معنونة الظالمين
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 305 تاریخ: 1383/7/12 بسم الله الرحمن الرحيم بيست و دوم از آنهايى كه حرام است فى نفسه از كسبهايى كه محرم فى نفسه شيخ[1] معونة الظالمين ذكر كرده، بيست و دوم را معونة الظالمين فى ظلمهم ذكر فرموده. در بحث معونه ظالمين چند مسأله وجود دارد و چند مورد بايد محل بحث قرار گيرد. يكى حرمت معونه ظالمين فى ظلمهم. دوم حرمت كون الشخص فى ديوان الظلمة و فى اعوان الظلمه سوم حرمت اعانت ظالم در غير ظلمش. پس سه موضع بحث هست. سه مورد دارد. حرمت اعانة الظالم فى ظلمه. حرمة كون الشخص فى ديوان الظلمه و فى اعوان الظلمة، حرمة اعانة الظالم فى غير ظُلمه. اين سه جهت هر سه بايد مورد بحث قرار بگيرد و مورد بحث قرار گرفته. «حرمت اعانة ظالم در ظلمش» و لا اشكال در حرمت اعانت ظالم فى ظلمه و ذلك مضافاً الى كونها اعانة بالاثم، يدلّ على حرمتش روايات خاصهء كثيره. روايات واردهء در باب كه زياد هم هست. پس اعانت الظالم فى ظلمه بلا اشكال حرام است و ذلك مضافاً الى كونها اعانة بالاثم يدلّ عليها الاخبار الخاصة الكثيرة كما سيظهر از بحث هاى روايى و در بحث از روايات. و اين كه بعضى آقايون فرمودند استدلال به اعانت به اثم تمام نيست، اشكال كردند در استدلال به اعانت به اثم، به اينكه در اعانت به اثم ما تواطأ بر اثم ميخواهيم. قضاء لباب تفاعل فى كتاب الله (و لا تعاونوا على الاثم و العدوان)[2]. تعاون باب تفاعل است و باب تفاعل تواطأ ميخواهد. اين اشكال بعضى ها، مرّ جوابه در قبل در باب بيع العنب لغرض اينكه خمر بشود، آنجا مفصل صحبت شد و گفته شد نه تواطأ در آن معتبر نيست. و اما جزء اعوان ظلمه بودن و جزء ديوان ظالمين بودن آن هم حرام است بلااشكال. و يدل عليه الاخبار المستفيضة الكثيرة. «اعانت ظالم در غير ظلمش» و اما اعانت ظالم در غير ظلمش. پيراهنش را خياطت كند، خانه اش را تعمير كند. اما اعانت ظالم فى غير ظلمش آيا حرام است يا نه اين محل بحث است. پس حرمة اعانة الظالم فى ظلمه لا اشكال فيها، حرمة كون الشخص فى ديوان الظلمة و من اعوان الظلمة آن هم لا اشكال فيها قضاءً لاخبار خاصّة، و اما اعانة الظالم فى غير ظلمه آن محل بحث است كه آيا حرام است ينبغى البحث ... عنها كه آيا حرام است يا حرام نيست. اين يك جاى بحث كه آيا اعانت ظالم در غير ظلمش حرام است يا نه؟ بحث ديگر اين است كه جاهايى را كه ما گفتيم حرام است آيا اين معصيت معصيت كبيره است؟ فرض كرديم اعانت ظالم فى ظلمه حرام قطعاً آيا معصيت كبيره است يا معصيت كبيره نيست. بحث در كبيره بودن آن حرمتى است كه... ثابت است در باب معونه ظالم. چه براى اعانت چه براى ديوانش چه براى غير ظلمش. آيا حرمتى كه در باب اعانة الظالم هست و اقسامه الثلاثة يا دو قسمش آيا كبيره است يا نه؟ اين هم يك جايى است كه بايد بحث كرد. موضع سوم بحث اين است كه آيا مراد از اين ظالم چه كسي است؟ آيا مراد از اين ظالم در اين حرمتها و كبيرهها مراد از ظالم هر مرتكب معصيتى است؟ براى اينكه هر عاصى ظالم به خودش هست. هر عاصى به خودش ظلم ميكند. هر عاصى است؟ الظالم يعنى العاصى؟ يا الظالم يعنى الظالم بالجامعة به سرقت و به كلاهبردارى و به اذيت و آزار مردم و به ايجاد نا امنى. هر كسى به جامعه ظلم ميكند. ظلم ميكند به جامعه به مثل سرقت به مثل فريب به مثل ايجاد ناامنى. قطّاع الطريق و امثاله. مراد اينجور ظالمی است يا نه مراد از اين ظالم، ظالم بالقدرة و مع القدرة هست. ظالمى كه به عنوان سلطنت و غلبه و حكومت ظلم ميكند. ظالم در رابطهء با حكومت. الظالم فى السلطنة و بالحكومة و بالقدرة السلطانيه. مراد از ظالم آن است. حالا اگر مراد از ظالم را اين قسم سوم دانستيم، آيا مطلق ظالم بالسلطنه و بالحكومة است؟ حتى سلاطين ظالم در طول تاريخ، قدرتمندان ظالم، كدخداى ظالم، شوراي دِه ظالم، همهء اينها را شامل مي شود یا نه ظالم بالسلطنة غصباً للخلافة. كه همان خلفاء بنى العباس و بنى الامية بودند كه مدعى خلافت پيغمبر بودند. اما اگر يك كسى حكومت ميكند و ظلم ميكند ولى مدعى خلافت نيست بگوييم اين احكام در آنجا بار نميشود يا بعضىهاش بار ميشود بعضيهاش بار نميشود. پس يك جهت بحث هم در اين است كه ظالم در اين مسأله مطلق العاصى است يا نه، مطلق الظالم بالجامعة است بالسرقة بالحيلة و غيرهما. يا نه اختصاص دارد به ظالم بالسلطنة و القدرة آن هم دو احتمال دارد بالسلطنة و القدرة مطلقاً يا بالسلطنة و القدرة منضماً مع ادعاء الخلافة و نيابة عن النبى(ص). اينها جهات بحثى است كه در اينجا هست و براى روشن شدن اين جهات بحث، خوب پس بنابراين بحث اين است... يك جهت بحث در حرمت اعانة الظالم فى غير ظلمه است كه بايد بحث بشود يكى هم اين كبيره بودن يكى هم اين که ظالم چه کسی است؟ اينها حالا حيثيت هايى است كه اينجا مطرح است. اين جهات از بحث روشن ميشود با مراجعه به روايات. ما روايات را ميخوانيم با عنايت به اين مباحث. ببينيم تا چقدر از اين مباحث از روايات روشن ميشود. «بررسى روايات مسأله» يكى از آن روايتها، كه در اين باب 42 آمده روايت طلحة بن زيد است. «عن ابى عبد الله(ع): قال العامل بالظلم و المعين له و الراضى به شركاء ثلاثتهم»[3]. عامل به ظلم و معين او و راضى به او اينها همه شريكند. گفته بشود ظلم على حسب آنچه در بعض از روايات آمده از معاصى كبيره هست. مطلق ظلم در بعض از روايات از معاصى كبيره حساب شده اينجا هم كه ميگويد اين معين با او شريك است مقتضاى اطلاق شركت اين است كه معاونت به ظلم هم معصيت كبيره است. اين روايت معين به ظالم را شريك ظالم دانسته اطلاق شركت اقتضا ميكند، شريك است هم در معصيت و هم در كبيره بودن. منتهى اين اخذ به اين اطلاق 2 تا اشكال به آن وارد است يك اشكال به اين است كه اين اطلاق قطعاً تمام نيست. ما نميتوانيم بگوييم كسى كه شمشير را دست يك نفر داده كه او گردن ديگرى را بزند. او قاتل است. بگوييم اين هم كه شمشير را به او داده و كمكش كرده اين هم گناهش و عذابش به قدر عذاب قتل نفس است. اين را كه نميشود گفت. قتل نفس يك عذاب دارد. معاونت قاتل براى كشتن يك عذاب كمترى دارد. نميشود بگوييم هردوى اينها در كبيره بودن مثل هم هستند. تفاوت دارند در معصيت. اين يك شبهه. اگر شما جواب بدهيد كه نه باب، بابِ ادعا هست. معين به ظلم خود ظالم است ادعاءً مبالغةً و اگر بنا باشد اعانة به ظلم معصيت صغيره باشد، ادّعا، فى غير محلّ است، مبالغة غلط است. پس لازمهء مبالغه و لازمهء ادعا اين است كه معين و اعانت به ظلم هم مثل خود ظلم چه باشد؟ كبيره باشد. اين باب ادعا اين را ثابت ميكند. ولو شريك حقيقى نيستند. شريك ادعايى اند. بگوييد اين از اين باب آمده از باب مبالغه آمده. خوب اين يك اشكال ممكن است اینگونه جواب بدهيم. شبههء دومى كه هست اينكه اين روايت در مقام بيان اصل شركت در اثم است نه خصوصياتش. ميخواهد بگويد اينها در اصل اثم شريكند. ديگر كارى به خصوصياتش ندارد. كه اگر ظالم معصيتش كبيره است، پس اين آدم هم معصيتش كبيره است. اين مقام بيان اصل شركت در ظلم است. من روايت را ميخوانم: العامل بالظلم و المعين له و الراضى به شركاء ثلاثتهم. شركاء يعنى شركاء در اصل گناه خيال نكنيد راضى به گناه كارهاى نيست معين به گناه كارهاى نيست. دفع اين توهّم است كه يك كسى خيال كند فقط گناه كار چه کسی است؟ آن ظالم است. ميگويد هم ظالم گناهكاره هم معين گناهكاره هم راضى گناهكاره. بگوييم اين از براى دفع اين توهم است و اطلاق ندارد كه بخواهد بگويد اينها شركاء در تمام خصوصيات. اين يك روايت. بعد اين از حيث كبيره بودنش كه مشكل است و باز از اين روايت كسى بگويد اطلاقش اقتضا ميكند كه معين به... ظلم گناه است، چه فى ظلمه چه فى غير ظلمه. براى اينكه روايت اينجورى دارد: العامل بالظلم و المعين لعامل بالظلم. اونى كه كمك ميكند ظالم را كمكش ميكند در ظلمش يا كمكش ميكند در غير ظلمش. اين اطلاقش اقتضا ميكند كه مطلق اعانت ظالم چه باشد؟ حرام باشد. هر جور اعانتى ميخواهد باشد. لكن اين مشكل است. قول به اخذ به اطلاق اين والمعين له مشكل است. براى اينكه اولا وحدت سياق بر خلاف اين است. يشعر بخلافش وحدت سياق و الراضى به راضى به ضمير بر ميگردد به ظلم. معين له هم يعنى معين ظالم فى چى؟ فى ظلم. اوّلاً وحدت سياق مرجع ضمير اشعار دارد كه مراد اعانت ظالم است فى ظلمش. اين اولا يا مضافاً و ثانياً و هو العمدة اين كه مناسبت حكم و موضوع اقتضا ميكند كه بگويد والمعين له فى ظلمه. العامل بالظلم كسى كه ظلم ميكند كسى كه كمك ميكند او را يعنى كمك ميكند در چى؟ در ظلمش نه كسى كه كمك ميكند او را در پيچيدن عمامه اش مثلا. اصلا ربطى به پيچيدن عمامه ندارد. اين مربوط است به خودش در دوختن كت و شلوارش يا مثلا باغش را دارد آبيارى ميكند. مناسبت حكم و موضوع هم اقتضا ميكند كه همان اعانت در ظلم باشد. و باز از اين روايت برميآيد كه اعانت مطلق الظالم فى ظلمه حرامٌ. هر ظالمى را شما كمكش كنيد اين حرام است. چه ظالمى كه ظلمش استمرار دارد، اصلا كارش اين است. كارش حيله گرى و دروغ پردازى و دزدى و خيانت است. يا ظالمى كه الان ميخواهد به يك كسى ظلم كند. الان ميخواهد چهار تا شلاق به يك كسى بزند. شما شلاق ها را دستش بدهيد. اين روايت كلمهء العامل بالظلم اين هر جور ظلمى را شامل می شود چه عامل به ظلم على نحو استمرار مثل سارق على نحو حرفه حيله گر على نحو حرفه، و چه از باب سلطنت و قدرت باشد چه از باب سلطنت و قدرت نباشد. چه در سلطنتش ادعاى نيابت باشد، چه ادعاى نيابت نباشد. چه استمرار داشته باشد چه نه. اين مطلق اعانت به ظلم ظالم را فى ظلمه ميگويد حرامٌ. كان الظالم مستمرّاً فى ظلمه او ظالماً مرة واحدة. كان الظالم مع سلطنة والقدرة او بلا سلطنة و القدرة. مع ادعاء نيابة يا نه. تمام اعانت به ظالم را مطلقاگويد حرام است. ظاهر اين روايت اين است. منتهى فى ظلمه. اعانت به ظالم فى ظلمه. فقط اشکالی که دارد این روایت اين است كه دارد اين روايت اين است كه محمد بن سنان توثيق نشده است. ولو امام در اين مكاسب محرمه اش ميفرمايد لا بأس به. اما به هر حال توثيق رسمى نشده و لابأس به هم وجهى براى حجيت نيست. مگر شما بگوييد كثير الرواية است. سديد الرواية است. قرائنى را بياوريد كه اعتبارش را با آن درست بشود اما به هر حال محمد بن سنان توثيق رسمى نشده. طلحة بن زيد هم توثيق رسمى نشده فقط از شيخ الطائفه نقل كرده است كه... امام هم نقل كرده در اين مكاسب محرّمهاش يا خودتان تنقيح المقال را مراجعه كنيد. طلحة بن زيد آدم مورد اعتمادى است كتابش يا نميدانم اصلش مورد اعتماد است. اما به هر حال اين وجوه نميتواند دليل بر حجيت باشد كه ما بتوانيم اين روايت را از روايات معتبرهء باب بدانيم و بهش تمسّك كنيم. از روايات ديگر باب روايت 14 از همين باب 42 از ابواب ما يكتسب به. 14، 42 ابواب ما يكتسب به. «عن رسول الله(ص) ، فى حديث قال: من تولّى خصومة ظالم او اعانه عليها نزل به ملك الموت بالبشرى بلعنه و نار جهنم و بئس المصير[4] [كسى كه سرپرستى كند خصومت ظالمى را. بدست بگيرد خصومت ظالمى را. يا كمك كند آن ظالم را بر او نزل به ملك الموت بالبشرى. خوب اين اعانه عليها، مطلق اعانت را شامل می شود لكن اين اعانت بايد فى ظلمه باشد. باز اينجا هم ظالم اعم است از ظالم يك مرتبه اى يا ظالم استمرار. چه مع السلطنة چه بلا سلطنة. لاسيما به قرينه اينكه سلطان جائر بعدش آمده و سلطان جائر كه بعدش آمده معلوم ميشود اين ظالم قبلى به قرينهء مقابله غير سلطان جائر است. منتهى اين حديث هم ضعف سند دارد و نميشود به اين حديث هم اعتماد كرد. به اسناد سابق در عيادت مريض. اين هم يك روايات. باز از روايتهايى كه شيخ در اينجا نقل كرده از كتاب ورّام، ورّام بن ابى فراس مكاسب شيخ نقل كرده. «من مشى الى ظالم ليعينه و هو يعلم أنه ظالم فقد خرج من الاسلام»[5]. چندين روايت به اين مضمون امام در اين مكاسب محرمه اش نقل كرده از مستدرك. دو سه تا روايت را به اين مضمون و قريب به اين مضمون نقل كرده: من مشى الى ظالم ليعينه و هو يعلم انه ظالم فقد خرج عن الاسلام يا خرج عن الايمان. خوب خروج از اسلام و خروج از ايمان اينها حداقل بر كبيره بودنش دلالت ميكند. خروج از ايمان، خروج از اسلام ولو ادّعا اما ادّعايى است كه مناسب با كبيره بودن است. والا اگر كبيره نباشد كه يك معصيت صغيرهاى كه (ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيّئاتكم)[6] معصيت صغيره كه خروج از ايمان و اسلام نميآورد با اينكه مكفر است مع اجتناب الكبائر. پس اين ادعا مناسب است با آن ادعا. و صحت ادعا اقتضا ميكند كه بگوييم اين هم كبيره است. من مشى الى ظالم ليعينه باز اين هم ظالمش اطلاق دارد و چندين روايت هم هست. و هو يعلم انه ظالم فقد خرج عن الاسلام. مطلق ظالم را اين شامل می شود. منتهى اعانت بر ظلمش. بله اين روايات اول بايد عرض می كردم يادم رفت. اين روايات عاصى را شامل نمی شود چون عاصى مُسلَّم در اصطلاح روايات به او ظالم گفته نميشود ولو عاصى هم ظلم ميكند به خودش. اما اطلاق ظالم، ظالم به خود را شامل نمی شود ظالم يا ظهور دارد در ظالم به ظلم به غير و يا انصراف دارد از ظلم به غير. پس از مجموع اين روايات ولو با ضعف سندى را كه دارد اين معنا استفاده ميشود كه اعانة الظالم فى ظلمه من المعاصى الكبيرة. چه اين اعانت الظالم فى ظلمه ظالمش ظالم على نحو مرة باشد يا على نحو استمرار. مع السلطنة باشد يا مع السلطنة نباشد. حالا. اينها ديگر راجع به ديوانش بحث ندارد كه آيا بودن در ديوان آنها آن هم حرام است يا حرام نيست. اينها ناظر به ديوان نيست. كما اينكه اعانت ظالم در غير ظلمش را باز اين روايات متعرضش نشده. پس اين روايات اعانة الظالم فى ظلمه را ميگويد معصيةٌ و كبيرةٌ و ظالمش هم اطلاق دارد و ظالم در روايات چه اينها چه غير اينها عاصى را شامل نميشود. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- مكاسب 2 : 53. [2]- مائدة (5) : 2. [3]- وسائل الشيعة 17 : 177، كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 42، حديث2. [4]- وسائل الشيعة 17: 181، كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 42، حديث 14. [5]- وسائل الشيعة 17: 182، كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 42، حديث 15. [6]- نساء (4) : 31
|