مدح كسى كه مستحق مدح نيست
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 304 تاریخ: 1383/7/11 بسم الله الرحمن الرحيم بحث در بيست و يكمين از محرماتى بود كه حرامٌ فى حد نفسه. شيخ فرمودند «مدح من لا يستحق المدح»[1]. مدح كسى كه مستحق مدح نيست و يا مستحق ذم است. ما عرض كرديم كه 3 تا عنوان در عبارت اصحاب ديده ميشود. يكى مدح من لا يستحق المدح كه اين اعم است از اينكه استحقاق ذم دارد يا استحقاق ذم هم ندارد. اين عنوان اولى كه در عبارت شيخ آمده. عنوان دوم «مدح من يستحق الذم و ذم من يستحق المدح»[2]. عنوان سوم «مدح من يكون اهلا للذم و ذم من يكون اهلا للمدح»[3]. در اين عنوان دوم يعنى مدح من يستحق الذم و عكسش گفتند براى هر يك از اينها دو صورت متصور است. ببخشيد مدح من يستحق الذم بما يكون فيه من الامور الممدوحة او بما لا يكون فيه من الامور الممدوحة. مستحق مذمت است اما اين مدحش ميكند به خوبى هايى كه در او هست. و گاهى هم به خوبى هايى كه در او نيست. يا ذمّ من يستحق الذم گاهى ذمش ميكند به مذمت هايى كه در او هست گاهى ذمش ميكند به مذمت هايى كه در او نيست. در اين عنوان دوم ... دو صورت گفتند برايش متصوره. اما در صورت سوم كه عنوان سوم، مدح من يكون اهلا للذم، ذمّ من يكون اهلا للمدح گفتند اين ظاهر در اين است كه اين غير از صفات مذمومة چيز ديگر ندارد. ذم من يكون مستحقاً للمدح گفتند اين اصلا صفات مذمومة ندارد حالا اين ميآيد ذمش ميكند. مدح من يكون اهلا للذم يعنى اصلا كار خوبى در زندگيش نيستش. گفتند اين تعبير سوم اخصّ از تعبير دوم است. مدح من يكون اهلا للذم، ذمّ من يكون اهلا للمدح. اين سه تا عنوانى كه در اين عبارت ها آمده و لا يخفى مدح من يستحق الذم بما فيه، مدح من يستحق الذم بما فيه اين دروغ نيست اما مدح من يستحق الذم بما ليس فيه اين دروغ است. مدح من يستحق الذم بما فيه آن هم دروغ نيست. بعضى مواردش دروغ نيست و بعضى مواردش دروغ هست. مدح من يستحق الذم بما ليس فيه اين دروغ است يك خوبى هايى كه ندارد، دارد ميآورد. اين ميشود دروغ. اما مدحش بما يكون فيه. اين دروغ نيست. فقط مدح من يستحق الذم است. اين عناوينى كه در عبارات آمده، عرض كردم اين هم نتيجه اختلاف. «كلام مفتاح الكرامة در اين مسأله» حالا، و لقد اجاد مفتاح الكرامة در بيان اين عناوين و تفاوت هايشان. در مفتاح الكرامة دارد: «و امّا (صفحهء 68 كتاب المتاجر مكاسب محرمّة در مفتاح الكرامة) «و اما مدح من يستحق الذم فالمراد به مدحه من الوجه الذى يستحق به الذم[4] [مدح مستحق ذم يعنى مدحش از آن جهتى كه مستحق ذم است. يعنى با اينكه بايد مذمت بشود، حالا ميآيد چكارش ميكند؟ تعريفش ميكند. چيزهايى كه در او نيست دارد به او چه كار ميكند؟ نسبت ميدهد كه اين ميشود دروغ هم.] و كذا عكسه [ذم من يستحق المدح فيما يستحق مدحش را.] فلو مدح جائراً مؤمنا [جائر مؤمنى را مدحش كرد.] او كافراً لحبّه المؤمنين و حفظهم و منع المخالفين عن التسلط عليهم او لكرمه و شجاعته و احسانه اليه فلا حظر [آمده مدحش كرده در يك جهاتى كه جهات ذم نيست. در يك جهاتى كه جهات مدح است. مدحش كرده جلو دشمنش را بگيرد. مدحش كرده در يك صفاتى كه در او وجود دارد اين فلا حظر. منعى ندارد.] كما لو ذم الجائر من جهة ظلمه و شربه الخمر [همانجورى كه جائر را اگر مذمت كند از جهت ظلمش و شرب خمرش آن هم حظرى ندارد.] فان اعطاء الشخص الواحد حقه من المدح و الذم باعتبار مقتضاهما حسنٌ [خوبى هاى يك نفر را شما بگوييد يا بديهاش را... خوبى ها و بديهاش را بگوييد اين يكون حسناً. خوبى هاش را بگوييد بدى هاش را هم چى؟ بگوييد.] اذا لم يترتب عليه فسادٌ [مگر عنوان ثانوى بيايد و يك فسادى بر اين كار بار بشود.] فيصح لنا ان نقول بالحرمة فيما اذا مدح من يستحق الذم [كسى كه مستحق ذم است تعريفش كند، كى حرام است؟] من الوجه الحسن الذى لا يستحق به ذمّاً [اگر آن جهات خوبيش را وسيلهء مدح قرار بدهد خوبى هایش را آمده وسيلهء مذمت قرار داده اين حرام است. هيچ راه مذمت نبوده اين آمده او را تعريفش كرده.] و فهم السامع منه كونه ممدوحاً [خوبى هایش را گفته خوب اما سامع خيال كرده دارد او را مدحش ميكند.] لما فيه من ايهام الباطل. و قد يراد بمن يستحق الذم من ليس اهلا للمدح اصلا [كه اين عنوان سوم است.] و كذلك العكس [مستحق مدح است يعنى مستحق ذم نيست اصلا.] كما يشعر به عبارة الدروس.[5] قال و الذم لغير اهله والمدح في غير محلّه [ذم براى غير اهلش و مدح در غير محلش.] فتأمل. و لعل بهذا يندفع التكرار عند صدق التأمّل [اينجورى اگر بگوئيم، تكرار لازم نميآيد. شما يك بار ميگوييد دروغ حرام است. هجاء هم حرام است. دروغ يعنى اخبار بر خلاف واقع. هجاء يعنى تحقير يك شخصى و مذمت كردن يك شخص و كوچك كردن او در بين مردم روبرو. چون غيبت پشت سره هجاء روبرو است. خوب اگر يك كسى دارد مدح كند يك مذمومى را بما ليس فيه. اين حرام است. لكن اين يرجع الى چه كسي؟ كذب. مدح کسی که مستحق ذم است بما ليس فيه. خوب اين حرام است. ولى حرمتش از باب كذب است. و يا مذمت كسى به چيزهايى كه در او هست يك آدم خوبى را شما به يك چيزهايى كه در او هست بياييد هجوش كنيد. خوب اين از باب هجاء حرام است. چه موقع مدح حرام ميشود مدح من يستحق الذم؟ آنوقتى كه مدحش كنيد بما فيه. مدح من يستحق الذم بما فيه من الجهات الحسنة اين ديگر كذب نيست. اين اگر حرام باشد تحت چه عنوانى حرام است؟ خود مدح من يستحق الذم. پس اگر مدح من يستحق الذم را ما اعم بگيريم و يا مدح من كان اهلا للذم بگوييم كه هيچ صفات خوب در او نباشد اين جا تكرارى لازم نميآيد و الا يلزم التكرار مدح من يستحق الذم بما ليس فيه، كذب است. ذم من يستحق المدح بما ليس فيه، آن هم باز چيه؟ آن هم باز كذب است. خوب اين از باب كذب حرام ميشود يا از باب هجاء. ايشان ميفرمايد عبارت دروس را اگر بگيريم اهليّت را يعنى آدم مذمومش صفت خوب ندارد آدم ممدوحش هم صفت بد ندارد. اگر انجور بگيريم،] يندفع التكرار عند صدق التأمل و الا فهذا [يعنى اينكه در عبارت آمده عبارت اصحاب] بطرفيه نوع من الكذب و باحدهما نوع من الهجاء [در ذمش هجاء هست در هر دو طرفش اگر بما فيه يكون كذباً. الا ان تقول اعاده لكونه اغلظ [شما يك وقت دروغ ميگوييد و مدح نيست يك وقت دروغ ميگوييد مدح هم هستش.] لكونه اغلظ و لما فى ذمّ من يستحق المدح زيادة ايذائه. فتأمل[6] [كه اگر اين وجه باشد، باز خوب بود در دروغ مطرح بشود. بگويند دروغ حرام است لا سيما فيما اذا مَدَحَ من يستحق الذم بما ليس فيه. ذم من يستحق المدح بما ليس فيه. آن لاسيما آنجا بايد بيايد نه اينكه يك عنوان جداگانه. ظاهر عنوان جداگانه اين است كه اصلا مصاديق اين عنوان با مصاديق آن عنوان با همديگر ارتباطى پيدا نميكنند، يا اعم و اخص من وجه اند. و الا نميشود کذب اعم مطلق باشد و شامل اينجا هم بشود و باز ما جداگانه بياوريم. اين عناوينى كه در عبارات اصحاب آمده. بهتر هم مفتاح الكرامة بيان كرده. كيف كان، «مدح كسى كه شايستگى براى مذمت دارد» حالا بحث در اين است كه شما مدح كنيد كسى را كه اهل الذم است. حالا اين قدر متيقن، مدح من يكون اهلا للذم. اصلا شايستگى براى مذمت دارد. شما بياييد از او چه كار كنيد؟ تعريف كنيد. يا ذم من يكون اهلا للمدح. آيا اين حرام است يا حرام نيست. قدر متيقن اينجاست كه عبارت دروس فرموده ديگر. ذم من يكون اهلا للمدح، مدح من يكون اهلا للذم. اصلا شايسته مذمت است شما آمده ايد اين وسط آمدى تعريفش ميكنى. شايستهء مدح است شما اين وسط دارى از او چه ميكنى؟ بدگويى ميكنى. «كلام شيخ در اين زمينه» براى حرمتش شيخ[7] به وجوهى استدلال فرموده است. به عقل و به كتاب و به سنّت. فقط اجماع نيستش. به عقل و به كتاب و به سنت استدلال فرموده. اما عقل يعنى ادلهء ثلاثه. اما عقل ميفرمايد: من جهت قبحه عقلا. مدح من يكون اهلا للذم، عقلا قبيح است. ذم من يكون اهلا للمدح هم عقلا قبيح است. اين عقل. و اما كتاب (و لا تركنوا الى الذين ظلموا فتمسكم النار)[8]. اين هم كتابش. و اما روايات، «وعن النبى(ص) فيما رواه الصدوق: من عظّم صاحب دنياً و أحبّه طمعاً فى دنياه سخط الله عليه و كان فى درجته مع قارون فى التابوت الأسفل من النار»[9]. و فى النبوى الاخر الوارد فى حديث المناهى [كه در آن مجاهيل است.] «من مدح سلطاناً جائراً أو تخفف او تضعضع له طمعاً فيه كان قرينه فى النار»[10]. اين روايات «و مقتضي هذه الادلة حرمة المدح طمعاً فى الممدوح»[11]. آنجاهايى كه طمعاً للمدوح باشد، اينها ميگويد حرام است. «نقد كلام مصباح الفقهاهة» آقاى خوئى قدس سره در اين مصباح الفقاهه شان. آن جور كه مصباح نوشته من كه نميدانم گفته است يا نگفته است كه. آنجورى كه مصباح الفقاهة دارد در استدلال به همهء اينها اشكال كرده. در استدلال به عقلش اشكال كرده فى محله. براى اينكه عقل حكم به قبح ميكند. محض حكم عقل به قبح دليل بر حرمت نيست. بله اگر چيزى را عقل قبيح دانست و مستحق مذمت و ملامت هم دانست، آنجا درك ميشود كه شارع هم چكارش كرده؟ حرامش كرده و عذاب برايش قرار داده، جزاء برايش قرار داده. حكم عقل به قبح يك شيئى اگر منضم بود با استحقاق اين فاعل مر ذم ناس و لوم ناس را ملازمه دارد عقلاَ با حرمتش اما محض اينكه اين عقل قبيح ميداند ملازمه اى ندارد شارع بيايد حرامش كند. قبيح است شارع مكروهش ميكند. حالا همچين لازم نيست شارع بياد حرامش كند. يك جهت مرجوحيتى دارد ديگر حالا. عقل مذمت مردم را دنبالش ندارد. شارع بيايد چكارش كند؟ كتك قرار بدهد. جزاء قرار بدهد. اين اشكاليست كه به حكم عقلى وارد است. مطلق حكم عقل به قبح دليل بر حرمت نيست. قسم خاصيش دليل بر حرمت است. حكم عقل به قبح به انضمام استحقاق فاعل ذم ناس و لوم ناس را. اينجا ما مطمئنيم شارع هم براى جلوگيريش جعل چى كرده؟ جعل عذاب كرده و حرامش كرده است تا اين امر جلوگيرى بشود. چون از نظر عقل مهم است. قبيحش ميداند. ميگويد مردم هم بايد سرزنشش كنند. چرا مردم بايد سرزنشش كنند. دقت ميفرمائيد. اين حرف بدون دليل نيست. حكم عقل به قبح يك شيئى اگر همراه با استحقاقش ذم ناس بود، شارع هم حرامش كرده، چرا؟ براى اينكه وقتى عقل حكم ميكند به استحقاق فاعل مر ذم را، معلوم ميشود قبح شديد است به حيث كه عقل ميكند به ذم الناس للمرتكب تا ديگران مرتكبش چى؟ نشوند. از باب لطف ذات باريتعالى هم بايد چه كار كند؟ حرام كند تا ديگران مرتكب نشوند. اين اشكالش وارد است. اما اشكال ايشان به آيهء شريفه ميفرمايد لا تركنوا الى الذين ظلموا اين ركون به ظالمين را دارد نهى ميكند و به مدح ارتباطى ندارد. اين اشكال وارد نيست. بعد مراجعه كنيد مصباح را. براى اينكه ركون الى الظالمين در روايات تفسير شده به ميل به ظالمين حتى به حب ظالمين و لا تركنوا الى الذين ظلموا ركون، به ميل و به حبّ تفسير شده خوب وقتى تفسير شده به ميل و به حب بقاء آنها اگر ميل به بقاء ظالم حرام است، ديگر مداحيش ديگر قطعاً حرام است. پس بنابر اين وقتى كه ميل و حبّ ظالم حرام است. حبّ بقاء من دوست ميدارم ظالم باشد. اين اگر حرام است. ديگر يك قصيدهء بدون نميدانم الف بدون سين بدون صاد براش گفتن اين ديگر به طريق اولى حرام است چطور ارتباط ندارد. اين ارتباط دارد دلالتش هم بالاولويه است ... حالا اين مال اين آيه. و اما آن روايات كه ايشان ميفرمايد به ما ارتباط ندارد: من عظّم صاحب الدنيا و احبه طمعاً فى دنياه، آيا مادح طمعاً فى دنيا مدح ميكند، يا براى خدا. كسى كه اهل الذم را دارد چكارش ميكند؟ تعريفش ميكند. يا اهل المدح را دارد ذمش ميكند؟ اين براى خداست يا طمع است. مدح من يكون اهلا للذم ليس الا طمعاً فى دنياه. چطور روايت اجنبى از بحث ماست آن هم طمع در دنيايش است. يا آن روايت بعدى را ايشان ميفرمايد كه من مدح سلطاناً جائراً او تخفف او تضضع طمعاً فيه ميگويد اين هم طمع در سلطان را فقط شامل میشود طمع جاى ديگر را شامل نميشود. خوب اين معلوم است. سلطان جائر من باب مصداق است. طمع در مورد يك كسى كه دارد ظلم ميكند. يك كسى كه اهل مذمت است. امنيت مردم را به خطر انداخته. دزدى ميكند. نميدانم چه ميكند. اينها بالاولوية با نميدانم الغاء خصوصيت استدلال به اينها تمام است. و مدح من يكون اهلا للذم طمعاً فيه اين خودش بالخصوص حسب اين روايات حرام است. چه دروغ هم باشد چه دروغ هم نباشد. پس اين استدلال هاى شيخ فى حد نفسه تمام است يا بالاولوية يا بالغاء خصوصية لكن همين كه شيخ تفسير كرد. مدح... شيخ تفسير فرمودند. فرمودند كه «طمعاً فى الممدوح[12] [يا در ذمّش طمعاً در ديگرى.] و اما لدفع شرّه فهو واجب [و اما لدفع الشرّ حالا من نميدانم اين چه جور متصور است؟ حالا. مدحش ميكند كه اذيتش نكند،] فهو واجبٌ [... به شمر هم ميگويد حرّ بن يزيد رياحى براى اينكه كارش نداشته باشد.] و قد ورد فى عدة اخبار أن شرار الناس الذين يكرمون اتقاء شرّهم»[13]. بدترين مردم آنهايىاند كه سلام بهشون ميكنند از باب ترس از او. اگر سلام نكند فرداست كه ديگر خلاصه مشكلات برايش ميآفريند. شرّ الناس من يكرمون اتقاء شرّهم. و نفرمود نكنيد. واجب است براى دفع ضرر، براى اضطرار، براى حفظ آبرو واجب است به هر حال، سلام كنم. احترام كنم. اما خدا هم ميداند كه اين سلام و احترام من جائى ندارد. بنابراين حرف منتهى با آن چیزی كه شهيد در دروس فرموده تمام است و حرام است. بحث بعدى در اعوان ظلمه و عون ظالم. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- كتاب المكاسب 2 : 51. [2]- قواعد الاحكام 2 : 8. [3]- دروس 3 : 163، البته اصل عبارت اين است، «والذم لغير أهله والمدح في غير موضعه». [4]- مفتاح الكرامة 4 : 68. [5] - دروس 3: 163. [6]- مفتاح الكرامة 4 : 68. [7]- مكاسب 2 : 51. [8]- هود (11) : 113. [9]- عقاب الأعمال : 331. [10]- فقيه 4 : 11، حديث المناهي. [11]- مكاسب 2 : 52. [12]- مكاسب 2 : 51. [13]- خصال 1: 14، حديث 49.
|