Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: عبارات امام (س) در مورد روايات جواز دخول در ولايت ولات جور
عبارات امام (س) در مورد روايات جواز دخول در ولايت ولات جور
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 320
تاریخ: 1383/9/14

بسم الله الرحمن الرحيم

ما عرض كرديم روايات داله بر جواز‌ بعضى‌هاشون ضعف سند دارند و بعضى‌هاشون ضعف دلالت، و بعضى‌هاشون ضعف سند و دلالت هر دو، بنابر اين نمي‌شود بهش اعتماد كرد، و امام فرمودند كه‌ روايات زيادند و كثرتشان موجب وثوق و اطمينان هست، ما عرض كرديم بله وثوق و اطمينان هست، اما وثوق واطمينان به اخصّ مضموناً هست نه به اوسع مضموناً و اخص مضمون آنى است كه باب تقيه باشد چون در بعضى از رواياتش داشت، يا باب اضطرار باشد، يا باب ضيق در معيشت، اما‌ اينكه براى رفع هر گرفتارى و هر مصلحتى‌ اين اوسع مضموناً بود و نمى‌توانيم قائل بشويم، حالا خود امام (سلام الله عليه) متوجه‌ اين جهت بوده در يك جائى از بحث، امام راجع به اخص مضموناً‌ بعد از آنكه مي‌گويد روايات جواز با هم اختلاف دارند مفصل بيان مي‌كند و می فرماید: «فلا بد من الاخذ بأخص مضموناً منها، [حالا كه يك سري از روایات مورد وثوق است،] و الظاهر ان المتيقن منها جواز الدخول مع العلم بان فى دخوله يدفع عن الشيعه و يحفظ منافعهم بوجه من الوجوه، و لعل من مجموع تلك الروايات الكثيرة جداً المتقاربة المضمون يحصل الاطمئنان بجواز الدخول لذلك مع علمه بتوفيقه، [يقين داشته باشد كه مي‌تواند از شيعه دفاع كند و منافعشان را حفظ كند] واما رواية الحسن بن الحسين الأنبارى متقدمة و ان كانت اخصّ منها، [‌ايشان مي‌فرمايد اين ولو اخص از آنهاست براى‌ اينكه يك شرطش را‌ اين قرار داده كه اعوان و انصارش همه از شيعيان باشند، مضافاً به‌ اينكه تقيه و ترس هم در كار بوده] لكن قد تقدم ان الظاهر منها ان ابا الحسن(ع) لم يصدّقه فى دعواه [قبول نكرده كه‌ اين دارد راست مي‌گويد،] و علّق الجواز على امر غير ممكن فى العادة، [گفته‌ همه اطرافيان را از آنها قرار بده] و لعلّه لخصوصية فيه عرفها منه. [با فرض‌ اينكه سؤال او از تقيه است باز حضرت شرط مي‌كند، معلوم مي‌شود حضرت حرف او را قبول نكرده است يا يك خصوصيت ديگرى بوده به هر حال. مي‌فرمايد اخص مضموناً‌ اين است كه علم دارد يدفع عن الشيعه و يحفظ منافعهم، اما برای هر كار خيرى وارد دستگاه بشود اين مشكل است.] ثم انه يقع الكلام فى انه هل يمكن الغاء الخصوصية منها او القطع بالاولوية و اسراء الحكم الى كل مصلحة او نية حسنة، [برويم سراغ هر مصلحت يا نيت حسنه‌اي؟] او الى خصوص مورد التمكّن من الامر بالمعروف و النهى عن المنكر مطلقاً [يا حداقل اصلاح كنيم به آنجايى كه مي‌تواند امر به معروف كند مطلقاً چه تأثير داشته باشد چه نداشته باشد،] او مع العلم او الوثوق بالتأثير؟ [يقع الكلام فى انه هل يمكن الغاء الخصوصية] فيه تردّد، من حيث انه [خيلى حرفها بلندى دارد‌ اينجا حضرت امام مثل حرفهاى ديگه‌اش. من حيث انه] لو كان مطلق المصالح سيما التمكن منهما من المجوزات [منها بايد باشد، سيما التمكن منهما من المجوزات، از‌ اين امر به معروف و نهى از منكر من المجوزات] او الموجبات للدخول فى سلطانهم، [اگر بنا بود هر مصلحتى كه يكيش هم امر به معروف و نهى از منكر است،] لأشاروا اليه فى تلك الروايات الكثيرة جدّاً، [تحيّات همه فرشتگان به روح همه انبياء و اولياء و به ارواح مثل امام امت و بلنداى فكر امام و توجهش به روايات، همچون مقدس اردبيلى (قدس الله اسرارهما). لاشاروا اليه فى تلك الروايات الكثيرة جداً خوب يك كلمه مي‌گفتند مي‌توانى امر به معروف كنى برو حالا براى‌ اينكه‌ اين مانعى ندارد. مع كون امر به معروف چطور ‌اشاره نشده با اينكه امر به معروف و نهى از منكر از فرائض مهمه عظيمه است،] و لم ينهوا عن الدخول [ونهى نمي‌كردند لاشاروا اليه اين لم ينهوا عطف به‌اشاروا است، لاشارو اليه و لم ينهوا عن الدخول] بنحو مطلق تارة و بنحو الحصر آخرى فى مواضع كثيرة، و معه كيف يمكن الغاء الخصوصيّة أو دعوى الأولوية القطعيّة؟ [با‌ اينكه تو‌ اين روايات راجع به امر به معروف و نهى از منكر نيامده با‌ اينكه از فرائض مهمه است، چطور ما بگوييم كه نه براى هر مصلحتى و براى هر حسن نيتى مي‌رود مثلاً همسايه‌اش ماليات ندهد و بعد دوباره مي‌آيد بيرون، مي‌رود كه جلو ماليات همسايه را بگيرد مي‌رود براى‌ اينكه يك قرض ازدواجى براى اين پسر همسايه‌اش درست كند نعوذ بالله و بعد مي‌آيد بيرون، اين اگر نمي‌شود الغاء خصوصيت كرد، راجع به امر به معروفش نيامده، چطور راجع به اون مي‌آيد،] بل مع تظافر الروايات الدالة على الحرمة، الا فى مورد كان الورود لاجل مصالح الشيعة و الدفع عنهم، تقيّد صحيحة الحلبى بناء على اطلاقها لمطلق نيّة الخير»[1]، اگر آنجا كه داشت يبعث الله على نياتهم بگوييم مطلق نيت خير را مى‌گيرد اين اطلاقش با اين روايات تقييد مي‌شود. بايد مصالح الشيعه باشد يك امر كلى منافع الشيعه باشد نه مصلحت يك شخص معين يا چهار نفر يا ده نفر.

پس بنابر اين بايد اخذ به اخص مضموناً كرد. اخص مضموناً چه آن كه امام مي‌فرمايد چه آن كه بنده عرض مي‌كنم، دلالت نمي‌كند اين روايات، براى اينكه يجوز الدخول فى ولاية المحرّمة براى هر مصلحتي، يا بايد برگردد به حفظ منافع شيعه، و مصالح شيعه، بما هم شيعه، و دفاع از شيعه، يا بايد برگردد اخص مضموناً به موارد تقيه و اضطرار حالا هر چى شما مي‌خواهيد بگوييد.

«شبهه مقطعى بودن شرايط زمان و تقيه کردن معصومين (هم) در روايت جواز دخول در ولايت ولات جور»

شبهه ديگرى كه در‌ اين روايات هست و من روز اول ‌اشاره كردم و امام اينجا دارد اينكه اصلا احتمال دارد اين رواياتى كه در اينجا آمده، اينها مقطعى باشد، البته‌ اين سياست مقطعي است، هر وقت بود دنبالش هست، ولى مخصوص به يك زمان است، مثل اينكه شما مي‌گوييد نماز جمعه واجب است با حضور امام. حالا چه امام، امام حسن عسكرى يا ابى عبدالله باشد و چه امام مهدى موعود باشد، احتمال مي‌رود اين حكم به جواز در اين روايات يك حكم مقطعى سياسى باشد، براى يك خصوصيتي. و آن خصوصيت، خصوصيت ضعف شيعه، و در اقليت بودن شيعه، و‌ اينكه اگر‌ اينها نمي‌رفتند تو دستگاه،‌ اين چهار تا شيعه مظلوم هم پايمال مي‌شدند و اساسى از تشيع نمي‌ماند، به عبارت اخري، همانجورى كه ائمه تقيّه مي‌فرمودند، حكمى را بر خلاف واقع مي‌گفتند، تقيه يعنى حكم بر خلاف واقع گفتن،‌ اين حكم بر خلاف واقع يا «التقية ترس المؤمن»[2] يا «لادين لمن لاتقية له»[3]، نه تقيه براى‌ اين باشد كه يك نفر حفظ بشود، آن روايات تقيه و باب تقيه على اهميتها و على‌ اينكه معصومين براى تقيه خلاف واقع حرف مي‌زدند، خلاف حكم الله مي‌گفتند، حكم الله يك چيزى بود، ائمه (سلام الله عليهم اجمعين) مجبور بودند از باب ترس چيز ديگرى بگويند،‌ عمل معصومين به تقيه به حيث يبيّنون خلاف حكم الله را براى تقيه،‌ آیا مصلحتش حفظ جان يك نفر و دو نفر بوده؟ حفظ جان يك نفر و دو نفر كه نمي‌تواند مجوز‌ اين كارها بشود. بلکه مصلحت آن حفظ شيعه بوده. چرا که اگر تقيه نمي‌شد و اگر اسرار ائمه‌ی معصومين فاش مي‌شد و اگر ائمه مخالفتى مي‌كردند با‌ اين خلفاء جور، دمار از روزگار شيعه در مي‌آوردند، تنها خودشون هم نبودند، در روايات دارد كه راوى پرسيد چرا شما با اون‌ اينجورى گفتيد با من‌ اينجورى گفتيد؟ جواب داد : من‌ايجاد اختلاف كردم تا شما شناخته نشويد، چون اگر مثلا به همه‌تون بگويم كه وقت مثلا فلان وقت، وقت نماز شب است يا فلان جور جماعت درسته خوب همه شما اون كار را مي‌كنيد نتيجتاً شما شناخته مي‌شويد، براى‌ اينكه شناخته نشويد،‌ايجاد اختلاف كردم بينتان، به يكى‌تون گفتم نماز‌ اينجورى بخون به يكى‌تون گفتم نماز‌ اينجورى بخون، مثلا به يكى‌تون گفتم وقتى سوره مي‌خواهى بخونى بسم الله بگو، به يكى‌تون گفتم وقتى سوره مي‌خواهى بخوانى بسم الله نگو، به يكى‌تون گفتم سوره كامله بخون، به يكى‌تون گفتم بعض السورة يكون كافي. حتى ائمه نه تنهاخلاف واقع بيان مي‌كردند براى حفظ مذهب، بلکه خلاف واقع را القاء مي‌كردند وايجاد اختلاف مي‌كردند بين شيعيان براى‌ اينكه شناخته نشوند،‌ در باب تقيه با آن اهميتى كه دارد، حفظ مذهب مطرح است، نه جان آن فلان آقا و زرارة، ببينيد چقدر بد گفتند از زرارة،‌ اين همه روايات ذامه از زرارة آمده چرا؟ زراره اى كه امام صادق مي‌فرمايد اگر نبودند آثار پدرم از بين مي‌رفت، ائمه مجبور بودند ازش بدگويى كنند، پسرش آمد خدمت امام صادق عرض كرد آقا چى شده‌ اينقدر از باباى من بدگويى مي‌كنيد؟ بابام ناراحته من چه كردم؟ من چه كردم‌ اينقدر از من بدگويى مي‌كنيد. فرمود براى حفظ جان است اگر بفهمند تو مورد توجه منى پوست از سرت مي‌كنند، اينها براى حفظ مذهب بوده مذمت مي‌كردند از زراره ها وامثال زراره ها تا شناخته نشوند، صاحب حدائق در جلد اول بحث‌های خوبی در مورد تقیه کرده است، مراجع کنید. حفظ مذهب اقتضا كرده تقيه را. به نظر بنده‌ اين روايات جواز هم اگر شما بگوييد درست است و بوده است كه بعيد هم نيست تا يك حديش، اما‌ اين براى حفظ مذهب بوده و مقطعي، و الى ذلك‌اشار سيدنا الاستاذ الامام الخمينى سلام الله عليه (صلوات) نگوييد تو پير شدى‌ اين حرفها را مي‌زنى ها، هر چى آدم پير بشه‌ اين حرفها را بهتر مي‌فهمد و بهتر مي‌تواند بزند.‌ اينجور نيست كه حالا بگوييد تو پير شدى‌ اين حرفها را مي‌زنى‌ اين حرفها مال حالا نيست. نخير مسائل اسلامى و تجربيات هر چى پير بشه بهتر خواهد بود.

پس‌ اين يك شبهه که در روايات اخذ به اخص مضمون درست می‌باشد بنابر اين حرف آقايون درست نمي‌شود،

« ادامه کلام امام (س) در مورد روايات جواز دخول در ولايت ولات جور»

«هذا كلّه مع احتمال ان يكون التسويغ للورود فى سلطانهم فى تلك الاعصار [صفحه203] تسويغاً سياسيّاً لمصلحة بقاء المذهب، فان الطائفة المحقة فى ذلك العصر كانت تحت سلطة الاعادى و كانت خلفاء الجور و امراؤهم من الدّ الاعداء لهذه العصابة، فلو لا دخول بعض امراء الشيعة و ذوى جلالتهم فى الحكومات، و التولّى للأمور لحفظ مصالهم والصلة اليهم والدفع منهم لكان الافرادالسوادمنهم فى معرض الاستهلاك فى الدول [آدمهاى ضعيف بيچاره ها تو شهرها و روستاها درب و داغون مي‌شدند بعد هم كه خود ائمه را حسابشان را مي‌رسيدند، بيچاره‌ها قدرت كه نداشتند در همه جا بودند، آن هم در مقابل قدرتى مثل هارون، قدرتى مثل مأمون، قدرتى مثل منصور دوانيقي،‌ اينها كجا مي‌توانستند كارى بكنند،] بل فى معرض تزلزل الضعفاء منهم من شدّة الضيق عليهم، [اصلا دين و‌ايمانشان هم ضعيف شد، مي‌گفتند‌ اين چجور مذهبى است كه همش محروميت، همش فشار، همش رنج، ول كنيم برويم دنبال كارمون، دنبال نان‌مان، آخه چقدر ما محروميت بكشيم، در اصل عقايد شيعه ضعف بوجود مي‌آمـد،] فكانت تلك المصلحة موجبـة لترغيبهم فى الورود فى ديوانهم.

و ربما تشهد لما ذكرناه التعبيرات التى فى بعض الروايات:

كرواية محمد بن اسماعيل بن بزيع، قال قال ابوالحسن(ع): ان لله تعالى بابواب الظالمين، من نور الله له البرهان، [نگوييد روايت را دوباره مي‌خوانيد ها، هر بارى براى يك جهت مي‌خوانيم، و مكن له فى البلاد ليدفع بهم عن اوليائنا، و يصلح الله به امور المسلمين، اليهم ملجأ المؤمنين من الضرّ، و اليهم يفزع ذوالحاجة من شيعتنا، [صاحبان حاجت از شيعيان ما به سراغ آنها مي‌روند، ببينيد مكن لهم فى البلاد در همه شهرها ليدفع بهم عن اوليائنا و يصلح الله بهم امور المسلمين، اليهم ملجأ المؤمنين من الضر و اليهم يفزع ذو الحاجة من شيعتنا،] و بهم يؤمن الله روعة المؤمنين فى دار الظلمة، [ اين ترس و رعبى كه به وجود آمده سراغ‌ اينها كه بروند يك مقدار ترس و لرزشان مي‌ريزد،] اولئك هم المؤمنون حقاً اولئك امناء الله فى ارضه،اولئك نور الله فى رعيته يوم القيامة و يزهر نورهم لاهل السماوات، كما تزهر الكواكب الدرية لاهل الارض، اولئك نورهم يوم القيامة تضيء منه القيامة، خلقوا والله للجنة خلقت الجنة لهم، [ اين همه تعريفها مال كى هست؟ مال آن وقتى كه كسانى بروند و جلو روعة و ترس شيعيان را بگيرند نه برود جلو ترس يك نفر را بگيرد. جلو خدمت به يك نفر را بگيرد.] فهنيئاً لهم، ما على احدكم ان لو شاء لنال هذا كله، [چرا شما نمي‌رويد‌ اين همه فضيلت را به دست بياوريد؟] قال قلت بماذا جعلت فداك قال يكون معهم فيسرنا بادخال السرور على المؤمنين من شيعتنا فكن منهم يا محمد.[4]

و كرواية احمد بن محمد السيارى[5] و غيرهما[6]، فان الناظر فيها لا يستبعد بان تكون تلك الفضائل و المرغبات لاجل مصلحة عظيمة فوق اكرام المؤمن، [احترام به يك مسلمان خوبه اما هر چيزى يك حدى دارد، نمي‌شود كه ما احترام به يك مسلمان را‌ اين همه فضيلت براش بگوييم،‌ اينها مال كارهاى خيلى بلند بلند است.] بل فى رواية محمد بن اسماعيل‌اشارات الى ما ذكرناه، و لا يلزم ان تكون تلك المصلحة موجبه لايجاب الدخول فى ديوانهم سيما باالنحو العموم، [در هر روزي،‌ اين مصلحت اقتضا نمي‌كند هر روزى شما برويد، مال آن زمانى است كه شيعه در اقليت باشد، شيعه در حال ترس باشد، بتواند از شيعه دفاع كند، يكى از وزراء زمان شاه را مي‌گويند من صدق و كذبش را نمي‌دانم، وقتى كه 15 خرداد امام را گرفتند، و بردند، تصميم به كشتن امام مطرح بود، كه امام را بكشيم، تمومش كنيم، حالا مگر بيش از‌ اين كشته مي‌شوند حالا، سركوب كرديم همه را، امام را بكشيم، گفتند يكى از وزراء چون من صدق قصه را نمي‌دانم اسمش را نمي‌برم، آدم محترمى البته بود آدم خوبى هم بود،‌ گفتند يكى از وزراء آمد به شاه گفت آقا كشتن يك پيرمرد سيد فرزند زهرا، براى سلطنت ميمنت ندارد. خوب‌ اينها يك عقايدى داشتند به هر حال ظلم مي‌كردند، اما يك عقايدى هم داشتند، كشتنش خيلى ميمنت ندارد گفتند همين جمله در شاه تأثير كرد و از تصميمش به كشتن امام برگشت، البته يك چيزهاى ديگه هم بوده، كار مرحوم حكيم (قدس سره) هم بوده، ولى‌ اينها همه دست به دست هم داده، بله‌ اين خدمت است، برود آنجا بماند كه يك وقت خواستند امام را بكشند يك بزرگمرد مانع انجام این کار شود. البته نمي‌خواهم بگويم‌ اين دستگاه جور شاه هم مثل‌ اينها بوده من باب مثال مي‌گويم والا ما گفتيم دخول در ولات جور كدام حرام است؟ بنى العباس و بنى الاميه و من يحذى حذوهم، ولى من باب مثال گفتم گفت نه نخودى مثال از جهت مقرب است از جهتى مبعد است.]

و لعله مستلزم لمفاسد، [ اين نكته‌ای است حالا‌ايشان‌ اينجا بيان نكرده ولى من تو ذهن آنهايى كه گفتم هست، و لعله مستلزم لمفاسد، مفاسدش‌ اين است که هر كسى براى همين عذر مي‌رود آنجا، دستگاه حاكميتش خيلى قدرت پيدا مي‌كند، مي‌روند در دستگاه هارون الرشيد، در دستگاه مأمون،‌ اين شيعيان هر كدامشان تحت يك عنوانى مي‌روند آنجا، رفتم قرض يكى را رد كنم، رفتم ماليات يكى را رد كنم، خوب اون هم بعد مي‌گويد ببين‌ اين همه آقايون هستند در حكومت، قلوب مردم را به خودش جلب مي‌كند، آن حاكميت ائمه عظمت و حرمتش از بين مي‌رود براى‌ اينكه‌ اينها همه آمدند آنجا. همه آمدند دنبال‌ اينكه گرفتارى از مسلمان رفع کنند، همه به فكر مردمند. و لعله مستلزم لمفاسد،] ولعلهم (عليهم السلام) الزموا بعض اصحابنا المؤثرين فى حفظ هذا المقصد على الدخول، [بعضى ها را مي‌گفتند برويد كه‌ كارى از دستشان مي‌آمد و على بن يقطين كارى از دستش بر مي‌آمد به هر حال‌ايشان مي‌فرمايد كه ائمه بعض‌اشخاص مؤثر را مي‌گفتند. به همه كس كه نمي‌گفتند، على بن يقطين را مي‌گفتند برو، به هر حال‌ اينجور نبوده كه هر كسى را بگويند،‌ اينها بعض از شيعيان را مي‌آوردند آنجا و مي‌گفتند شما برويد توى‌ اين حكومت، خود همين گوياى‌ اين است كه مصلحت بالاتر از‌ اين حرف ها بوده، در باب على بن يقطين دارد، 150 نفر، 300 نفر، تا 1500 نفر گفتند آدم مي‌فرستاد نيابةً براش حج مستحبى بياورند، به هر كدامى هم از 500 درهم تا 1000 درهم مي‌داد، بعضى‌ها ‌اشكال كردند گفتند:‌ علی بن یقطین اين همه پول را از كجا مي‌آورده، بيت المال كه‌ اينقدر پول نداشته كه‌ اين همه پول بياورد، چرا‌ اين كار را مي‌كرده تا براش حج بياورند، بعضى از بزرگانى كه فكر بلندى داشتند، خيلى قشنگ جواب دادند. گفتند اولا شما خيال مي‌كنيد كه حكومت ها پول كم دارند؟ خيلى پول دارند آنها، اصلا يك شاهى سنار نيست شما خيال مي‌كنيد حالا مأمون و هارون دو زار و ده شاهى داشتند مثل شهريهء بنده مثلا نعوذ بالله، نه آنها كاترليون پول داشتند، مخصوصاً مراجعه كنيد حال على بن يقطين را، بعد هم درهم دارد نه دينار،‌ اين هم جواب دوم، جواب سوم آنكه براى خودش نمي‌فرستاد، اون مي‌خواست گير‌ اينها يك پولى بياد، فلذا همه را از شيعيان مي‌فرستاد. خوب چه جورى پول بهشون بده؟ همينجورى پول بهشون بده فردا گرفتارى براش درست مي‌شود لذا مي‌گفت بيابروبراى من مكه اگر يك كسى مي‌پرسید مي‌گفت فرستادم بروندحج بياورند. به بهانه حج برود آنجا لمصلحة المؤمنين. به هارون الرشيد بگويد دو زار را هم يك قرونش كني؟‌ اين است لمصلحة المؤمنين؟‌ اينها به درد نمي‌خورد هميشه نظرهاتون بلند باشد هميشه خيلى بالا بالا فكر كنيد. خوب و لعلّهم و شايد ائمه (عليهم السلام) الزموا بعض اصحابنا المؤثرين فى حفظ هذا المقصد على الدخول اصلا مي‌گفتند تو برو،] كما تشهد عليه ما دلت على منع على بن يقطين من الخروج...، [جواز نبود اصلا به على بن يقطين گفت تو بمان آنجا،] ففى رواية على بن يقطين: لا آذن لك بالخروج من عملهم واتق الله[7] و فى رواية اخرى بعد عدم اذنه بالخروج علله بان لله بابواب الجبابرة من يدفع بهم عن اوليائه،[8] و من هذه يظهر المراد من الرواية المتقدمة و يضعف احتمال ان يكون عدم اذنه للخوف على نفسه، [نه براى ترس از خودش بوده كه بهش اجازه نداد،] بل لا يبعد ان يكون الظاهر منهما ان دخوله كان بامر منه(ع)»[9] نه‌ اينكه جائز گفته برو، حالا هر كسى بيايد برود بگويد ببين على بن يقطين رفته من هم مي‌خواهم بروم تو چى مي‌گويى على بن يقطين چه مي‌گويد، لا يبعد ان يكون الظاهر منهما لا لمحض الجواب او الاستحباب تازه اون هم مطيع بود مطيع امام معصوم بود، يك روز بهش مي‌گويد وضو را از پايين به بالا بگير چشم، يك روز بهش مي‌گويد وضو را از بالا به پايين بگيرد چشم، يك روز بهش مي‌گويد فلان لباس را نگه دار نمي‌خواهد چشم، يك روزگويد بپوشم چشم،‌ اينها همه شواهد است بر‌ اينكه‌ اين دخول در حكومت ولات جور براى حفظ مذهب و سياست مقطعيه بوده، نه هر كسى راهش را بكشد آنجا برود بله من رفتم وارد شدم آنجا، براى‌ اينكه مسلمانها را از گرفتارى نجات بدهم شبهه سومى كه در‌ اين روايات هست، وجود معارض است.

اين هم براى فردا.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- مکاسب محرمه 2: 202 – 203.

[2]- وسائل الشيعة 27: 88، كتاب القضا، ابواب صفات القاضي، باب 8، حديث 41.

[3]- وسائل الشيعة 10: 131، كتاب الصوم، ابواب ما يمسك عند الضائم، باب 57، حديث 3.

[4]- رجال نجاشي ترجمه محمد بن اسماعيل 331/893.

[5]- مستدرك الوسائل 13: 130، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 39، حديث 1.

[6]- مستدرك الوسائل 13: 136، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 39، حديث 16.

[7]- الوسائل الشيعة 17: 198، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 46، حديث 16.

[8]- مستدرك الوسائل 13: 130، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 39، حديث 3.

[9]- مكاسب محرمه 2: 203 – 204.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org