اعلام جاهل به عدم ارتكاب فعل حرام و مكروه
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 64 تاریخ: 1380/11/15 بسم الله الرحمن الرحيم گفتيم بحث در صورت اولى يقع فى جهات، جهت اولى اين بود كه: تعبير شيخ به علت تامّه در باب اكراه شخص ديگرى را بر ارتكاب محرم اين تعبير به معناى حقيقى اش درست نيست؛ چون هيچگاه فعل مكره اراده و اختيار را از مكره نمى گيرد، مضافاً به اين كه از فعل مكره و اراده مكرَه امور ديگرى هم در انجام فعل مكره مؤثر است. و ظاهراً نظر شيخ به يك معناى مجازى از علت تامه است يعنى شيخ ميخواهد بفرمايد در اين صورت اولى يعنى صورت اكراه دخالت غير اعلاست از مراتب بعدى دخالة المكره فى فعل مكرَه اين دخالت غير اعلاست از صور بعدى. يعنى از صور شرط و سبب و عدم المانع. مرادش اين معناى مجازى است اكراه مكره علت تامه است يعنى اكراه مكرِه دخالتش در فعل مكرَه بمرتبه اعلا و اقواست از دخالت در صور بعدى كه ميآيد. جهت دوم: بحث را ما اكتفا ميكنيم به عبارت خود امام (س) كه در اين جهت ايشان ميفرمايد مكره كه فعلى را انجام ميدهد يا اين فعل بعد الاكراه هم برايش حرام است و اكراه رافع حرمتش نيست، و يا آنكه اين فعل بوسيله اكراه حرمتش رفع ميشود. جهت سوم: اينكه اين فعل قبل از اكراه اصلاً حلال بوده است. فعلى را كه مكرَه برايش اكراه ميشود يا اين فعل باق على حرمته ولو بعد الاكراه يا مرتفع حرمته بـالاكراه اكراه حرمتش را برده است صورت سوم اين است كه اين فعل حرام براى اين آقاى مكره قبل از اكراه هم داراى حرمت نبوده است مثالهايش هم امام بيان فرموده است. آنجايى كه بعد از اكراه هم فعل محرم باشد مثل قتل بالاكراه اگر كسى مكره بقتل شد اينجا قتل برايش حرام است اكراه رافع حرمت قتل نيست يا فى الجمله يا مطلقا (على المبنيين) يا فى الجمله يعنى در صورتى كه اكراه به قتل باشد يا مطلقا اصلاً اكراه به قتل مجوز ندارد صورتى كه اكراه رافع حرمت باشد مثل حرامهايى كه به وسيله اكراه حرمتش از بين ميرود عصير عنبى قبل از ذهاب ثلثين حرام است امّا شخص وقتى اكراه شد ديگر حرمت ندارد به حكم رفع اكراه رفع ما استكرهوا عليه. مثال صورت سوم اين است كسى بر شرب عصير قبل از ذهاب ثلثين يا بعد از غليان مضطر بوده به حكم اضطرار برايش حرام نيست ديگرى ميآيد او را مجبورش ميكند به شرب. پس اكراه غير بر فعل محرم در او سه صورت هست. 1- آن فعل الغير بعد الاكراه هم باق بعده على حرمته. 2- اينكه آن فعل الغير بعد الاكراه حرمتش مرتفع است. 3- بعد محرمى كه براى غير بوده ولى قبل الاكراه حرمتش از بين رفته بوده. در جهت دوم كه اين صور و احكامش است من اكتفا ميكنم به خواندن عبارت امام. (سؤال و پاسخ استاد): دو نوع است يك وقت اين آقاى مضطر جايز بوده برايش اين فعل حرام كه حالا حلال شده است اينجا اكراه بر او ظلم است يك وقت نه، واجب بوده برايش اين فعل حرام اينجا اين اكراه بر او نه تنها ظلم نيست بلكه امر به معروف است. اولاً احكام را بيان نكردم، من گفتم در جهت دوم امام متعرض سه صورت شده است بر احكامش، اجمالى از صورتها را گفتم حالا روى عبارت هم صورتها را ميخوانم و هم احكام را ولى جواب حضرت عالى اين است آن فعل حرامى كه حرمتش با اضطرار بر داشته شده است گاهى ارتكابش براى مضطر واجب است اينجا اكراه نه تنها حرام نيست بلكه اكراه واجب است از باب امر به معروف اما اگر براى مضطر جايز باشد من مجبور بكنم اين اكراه از باب ظلم برايش حرام است مثل جايى كه اگر يك كسى عصير عنبى را نخورد ميميرد من مجبورش ميكنم بخورد اكراه من ظلم كه نيست بلكه احسان هم هست. يك وقت عصير عنبى مضطر است مضطر عرفى نخورد هم نمى ميرد امّا گفته اند بخور تا دردت خوب بشود اين نخورد هم طورى نيست، اينجا اگر طرف مجبورش كرد حرمت اكراه را دارد. بنابر اين ما در بيان جهت ثانيه اكتفا ميكنيم به خواندن عبارت امام. (الجهة الثانيه ان الفعل الصادر من المكره باكراه مكره تارة لا يخرج بواسطة الاكراه عن الحرمة الفعليّه كالاكراه على القتل) [براى اين كه قتل را ميگويند اكراه بردار نيست] (و اذا بلغت التقية الدم فلا تقية فانه محرم فعلى على المكرة بالفتح) [در صورتى كه اوعده بغير القتل ما در اوعد بغير القتل را ميگوييم، معروف اين است كه ولو اوعده بالقتل هم باز يكون محرماً] (ولو اوعده على القتل و اخرى يخرج عن الحرمة الفعلية بالاكراه ولو لاه يكون محرماً فعليا) [اگر اكراه نبود حرام بود] (و ثالثة يكون الفعل قبل تحقّق الاكراه خارجاً عن الحرمة الفعليّه كما لو اضطر اليه و لم يفعله فاكره عليه) [مضطر شد و نياورد] (لا اشكال فى حرمة الاكراه فى الصورة الاولى للقبح عقلاً فى تحريك الغير على معصية المولى)- غرض اين است آدم كشى بر اين آدم مكره حرام است شما ترغيبش كنيد آن هم خودش قبيح است و حرام فضلاً از اين كه مجبورش هم بكنيد، فضلاً از اكراه- على آن معصيت مع ان النص و الفتوى متوافقان عليه - نص و فتوا هم هردو توافق دارند كه اكراه ديگرى بر قتل خود اكراه حرام است. اكراه حرمت قتل را نمى برد رفع ما استكرهوا عليه در باب قتل راه ندارد. - كما انه لا اشكال فى عدم الحرمة من حيث الاكراه على الفعل فى الاخيره از حيث اكراه بما هو اكراه - حرمتى ندارد در صورت سوم يعنى آنجايى كه قبل از اكراه كان المحرم حلالا براى آن مكره ضرورة - انه مع الضرورة [اين فعل با ضرورة] صار مباحاً و مرخصاً فيه بل قد يكون الأمر برفع الاضطرار به به أو الاكراه عليه واجباً كما لو ترك المضطّر المشرف على الموت اكل الميتة او مال الغير - كه بوسيله او از مرگ نجات پيدا ميكند در اينجا اكراه نه تنها حرام نيست بلكه واجب هم هست از باب احياء نفس از باب امر به معروف. - نعم فيما يكون الحكم [براى آن غير] على نحو الترخيص [يعنى شرب براى او جايز بوده اكل جايز بوده] لا يجوز للغير اكراه عليه [چرا؟] لكونه ظلماً [نه لكونه اكراهاً على الحرام لكونه ظلماً،] انّما الكلام فى الصورة الثانيه اى فيما صار الاكراه موجباً لرفع الحرمة عن المباشر - اين حرفها را بلد بود امام كه رفت نجف و به حوزه علميه قم از نظر علميت آبروى داد، يكى از آقايان ميفرمودند وقتى به او رسيدم گفت فلانى من اينجا آمدم درس شروع كردم براى اين كه آبروى حوزه علميه قم را حفظ بكنم؛ چون آخر در نجف آن وقتها ميگفتند قمى ها روضه خوان هستند و بيسواد هستند بعضيهايشان نه همه شان اين معروف بود امام فرمود من آمدم اينجا درس شروع كردم براى حفظ آبروى حوزه علميه قم اين حرفها را من هيچ كجا نديدم آن مقدارى كه از حواشى و كتابها دارم نديدم اينطور تفصيلها و تصويرها را بعد ميآيد تتبع ايشان و احاطه ايشان در فقه عرض ميكنم. - انما الكلام فى الصورة الثانيه ى فيما صار الاكراه موجباً لرفع الحرمة عن المباشر [(بحث در اينجاست)] و التحقيق ان العناوين مختلفة - عناوين دو نوع هستند بعضى از عناوين هستند در عرض هم هستند و هردو واجد مصلحت هستند مثل حاضر و مسافر نماز حاضر چهار ركعت نماز مسافر دو ركعت اينها در عرض هم موضوع حكم و دخيل در مصلحت هستند. اگر كسى يك مسافرى را مجبورش كند حاضر بشود يا حاضرى رامجبورش كند مسافر بشود اين از نظر كار نماز او كه حالا چهار ركعت بوده كرده دو ركعت مسلتزم هيچ معصيت و گناهى نيست فقط اگر گناهى هست از حيث ظلم و اكراه است و الاّ نماز مسافر با نماز حاضر هردو يك نواخت است و يكجور است. يك آقايى راجع به نماز امام كه ميفرمود در كسانى كه شغلشان سفر نيست و قصر است مثل ذوب آهنيهاى اصفهان گفت آقا يك عمر نمازش شكسته باشد چه فرقى ميكند يك عمر تمام و يا يك عمر شكسته اينها دوتا شىء هستند دخيل در موضوع و مصلحت و سيان هم هستند هيچ فرقى هم نمى كند هيچ كمبودى ندارد نماز مسافر كمبودى از نماز حاضر ندارد - و التحقيق ان العناوين مختلفه فقد يكون تبديل العنوان الذى يتبدل به الحكم [عنوانى كه حكم با آن تبديل پيدا ميكند] قد يكون من قبيل عنوان عرضى مقابل للاخر [در طول او نيست در عرض او است] كالمسافر و الحاضر [هردو هم در مصلحت و در حكم مثل هم دخيل هستند] فتكون لكل عنوان مصلحة خاصة به مستتبعة للحكم [هر كدامش يك مصلحتى دارد كه حكم را دنبال خودش ميكشد و ميآورد] فلا اشكال فى مثله فى جواز تبديل احدهما بالاخر للفاعل ]فاعل ميتواند تبديل كند[ و لا يحرم من هذه الجهة على المكره ]اگر آقاى حاضر را مسافرش كند از جهت اين كه نمازش دو ركعت ميشود هيچ مسؤوليتى و خلافى مرتكب نشده است[ و ان حرم عليه الظلم فلو اكره غيره على السفر لا يعاقب على الزامه بترك الصلاة التامة [تو او را وادار كردى نماز چهار ركعتى نخواند] فانها فى السفر محرمة لا مصلحة فيها و من قبيل تبديل عنوان بعنوان آخر فى عرضه ]هم خودش ميتواند حاضر خودش را مسافر كند و هم ديگرى ميتواند حاضر را مسافر بكند از نظر نماز هيچ گير و اشكالى ندارد[ چون - فى صلاة المسافر مصلحة تامّه كما كان فى صلاة الحاضر ]در ماه رمضان هم اينطور است موضوع صوم و موضوع افطار براى كسى كه حاضر است و براى كسى كه مسافر است در عرض هم است[ للحاضر الصوم للمسافر الافطار ؛ اينها در عرض هم هستند هيچكدام از همديگر كمى ندارد اينطور نيست اگر يك مسافرى در مسافرت ميرود و روزه نمى گيرد از اين نظر مسؤوليت كار مشكلى برايش به وجود آمده بلكه اگر بگيرد حرام است. حالا كه حاضر عليه الصوم و مسافر كه عليه الافطار اينها هردو در مصلحت حكم و موضوع حكم مثل هم هستند چه مانعى دارد شما يك آقايى را ميخواهيد روزه اش را به شكمش بخورانيد گناه هم نه خودت بكنى و نه به او پيشنهاد كنيد آقا من پنج روز شما را فلانجا دعوتت ميكنم ميبردش آنجا نتيجتاً روزه هايش را افطار ميكند شما ثواب اكرام ضيف را داريد آن هم مرتكب گناهى نشده است هيچ كمى هم نياورده است چون اينجا در عرض هم هستند و الصوم للحاضر و الافطار للمسافر در عرض هم دخيل هستند در حكم هردو واجد مصلحت حكم خودشان هستند. - و قد لا يكون كذلك [گاهى اينطور نيست] بان يكون العنوان المتعلق للحكم مبغوضا ]گاهى اينطور نيست به اين كه عنوان متعلق براى حكم مبغوض است به نحو اطلاق در هر حال اين مبغوض مولاست منتها مولا در بعضى از جاها از باب يك سلسله مصالح غمض بصر كرده و دندان بر جگر گذاشت است[ و انّما اجاز المولي فى بعض الاحيان اتيان مبغوضه الجاءً [چاره نداشته دندان روى جگر گذاشته و اجازه داده است] كمن اجاز قطع يده لحفظ نفسه؛ آدم از اين كه دستش را قطع كنند بدش ميآيد اما دكتر گفته اگر دستت را قطع نكنى مرض به همه بدنت سرايت ميكند راضى به قطع دست است اما اين رضايت رضايت الجايى و رضايت از باب دندان روى جگر گذاشتن است. - فان قطعها مبغوض مطلقا [حتى آمده كه دكتر دارد ميبرد باز ناراحت است] لكنه ربّما يختار الانسان مبغوضه الفعلى لدفع محذور اشد منه فيتأسف على وقوع تلك الواقعة التى الزمته على التسليم على المبغوض - ميگويد چه كنم دستم را قطع كردند اينطور نيست كه مثل شربت به ليمو باشد درست كردن برايش، شربت به ليمو با شربت سكنجبين اينها هردويش در عرض هم هستند اما دست قطع كردن با شربت به ليمو اينها عرض هم نيست اين مبغوضش است از باب ناچارى اين كار را ميكند. و فى مثله [در يك جايى كه يك شىء مبغوض مطلق است] تحصيل هذه العنوان يعنى اين عنوانى كه از باب الجاء مولا و قانونگذار رفع يد كرده است و در مثل او تحصيل اين عنوانى كه موجب رفع يد است قبيح است اكراه بر تحصيلش هم قبيح است يك كسى را شما مجبور كنيد عصير عنبى بعد الغليان قبل ذهاب ثلثين را بخورد خوب اين حرام است مبغوض شارع هم است ميگويد اگر مجبور بشود جايز است امّا اين جواز چه جوازى است؟ اين جواز جواز الجاى است جواز دندان سر جگر گذاشتن است. گفتند يك كسى به پيغمبرى گفت كه من يك شب ميخواهم بروم مهمان خدا بشوم گفتند برود توى مسجد خانه خداست پيغمبر برايش گفت برو توى مسجد خانه خدا مهمان بشو؛ اين شب رفت، شب زمستان است چهارده ساعت و گرسنگى چيزى هم گيرش نيامد صبح خيلى هم ناراحت بود آمد بيايد بيرون در اثر ناراحتى سرش خورد به چفت در و سرش خون آلود شد، گفت: از اين مهمانى خوبت ديگر خودم كه دارم ميروم ديگر چرا سرم را ميشكنى؟ اين مبغوضش است هم گرسنگى مبغوضش بوده هم سر شكستن مبغوضش بوده. در اينجا تحصيل اين عنوان قبيح است اكراه بر تحصيلش هم قبيح است چون اكراه بر چيزى است كه مبغوض مولاست. (ثم ان الظاهر من اخذ العناوين العذرية فى موضوع الترخيص هو كونه من قبيل الصورة الثانية الا ان دلّ دليل على خلافه) [مگر يكجا دليل بيايد بگويد نه اكراه و اضطرار رافع اصل مبغوضيت هستند نه از باب الجاء] (و لهذا) [يعنى براى همين كه از اين قبيل صورت دوم است اكراه و الجاء] (قلنا بعدم جواز اهراق الماء و تحصيل العذر والفقدان اختياراً) [براى اينكه از اين قبيل قسم دوم است ما گفتيم اهراق ماء و تحصيل عذر و تحصيل فقدان اختياراً جايز نيست] (و استثنى الشارع الاقدس الباغي و العادى من المضطر فى اكل الميتة)؛ تازه شارع آنها را در اكل ميتة جدا كرده گفته مضطر و باقى كه قانون شكن هستند اينها جواز الجائى هم برايشان نيست. - بل لو اضطر الفاعل نفسه بارتكاب حرام قد يجب عليه اتيانه و مع ذلك يعاقب على الفعل بحكم العقل؛ گاهى وقتها خود شخص هم خودش را مضطر كند بعد هم كه خودش را مضطر كرده فعل هم برايش واجب شده بعد از اضطرار ولى باز كتك هم ميخورد. مثال معروفش را شما ميدانيد، حالا ايشان مثالى كه زده - كالمتوسط فى الأرض المغصوبة و كالمولج - كه آنجا هردويش حرام است هم بودنش حرام است و هم بيرون آوردنش حرام است. ايشان مثال زده فى الارض المغصوبه اينجا بودنش در ارض مغصوبه حرام واجب هم است بيرون بيايد اما در همان بيرون آمدنش باز كتك دارد يك واجبى است كه باز مستحق عذاب است - و الحاصل ان مثل المورد تفويت لغرض المولي و إلقاء للنفس او الغير فى ارتكاب مبغوضه و هو قبيح عقلاً حرام شرعاً و ان لم يكن مخالفة للامر- ولو مخالفت امرى براى آن غير نيست امّا در عين حال آقاى مكره كار قبيح انجام داده است چرا كار قبيح انجام داده است؟ لظلمه او براى اين كه ديگرى را وادار كرده است هم لظلمه و هم براى اينكه ديگرى را وادار كرده است كه فعل مبغوض را بجا بياورد- و حمل الغير على فعل المبغوض قبيح و حرام» (سؤال و پاسخ استاد): اگر كسى مال بچه يتيم را غصباً ميخورد چند عذاب دارد؟ دوتا عذاب يكى مال بچه يتيم و يكى غصبى. الجهة الثالثة: جهت سوم در هرجايى كه اكراه بر حرام بود به حيث كه آن فعل به حرمتش باقى است «بعد الاكراه كل ما كان الفعل باق على الحرمة بعد الاكراه- مثل اكراه بر قتل در اينطور جاها وزر وزرهاى دنيوى آن فعل مكره بر آقاى مكره است - كل ما كان مع الاكراه الفعل باقياً على الحرمة - وزر آن كار محرم وزرهاى دنيوى و عقوبتهاى دنيوى اش هم بر مكره هست مثل اين كه اگر كسى كسى را مجبور كرد به كشتن و آقاى مكره آمد كسى را كشت اينجا گفته اند آقاى مكره حبس ابد ميشود (ولو به نظر من درست نيست) ولى اينجا آقايان گفتهاند حبس ابد ميشود براى او عقوبت است براى او وزر است ولو عقوبت آن فعل نيست چون عقوبت فعل مكره عليه قصاص بود اما عقوبت ديگرى برايش است مثل حبس يا مثل ضمان در باب اتلاف يا بعضى از جاها اصلاً براى مكره عليه عقوبت نيست و عقوبتى مثل عقوبت مكره عليه بر مكره است. جهت سوم اين است وزر وبال بر فعل حرام بعد الاكراه براى مكره وزر دنيوى است اين مسلم - على المكره فى الفعل الباق على حرمته بعد الاكراه على المكره وزر دنيوى من الحبس و من الكفارة و من الضمان - لكن عين وزر مكره نيست با وزر مكره باهمديگر فرق دارد گاهى مباين با آن است مثل مكره به قتل كه وزر مكره حبس است در حالتى كه وزر فعل قصاص بود. گاهى فعل مكره وزر همان فعل مكره عليه است و مكره عليه اصلاً وزرى ندارد- من اكره زوجته على الافطار فى الصوم فى شهر رمضان- اينجا گفته اند بر زوج دوتا كفاره است يك كفاره افطار خودش يكى كفاره از بين بردن زوجه اش يا گاهى ممكن است فرق ديگرى داشته باشد مثل - من غصب فرج امرأة و مكره امرأة- است در زنا اينجا اين آقاى غاصب بقتل چه زانى به زناى محصنه باشد چه زانى به زناى محصنه نباشد. پس المكره للغير على الفعل الحرام عليه الوزر دنيوى فى الجمله منتها اين وزر دنيوى لازم نيست عين وزر مكره عليه باشد گاهى مباين او است و گاهى مثل همان است فرق ميكند موارد. «الجهة الثالثة كل مورد يكون الاكراه على محرم مع بقائه على ما هو عليه من الحرمة على المباشر [آنجايى كه فعل بر مباشر بر حرمت خودش باقى است] كالاكراه على القتل يكون وزره على المباشر قصاصاً كان او عقاباً [مباشر كه وزر دارد براى اين كه مرتكب عمل حرام شده است آن كه بحثى ندارد] و على المكره استحقاق العقاب و ربما يجعل له جزاءً فى الدنيا كما وردت رواية صحيحه بان الامر بالقتل يحبس حتى يموت - يادتان باشد ما در اينجا عقيده مان اين است اين روايت در اينجا كارى به باب اكراه ندارد آمر به قتل غير از مكره بر قتل است آمر به قتل يك خانى بود سابقها ميگفت برو بكش خونش با من اين بيچاره ميرفت ميكشت اين را ميگوييم آمر به قتل غير از مكره است حالا اينها اينطورى گفته اند. - و المكره بالفتح فى الصورة الثالثة من الصور المتقدّمة فلا وزر عليه فى الارتكاب [وزر بر آن نيست بر ارتكاب] حتى يكون وزره عليه ]آن مكره بر غير مكره چون عمل مباح بوده[ و المكره بالكسر ربما لا يكون عليه وزر بل له اجر [جانش رانجات داده است برايش گفته بخور تا جانت نجات پيدا كند] و قد يكون عليه وزر الظلم [آنجايى كه بر آن مكره جايز بوده] و فى الصورة الثانية لا وزر على المأمور [مأمور وزرى ندارد] و على المكره وزر الظلم و الاكراه بايجاد المبغوض وتفويت المصلحة [چون مبغوض مولا را محقق كرده است مصلحتى را براى آن آقاى فاعل از بين برده است] و لا دليل على كونه بمقدار وزر الفاعل لو كان مختاراً لا كيفاً و لا كماً ]وزر دارد امّا دليلى نداريم كه وزر فاعل براى او باشد اگر او مختار بود وزرى داشت[- نعم ورد فى باب اكراه الزوجة على الجماع نهاراً فى شهر رمضان ان على المكره كفّارتين و ضرب خمسين سوطاً و ان كانت طاوعته فعليه كفّارة و ضرب خمسة و عشرين سوطاً و عليها مثل ذلك [او هم، هم كفاره دارد و هم بيست و پنج تازيانه] و وردت روايات بان من اغتصب امرأة فرجها يقتل محصناً كان او غير محصن [اغتصب حمل بر اكراه شده است غصب آن سلطه با زور است در اينجا دارد] يقتل محصناً كان او غير محصن مع انّ غير المحصن لا يقتل و قد ذكر الفقهاء بلا نقل خلاف ان ضمان التلف على المكره بالكسر دون المكره و المقام لا يسع التحقيق؛[1] و بحثش مربوط به جاى خودش اين تا حالا تمام كلام در صورت اولى يعنى جايى كه فعل الغير علت فعل الحامل علت تامه است. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- المكاسب المحرّمة للامام 1: 142- 141.
|