نقل اجماعات پيرامون اينكه اصل در متنجس و نجس حرمت انتفاع است
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 40 تاریخ: 1380/10/9 بسم الله الرحمن الرحيم ديروز ما عرض كرديم كه به ترتيب مكاسب محرمه امام بحث را قرار ميدهيم در مواردى از اعيان نجسه و متنجسه كه در روايات آمده است. امّا وقتى مطالعه ميكردم ديدم كه امام هم يك مطلبى را توجه نفرمودهاند و غفلتى از او شده است در اينجا ما بايد آن را متعرض بشويم. و آن مطلب اين است كه: براى حرمت انتفاع به اعيان نجسه و متنجسه (همانطورى كه در عبارت امام هم آمده است) استدلال شده به كتاب و روايات و اجماع. بحث كتاب و بحث روايات در مكاسب محرمه امام آمده است و متعرض هم شديم. حتى بحث استفاده قاعده كليه بر حرمت انتفاع از نجس و متنجس از روايات در موارد مختلفه او را هم متعرض شديم. امّا بحث اجماعاتى كه به آن استدلال شده است امام آن را متعرض نشدهاند و جواب بدهند، ما براى اين كه بحث از نظر تتبعى هم مورد دقتمان قرار بگيرد و يك مقدار به عبارات اصحاب هم آشنا بشويم من آن بحث را ميخوانم آن وقت كه تمام شد ميرويم دنبال مواردى كه در روايات آمده است. اصل اين كلام كه اصل در نجاسات و متنجسات حرمت انتفاع است آنى كه ما ميدانيم اصل در اين و اولين كسى كه در اين مسأله حرف زده و مفصل بحث كرده است صاحب مفتاح الكرامة است. « نقل و نقد كلام مفتاح الكرامة در اين مسأله » من حالا عبارت مفتاح الكرامة[1] را ميخوانم كه مدعى اصل است: بعد از آنى كه ايشان يك مطلبى را ميفرمايندميفرمايد: «فانه نافع فيما ندّعيه من عدم جواز الانتفاع بشىء من النجاسات التى لاتقبل التطهير الاّ فيما خرج بالدليل و ذلك لانا نقول بان الاصل فيما نجس و لم يقبل التطهير التحريم و عدم الانتفاع به فى شىء اصلاً [بعد در پاورقى هم ميگويد:] «الاصل هنا بمعنى القاعده لانه دعى عليه الاجماع كما ستسمع منه» [اصل بمعناى قاعده است نه اصل عملى] لانا نقول بانّ الاصل فيما نجس و لم يقبل التطهير و عدم الانتفاع بشىء اصلاً كما اشار اليه شهيد فى قواعده عند الكلام على تعريف النجاسة [وقتى خواسته تعريف نجاست را بكند از او هم بر ميآيد كه اصل در نجس غير قابل تطهير اين است كه همه منافعش حرام است] و فخر الاسلام فى الايضاح كما ستسمع و كأنه مأخوذ مما نبه عليه المصنف فى التذكره و نهاية الاحكام من اَنّ الاصل فيما حرم على الاطلاق ان يكون نجسا [علامه فرموده هر چيزى كه بطور كلى حرام شده است يعنى همه منافعش حرام شده لازمه حرمت همه منافع اين است كه نجس باشد يعنى ملازمه است بين حرمت جميع منافع و بين نجاست ما نداريم چيزى كه همه منافعش حرام باشد ولى در عين حال نجس نباشد ميگويد اصل در اين حرف اين است كه ديگران آمدند گفتند كه نجاسات انتفاع از آنها بطور كلى حرام است.] و اليه اشار الراوندى فى فقهه و صاحب الغنيه و السرائر كما ستسمع و به صرح جمع منهم صاحب المسالك و قد افصحت عباراتهم بعدم الانتفاع بالنجس [عبارات فقهاء هم ظاهر است در اين كه از نجس نميشود استفاده كرد] قال الشيخ فى النهاية كل طعام و شراب حصل فيه شىء من الاشربة المحظوره او شىء من المحظورات و النجاسات فان شربه و عمله و التجارة فيه و التكسب و التصرف فيه حرام محظور و جميع النجاسات محرّم التصرف فيها و التكسب على اختلاف اجناسها [اين عبارت نهايه شيخ] و اصرح من ذلك كلامه فى اطعمة الكتاب المذكور. (در اطمعه نهايه) و مثله فى المقامين [يعنى هم در هردو مقام يعنى هم در كتاب الطهارة ظاهراً و هم در اطعمه كتاب يا در اين كه نه نجاسات محرم الانتفاع است] ما فى السائر و نحوه ما فى المقنعه و المراسم و المبسوط (ظاهراً مقامين يعنى هم اطعمه و كتاب التجارة،) و قالوا ايضاً الاعيان النجسة و ما ينجس بمجاورتها و لا يمكن غسله و لا تطهيره بالماء لا ينتفع بها سوى الادهان لفاعدة الاستصباح بها تحت السماء و لا يجوز الانتفاع بها [يعنى به ادهان] فى غير الاستصباح تحت السماء و قد طفحت بذلك و نحوه عباراتهم كما ستسمع [كه اينها در باب دهن متنجس آمدهاند گفتهاند كه او فقط استفادهاش به استصباح تحت سماء حلال است] و اوضحها عبارت المقنعه و النهاية والخلاف و السرائر فان هذه اللعبارات الاربع صريحة لا تقبل التأويل حيث قيل فيها (در اين چهار كتاب) لايجوز اكله اى الدهن النجس و لا الانتفاع به بغير الاستصباح كذا فى الخلاف [او هم گفته است و لا انتفاع بغير استصباح] و ادعى بعد ذلك و الاجماع و الاخبار و ظاهره انهما على جميع ما ذكر [ظاهرش اين است اجماع و اخبارش به همه آن چيزهائي است كه گفته است يعنى انتفاع به غير استصباح جايز نيست و فقط با استصباح جايز است] و هو ظهور لا يكاد ينكر و نحوه ما فى بقية العبارات و لا قائل بالفرق بين الدهن و غيره [پس اينها ميگويند دهن لا يجوز الانتفاع به الاّ فى الاستصباح، چون فرق بين دهن و غيرش هم نيست پس همه جا اينطورى است، همه اعيان نجسه و متنجسه كه قابل تطهير نيستند همين حكم را دارند. چون قائل به فرقى نيست] و قد تأمل فى ذلك [يعنى اين كه اصل در اعيان نجسه و متنجسه حرمت انتفاع است] و قد تأمل فى ذلك بعض المتأخرين كالمولى الاردبيلى و زعم ان الاصل جواز الانتفاع بها الاّ ما خرج بالدليل [او گفته اصل آن طرف قضيه است كه جائز است انتفاعش] الاّ ما خرج بالدليل كالانتفاعات الموقوفة على الطهارة [بله نماز نميشود با آن خواند، نميشود آشاميد، نميشود خورد. انتفاعات موقوفه بر طهارت مستثناست.] أو ما دلّ الدليل على المنع منه مطلقا كالميتة، [يا آنى كه اصلا دليل از اوّل آمده خارجش كرده گفته هيچطور انتفاعى ازش نميشود گفت] و هذا الاصل مقطوع بخبر تحف العقول و رسالة المحكم و المتشابه و اجماع شرح الارشاد لفخر الاسلام و التنقيح و كذا اجماع الغنيه بل و اجماع الخلاف المذكور آنفاً و اخباره [اين اصل با روايت تحف العقول، با رساله محكم و متشابه، اجماع شرح ارشاد و تنقيح و غنيه و بلكه اجماع خلاف و اخبار مقطوع است] و هى معتضدة بالشهرة المعلومة [يعنى اين روايات اخبار يا كل اجماعات] معتضدة بالشهرة المعلومة التى كادت تكون اجماعاً] ففى الخبر المشار اليه [يعنى خبر تحف العقول] أو شىء من وجوه النجس فهذا كله حرام و محرم لأن ذلك كله منهى عن أكله و شربه و لبسه و ملكه و امساكه و التقلب فيه فجيمع تقلّبه فى ذلك حرام [راجع به وجوه نجس روايت تحف العقول اينطور گفته است] و امّا اجماع شرح الارشاد و التنقيح فقد قالا فى بيان حرمة الاعيان النجسة انّما يحرم بيعها لأنها محرمة الانتفاع و كلّ محرّم الانتفاع لا يصح بيعه. امّا الصغرى فاجماعية [اين كه اعيان نجسه محرمة الانتفاع است. اين اجماعى است، أما الصغرى فاجماعية- ميگويد شرح ارشاد و تنقيح اينطورى گفتهاند] و القول بأن المراد حرمة الانتفاع بالبيع بعيد [اگر بگوييم مراد آن مجمعين حرمت انتفاع به بيع بوده است مفتاح الكرامة ميفرمايد اين بعيد است] و أما الغنية فانه قد شرط فيها فى صحة البيع [اينها كامپيوتر نداشتند مفتاح الكرامة، يك سيد بوده است و يك لا قبا با يك عمامه و يك جفت كفش و تقوا و بركت و عمر و حفظ آبروى روحانيت.] «نقل كلام مفتاح الكرامة در اين مسأله» - و أما الغنيه فأنه قد شرط فيها فى صحة البيع كون الشىء ممّا ينتفع به منفعة مباحة [ميگويد غنيه گفته يكى از شرايط بيع اين است كه مبيع داراى منفعت مباحه باشد] و احترز بذلك عن المنافع المحرمة [از منافع محرمه فرموده دورى ميجوييم، احتراز ميكنيم يعنى اينطورى است عبارتش و احترزنا از چه و چه، ميگويد گفتيم منافع محرمه تا چيزهايى كه منفعت محرمه ندارد بگوييم بيعش باطل است.] و احترز بذلك عن المنافع المحرمة و جعل منها كل نجس، [ظاهراً اين عبارت جور در نميآيد.] و احترز بذلك اى المنافع المحرمة، [عبارت بايد اينطور باشد. و احترز سيد بن زهره در غنيه به ذلك اى المنافع المحرمة و جعل منها كل نجس لا يقبل التطهير، مطلب سهل است. عبارت غنيه اينطورى است، ميگويد و احترزنا بالمنافع المحرمة عما يكون منافعه محرمة كالاعيان النجسة، عبارت اينطورى است حالا ايشان آمدند نقل به معنا كردهاند.] و احترز بذلك عن المنافع المحرمة و جعل منها كل نجس لا يقبل التطهير عدا ما اخرجه الدليل من بيع الكلب المعلم للصيد و الزيت النجس للاستصباح به تحت السماء ثم قال و هو اجماع الطائفه.»[2] اين يك صفحه از چندين هزار صفحه عبارت مفتاح الكرامه است. گفت آن وقت مشت و يا انگشت كوچك نمونه خروار است كه اينها چه بودهاند و خدا چه بركتى به عمرشان داده و خدا چطورى ميخواسته است فقه شيعه به وسيله آنها بماند؛ آنها محبوب خدا بودند خدا بهشان توفيق داده است. اگر ديديد ما توفيق نداريم بدانيد خدا به ما عنايت ندارد، اين صاف و پوست كندهاش اين است. اگر خداى ناخواسته كه به ضرر باشد كه ديگر هيچى آنكه مبغوض هستيم امّا بدانيم كه خدا به ما توفيق نداده است. در يك داستانى هست راجع به مهدى موعود عرض كنم شبيه اين، ميگويد موسى كليم و عيسى و اينها. اين را مرحوم آيت اللّه العظمى صدر در المهديش كه راجع به ولى عصر است نوشته است من خيلى سابق ديدم. آنجا دارد كه اينها گفتند خدا تو بناست كه يك نفرى را بياورى كه يملأ الارض قسطاً و عدلا... يك چنين آدمى ميخواهى بياورى! خوب معلوم است كه خيلى كار ثواب ميبرد، خيلى مرتبهاش بالاست. بشريت را به عدالت ميرساند و همه انسانها را عقولشان را كامل ميكند. گفتند خدا ميشود ما را او قرار بدهى، موسى گفت ميشود من را او قرار بدهى؟ من او بشوم، آن رجل يخرج الارض من بشوم. عيسى هم گفت من بشوم، ابراهيم هم گفت من بشوم، همه اين انبياء اولوالعزم وقتى ميديدند طمع ميكردند خوب جا دارد طمع كردن هم براى اين كه ميديدند اين همه ارزش و فضليت را ميتواند كسب كند. خطاب شد نه شماها به آن قابليت نرسيديد. درست است ابراهيم هستى، ابراهيم باش، موسى هستى، موسى باش، عيسى هستى، عيسى باش، امّا هنوز نرسيدى به آن قابليتى كه بتوانى اين همه فضايل را كسب كنى و روايات را آنجا از برادران اهل سنت هم نقل كرده، چون المهدى مرحوم آيت اللّه صدر، بزرگ پدر آقا موسى و آقا رضا او از اهل سنت نقل كرده است. حالا شبيه او را من اينجا عرض ميكنم با الهام از او، ميگويم ماها اگر نميتوانيم كارى بكنيم بدانيم قابليت نداريـم، لياقت نـداريم. با همه ابـزارى كه هست امّا قابليت نيست و لياقت نيست، هى بهانه را مياندازيم گردن نبود نميدانم چه... اينها بهانه است. لِمِّ مطلب اين است ما خودمان را نساختيم كه محبوب خدا باشيم و بتوانيم به فقه شيعه خدمتى بكنيم، يك دهم از خدمات اين بزرگان. شما مفتاح الكرامة را نگاه كنيد، همين يك بحث را نگاه كنيد ببينيد چه ميكند! هم تتبع است و هم تحقيق است با نبود هيچ وسيله اى، آن هم يك جلد و دو جلد نيست ده جلد است مفتاح الكرامة. دو جلدش كه اخيراً زمان آقاى بروجردى (قدس سره) چاپ شد، هشت جلدش هم قبلا چاپ شده بود. اينها حرفهاى مفتاح الكرامة است. حاصل كلمات ايشان به چند امر بر ميگردد: يكى به عبارات فقها كه ايشان مدعى است عبارات فقها روشن است و تنادى به صوت عال كه الانتفاع بالنجس و المتنجس مطلقا حرام الاّ ما خرج بالدليل، اين يك مطلب. دو: اخبار را ميفهماند بر اين معنا دلالت دارد، دلالت اخبار بر اين معنا. سه: وجود اجماعاتى كه اين معنا را بيان كرده است. اجماعاتى بر اين معنا يعنى بر اين كه اصل در هر نجس و متنجسى حرمت انتفاع است. چهار: شهرتى كه اين اخبار را تأييد ميكند. حاصل كل فرمايشهاى ايشان ساندويچى بخواهيم حالا برخورد كنيم بر ميگردد به اين چهار امر: 1ـ عبارات فقها 2ـ روايات 3ـ اجماعات مدعات در مسأله 4ـ شهرت محققه اى كه اين روايات را معتضد است و ضعف سندى اگر داشته باشد جبران ميكند. حـالا ما به قـدر بضاعت علمى خودمان و بركتى كه خدا ميدهد ميخواهيم راجع به اين مطالب بحث كنيم و ببينيم آيا حق با ايشان است كه اصل در نجس و متنجس حرمت انتفاع است، يا نه حق با مقدس اردبيلى است. «نقد كلام مفتاح الكرامة» گفت الحق مع ولدى و الشيخ معتمدى يا اينجا به عكسش است الحق مع الشيخ و السيد معتمدى، حالا ببينيم چه درميآيد از قضيه؛ چون سيد مفتاح الكرامة آقا سيد جواد است آن هم مقدس اردبيلى، حالا يا الحق مع ولدى و الشيخ معتمدى مقدس معتمد مدقق، درِ حرم اميرالمؤمنين(ع) رويش باز ميشده است مقدس اردبيلى ميرفته است. گفتند دلب را كرد توى چاه آب بكشد طلا در آمد، گفت احمد آب ميخواهد نه طلا؛ يا او معتمد است يا حق مع ولد يا به عكس است. امّا اوّل اجماعات، ما حالا اوّل ميرويم سراغ اجماعاتى كه اساس بحث ما بر آن است. يكى از اجماعات كه در عبارت ايشان هم آمده است اين اجماع غنيه است. عبارت غنيه اين است: «و كل نجس لا يقبل التطهير عدا ما اخرجه الدليل- فرموده گفتيم منافع محرمه براى اينكه بيرون برود چيزى را كه منفعت محرمه ندارد، آن وقت مثال زده است- كل نجس لا يقبل التطهير كل نجس لايقبل التطهير» منفعت محلله ندارد، همه منافعش حرام است بنابراين بيعش باطل است و حرام است. عدى ما اخرجه الدليل مگر آنهايى را كه دليل بيرون برده «من بيع الكلب المعلم للصيد و الزيت النجس للاستصباح به تحت السماء، ثم قال: و هو اجماع الطائفه» من ديگر چون آن غنيهام در اين جوامع الفقهيه بود خيلى بزرگ بود ديگر نتوانستم بياورم، شما خودتان بعد مراجعه كنيد. البته جدا جدايش را هم داشتم امّا آن را ديگر نرسيدم بردارم. گفت سه تا خانه بود دو تايش خراب بود يكيش سقف نداشت. اين و هو به چه بر ميگردد؟ عبارت غنيه را مراجعه بفرماييد، عبارت غنيه اين و هو به چه برميگردد؟ سيد خواسته است و هو را برگرداند به اوّل تا آخر و قيدنا به اينكه منافع محلله باشد و احترزنا به از چيزى كه منافعش محرمه است كالنجس الاّ ما اخرجه الدليل. اين هو را خواسته است به همه برگرداند. امّا ظاهر اين است كه هـو به همه برنميگـردد اين هو به اين دوتا بر ميگردد بيع كلب معلم براى صيد و زيت نجس للاستصباح، اين به اين برميگردد. و ذلك لشاهدين يك شاهد كه با مراجعه به خود عبارت غنيه كه آنجا ديگر ميگويد و قيدنا و احترزنا اين و قيدنا واحترزنا خودش ظهور در اجماع دارد ديگر لازم نيست دوباره هم بگويد مسأله اجماعى است. ميگويد و قيدنا و احترزنا به عين نجس، واحترزنا به اعيان نجسه؛ پس به او برنميگردد اين و هو چون و احترزنا و قيدنا مُغنى است از اين اجماع. دو: اينكه آن كه بين اماميه و عامّه محل خلاف است اين دو مورد محل خلاف است و الاّ اينكه در بيع شرط منفعت محلله باشد اين دعوايى نيست. اعيان نجسه هم منافعشان محرمه است اين هم دعوا نيست. اختلاف بين شيعه و سنى در بيع الزيت است للاستصباح و بيع كلب المعلم براى صيد است، بعضى از عامه گفتهاند آنها هم جايز نيست. گفتهاند بيع الزيت للاستصباح هم جايز نيست، كلب معلم لصيد هم جايز نيست، ديگر خيلى داغ كردهاند اينجا. بعضى از عامّه گفتهاند اين دو مورد هم جايز نيست، مراجعه كنيد به عبارت خلاف شيخ ميبينيد كه محل اختلاف اين دو مورد است. اصل قيديت منفعت محلله در صحت بيع، اصل اين كه اعيان نجسه منافع محرمه دارند نه محلله، اين محل بحث نيست اصلا محل خلاف نيست. پس اين و هو اجماع الطائفه با كلمه طائفه اين ناظر به آن اختلاف است، ميگويد اين دوتا اجماعى است. پس يكى با مراجعه به خود عبارت غنيه، قيدنا و احترزنا، يكى اين كه اين دو مورد محل خلاف است، اين دو مورد را ميگويد و هو اجماع الطائفه در مقابل عامّه. شاهد سوّم اين كه اصلا اينكه اجماع نميخواهد قيدنا منافع محرمه باشد و احترزنا به اعيان نجس براى اين كه اعيان نجس منافع محرمه دارند. اين قيدنا و احترزنا اصلا با اجماع باهم ديگر سازگاري ندارد؛ اين مال اين عبارت كه خيلى مرحوم سيد به اين عبارت تكيه فرمودهاند. امّا اجماع شرح ارشاد و تنقيح كه عبارتشان را ايشان هم نقل كرده است. و امّا اجماع شرح الارشاد و التنقيح شيخ هم در مكاسب نقل كرده است، گفتهاند كه بيع اعيان نجسه حرام است، چرا؟ براى اين كه انتفاع به آنها حرام است، پس بيعشان هم حرام است. انتفاع حرام است أما الصغرى فاجماعية. «نقد اجماعات مطروحه» من دوباره عبارت را بخوانم، ميفرمايد: قالا فى بيان حرمت اعيان آنوقت عبارت سيد را ميخوانديم آن طرف قضيه را ميخواستيم، حالا عبارت را ميخوانم كه به آن اشكال كنم. «فقد قالا فى بيان حرمة اعيان نجسه انما يحرم بيعها لأنها محرمة الانتفاع و كل محرّم الانتفاع لايصح بيعه، أما الصغرى فاجماعية»، درست است اين عبارت اينجا درست است. لكن عبارت تنقيح يك اضافهاى دارد كه آن اضافه در عبارت سيد و همينطور در عبارت مرحوم شيخ نيامده و آن اضافه به نظر من قرينه است بر اين كه اصلا اين حرمت انتفاع حرمت انتفاع در منافع مقصوده است يعنى اكل و شرب نه كل منافع. در تنقيح عبارتش يك ذيلى دارد كه آن ذيل قرينه است بر اين كه اين بحث حرمت الانتفاع كه اجماعي است اين حرمت انتفاع در منفعت مقصوده است، مثل لحم خنزير براى خوردن، نميدانم دهن متنجس غرض از او خوردن است، روغن خوردنى را كه نميآيند با آن روغن چراغ درست كنند. صفحه 5 از تنقيح جلد 2 جزء دوّم، قوله الاول: في بيان حرمة الاعيان النجسه [كالخمر و الانبذه] انّما يحرم بيعها لأنها محرّمة الانتفاع و كل محرمة الانتفاع لا يصح بيعه، أما الصغرى فاجماعيه [اين تا اينجايش درست است. آن ذيلى كه هست اين است] و امّا الكبرى فلقول النبى(ص) [(نميخواهيد صلوات بفرستيد؟ نثار روح سيد جواد و مقدس و امام كه به ما ياد داد دنبال آنها برويم يك صلوات هم بفرستيد براى همهشان)] فلقول النبى(ص) لعن اللّه اليهود حرمت عليهم الشحوم فباعوها[3] [ميگويد كبرى براى اينكه پيغمبر فرموده است خدا لعنت كند يهود را پى ها برايشان حرام شد اينها آمدند فروختند] علل استحقاق اللعن ببيع المحرم فيتعدى الى كل محرم الانتفاع به لما رواه ابن عباس عن النبى(ص) ان اللّه اذا حرم شيئاً حرم ثمنه» اين روايتى كه راجع به يهود آمده با اين ان اللّه اذا حرم شىء حرم ثمنه در همان حرام يا ان اللّه اذا حرم شىء حرم ثمنه ولو تا هر جايى ولو منافع محللهاش. ان اللّه اذا حرم شىء حرم ثمنش را در همان چيزى كه حرام است. عرف اين را ميفهمد مثل تعليق حكم بر وضع كه مشعر عليّت است. عرف ميفهمد ان اللّه اذا حرم شيئاً حرم ثمنش را در همان جهتى كه حرام است نه بطور كلى. در باب شحوم خوردنش حرام بوده است، بيع آنها براى خوردنش ميشود حرام. اين دوتا جملهاى كه در اين ذيل آمده است شما بگذاريد كنار حرف ايشان لأنها محرمة الانتفاع خمر انبذه و كل محرمة الانتفاع لايصح بيعه به نظر ميآيد قرينه است بر اين كه اين حرمت انتفاع يعنى حرمت انتفاع مقصود. هر چيزى به اعتبار خودش، يك كسى دو منفعت مقصود دارد يك چيزى پنج منفعت مقصود دارد. نه اين كه بخواهد بگويد صغرى اجماعي است يعنى حرمت جميع انتفاعات، به نظر بنده نقل اين دوتا حديث در بيان كبرى قرينه است بر اين كه مرادش از معقد اجماع حرمت انتفاع به منفعت خاصّه است نه به جميع منافع مقصوده. اگر گفتيد نه چنين قرينيتى ندارد، ديگر يك قدرى بيا باهم برويم مماشات كنيم لاأقل از اينكه احتمال قرينيت در آن وجود دارد، احتمال دارد قرينه باشد وقتى احتمال داشت اجماع شما ثابت نميشود. امّا اجماع خلاف براى فردا، عبارات اصحاب را مطالعه كنيد براى فردا. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- مفتاح الكرامة 13 : 42. [2]- مفتاح الكرامة 12: 42 الي 44. [3]- التنقيح الرائع: فيما يكتسب به في الأعيان النجسة 2 : 5.
|