعلون) [اين آن را نميگويد هم به قرينه خود «كبر مقتاً» به قرينه اى كه در خود آيه موجود و هم به قرينه آيات ديگر. و لقد اجاد علامه طباطبائى در تفسير آيه شريفه، سوره صف. و باز هذا مضافاً به اين كه اين آيه سوره صف بر فرض بر حرمت مطلق خلف وعده هم دلالت كند آن خلفى را ميگويد كه از اول مقارن باشد] (لم تقولون ما لا تفعلون) [چرا ميگوئيد آن چه را كه انجام نميدهيد نه] (لم لا تفعلون ما تقولون) [بحث ما در] (لم لا تفعلون ما تقولون) [آيه مربوط است به لم لا تفعلون ما تقولون علامه طباطبائى در تفسیر المیزانش به اين نكته اشاره دارد. پس آيه هم بر فرض اين كه اطلاق داشته باشد اين آيه مربوط است به خلف وعده اى كه مقارن بوده با بنا و اما آن كه از بعض تقريرات نقل شده كه اين آيه شريفه مساقش مساق آيه ديگرى است كه در سوره بقره ظاهراً هست] (اتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسكم و انتم تتلون الكتاب) [4] [اين آيه ناظر به اين است. جوابى كه از اين دادند بطلانش واضح است، جواب از اين آيه به اين كه اين همان را ميگويد كه آن آيه ميگويد يعنى مربوط به امر به معروف و نهى از منكرى است كه خود آمر و ناهى عمل نميكند مربوط است به وعظ واعظى كه خودش عمل نميكند و اصلا ارتباطى به خلف وعده ندارد اين جواب بطلانش ظاهر است؛ براى اين كه عنايت در اين جا به قول ما لم تفعل است،لم تقولون ما لا تفعلون به قول ما لم تفعل است حيثيت قول به آن چه كه عمل نميكند آن جا عنايت به امر به چيزى است كه عمل نميكند اين ها اصلاً دو مفهوم هستند]( اتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسكم) [امر به شيئى و خودش آن را انجام ندهد اين بد است. اين آن جا عنايت به اين هست، عنايت به امر است] (أتأمرون الناس و تنسون انفسكم) [عنايت به وعظ واعظ است بدون اين كه خود عمل كند آن عنايت به آن است و خودش يك مفهومى است اين جا عنايت قول «ما قال» است لم تقولون، به قول «ما لايفعل» اين يك مفهوم ديگرى است اين ها دو تا عنايت است و لو ممكن است كسى بگويد لم تقولون ما لاتفعلون انطباق مصداقى بر مورد آن آيه هم دارد ولو بعيد است اما فوقش انطباق مصداقى است نه اين كه اين آيه با آن آيه يكى باشد و كسى كه استدلال ميكند به اين آيه بگوئيم نه اين اصلاً ربطى به آن ندارد اين مربوط است به امر آمر به معروف بدون اين كه خود عمل كند اين جواب كما ترى آن جا عنايت به امر است و نسيان نفس، اين جا عنايت به قول است و عدم فعل و اين ها دو باب هستند دو تا عنوان هستند. (سؤال و پاسخ استاد): اعم، اعم مفهومى نيست، ببينيد اعم مصداقى است، امر قول است مصداقاً، من كه عرض كردم غاية الامر اين است كه كسى بگويد اين از باب انطباق بر مصداق آن مصداق را هم شامل ميشود. نه مفهوماً، بلکه مصداقاً اعم است و الا مفهوماً دو تا هستند و الامر سهلٌ اين جواب راجع به آيه. وجه دوم: روايات خلف وعد است من ديروز اشتباهى وسائل را گفتم چون اصلا باب خلف وعد ندارد، روايات خلف وعد در اصول كافى است. دو تا صحيحه اصول کافی در باب خلف وعد ذكر كرده است يكى صحيحه شعيب العقرقوفي است که در وسائل هم هست که ديروز خوانديم در باب109 از احكام العشرة و است كه ميگويد كسى كه] (يؤمن بالله و اليوم الآخر) [5] [خلف وعده نميكند يكى ديگر صحيحه هشام بن سالم است كه استدلال به آيه شريفه در آن شده و آيه شريفه در آن جا تفسير شده، صحيحه شعيب العقرقوفي كه دلالت بر حرمت ندارد مرحله ايمان را دارد ميگويد نشانه هاى ايمان را دارد ميگويد مثل اين كه در جاى ديگرى داريم و] (لقد كان لكم فى رسول اللّه اسوة حسنه لمن كان يرجوا اللّه) [6] [اين علامت ايمان است، و ایمان غیر از اسلام است، علامت ايمان دليل بر اين نيست كه تركش حرام است آن صحيحه را هم عرض كرديم كه مخالف با ظاهر كتاب است چون ميخواهد مطلق خلف وعد را در آيه شريفه ببرد که این خلاف ظاهر است روايت مخالف با ظاهر كتاب حجت نيست و لذا يا بايد حملش كنى بر خلف وعد خاص مثل همان كه عرض كرديم خلف وعده براى حضور در جهاد يا خلف وعده در استقامت ميدان بعد از حضور و الا روايت خلاف قرآن است، آيه قرآن را اين طورى معنا ميكنم خلاف ظاهر قرآن است و روايت مخالف با ظاهر قرآن حجت نيست اين هم مال روايات. «استدلال به برخی روایات دال بر وفای به عهد از صفات مؤمن است و خلف وعده از صفات منافق در مواد حرمت خلف وعده و نقد و بررسی آن ها» وجه سوم: كه براى حرمت خلف وعده به آن استدلال ميشود ما فى كثير من الاخبار من ان الوفاء بالوعد من صفات الايمان و الخلف عنه من صفات النفاق، روايات زيادى داريم وفاء بالعهد از صفت ايمان و نشانه هاى ايمان است خلف وعده از صفات نفاق است و هى كثيرة خيلى است يكي از آن ها] خبر عبداللّه بن سنان است كه مي فرمايد: «عن ابى عبداللّه عليه السلام قال رسول اللّه (ص): ثلاث من كن فيه كان منافقاً و ان صام و الصلّى و زعم انه مسلم» [و لو خيال ميكند اين مسلمان است اين منافق است.] من اذ ائتمن خان [هر وقت امانتى به او بدهند خيانت ميكند] و اذا حدث كذب [وقتى يك حديث ميخواند دروغ ميگويد] و اذا وعد أخلف [هر وقت هم كه وعده ميكند خلف وعده ميكند.] ان اللّه عز وجل قال: فى كتابه: (ان اللّه لايحب الخائنين[7]) (و قال: ان لعنت اللّه عليه ان كان من الكاذبين[8]) [ظاهراً عنه مال لعان است.] و فی قوله عز وجل (و اذكر فى الكتاب اسماعيل انه كان صادق الوعد و كان رسولاً نبيا)[9]» [ و دیگری] «عن سماعة ابن مهران،عن ابى عبداللّه (ع) قال: قال: من عامل الناس فلم يظلمهم، و حدثهم فلم يكذبهم، و وعدهم فلم يخلفهم كان ممّن حرمت غيبة، و كملت مروّءته و ظهر عدله و وجبت اخوته»[10] [البته اين روايت در خصال و در صحيفه و در عيون و اخبار الرضا در خيلى از جاها نقل شده و روايات ديگرى از اين قبيل كه زياد است، لکن اين استدلال هم تمام نيست براى اين كه رواياتى كه وفاء به وعده را جزء صفات مؤمن ميداند البته من بابش را پيدا نكردم كجاست؟ مثل اين كه گفته ميشود المؤمن اذا وعد وفاء جزء صفات مؤمن ميداند و جزء علامت مؤمن بودن تركش حرام نيست و فعلش هم واجب نيست نشانه ايمان است، ايمان نشانه ها دارد و مراتب دارد اين مال آن. اما اين دو تا روايت كه خوانده شد و امثال اين ها كه مِن باب نمونه من عرض كردم اما آن روايت اصول كافى مضافاً به اين كه از ذيل حديث بر ميآيد از تمسك حضرت به آيات كه اين حرام نيست هيچ كدام از اين ها تك تك حرام نيست براى اين كه حضرت ميفرمايد] «قال اللّه عز و جل فى كتابه (ان اللّه لا يحب خائنين) [دوست نداشتن كه دليل بر حرمت نيست، حالا در خائنش دليل بر حرمت باشد در باب دروغش] (أنّ لعنت اللّه عليه إن كان من الكاذبين) »[11] [لعان كه ميكند ميگويد لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان است. حالا راجع به محل بحث ما مخصوصاً؛] (و اذكر فى الكتاب الاسماعيل انه كان صادق الوعد و انه كانه رسولاً نبياً) [12] [اگر نگوئيم در هيچ كدام از اين آيات دليل بر حرمت نيست لااقل آيه سوم دليل بر حرمت نيست چون يك تعريفى است که حضرت براى ارزش نهادن به وفاى به وعده و اين كه تخلف از وعده نادرست است، اين آيه را بيان فرمودند مضافاً به اين اصلاً حديث اين جهت را ميگويد كه اگر كسى خصوصيات سه گانه را داشته باشد منافق است گفت بله، خصوصيات سه گانه را داشته باشد منافق است دو چهره است باطن و ظاهرش دو تاست، خصوصيات سه گانه داشتن نفاق ميآورد وعده ميكند خلف وعده می کند، امانت به او ميدهى خيانت ميكند، حديث ميگويد دروغ تحویل می دهد و ديگر چه صفات بدى هست كه اين انجام نميدهد بله اين صفات ثلاثه علامت منافق است بفرمائيد دليل بر اين است كه حرام است اما هر سه با هم كه جمع شد حرام است ولى اگر يكي از آن ها بود علامت نفاق است، یکی علامت نفاق نيست لذا وقتى كه علامت نفاق نبود از كجا معلوم كه حرام باشد، مضافاً به اين كه علامت كه نشانه گناه نيست نشانه هايش اين هاست ممكن است اينها هم حرام نباشد اما همان گوياى دورويى است. به هر حال آن چه نشانه منافق است سه خصوصيت با هم است پس اين سه خصوصيت با هم نشانه منافق است شما ميگوئيد حالا كه نشانه شده پس حرام است يعنى اين ها با هم كه باشد حرام است اما اگر يكي بود كه نشانه نفاق نيست اگر بناست حرف كه ميزند دروغ ميگويد اين كه نشانه نفاق نيست. بنابراين اين نشانه ها را دارد ميگويد و دليل بر حرمت نميتواند باشد و از اين جا ظاهر ميشود بعضى روايات ديگرى كه از همين قبيل است ميگويد كسى كه وقتى كه حرف ميزند راست ميگويد نميدانم امانت دار هست اين آدم «ممن كملت مروة و حرمت غيبة» بله آن صفات را داشته باشد حرمت غيبت و كملت مروة شايد وفاى به وعده نشانه كمال مروت است مثل اين كه شما خلاف مروت را مضر به عدالت ميدانيد اين جا هم وفاى به وعده از نشانه های مروت است نه ارتكاب به حرام. از اين ها حرمت در نميآيد كه ما بيائيم بگوئيم «وعد بما هو وعدٌ حرامٌ» در نتایجه اين روايات هم دلالتش تمام نیست. «استدلال به ادله وجوب به وفای به عهد در مورد حرمت خلف وعده و نقد آن» ادله وجوب به وفاى به عهد مثل آیهی شریفه(و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا) [يا] (ان العهد كان عنه مسئولا يا يا ايها الذين آمنوا اوفوا بالعقود) [بنابراين كه عقود مطلق عهود معنايش باشد، ادلهاى كه از كتاب و سنت دلالت ميكند بر وجوب وفاى به عهد بگوئيم آن ها دليل بر اين است كه وفاى به وعده هم واجب پس تخلفش حرام است اين هم كه جوابش واضح است كه عهد غير وعد است ولو نزديك هم هستند اما عهد نحو عقدى است بين الاثنين است غير وعد است كه بين الاثنين نيست] «و لك ان تقول العهد شبه عقد و الوعد شبه ايقاء» [اين يك شبه ايقائى است ما چطور از آن روايات بتوانيم استدلال كنيم. «استدلال به ادله حرمت کذب در مورد حرمت خلف وعده و نقد و بررسی آن» ادله حرمت كذب به اين بيان] «الخلفُ عن الوعده كذبٌ و الكذب حرامٌ فالخلف عن الوعده حرامٌ» [اين استدلال. اين استدلال هم تمام نيست نه براى آن كه بعضى ها گفته اند كه وعد مال استقبال است و كذب و صدق مال ماضى و حال است پس ادله كذب شامل وعد می شود، بلکه براى اين است كه مسلم كذب در استقبال هم صدق ميكند اگر يك منجمى خبر بدهد يا يك هواشناسى خبر بدهد كه فردا آسمان فلان شهر بارانى است اين وعد است؟ دارد، اخبار ميكند وعد نيست، فردا هم باران نيامد، دروغ گفته يا نه؟ دروغ گفته، اخبار صدق و كذب هم ماضى و حال را ميگيرد هم آينده را ميگيرد خبر ميدهد كه فردا زلزله ميشود فردا چنين و چنان ميشود اين اخبار است و كذب هم هست. بله وعد نسبت به مستقبل قبول داريم هست ولى صدق و كذب اعم است از مستقبل و ماضى و در اخبار هيچ گونه تعهدى نيست، هيچ التزامى وجود ندارد ولى در باب وعد التزام وجود دارد انشاء است مثل امر، مثل نهى، يك تعهدى وجود دارد مثل این که می گوید فردا صد تومان به تو ميدهم اين نه اين كه فقط ميخواهد خبر بدهد، دارد متعهد ميشود كه اين كار را فردا انجام بدهد پس جواب از استدلال به ادله داله بر حرمت كذب به اين كه صدق و كذب مال ماضى و حال است شامل مستقبل نميشود و اخبار و وعد مال مستقبل است اين تمام نيست؛ چون صدق و كذب همان طورى كه بر ماضى و حال گفته ميشود بر مستقبل هم گفته ميشود، هم چنین از اين جهت استدلال ناتمام است كه اصلاً كذب صدق نميكند همان طورى كه شيخ اعظم (قدس سره) اشاره فرمودند كه خلف وعد كذب نيست، كذب مربوط به مقوله كلام است خلف وعد از مقوله كلام نيست تا كذب برايش صدق كند و اگر ميبينيد بعضى از جاها صدق و كذب در انشائيات اطلاق ميشود اين از باب مجاز است از باب خلاف ظاهر است و الا به حسب ظاهر به آنها صدق و كذب گفته نميشود علاوه بر آن، در مفردات راغب در ماده صدق ميگويد:] «الصدق و الكذب أصلهما فى القول، ماضياً كان أو مستقبلاً، وعداً كان او غيره، [صدق و كذب در اصل در معنای اول براى هر دو بوده] و لا يكونان بالقصد الاول الّا فى القول [اما به آن معناى حقيقى و ظاهرى اش نميباشد مگر در گفتار] و لا يكونان في القول إلاّ في الخبر دون غيره من اصناف الكلام و لذلك قال: (و من اصدق من اللّه قيـلاً)[13] [اصدقيـت را برده روى خبـر] (و من اصـدق من اللّه حديثـاً[14])، [افعل التفضيلى را بـرده روى خبر] (… انـه كـان صادق الوعـد) [گاهى هم بالعرض در غیرش از انواع است ميگوئيد دارد چه ميكند؟ اين دارد خبر ميكند از كار آن ها]. و قد يكونان بالعرض فى غيره من انواع الكلام، كالاستفهام و الأمر و الدعا، و ذلك نحو قول القائل: أَزَيْدٌ فى الدار؟ فإنّ فى ضمنه إخباراً بكونه جاهلاً [اين به دلالت التزاميه ميفهماند كه من نميدانم] بحال زيد، [و كذا اذا قال: واسنى [مساوات كن به من] فى ضمنه أنه محتاج الى المواساة [آقاى دانشمند اذا قلت لك واسنى اين معنايش اين است كه اخبار به آن هم هست ولى دروغ با آن صدق نميكند براى اين كه متن كلام نيست] و اذا قال: لا تؤذني ففى ضمنه انه يُؤذيه] ...»[15] [وقتى به او ميگويد اذيت نكن اين از آن در ميآيد كه اذيتش ميكند و حالا ميگويند كه تكرار كردى شك كردم كه راست است يا دروغ است، قسم خورديد فهميدم كه دروغ است «و اذا قال لا تؤذني ففى ضمنه انه يُؤذيه» تا اين جا اين هست منتهى اين ها معانى عرضيه و مجازيه است معناى حقيقى كذب و صدق مال اخبار است اگر صدق و كذب بر انشائیات اطلاق ميشود محتاج به قرينه و رعايت علاقه است. بنابراين شما نميتوانيد از ادله كذب حرمت خلف وعد را دربياوريد.] (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- صف (61) : 2 و3. [2]- آل عمران (3) : 188. [3]- آل عمران (3) : 188. [4]- بقره (2) : 44. [5]- وسائل الشيعة 12: 165، كتاب حج، ابواب العشرة، باب 109،حديث1 . [6]- احزاب (33) : 21. [7]- انفال (8) : 58. [8]- نور (24) : 7. [9]- مريم (19) : 54. [10]- وسائل الشيعة 12: 278، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 152، حديث2. [11]- نور (24) : 7. [12]- مريم (19) : 54. [13]- نساء (4) : 122. [14]- نساء (4) : 87. [15]- مفردات الفاظ القرآن 478، ماده صدق .
|