ادله مرحوم نراقی در اشکال به مشهور که معاطات را لازم نمیدانستند
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 512 تاریخ: 1385/8/24 بسم الله الرحمن الرحيم صاحب مستند فرمود براي لزوم به وجوهي استدلال شده، يكي از اين وجوه عبارت «إنّما يحلل الكلام و يحرم الكلام» بود، ايشان ميفرمايد: «و عن الرابع بأنه ليس ظاهراً في مطلوبهم، بل لا محتملاً له، لأنه لا يلائم جعل قوله (إنما يحرم) تعليلاً لسابقه. [چون متن حديث اين است كه: أليس إن شاء اخذ و إن شاء ترك، قلت بلي، قال «لابأس إنما يحلل الكلام و يحرّم الكلام،»[1] اينجا بحث حليت است، بحث حرمت در كار نيست، مرحوم نراقی ميفرمايد روایت مناسب نيست. براي اينكه مورد حرمت نبوده تا روايت مناسب با او باشد.] بل المراد: أنه إن كان بحيث إن شاء أخذ و إن شاء ترك، و لم يقل ما يوجب البيع لابأس و إلاّ ففيه بأس لأنه يحرم و يحلل بكلام، فإن أوجب البيع يحرم و إلاّ فيحل، [معيار ايجاب بيع است،] كما ورد في صحيحة يحيي بن الحجاج: عن رجل قال لي: إشتر هذا الثوب أو هذه الدابة و بعنيها أربحك فيها بكذا و كذا، قال «لابأس بذلك، قال ليشتريها و لا يواجبه البيع قبل أن تستوجبها، أو يشتريها.»[2] [کلام در «إنما يحرم الكلام» به معناي لفظ نیست بلکه به معناي ايجاب بيع است، و این شبيه عرض ماست که حديث يعني صحبت قبل از بیع و التزام به بيع.] و قد ورد بهذا المعني في أحاديث أخر كصحيحة الحلبي عن الرجل يزرع الأرض فيشترط للبذر ثلثاً و للبقر ثلثاً قال «لا ينبغي أن يسمّي شيئاً، فإنما يحرّم الكلام.»[3] و نحوه في صحيحة سليمان بن خالد و رواية أبي الربيع شامي. [يك نكته اينجا عرض كنم كه اين «إنما يحرم الكلام» كه در روايات باب مزارعه آمده به معناي كراهت است، به قرينه صدر كه ميگويد «لا ينبغي» فتواي اصحاب بر كراهت است، بنابراين اين هم يك اشکال است در روايت قبلي كه «إنّما يحلل الكلام و يحرم الكلام،» حرمت اصطلاحي نیست، يعني كلام باعث كراهت ميشود، حداکثر دلالت برکراهت معاطات دارد صحيح است، اما باعث كراهت هست.] و عن الخامس، بأنه لا يدل إلاّ علي اللزوم و أين هذا من الحصر؟ بمنع الدلالة... بل إنّما هو لأجل تعيين المبيع في مقام لايمكن تعينه إلاّ باللفظ. فالمراد ذكر المبيع لفظاً مع أن اللفظ مختلفٌ في الروايات أيضاً،»[4] رواياتي كه میگوید: بخر يا اینگونه بگو، بگو حديد را ميخرم ، ميگويد خصوصيتي براي لفظ نيست، در صدد تعیین مورد معامله است. اين تمام كلام تا اينجا. خلاصه آنچه تا به حال گفته شد این است که صاحب مستند قدس سره معاطات را صحيح و لازم میداند. عمده دلیل ایشان دو امر است، يكي سيره مستمره تا زمان معصوم (سلام الله عليه) و عدم نهی، دوم عمومات حليت بيع و عموماتي كه لزوم و صحت از آنها فهمیده میشود. « عدم حجيت ظواهر در مقابل سيره و بنای عقلاء » عرض كرديم روايات و وجوهي كه به آنها استدلال شده بود ناتمام است، و اگر روايات ظهوري هم داشته باشد، چون نهی به صورت واضح در كار نبوده است، یا از سيره و بناء عقلاء يك نهی واضح نرسید است، نمی توان به روایات تمسک کرد چون بارها عرض كرديم ما ـ به تبعیت از امام (سلام الله عليه)،_ اگر شارع بناء عقلائي و سيره عقلائي را كه بخواهد ردّ كند، احتياج به ردّ واضح و آشكار دارد. نميتوان با يك يا دو روايت يك سيره را ردّ كرد، بايد به گونه ای نهی كند که واضح باشد شبيه نهی از عمل به قياس. و اين نه تنها مخصوص شرع نیست بلکه نسبت به تمام قانون گذاران و هر كسي كه بخواهد جلوي بنايي را بگيرد، ـ اگر نظرش معتبر باشد ـ بايد با نقلها و بيانهاي زياد جلوی آن را بگیرد. بعبارة اخري اين روايات که بر ظهور آنها استدلال شده است چون نهی در آنها واضح و زیاد نيست، همچنین سيره بر خلاف آنها است، قرينه است بر اينكه ظاهرشان مراد نيست. حتی میتوانی بگویی چون بناء عقلاء در رد سير و ابنيه بر اين است كه رادع با اعتضاد از نقلها، اعتضاد از عوامل نقلهاي زياد، با بيانهاي روشن بايد ردع كند، خود اين عقلاء ظواهري را اگر ببينند و طرفداران آن شارعي كه مدعي ردعش هستند، بر خلاف اين ظواهر عمل ميكنند، ظواهر هم بسيار ضعيف و اندك است، عقلاء اين ظواهر را حجت نميدانند. احتیاط بزرگانی همچون سید یزدی (قدس سره الشریف) در عدم لزوم معاطاة جای تعجب است، چونه ایشان در حاشیه مکاسب در لزوم معاطات احتیاط کرده و آن را احتیاطا، لازم نمیدانند. شيخ به خاطر زهد فراواني كه داشته است وقتي به معاطات ميرسد میگوید: سيره از سيره لااباليهاست، كه البته اين خود از يك حيث خلاف زهد است. يا در اصول راجع به اجماع منقول آن همه اشکال كرده است ولی در بحث معاطات راجع به لزوم و ملکیت آن ميگويد: قواعد لزوم را ميگويد اما رفع يد از اجماع مشكل است، اين اجماعات منقولهاي بر فرض تمام بودن اجماع منقول است، و خود شيخ در رسائل در بحث اجماع منقول آن را دچار اشکال میداند. البته مرحوم آشيخ اسدالله تستري كه اجماع را قبول نکردهاند. حق هم همين است، اجماع منقول حجيت ندارد مگر اينكه به جايي برسد كه عقل در آن راه نداشته و از نقل هم دلیلی وجود نداشته باشد، تازه اجماع هم بايد مسلم باشد، اجماع منقول كه دچار اشکال است پس باید مسلم شود. و همینطور امام (سلام الله عليه)، سيدنا الاستاذ، هم در بعضي از معاطاتها گاهي احتياط ميكند. اين وجه احتياط امام را هم نميفهمم مگر اينكه گفته بشود اين تنسّك امام بوده، و ميخواستهاند كه قوانين اسلام در جامعه به صورت يك تنسّك و تعبّد حفظ بشود. و الا هيچ وجهي براي احتياط وجود ندارد. معاملات مردم است، آنها معامله ميكنند، و قرارداد ميبندند. حالا ما بگوييم اين قراردادها چون صيغه ندارد ملكيت نميآورد و فقط اباحه ميآورد، يا اينكه اگر ملكيت هم آورد يك ملكيت نيم بند ميآورد. اینطور نيست و معاطات بلا اشکال هم ملکیت و هم لزوم میآورد. بعداً در تنبيهات بحث خواهيم كرد كه معاطات اختصاص به بيع ندارد. همه معاملات معاطاتيه صحیح می باشند و اگر معامله آن، معامله لازمه باشد، لازم خواهد بود و فرقي بين انشاء با صیغه و انشاء با معاطات نیست. روز جمعه پس فردا روز بيست و پنجم ماه شوّال است و روز شهادت جعفر الصادق (عليه الصلواة و السلام) و روز حادثه فيضيه، چند جمله ميخواهم عرض كنم به صورت يك ضوابط كلي كه آقايان در ذهنشان باشد و بعدها ان شاء الله استفادههاي زيادتري از آن بشود. اصل كلي اين است كه بارها عرض كردهام ائمه معصومين (صلوات الله عليهم اجمعين) فرمودهاند محاسن كلام ما را براي ديگران نقل كنيد، و ديگران را به طرف ما جذب كنيد ، اين يك اصلي است در شيعه و فقه شيعه. و اگر ما يك جا يك مطلبي را ديديم كه اين مطلب را نميتوانيم براي جامعه بباورانيم و جامعه اين مطلب را ظلم و نادرست ميدانم و خودمان از نظر اجتهادي بايد برويم و برسيم ببينيم كه آيا ظلم و نادرست است يا نه؟ و قطعاً اگر رفتيم ميرسيم به اينكه نه ظلم نيست، و ما اشتباه فهميدهايم، اگر یک نوع معنا کنیم، ظلم میشود و اگر به نوعی دیگر معنا کنیم ظلم نیست. با يك استنباط ميشود ظلم با يك استنباط ديگر ميشود غير ظلم. نميخواهم بگويم فكرمان را بر قرآن و روايات تحميل كنيم، ميخواهم بگويم دقتمان را بر قرآن و روايات بیشتر کنیم. از دقت خداداد استفاده كنيم و اين سيره حوزههاي علميه و فقهاء بوده است كه استنباطها مختلف بوده است. شما در كمتر مسألهاي وارد ميشويد مگر اينكه ميبينيد مسأله دارای اقوال بسیار است. يا حداقل دارای دو قول است، و حتی تا 15، 17 قول در يك مسألهاي گفته ميشود. ما برگرديم و روی استنباط خودمان كار بكنيم. اگر هم فكر ما یک نوع دیگر است، ميگوييم مانعي ندارد اسلام اين حكم را گفته باشد، اين اسلام است، و ما تابع اسلاميم. حال يا مطالعه نداريم، يا اگر مطالعه كنيم ذهنمان نميكشد، يا اصلاً ميگوييم ديگران اشتباه ميكنند. حداقل ابراز و اظهار نكنيم، براي خودمان در سينهمان نگه داريم، ابراز و اظهار نكنيم، يا اگر هم مينويسيم اشكال را هم بنويسيم و جواب را هم به نظر خودمان بنويسيم، كه فردا كسي فكر نكند كه صانعي يا فلان شخص اين مطلب را گفته که اسلام و تشيع است. محاسن را بيان كنيم، اين همه خوبيها در روايات هست. اين همه مسائل عقلي هست، اين همه مسائل اخلاقي هست، كل اسلام يعني حقوق بشر. كل اسلام يعني مردم. يك بعد خدا يعني خدمت به مردم، يك بعد از خدا خدمت به مردم است. خوب اين همه ما حرف داريم چرا برويم سراغ يك سري حرفهايي كه خودمان يا عقيده مان بر خلافش است، يا خودمان ملتفت نميشويم؟ حداقل نگوييم. شما به كافي مراجعه كنيد، اصول كافي باب الشكر، رواياتي دارد كه از اين روايات بر ميآيد اين معنايي كه معروف است. اين حديث معروف يا اين جمله معروفه: «من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق»[5] اين به بلنداي همه آسمانهاست. يعني يك زندگي مسالمت آميز، يك زندگي همراه با تمدّن، همراه با هم بودن، زندگي همراه صلح و انساني را اين جمله معروف دارد. من نميدانم حديث است يا نه، من دنبال كردم و آن را پیدا نكردم، ولي مضمون اين حديث در اصول كافي در باب الشكر آمده، مضمونش آمده. اگر شما روايات باب الشكر اصول كافي را روي هم بريزيد اين جمله را ميفهماند كه بله شكر ذات باري به شكر مردم است، و اگر شكر مردم را نكند شكر ذات باري را ننموده، به اين معنا كه هر كسي كه هر خدمتي ميكند، هر كسي كه هر كاري را انجام ميدهد، درست است سرسلسله علل ذات باري است، اما اين وسائط را يادت نرود اين وسائل را يادت نرود. از انسانهايي كه تلاش كردهاند يك خدمت فكري كردهاند تشكر كن. يك خدمت صنعتي كردهاند. يك خدمت سياسي كردهاند، يك خدمت اقتصادي كردهاند. تشكر كن از آن ها، سپاس گزاري كنيم از آن ها. شما را نميگويم خودم را ميگويم. روايت از زين العابدين (سلام الله عليه) است، آخرين روايت باب الشكر اصول كافي، امام چهارم زينالعابديني كه حادثه كربلا را ديده، و زين العابديني كه حادثه كربلا را از نظر فشار ستمگران نميتواند نقل كند. در لابلاهاي دعاهايش به عنوان صحيفه سجاديه كه آمده به دست ما رسيده بيان كرده است. يا با گريههايش بيان كرده است. ميفرمايد روز قيامت كه ميشود خداوند به عبدی ميگويد چرا فلاني را شكر نكردي؟ چرا فلاني كه به تو خدمت كرد شكر نكردي؟ چرا مشكلت را رفع كرد شكر نكردي؟ چرا اين همه انسانهايي كه اين همه خدمت به بشريت كردند در طول تاريخ چرا شكر نكردي؟ ميگويد «بل شكرتك يا ربّ»[6] ميگويداي خدا من تو را شكر كردم، من سپاسگزاري تو را نمودم، خطاب ميشود به او كه چون تو شكر آن بنده را ننمودي شكر مرا هم نكردهاي. اي دنيا، اي عزيزان روحاني، بياييد اين افتخارات ائمه معصومين علیهم السلام را به دنيا معرفي كنيم، ميگويد شكر تو را كردم ميگويد فايدهاي ندارد. شما آقايان كه اخذ به اطلاق و ترك استفصال را همه جا جاري ميدانيد. اصل عقلائي هم هست. امام سجاد علیه السلام ميفرمايد روز قيامت به او ميگويند چرا شكر فلاني را نكردي؟ ميگويد كه من شكر تو را كرده ام. خطاب ميشود نه، شكر من را هم نكردي، چون شكر او را ننمودي شكر من را هم نكردي. در روایت ندارد شناسنامهاش اسلامي بوده، شناسنامهاش شيعه بوده، شناسنامهاش سني بوده، شناسنامهاش دهري بوده، هر كس ميخواهد باشد. هر كه به انسان خدمت كرد بايد از او تشكر كرد. تمام اين دانشمندان جهان، تمام مبتكرين، تمام مخترعين، تمام انسانهايي كه براي بشريت خدمت كرده اند، همه ماها بايد از آن ها تشكر كنيم. اطلاق دارد. نه چون مال فلان جاست ما به او بد بگوييم یا شناسنامه او اسلامي نيست بد بگوییم. خوب اين بلنداي خدمت به مردم و بلنداي ابتكار و اختراع و بلنداي كار كردن براي بهبودي مريضها و سلامتي انسانها و امنيت انسانها، همه کسانی كه براي امنيت انسانها كار ميكنند بايد از آن ها تشكر كرد. از همه کسانی كه براي سلامتي بشر كار ميكنند بايد تشكر كرد. البته همه کسانی كه به فرهنگ انسان سازي هم خدمت ميكنند بايد تشكر كرد. از همه آنها كه انسان ميسازند بايد تشكر كرد. از همه علماء و بزرگان در طول تاريخ بايد تشكر كرد. ائمه معصومين (سلام الله عليهم اجمعين) حسابشان جداست. از همه بايد تشكر كرد. از همه روحانيتي كه در طول تاريخ آبروي امام صادق را حفظ كرده با فقر زندگي كرده با مظلوميت و فشار زندگي كرده، زير بار ظلم نرفته، تملّق نگفته، ستم نكرده، آبروي روحانيت را حفظ كرده، تا امروز بنده و جنابعالي آبرو داريم دستمان را ميبوسند، از همه آنها بايد تشكر كرد. از همه مراجع بزرگواري كه در ديروز و امروز به حوزههاي علميه خدمت كردهاند، از همه آنها بايد تشكر كرد. تشكر به اين است كه اظهار ارادت كنيم، اظهار علاقه كنيم، راهشان را دنبال كنيم. يك راه جزئي از تشكر همين است كه بنده و جنابعالي اينجا كه نشسته ايم براي سلامتي و شفاي حضرت آيت الله العظمي آقاي حاج شيخ جواد تبريزي كه از اركان حوزه علميه نجف و بعد از آمدنش به قم از استوانه ها و اركان حوزه علميه قم و از كساني است كه استقلال حوزه را هميشه دنبال میکرده، دعا كنيم بنده عرض ميكنم خدا، به امام صادق (سلام الله عليه) قسمت ميدهيم هر چه زودتر اين عالم بزرگوار و متّقي و مرجع تقليد را شفاي عاجل عنايت فرما! ... اين اصل مطلب را كه من گفتم همه وعّاظ همه خطبا، همه اينجا ميآيند. «أشكرت فلاناً؟» چرا شكر نكردي فلاني را؟ نكند خداي نخواسته به يك كسي خدمت كرده توهين كنيم. نكند خداي ناخواسته قلممان توهين به خدمتگزاران باشد. خوب اين قلمها روز قيامت آتش است. شعلههاي آتش است. من ميبينم قلم ها هنوز هم شعله آتش براي خودش درست ميكند. خوب ننويسيد آقايان، نگوييد، به افتاده لگد نزنيم، خوب بر فرض كسي بد كرده باشد نعوذ بالله، اما ديگر دنبال نكنيم. خوبان كه هيچ، بزرگان از علم و فضيلت كه هيچ، مراجع كه هيچ، خوب چه واجبي است همه چيز را با قلممان بنويسيم؟ اين قلم آتش ميشود. خوب اين قلم در همين دنيا فردا شمشير ميشود گردنت را ميزند. دنيا ارّه دو سر است. گفت ديده گر بينا بود، هر روز، روز محشر است. بياييم و آنچه از امام صادق (عليه السلام) در فقه داريم نقل كنيم. شما كه خيلي فراوان بلديد. مطالعه كنيد، يادداشت كنيد. امام صادق نسبت به حقوق كارگر اين نحو بوده، بارها شما گفتهايد، ما هم گفتيم ديگران هم گفتهاند. يك كسي بود براي امام صادق كار ميكرد. حضرت يك روز او را دنبال کاری فرستاد او رفت و در آنجا خوابش برد، بعد حضرت آمد و ديد کنار کوچه خوابش برده يك بادبزن دستش گرفت رئيس مذهب تشيع كه چهار هزار نفر شاگرد از محضر درسش استفاده ميكنند. تو مدينه بنا كرد آهسته آهسته او را باد بزند، او را باد زد تا از خواب بيدار شد. بعد فرمود كه ما كار را تقسيم كرديم، تو شبها برو استراحت كن، روزها براي ما كار كن. خوب خيلي حرف منطقي و حسابي ديگه عادلانه تر از اين حرف كه نميشود حرف زد تو شبها برو استراحت كن روزها بيا كار كن كه ما وقتي تو را دنبال يك كاري می فرستیم نروي كار ما را ناقص بگذاري. در باب اجاره گفتهاند اگر كسي اجير شد براي يك كسي كه روز كار كند شب نميتواند برود براي ديگران كار كند، براي اينكه فردا نيرويش كم ميشود. اين را فقها در كتاب الاجارة گفتهاند، يعني رعايت حقوق مردم. اين امام صادق است كه كنيزي را برايش خريدند. اين روايت در وسائل هست، در كتب فقهي هم آمده، در جواهر مراجعه كنيد پيدا ميكنيد. در كتاب التجارة. در وسائل هم در كتاب التجارة است، من آوردم بخوانم منتها نميرسم عين روايت را بخوانم. جای آن را عرض ميكنم. يك كنيزي را براي امام صادق خريدند، از كوفه. هشام بن حكم است ميگويد من يك كنيزي خريدم، روايت صحيحه هم هست. ميگويد كنيزي را خريدم و براي حضرت آوردم. بعد حضرت کنیز را دنبال يك كاري فرستاد، مثلاً لباسي بشويد یا كاري بكند، گفت يا اُمّاه، فرمود مگر مادر داري تو؟ عرض كرد بله من مادر دارم. دستور داد كنيزه را به طرف مادرش برگردانند، گفت برو نزد مادرت، يعني از پولي هم كه برای خرید داده بود صرف نظر كرد، فرموده برو نزد مادرت، شما اين همه عاطفه را كجا ميبينيد ، فرمود برو پهلوي مادرت. باز امام صادق نقل ميكند كه اسيرهايي را از يمن آورده بودند وقتي اين اسيرها را ميآوردند يك دختري جزء اسرا بود و گريه ميكرد، حضرت پرسيد اين چرا گريه ميكند؟ يا مادر بود يا دختر، ظاهراً مادر گريه ميكرد، گفت چرا گريه ميكند؟ همين باز در كتاب التجارة هست. عرض كردند كه ما آنجا در راه كه ميآمديم خرجيمان تمام شد، دختر يا مادر را فروختيم، و اين حالا از جدايي او، گريه ميكند فرمود برگرديد به آن فروشنده پولش را به او بدهيد و اين كنيز را ببريد آنجا يا پولش را به او بدهيد و مادر يا دختر را برگردانيد، يا هر دو را نگه داريد، يا هر دو را با هم بدهيد به كس ديگر. بین مادر و بین فرزند جدا نكنيد. راجع به حقوق زنان وحقوق کسانی كه شناسنامه اسلامي ندارند اسلام خيلي حرف دارد. اسلام فقط حقوق شناسنامه دار اسلامي را معتبر نمی داند. اسلام انسان را محترم ميداند. (لقد كرّمنا بني آدم). انسان محترم است. بله يك دسته تا حدی از حقوق محرومند ، آن هم كفّار، كافر يعني كسي كه ميداند اسلام حق است، و از روي دشمني ميپوشاند، نميگذارد اسلام آشكار بشود، دشمني ميكند، عليه اسلام حرف ميزند، من نميخواهم اسم بعضي ها را ببرم كه در ايران بودند قبلاً حدود شصت هفتاد سال قبل و اگر خداي ناخواسته ملا هم باشند كه خطرش خيلي زياد است. ميداند اسلام حق است، ميداند امام صادق حق است، در عين حال عليه امام صادق حرف ميزند. فقط آنها مستثنا هستند، درست هم هست، در ارث مستثنا هستند، در نكاح مستثنا هستند، در همه حقوق مستثنا هستند، اما شناسنامهاش اسلامي نيست، شناسنامهاش مسيحي است. بيچاره غافل بوده اصلاً خدا و پیغمبر به گوشش نخورده، خدا و پيغمبر را نميفهمد. شما هم هر چه به او ميگويي نمیفهمد. نه از راه دشمني. او همه حقوق را دارد. زنها همه حقوق را دارند. من تعجبم چرا كمتر ما روي اين مسائل فكر ميكنيم. خودم را عرض ميكنم. خوب ميبيني یک زن رئيس يك مملكت می شود، كل امور مملكت را دست ميگيرد، آن وقت تا بحث ميكني ميگويد اميرالمؤمنين در نهج البلاغه فرموده است كه عقل زن ناقص است. خوب اين دو اشتباه دارد، براي اينكه نهج البلاغه كه مال اميرالمؤمنين نيست. ميگويد اميرالمؤمنين در نهج البلاغه فرموده خوب همين، نهج البلاغه مال اميرالمؤمنين نيست، نهج البلاغه مال سيد رضي است، بگو كه از اميرالمؤمنين در نهج البلاغه نقل شده. حالا حساب هم نميكند خلاف قرآن است يا خلاف عقل است. بله، دنده هايشان كم است، عقلشان كم است. بابا قرآن ميگويد ملكه سبأ مملكت را اداره ميكرد. يك مملكت را اداره ميكرد. خيلي قشنگ هم اداره ميكرد. حرفي كه امروز بشر ميزند آن روز ميزد، ميگفت دست به دعوا نبايد در بياوريم، ما دعوا با كسي نداريم. براي اينكه در دعوا نان و حلوا قسمت نميكنند. (إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً)[7]، برويم ببينيم سليمان چه ميگويد قرآن نفرموده اين زني كه اين كار را كرده است غلط کرده، قرآن نفرموده اين زني كه اين كار را كرده بیجا کرده اين زن عقلش كم بوده. دختران شعيب پيغمبر به نص قرآن چوپان بودند. اينها ميرفتند شباني ميكردند. بايد زير خيابانها يك خيابان درست كنيم زنها از زير خيابان بروند، مردها از روي خيابان بروند. اين شعيب است، دخترش را ميفرستاد چوپاني. قرآن هم نميگويد كه شعيب بد كرده. نسخش نكرده. دو تا دخترهايش چوپان بودند و بعد حضرت موسي آمد آن طور برخورد كرد. ميگويد آقا چرا دختر امام نشد؟ چرا زنها امام نشدند؟ خوب من بارها عرض كرده ام. شرائط تاريخي و اجتماعي اجازه نميداد. اسلام تازه خيلي خوب پيش رفته تا اينجا آمده. اما طوری هم قوانينش را آورده كه از اينكه زنها به حقوق خودشان برسند مانع نيست. ردعي نكرده. اما نميتوانسته نميشده در طول تاريخ يك زنِ پيغمبر يا امام بشود. يكي از اين بزرگان فلسفه ميگويد زنها اصلاً مثل حيوان اند. منتها لباس آدم به آنها پوشاندند براي اينكه مردها از آنها استفاده كنند. نميخواهم بگويم او مقصّر است، نه بزرگ است، عظمت دارد. اما جامعه و جوّ محيط، كاري كرده كه اين بر خلاف همه نصوص قرآن، بر خلاف همه اصول اسلامي، ميگويد اين زنها حيوان اند، منتها لباس آدم به آنها پوشاندند او هم براي اينكه فقط مردها از آنها استفاده كنند. آن وقت يك آدم دانشمند وقتي در جوّ قرار ميگيرد اين حرف را ميزند، امروز بعد از هزار و سيصد سال، چون اين حرف مال صد سال قبل است، امروز بعد از هزار و سيصد و هشتاد سال ، ميشده كه اون وقت پيغمبر دامادش را امام کرد و مردم نگذاشتند. نگذاشتند چه برسد به اينكه دخترش را امام کند. جو تاريخ اجازه نميداد. و الا اين اسلام است. اين امام صادق است. درباره زن، اين شرايع را نگاه كنيد، خيلي جاي دور هم نرويد. قرآن الفقه. محقق در شرايع ميفرمايد مرد يازده نفر از اقوام و اقاربش را مالك نميشود، اما زن پنج نفر از اقوام و اقاربش را مالك نميشود. وقتي مسأله مرد است يازده نفر برادر، برادرزاده، جدّ، جدات، در كتاب التجارة دارند. اما وقتي به زن ميرسد فقهاء گفتهاند كه پنج نفر را مالك نميشود. « سهولت دين اسلام » در باب جدايي بين مادر و فرزند مرحوم اسكافي از علماي قديم، ميگويد نه تنها بين مادر و فرزند را نميشود جدا كرد، بين هر كسي كه با كس ديگر شفقت دارد نميشود جدا كرد. ميگويد پدري هم با فرزندش شفقت دارد نميشود جدا كرد. عمويي هم با پسر برادرش شفقت دارد نميشود از هم جدا كرد، در باب آوردن و بردن. خوب اينها حرفهاي بلند اسلام است. كه اين مفاخر بيشترش مخصوص تشيع است، مخصوصاً همين مسأله كه نميشود جدا كرد، كه اجماع شيعه بر حرمتش است، ولو بعضيها خواستهاند قائل به كراهت بشوند مخصوص شيعه است. بياييم به دنيا اين را بگوييم اسلام را خوب معرفي كنيم. خودمان را، نظاممان را طوری معرفي كنيم كه مردم علاقه مند بشوند. بتوانيم نظاممان را صادر بكنيم. به مردم احترام بگذاريم، به انسانها احترام بگذاريم، شخصيت افراد را نكوبيم. يك بام و دو هوا نشويم. يك جا بحث ميشود ميگوييم اسلام اين را ميگويد. تو رساله اين را نوشته. ميگويي بابا بحث رساله جداست، اما قانون از رساله گرفته شده، نه قانون خود رساله است. قانون از رساله گرفته شده. چه كار داري به اسلام؟ بگو قانون اين را ميگويد. آنجا كه می بینیم قانون مشكل دارد ميگوييم اسلام، و آنجا كه می بینیم اسلام مشكل دارد ميگوييم قانون، آخر اين چه يك بام و دو هوايي است؟ قانون بايد درست بشود، خوب درستش كنيد، چه کسی بايد درست كند؟ خودمان بايد درستش كنيم، نكنيم كاري كه فرزندان انقلاب كنار بروند. نكنيم كاري كه آناني كه از انقلاب سهمي نداشتهاند يا اگر داشتهاند ناچيز بوده آنها روي كار بيايند فردا خودمان را هم كنار ميزنند. امام (سلام الله عليه) هميشه دنبال مردم بود، نظام ما نظام جمهوري اسلامي است. نه نظام يك سوم مردم، يك چهارم مردم، تا حرفي ميزني اسلام اين را ميگويد بعضي از حرف ها كه مربوط به اسلام نيست، مربوط به خود ما هست. گفتند زمان آقاي بروجردي (قدس سره) در نجف يك برنامهاي را ميخواست پياده كند من كار ندارم اصل كار درست است يا نادرست، آقاي بروجردي به هر حال بزرگوار بود خيلي هم عظمت داشت. آنجا بعضي از علماي نجف در مقابل آقاي بروجردي ايستادند. گفتند اين بي احترامي به حوزه نجف است. و نگذاشتند كه اين بي احترامي بيايد. ما موظفيم احترام را حفظ كنيم. ما هر چه كه درباره خودمان ميپسنديم درباره ديگران هم بپسنديم، اين اصل كلي. اگر هر چه ميخواهيم بر ديگران تحميل كنيم، اسمش را هر چه ميخواهيم بگذاريم، خدا، پيغمبر، قانون، من ميگويم، هر چي ميخواهيد بگوييد، اما ببينيم خودمان را جاي او قرار بدهيم راضي هستيم يا راضي نيستيم. نظام را هم خوب معرفي كنيم و بطوري كه مردم به طرف نظام ما علاقه بيشتري پيدا كنند. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- كافي 5: 201، حديث 6. [2]- كافي 5: 198، حديث 6. [3]- وسائل الشيعه 19: 41، كتاب الشركه، ....، باب 8، حديث 4. [4]- مستند الشيعة 14: 257 و 258. [5]- ميزان الحكمة 2: 1493، حديث 2078. [6]- كافي 2: 99، حديث 30. [7]- نمل (27): 34.
|