بيع ميته ای كه ذی نفس سائله نيست
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 51 تاریخ: 1380/10/26 بسم الله الرحمن الرحيم نتيجه بحث اين شد كه بيع ميتة اگر داراي منفعت محللة است و منفعت محللة هم ماليّت ميآورد جائز است و چون ماليّت هم دارد صحيح است. و امّا اگر منفعت محرّمه دارد بيعش حرام است و يا منفعت محلّله دارد ولي موجب ماليتش نشده باز هم بيعش حرام است و غير صحيح. بحث بعدي راجع به ميتهاي است كه ذي نفس سائله نيست، هذا كله در ميتة نجس، يعني ذي نفس سائلة و اما ميتهاي كه ذي نفس سائله نيست بيعش جائز است و صحيح است و براي بيان مطلب من اكتفا ميكنم به خواندن عبارت مكاسب و ديگر اضافه بر آن بحث نميكنيم، مكاسب شيخ (قدس سره) در ذيل مسئله پنجم دوتا فرع دارد، فرع دوم. «نقل كلام شيخ در اين مسأله» الثاني: «ان الميتة من غير ذي النفس السائلة يجوز المعاوضة عليها اذا كانت ممّا ينتفع بها او ببعض اجزائها كدهن السمك الميتة للاسراج و التدهين لوجود المقتضي و عدم المانع لانّ ادلّة عدم الانتفاع بالميتة مختصة بالّنجسة [و همينطور ادله حرمت بيع ميتة مختص به نجسة است.] لان ادلة عدم الانتفاع بالميتة و كذا ادلة حرمت بيعها مختصة بالنجسه و صرح بما ذكرناه جماعة و الظاهر انه مما لا خلاف فيه»[1] بعلاوه از اين كه در روايات هم داريم كه ميگويد من با ماهيهيا جلود شمشير درست ميكنم، ميگويد لا بأس به، در همان ابواب مايكتسب به رواياتش آمده اين تمام كلام در ميتة. « انتفاع به كلب » و امابحث بعدي بحث كلب است، درباره كلب از حيث احكامي كه مورد تعرض قرار ميگيرد و از نظر شمول اخبار و عدم شمول اخبار و فتاواي فقها علي اقسام، الكلب من حيث شمول اخبار و فتاواي فقها احكامي را كه دارد علي اقسام. 1- از آنها كلب سلوقي است سلوق همان جوري كه از قاموس نقل شده يك قريه بوده كه سگهاي شكاري را از آن جا ميآوردند و كلب سلوقي تعبير ميشود كه فارسي اش تازي است، تازي شكار، دست و پاهاي كوچكي دارند و سرعت دارند و در دوندگي خيلي سرعت دارند، فارسي اش تازي است و تركي و انگليسي را من نميدانم، كلب سلوقي كلبهايي است كه معد بودند از براي شكار. و يعبر عنه به فارسي به تازي. 2- كلبهايي كه از آنها انتفاع برده ميشود به انتقاع صيد يا به منافع ديگري، كلبهايي كه ينتفع بها بالصيد يا به جهت ديگري مثل حفظ شاةها كلب الماشية يا براي حفظ خانه ها، كلب الحائط يا مثلا زراعتها، كلب الزراعة يا نه استفاده ميشود از آنها براي تشخيص موادي كه حمل و نقلش مثلا قاچاق است. سگهايي هستند كه مثلا بو ميكنند و ترياك و مواد مخدر را بدست ميآورند به هر حال سگي كه ازش استفاده ميشود چه استفاده اصطياد، چه استفاده حفظ زراعت و باغ و شاة، چه استفاده كشف ماده جرم و موادي كه اين ها جرم هستند و يا منافع ديگري كه ممكن است حالا باشد ويا فردا پيش بيايد، به هر حال اين يك قسم از كلاب است. 3- از كلاب، آن كلابي است كه براي تفريح و براي لعب نگاه داشته ميشود، نگه ميدارند آنها را براي اين كه با آنها بازي كنند، انس بگيرند اين هم يك قسم از كلاب هستند يك قسم ازكلاب آن كلابهايي هستند كه در باغهاي وحش نگهه داشته ميشوند براي اين كه نمونه سگها و نمونه حيوانات را آن جا نگه دارند. اين هم يك قسم است كه اين قسم در مكاسب امام نيامده ولي اين خودش يك قسم به خصوصي است حالا بعد معلوم ميشود چرا از نظر حكم و ادله باهم فرق ميكند. اين چند قسم حالا؟ پس احدها الكلب السلوقي، و دومي از آنها كلبي كه ينتفع به، به اصطياد يا غير اصطياد، از منافع سوم كلبي كه در خانه نگه داشته ميشود لعب و انس با او، سگبازي هايي كه متعارف است، چهارم سگي كه نگه داشته ميشود در مكاني براي حفظ انواع سگها كه امروزه به آن ميگويند باغ وحش، پنجم سگهايي كه به درد نميخورند، حالا يا بدر نميخورند از باب اين كه عقورند و هار و اگر كسي را گاز گرفتند او هم هار ميشود و مرض مسري دارند يا از باب اين كه ديگر پير و فرتوت و افتاده شده اند ديگر اصلاً به درد هيچي نميخورند، اصلاً از سَگِيّت هم افتاده اند، ديگر حالا بوسيله پيري اصلاً پارس هم نميكنند يا به قول افراد اين قدر ديگر دستي شده اند كه ديگر با هر كسي ميرود با هر كسي ميآيد اصلا ديگر حالت سَگيّت خودش را از دست داده است، وِل هستند خلاصه سگهاي ولگرد كه حالا يا ولگردهايي كه مُوزي هستند، يا ولگردهايي كه موزي نيستند، حالا يا از باب كبر سن يا از باب اين كه خلاصه ارتباط داشتهاند. پس سگ ها به اعتبار احكام و شمول روايات و ادله و فتاوي (بحث اجتهادي) اين اقسام را دارند شما نگوئيد كه آن شد سگ، اگر ميخواهي بشماري چرا سلوقي را يك قسم كردي، خوب سگهاي ديگر را هم بياور، قسم كن بعضيها سفيد رنگ هستند و بعضها سياه رنگند، بعضيها زرد رنگ هستند؛ نه ما تقسيم مان به اعتبار اختلاف در اجتهاد و اختلاف در بحث و احكام آنهاست نه بخواهيم اقسام سگها را بعنوان يك آدمي كه سگها را بخواهد تقسيم كند تقسيم بندي كنيم، اين پنج قسم. « بيع كلب » قسم اول بعني كلب سلوقي، قدر متيقن از روايات و اجماعات و فتاواي اصحاب به جواز بيع است. قدر متيقن از روايات و فتاوي و اجماعات بر جواز بيع قدر متيقينش تازي شكاري است، كلب سلوقي و اينِ كه شيخ اعظم نقل ميكند از عمّاني كه عمّاني بيع كلب را مطلقا غير جايز دانسته (عن العماني من اطلاق المنع) بعد خودش توجيه ميكند، ميفرمايد: اين اطلاق ايشان هم شامل كلب سلوقي نميشود مرادش كلب سلوقي نيست به هر حال اگر هم باشد فقط ايشان مخالف است و روايات و اجماعات و فتاوي اصحاب و قواعد بر خلافش است (هم روايات هم قواعد بر خلافش است). حكم بقيه اقسام كلاب از نظر جواز بيع يظهر بعد از بحث در اخبار و نظر به اخبار (يظهر بالنظر و البحث في الاخبار) با روايات حكم آن چهار قسم ديگر معلوم ميشود. بلكه لقائل ان يقول كه يك قسم هم كه شيخ اين را هم دارد بل لقائل ان يقول كما ذكره شيخ (قدس سره) كه بيع كلبهاي قسم پنجم اين هم جائز نيست، سگ هار، سگ افتاده، سگي كه اصلاً سگي ندارد هيچ فايده اي ندارد در كوچه ها دارد ميرود حالا يك استخواني برايش مياندازند ميخورد آن هم قدر متيقن اخبار منع است. پس قدر متيقن اخبار جواز چي شد كلب سلوقي تازي شكار. قدر متيقن از منع و عدم جواز هم در فتاوي روايات كلبي است، كه لا ينتفع به، سگي اش را هم از دست داده است كاري از دستش بر نميآيد خلاصه نفعي ازش برده نميشود. ولـي براي روشن شدن حكم سه قسم ديگر لابد من النظر و البحث في الاخبار كه ببينيم كدامش جائز است كدامش جائز نيست. « نقل روايات مسأله » و اخبار مسئله علي طوائف منها: الطائفة الاولي ما تكون مطلقة و بطور اطلاق دلالت ميكند بر حرمت بيع كلب. بر حرمتش بطور اطلاق دلالت ميكند منها يا احدها موثقه سكوني باب پنج از ابواب ما يكتسب به صفحه 62 عن أبي عبداللّه قال: «السحت ثمن الميتة و ثمن الكلب و ثمن الخمر و مهر البغي و الرشوة في الحكم و اجر الكاهن»[2] اين يك روايت. دوم روايت حماد ابن عمرو و انس ابن محمد عن أبيه، عن جعفر عن آبائه عليهم السلام، روايت 9باب 5 صفحه 63 عن حماد ابن عمر عن أنس ابن محمد، عن أبيه، جميعاً عن جعفر ابن محمد، عن آبائه في وصية النبي لعلي(ع) قال: «يا علي من السحت ثمن الميتة و ثمن الكلب و ثمن الخمر و مهر الزانية و الرشوة في الحكم و اجر الكاهن»[3] اين هم يك روايت. ثالثها: حسنه حسن ابن علي وشّاء روايت 6 باب 16 صفحه 88 و عن عدة من اصحابنا، عن سهل بن زياد، عن الحسن بن علي وشا قال: سئل أبو الحسن الرضا(ع) عن شراء المغنية قال: قد تكون للرجل الجارية تلهيه و ما ثمنها الاّ كلب و ثمن كلب سحت و السحت في النار»[4]. بله در روايت ديگري در باب چهارده صاحب وسائل از حسن بن علي قاساني يك روايتي دارد در باب چهارده صاحب وسائل نقل كرده با همين سند منتهي عن حسن ابن علي القاساني، عن الرضا(ع) في حديث قال: و ثمن الكلب سحت»[5] امام سلام اللّه عليه در اين مكاسب محرّمه شان يك بررسي جيّدي نمودهاند راجع به اين روايت. ميفرمايد: و امّا آنچه كه در وسائل است حسن ابن علي قاساني روايت 2 باب چهارده ميفرمايد: اين تمام نيست؛ اين روايت، روايت نيست لعدم روايت لغير الوشّا في مقام من الكافي. كافي كه سند هردو است عن عدة عن سهل ابن زياد، عن حسن ابن علي، كافي فقط يك روايت بيشتر ندارد آن هم عن الوشا حسن ابن علي وشا. في المقام في الكافي الشريف (دقت داشته باشيد امام از كتاب كافي به كافي شريف تعبير ميكند) و عدم ذكر من حسن ابن علي قاساني في الرجال. پس حسن ابن علي قاساني نه در كافي روايت دارد و نه اصلا در رجال مطرح است. فهي عين رواية المتقدمة. پس اين عين همان روايت حسن ابن علي وشا است كما ان روايت العياشي في ذلك الباب عينها، روايت عياشي در همان باب كه روايت هشت باب چهارده باشد ميفرمايد: آن هم همين روايت حسن ابن علي وشاست چيز ديگري نيست. العياشي في تفسيره عن الحسن ابن علي وشا، عن الرضا(ع) قال: «سمعته يقول ثمن الكلب سحت في النار»[6] پس يك كسي خيال نكند ما سه تا روايت داريم، يكي حسن ابن علي وشّا عن ابن الحسن الرضا. يكي حسن ابن علي قاساني عن أبي الحسن الرضا. يكي آنچه كه در تفسير عياشي آمده عن الحسن ابن وشّا عن الرضا يك روايت بيشتر نيست عياشي نقلش كرده كافي هم از وشا نقل كرده، حسن ابن علي قاساني را كه وسائل در باب چهارده آورده اشتباه است نخير اصلا حسن ابن علي قاساني نه در رجال مطرح است و نه يك چنين روايتي در كافي دارد. به هر حال اين هم روايت سوممان. روايت چهارم صحيحه ابراهيم ابن ابي البلاد. روايت 4 باب 16 صفحه 87 قال: «قلت لابي الحسن الاول(ع) جعلت فداك ان رجلاً من مواليك عنده جوار مغنيات قيمتهن اربعة عشر الف دينار [چهارده هزار دينار قيمتش است] و قد جعل لك ثلثها [گفته اين مغنيها را بفرشيد يك ثلثش را براي أبا الحسن اول موسي ابن جعفر ببريد] فقال لا حاجة لي فيها ان ثمن الكلب و المغنّية سحت»[7] حالا اينجا بين پرانتز بگويم ممكن است كه اين يك نقشه بوده واقعه نبوده است كه يعني پول مغنيه را گفته ببرند، نه اين كه براي خدا بوده البته احتمال ميدهد نميدانسته براي خدا بوده ولي احتمال هم ميدهد ميخواسته كلك بزند، ميخواسته ببرد موسي ابن جعفر صلوات اللّه عليه قبول كند و بعد بگويد ببينيد اينها ميگويند كه زنهاي مغنيه چنين و چنان حالا خودش ثلث آن را گرفته است. خلاصه يك چيزي براي امام هفتم صلوات اللّه عليه درست بشود خوب امام هم كه خيلي زرنگ است اصلا نبايد گفت زرنگ است امام است، امام معصوم امام معصومه است. گفت: «لا حاجة لي فيها ان ثمن الكلب و المغينة سحت» اينها رواياتي است كه ما داريم. امام سلام اللّه عليه در مكاسبشان ميفرمايد هيچ كدام از اين روايات اطلاق ندارد. امّا آن رواياتي كه در باب پنج داشتيم كه ميگفت «السحت ثمن الميتة»[8] در باب پنج بود مثل موثقه سكوني يك حرفي است كه من سابق هم نقل كردم ايشان اينجا دارد ميگويد اين روايات در مقام بيان عد سحت است، نه در مقام بيان حكم ثمن الميتة، مثل اين كه شما ميگويد واجب ها نماز است و روزه است و خمس و زكاة. حرام ها شراب است و زنا و قتل نفس و... شما در مقام عد محرمات و عد واجبات هستيد، اين ديگر نسبت به آن چه شمرده شده يعني معدودها اطلاق ندارد. روايتي كه در مقام بيان عد اشياء است نسبت به خود اشيا و معدودها اطلاق ندارد، الواجبات ثمانية. الصلوة و الزكات و الخمس، اين اطلاق ندارد اين در مقام بيان هشت تاست نه در مقام بيان صلوة، هشت تا واجب را ميخواهد بگويد، المحرمات عشرة اين مقام بيان ده تا بودن حرام است، عدد حرام را ميخواهد بگويد مقام بيان معدود نيست، اخذ به اطلاق نميشود كرد. اين روايات مثل موثقه سكوني و روايت أنس بن محمد و حماد ابن عمرو اينها در مقام بيان عد هستند نه در بيان مقام معدود. فلذا اخذ به اطلاق در اين ها مشكل است نميشود گفت از آن استفاده مي شود كه هر سگي ثمنش سحت است. و امّا آن روايتهاي ديگر كه يكي از آنها روايت حسن ابن علي وشّاء است آن را هم ايشان ميفرمايد اطلاقش مشكل است. و لقد اجاد در بيان مسئله آن را هم ميفرمايد اطلاقش مشكل است براي اين كه اينجا قال: «قد تكون للرجل الجارية تلهيه و ما ثمنها الاّ ثمن كلب»[9] اين مقام بيان اين بوده پستي ثمن را بفهماند، ميخواهد دنائت ثمن مغنيه را بفهماند از ثمن كلب اسم ميبرد. يريد ان يبين دنائة ثمن مغنيه، فيقول ثمن مغنيه كثمن الكب و ثمن الكلب سحت و الاّ اصلاً بحثي از ثمن كلب كه در ميان نبوده. سائل از ثمن مغنيات پرسيد حضرت فرمود ثمن المغنيات ثمن الكلب، سگ زرد برادر شغال است. اين ميخواسته است دنائت را بفهماند نه اين كه مقام بيان حكم ثمن الكلب است. اجمالا ميخواهد دنائت ثمن المغنية را بفهماند ميگويد ثمن المغنية كثمن الكلب و ثمن الكلب سحت. در مقام بيان دنائت ثمن المغنية است نه در مقام سحتيت ثمن الكلب. آن روايت ديگر هم همين جور است، روايت ابراهيم ابن ابي البلاد فقال: «لا حاجة لي فيها ان ثمن الكلب و المغنية سحت»[10] ان ثمن الكلب و المغينه سحت باز اينجا هم به نظر ميآيد ميخواهد فقط دنائت را بفهماند نه اين ميخواهد بطور كلي حكم كلب را بيان كند كه ثمن الكلب و المغنية سحت. به هر حال اين روايات هيچ كدامش اطلاق ندارد كه بتوانيم ازش در بياوريم ثمن الميتة مطلقا حرام بحث بعدي طايفه دوم و سوم است انشاء اللّه (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- المكاسب 1: 16. [2]- وسائل الشيعة 17: 93، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 5، حديث 5. [3]- وسائل الشيعة 17: 94، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 5، حديث 9. [4]- وسائل الشيعة 17: 124، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 16، حديث 6. [5]- وسائل الشيعة 17: 118، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 14، حديث 2. [6]- وسائل الشيعة 17: 120، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 14، حديث 8. [7]- وسائل الشيعة 17: 123، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 16، حديث 4. [8]- وسائل الشيعة 17: 93، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 5، حديث 5. [9]- وسائل الشيعة 17: 124، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 16، حديث 6. [10]- وسائل الشيعة 17: 123، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 16، حديث 4.
|