آيا اجر و ثواب اُخروی عمل صالح ملازمه با ايمان به مبدأ و معاد دارد؟
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 33 تاریخ: 1380/8/19 بسم الله الرحمن الرحيم گفته شد كه مقتضاى آيات قرآنية از راه عموم و اطلاق و ظهور در اين است كه هر كسى عمل صالحى را انجام بدهد او مستحق اجر اخروى است و در استحقاق اجر همين مقدار كه عمل صالح باشد و كار حسن، كفايت ميكند حسب آنچه كه در آيات قرآن آمده بود و از نظر برهان عقلى هم عرض كرديم مطلب همين است. منتها شبهه اى كه در اينجا هست آياتى است كه عمل صالح را در كنار ايمان آورده و قرآن فراوان از اين تعبيرها دارد. لكن اين آيات كه ايمان در كنار عمل صالح آمده برخى از آنها معلوم است كه ايمان به چه را ميگويند، ايمان بالله و باليوم الآخر در آن مطرح شده است. بعضى از آنها ايمان افراد را ميگويد در مقابل كفار، الذين كفروا... و الذين آمنوا و عملو الصالحات... آنهايى كه كافر شدند و كارهاى بد كردند، و آنهايى كه مؤمن هستند و كارهاى شايسته انجام دادند، اين در مقابل آن كفار است، و به نظر هم ميآيد كه بخواهد سرّ قضيه و منشاء عمل صالح اينها را بيان بكند، كما يظهر از آيه در سوره محمد(ص) . أعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم اللّه الرحمن الرحيم، )الذين كفروا و صدوا عن سبيل اللّه اضلّ أعمالهم و الذين آمنوا و عملوا الصالحات و آمنوا بما نزل على محمد و هو الحق من ربهم كفر عنهم سيئاتهم و اصلح بالهم ذلك بأن الذين كفروا اتبعوا الباطل و ان الذين آمنوا اتبعوا الحق من ربهم، كذلك يضرب اللّه للناس امثالهم([1] از اين برميآيد كه ايمان كه قبل از عمل صالح آمده در بعضى از آيات، به عنوان منشاء آمده است منشائش را ميخواهد بگويد. ميگويد: آنهايى كه كفر بورزند دنبال باطل ميروند، آنهايى كه ايمان داشته باشند دنبال حق از اداره كننده شان ميرود كه اين منشاء قضيه را دارد بيان ميكند و سرّ قضيه را. يك سرى از آيات اين نحوى است كه منشاء و سر را بيان ميكند. در بعضى از آيات هم مربوط به عده خاصى است و قضيه قضيه خارجيه است مثل آيه 17 سوره انفال. )يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم الذين كفروا زحفاً فلا تولوهم الادبار و من يولهم يومئذ دبره الا متحرفاً لقتال أو متحيّزاً الى فئة فقد باء بغضب من اللّه و مأواه جهنم و بئس المصير فلم تقتلوهم و لكن اللّه قتلهم و ما رميت اذ رميت [خطاب به رسول اللّه است] و لكن اللّه رمى و ليبلى المؤمنين منه بلاءً حسنا ان اللّه سميع عليم ذلكم و ان اللّه موهن كيد الكافرين([2] ايمان هم در بعضى از اين آيات قضاياى شخصيه را دارد بيان ميكند. پس بعضى از جاها ايمان به عنوان منشاء عمل خير ذكر شده، بعضى از جاها هم به عنوان قضيه شخصيه آمده، بعضى از جاها هم ايمان در مقابل كفر آمده، كفار اين چنين هستند و مؤمنين اين چنين هستند و به هر حال ايمان مفهومش در قرآن روشن نيست، چون معناى لغوى ايمان عبارت است از تصديق، و به عبارتى ديگر باور. اصل ايمان هم اطمينان است، امر به معنا اطمينان. )الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الأمن( [3] )أفأمن اهل القراي أن يأتيهم بأسنا([4]... مثلا يلعبون . امر اصلش اطمينان است، ايمان هم به عنوان اينكه يك تصديق قلبى است و يك اعتقاد قلبى است براى انسان نحو اطمينانى ميآورد. حالا ايمان به چه؟ در قرآن فراوان آمده است ايمان بالله، ايمان باليوم الآخر،ايمان به ملائكه. متعلق ايمان در قرآن مختلف است و ما نميتوانيم اگر يك جايى كلمه آمن يا كلمه آمنوا آمد، بدون قرينه او را بر معنايى حمل كنيم. ايمان مختلف است اعتقاد به چه؟ تا متعلق ذكر نشود يا قرينهاى بر ذكر متعلق نباشد، ما نميتوانيم بر معنايى حملش كنيم. اين كه آقايان ميفرمايند: هر كجا كلمه آمنوا آمده يعنى ايمان به مبداء و معاد و رسالت رسول اللّه(ص) اين با اينكه با بعضى از آيات نميسازد كه ميگويد: هر كسى ايمان بياورد و عمل صالح بكند، به طور كلى دارد ميگويد و ربطى هم به امت اسلامى ندارد. با اينكه با آنها نميسازد دليلى از قرآن و از روايات نداريم كه متعلق ايمان را مبداء و معاد قرار بدهد، يا مبداء و معاد و رسالت رسول اللّه، يا مبداء و معاد و رسالت رسول اللّه و ايمان بما انزل اليه. ما اصلا در آيات قرآنية و در روايات نداريم چيزى كه اينطور معنا كرده باشد. بله، در ذهن ما آمده ايمان در مقابل اسلام، در بعضى از روايات هم آمده الايمان آنى است كه در قلب باشد در مقابل اسلام، اين هم در مقابل آنهايى است كه ميگفتند در ايمان عمل صالح هم خوابيده است كه آيات قرآنيه او را نفي ميكند كه در حقيقت ايمان عمل صالح نيفتاده و نخوابيده. بنابراين ما نداريم در قرآن يك جايى كه اين معنا را تصريح كرده باشد تا ما بياييم اين طورى معنا كنيم اين آيات را. پس قطع نظر از اينكه عرض كردم آيات بعضيهايش قضيه خارجيه است، بعضيهايش در مقابل كفار است، الذين كفروا... الذين آمنوا... و بعضى از جاهايش هم آمده و منشاء را بيان كرده است، به علاوه از اين اينكه ايمان به اين معنايى كه ما ميگوييم يعنى باور خدا و پيغمبر. پس بنابراين در عمل صالح ايمان به خدا و پيغمبر شرط است تا جزا داده بشود، قطع نظر از اينكه لسان اين آيات لسان شرطيت نيست، خود آمنوا معلوم نيست متعلقش چيه؟ چون متعلق در قرآن فراوان دارد. بنابراين متعلقش هم معلوم نيست، پس اولا لسان اين آيات لسان شرطيت نيست، و ثانياً متعلق معلوم نميباشد. لايقال: متعلق معلوم است، شما چطور ميگوييد متعلق معلوم نيست؟ مگر تو تعقيب نماز نميخوانى؟ أعوذ بالله من الشيطان الرجيم ) آمن الرسول بما انزل اليه من ربه و المؤمنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله لا نفرق بين احد من رسله([5] خوب پس مؤمنون همه شان ايمان آورده اند به خدا و پيغمبر، و المؤمنون كل آمن. اين اولا در اين آيه و المؤمنون را ميگويد كل آمن، نه هر كجا آمن گفتيم يعنى اينطور. )و المؤمنون كل آمن بالله و ملائكته و رسله( هر ايمانى معنايش اين نيست، هر كجا ما آمن گفتيم معنايش اين باشد. )الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر اللّه، الا بذكر اللّه تطمئن القلوب([6]، آنجا هم بگوييم يعنى به ملائكه و رسل؟ خوب معلوم است ايمان به خدا آنجا مطرح است. اين اولا كه روى مؤمنون عنايت دارد، نه روى حقيقت ايمان. و ثانياً به نظر ميآيد و المؤمنون در اينجا يعنى و المؤمنون بالرسول. آمن الرسول خودش بما انزل اليه من ربه، آنهايى هم كه اين رسول را باور كردهاند، و المؤمنون يعنى والمؤمنون بالرسول، )كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله( آنها هم اينطورى هستند اين اطرافيان پيغمبر خود پيغمبر بما انزل اليه اطمينان خاطر دارد، بما انزل اليه ايمان دارد. به قول شهيد مطهرى (قدس سره) به هدفش ايمان دارد. )و المؤمنون كل آمن بالله( اين مؤمنون، مؤمنون به رسول هستند، مؤمنون به رسول اين چنين هستند كه به ملائكه ايمان دارند به كه و كه ايمان دارند. اين كارى ندارد به هر مؤمن و هر ايمانى هر كجا، )و المؤمنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله(. «ملازمه ايمان با عمل صالح» بله، در تمام آياتى را كه شما ورق بزنيد، دو سه تا آيه ما داريم كه اينها لسانش لسان شرطيت است كه روشنترين آيهاى كه لسانش لسان شرطيت است آيه 97 از سوره نحل است. )من عمل صالحاً من ذكر أو انثى و هو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون( [7]. اين آيه لسان شرطيت است، )من عمل صالحاً من ذكر أو انثى و هو مؤمن( اين لسان، لسان شرطيت است. از اين روشنتر آيه سوره عصر است. در سوره عصر اين طورى ميگويد: )بسم اللّه الرحمن الرحيم و العصر، ان الانسان لفى خسر، الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر([8]. طبيعت انسان، ماهيت انسان يعنى همه انسانها اينها در ضرر و زيان هستند، مگر كسانى كه ايمان بياورند، آمنوا و عملوا الصالحات. چهار ركن براى ضرر نكردن انسان در اينجا بيان شده است، البته بعضيهايش ذكر خاص بعد از عام است. ايمان، عمل صالح، تواصى به حق و تواصى به صبر. اينجا ميبينيم ايمان شرط است، ديگر شما نميتوانيد بگوييد اينها لسانش لسان شرطيت نيست، ميگويد:)الا الذين آمنوا( و ميدانيد ما دو سه تا سوره كوچك داريم در قرآن كه اينها خيلى مطالب بلند دارد. «خير كثير به پيامبر در سوره كوثر» يك سوره كوچك سوره كوثر. براى دلدارى به پيغمبرش و براى اينكه به پيغمبرش بفهماند چه نعمتى به تو داديم، و دشمنانش را مأيوس كند كه اين راه ادامه دارد، سوره كوثر است. )بسم اللّه الرحمن الرحيم انا اعطيناك الكوثر(، با «ان» و با ضمير متكلم مع الغير آن هم دو مرتبه، كوثر را به تو داديم، يعنى خير كثير زماناً و مكاناً، سياستاً و اقتصاداً، اجتماعاً و انفراداً. هر خيرى را شما فرض كنيد منشاء آن خير كوثرى است كه به رسول اللّه بعد از بعثتش بخشيده شد )ان شانئك هو الابتر(. بدان اين مسير ادامه دارد، و اين راهى را كه تو به وجود آورده اى كه در رأسش ترويج از عقيده حق و علم و عمل است و آگاهى و اينكه مردم ديگر برده نباشند، آزاد فكرى باشند آزاد بدنى باشند، فقط در مقابل خدا بنده باشند، اين راه ادامه دارد. )فصل لربك و انحر(، وانحر تفسير قشنگش اين است يعنى ديگر وقت تكبير گفتن، دو دستهايت را تا نزديك گوش خود بياور و همه چيز را پشت سر بينداز، ديگر فكر هيچى نباش.)انا اعطيناك الكوثر، فصل لربك و انحر، ان شانئك هو الابتر( [9]هم ابتر مادى و جسمى، هم ابتر هدفى و انگيزه اى و فكرى، اين يك. «توجيه و تأويل آياتی كه شرطيت ايمان را با عمل صالح بيان نموده است» يكى ديگر از سور مختصر قرآن كه آن راجع به خود خداست، اين راجع به پيغمبر است، آن يكى راجع به خود خداست. اگر گفتيد؟ )قل هو اللّه احد( او ثلث القرآن است، و ميدانيد در دو ركعت نماز شما اگر يك سوره را در دو ركعت نماز بخوانيد ثوابش كم ميشود ثواب نماز كم ميشود، جز سوره توحيد كه شما اگر در هر دو ركعت هم سوره توحيد بخوانيد ثواب نماز كم نميشود، اين هم مال خود خدا. يكى هم مال عوامل سعادت بشر. يكى مال پيغمبر، يكى خداى پيغمبر، و يكى هم مرد، تقسيم درست است. هر سه تا سوره هم كوچكتر است جزء سور كوچك است، البته سوره كوثر ظاهراً يك كمى كوچكتر از سوره والعصر است. به هر حال مرحوم علامه طباطبايى (قدس سره) در ذيل والعصر ميگويد: تمام معارف دينى در اين سوره هست، تمام معارف در اين سوره بيان شده است، )و العصر، ان الانسان لفى خسر، الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر([10]. لكن به نظر بنده ميآيد كه در اينطور از جاها، و اينطور از آيات كه شرطيت آمده است، اين ايمان، ايمان به همان صلاحيت عمل است. بعبارت اخرى، از اين آيات قرآنيه برميآيد كه استحقاق ثواب اخروى و كمال معنوى دو تا ركن دارد: حسن فعلى و ديگرى حسن فاعلى. حسن فعلى اينكه اين عمل خودش فى حد نفسه شايسته باشد، شما زير بغل يك نفر را ميگيرد از زمين بلند ميشود، شما نشستهايد يك پيرمردى وارد ميشود جايتان را به او ميدهيد و او تكيه ميكند، شما يك مظلومى را گرفتاريش را رفع ميكنيد، خوب اين خودش فى حد نفسه عمل صالح است، اين حسن فعلى. حسن فاعلى هم بايد باشد، يعنى آن آقايى كه اين كار را ميكند بايد باورش باشد اين كار شايسته است. اگر به خيالش اين كار ناشايست است و انجام ميدهد كمال روحى برايش نميآورد، مثل باب تجرى. اگر يك كسى يك عمل صالحى را به خيال اينكه ناصالح است انجام ميدهد، ميخواهد نيش بزند و خيال ميكند اينطورى نيش زدن است، گفت: عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد. ميگويند بعضى از مورخين نوشته اند كه يكى از خدمات بزرگ معاويه به على بن ابيطالب اين بود كه على را خيلى محبوب كرد در نظر علاقمندانش، چون آنها هى دشمنى كردند و دوستان اميرالمؤمنين هى اظهار علاقه كردند. خوب اين كسى كه به عنوان بدى اين كار را انجام ميدهد، اين تكامل روحى پيدا نميكند، اين كمال روحى ندارد. اين چه فرقى ميكند از نظر روحى با آن كسى كه بدى را انجام ميدهد. بين متجرى و بين عاصى در اينكه روح ترقى نميكند، جان انسان نورانيت پيدا نميكند در اين جهت فرقى بين عالم بأنه ظلم، و يا جاهل بأنه ظلم نيست. به خيالش دارد نيش ميزند، به خيالش دارد لهش ميكند، به خيالش دارد ميكوبدش براى همه قدرتهاى دنيا چون همه قدرتهايش هم چيزى نيست، با همه قدرتهايش غصهاش بيشتر است، چون وقت جان دادن قابض ارواح كه ميآيد ميخواهد ازش بگيرد ممكن است دين هم بدهد. حالا هى فكر ميكند حالا چطور خواهد شود اين كمال روحى ندارد، كمال روحى مال وقتى است كه عمل در خارج شايسته باشد من هم او را شايسته بدانم اگر ميدانم شايسته نيست و ظلم است كمال روحى نميآورد، اگر شك دارم كه ظلم است و يا صلاح است باز هم ميآورم معلوم ميشود آدم لا اوبالى هستم گفت نشسته بود توى كشتى گفت حاجى مالمذهب؟ اين بيچاره سواد عربى و فارسى اش خيلى وارد نبود يك كلمه «لا» بلد بود گفت: «لا»، گفت حاجى لا مذهب؟ حالا اين آدمى هم كه اگر عمل چه صالح باشد و چه فاسد انجام ميدهد اين هم بقول ما اصفهانيها حر حرى مذهب است؛ براى اينكه اين هم باك ندارد، اين هم كمال روحى پيدا نميكند. «غنای مطلق از آنِ خداوند است و همه موجودات محتاج و نيازمند» كمال روحى كه منجر به تكامل در جهان بعد از مرگ است )و لكم فيها ما تشتحى انفسكم و لكم فيها ما تدعون نزلاً من غفور رحيم [11](اصلاً بي واسطه است هيچ واسطه نميخورد. جهان ماده و طبيعت واسطه دارد، همه به هم محتاج هستيم، و همه محتاج به ذات بارى، همه هرچه داريم از همديگر داريم رفقا يادتان باشد؛ هر كسى در حد خودش بايد فكر كند من هرچه دارم از ديگران دارم خودم هيچ ندارم، و اگر انسان فكر كرد خودش هيچ ندارد حق ديگران را هم اداء ميكند مغرور نميشود، متكبر نميشود، عصبانى نميشود، همه چيز مال ديگران است، همه به هم احتياج داريم، اين نيست كه يك كسى فكر كند من به هيچ كس احتياج ندارم. بقول مرحوم راشد (قدس اللّه روحه) مرحوم راشد در يكى از سخنرانيهايش دارد كه يك نفرى اگر يك دانه زير پوش تنش كرده و توى يك اتاق خوابيده يك ليوان آب هم گذاشته بالاى سرش بگويد من به هيچكس احتياج ندارم اين همه وجودش احتياج است به آن بنا، آجر پز، معمار، آن پديد آورنده نخ، تهيه كننده زير پيراهن، احتياج دارد به كننده چاه قنات و آب لولهكشى، و تهيه كننده ليوان، به همه آنها احتياج دارد مخصوصاً در زندگى اعتبارى، در زندگى اعتبارى هيچكس هيچيى از خودش ندارد. اگر آدم مهم ميشود و شخصيت اجتماعى پيدا ميكند مال ديگران است، چون ديگران برايش احترام ميگذارند. فلذا آدمهاى كه ديگران برايش احترام ميگذارند شخصيت پيدا ميكند نميگذارند نه، چرا ديگران احترام ميگذارند؟ چرا ما بايد به همديگر احترام بگذاريم؟ به خاطر اخلاق اسلامى به خاطر الگو قرار دادن ديگران براى ديگران، به هر حال آدم اگر عملى را شك دارد كه صالح است يا ناصالح، كمال روحى پيدا نميكند نميشود كه در روز قيامت همه چيز را بيواسطه برايش بدهند؛ آنجا ديگر جهان جهان احتياج نيست )و لكم فيها ما تشتحى انفسكم و لكم فيها ما تدعون نزلاً من غفور رحيم( از آن طرف اگر بنا شد كه نه، عمل نا صالح انجام ميدهد ميداند ناصالح است و انجام ميدهد آن هم در ضلالت فرو ميرود، و در درك اسفل فرو ميرود، و بقول شهيد مطهرى انسان اگر گرفتار اعوجاج و انحراف شد هى فرو ميرود و فرو ميرود ايشان يك تعبير دارد ميگويد: )ثم رددناه اسفل السافلين([12] اين حال است ما كه معنا ميكنيم ميگوييم: اسفل السافلين. ميگوييم: يك جايى است مرحوم شهيد مطهرى (قدس سره) خيلى قشنگ ميگويد، ميگويد: هى فرو ميرود، هى فرو ميرود، آدم اگر عادت به گناه كرد گناهان كوچك اول است، بعد هم گناهان بزرگ است، بعد هم به جايى ميرسد همه انسانها ميشود حجاج بشود، همه انسانها ميشود يزيد بن معاويه بشود، همه انسانها ميشود شمر بشوند، همه انسانها ميشود عبدالرحمن بن ملجم بشوند، غير از ائمه معصومين عليهم السلام، همه انسانها اين زمينه را دارد اين متن قرآن است حجاج وقتى شيعه اى در خون خودش دست و پا ميزند او لذت ميبرد. «كفايت حُسن فاعلی در اعمال صالحه» پس بنابراين، ايمان به صلاحيت عمل آن حسن فاعلى است. و اين سرى از آيات ناظر به حسن فاعلى است. عرض كردم دليلش هم اين است شما نميتوانيد به معناى ديگرى حمل كنيد هيچ قرينه اى بر معناى ديگر وجود ندارد آيات قرآن متعلق ايمانش فراوان است، و شاهد دوم )و العصر ان الانسان لفى خسر الا الذين آمنوا( شما ميگوييد الا الذين آمنوا الا الذين اعتقدوا الوهيت را و رسالت رسول اللّه اين اولاً، باقى ديگر اديان چه ميشود؟ اين يك شبهه. پس اديان گذشته چه ميشود چون)و العصر انّ الانسان لفى خسر( مال حالا كه نيست. «كفايت حُسن فاعلی در اعمال قاصرين» ثانياً: اين قاصرهاى كه از نظر قصورشان تبليغى برايشان نرسيده، كسى نبود كه برايشان حرفى را بزند، اينها به يك محيطى بزرگ شدند كه هيچى را قبول ندارند، امّا آدم بسيار خوبى است هيچ كسى از دستش اذيت نميشود، صداى تك تك ساعتش را فرض كنيد كم ميكند كه مبادا همسايه ديوار به ديوار از صداى تك تك ساعتش ناراحت بشود. زندگى اش خدمت به خلق است، سراپا زندگى اش خدمت به خلق است، اعمال صالحه و حسن فاعلى. اين آدم را شما ميگوييد ضرر كرده يانه؟ يكى ميگويد آنطور كه شما معنا ميكنيد: آره، چرا اينجا كه ميرسيد حاشا ميكنيد؟ )و العصر ان الانسان لفى خسر الا الذين آمنوا( يعنى آمنوا به حقايق الهيه وحى شده به انبياء، آن كه لم يؤمن قصوراً، قصوراً به آن نرسيده است آن ضرر كرده يا ضرر نميكند؟ قرآن كه ميگويد ضرر كرده اين ضرر كرده است يانه؟ ميگويم ضرر نميكند، مثل مؤمن ميماند. فرض اين است عملها مثل هم هستند ضرر نميكند، اگر ميگوييد ضرر ميكند ظلم است اگر شما ميگوييد: )والعصر انّ الانسان لفى خسر الا الذين آمنوا( و الا الذين نظروا فى روضة الكافى... و الا الذين كه منتهى الامال و خزينة الجواهر ديده است، ميگوييد الا اينها همه در ضرر و زيان هستند، يعنى آن قاصرهاى كه همه اعمال شايسته انجام ميدهند همديگر را هم به حق و به صبر و خويشتن دارى دعوت ميكنند آنها ضرر كردند يا نه؟ اگر ميگوييد ضرر كردند خلاف عقل است براى اين كه منشأ ضررشان خداست خلاف عدل است چرا ضرر كردند، او اصلاً نميداند. پس اين آمنوا يعنى حسن فاعلى، يعنى ايمان به اين كه اين عمل، عمل صالح است، هركسى كه يك كارخيرى را با علم به اين كه كار خير است انجام داد اين در ضرر و زيان نيست، چه از كسانى باشد كه عالم است و همه چيز را ميداند و عامل، چه نه، مسائلى را نميداند و انسان شايستهاى است. المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه و قلمه و ...همه اينها المسلم من سلم المسلمون من يده، و لسان اسلام اين است )ان الدين عند اللّه الاسلام([13]. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- محمد (47) : 1 الي 3. [2]- انفال (8) : 15 الي 18. [3]- انعام (6) : 82 . [4] - اعراف(7):97. [5]- بقره (2) : 285. [6]- رعد (13) : 28. [7] - نحل(16):97. [8] - عصر(103):1 الي 3. [9]- كوثر(108) : 1 الي 3. [10]- عصر(103) : 1 الي 3. [11]- فصلت (41) : 31 . [12]- تين (95) : 5. [13]- آل عمران (3) : 19.
|