Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: انشاء معاطات با اشاره و کتابت
انشاء معاطات با اشاره و کتابت
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب بیع (درس 459 تا ...)
درس 529
تاریخ: 1385/10/25

بسم الله الرحمن الرحيم

قدر مسلم و متيقن از معاطات اين است كه انشاء، با فعل باشد، در مقابل انشاء به قول. لكن بحث در دو جهت است. يكي اينكه: اگر انشاء به غير فعل بود، مثل کتابت و اشاره و امثال آن، آيا حكم معاطات را دارد، يا نه بيع فاسد است؟ آيا آن هم حكم معاطات را دارد يا نه؟.

اين يك مورد بحث كه شيخ (قدس سره) معترض آن نشده ولي حکم آن واضح است، براي اينكه اگر شما معاطات را مطابق قواعد و مشمول عمومات عقود دانستید، شامل انشاء به غير فعل هم مي‌شود، با كتابت و اشاره انشاء ممکن است. (أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ،)‌[1]«المؤمنون عند شروطهم،»[2] شامل آن موارد می‌شود و محكوم به حكم معاطات هستند و اما اگر معاطات را بر خلاف قواعد دانستيد و صحت آن را در باب انشاء بالفعل از باب سيره متشرعه دانستيد، از باب سيره مقتضاي قاعده اين است که بگوييم اگر به غير فعل انشاء رخ دهد حكم معاطات ندارد، براي اينكه حكم معاطات بر خلاف قواعد است، صحّت در معاطات بر خلاف قواعد است.

پس بنابراين، ـ انشاء به غير فعل مثل انشاء با کتابت یا اشاره ـ اگر معاطات را طبق قواعد دانستيم اينها هم حكم معاطات را دارد برای اینکه عناوین عامه بر آن ها صدق می کنند و مشمول ادله عام هستند، و اما اگر انشاء بالفعل را بر خلاف قواعد دانستيم بر قدر متیقن اقتصار می‌شود و آن جایی است كه سيره باشد. با اشاره و کتابت، آثار معاطات را ندارد، اين بحثي است كه شيخ متعرض آن نشده است و مرحوم سيد (قدس سره) به آن اشاره كرده، بنده هم عرض كردم.

« انشاء معاطات به الفاظی که شرايط معتبر در صيغه را ندارند »

بحث دوم اين است كه آيا انشاء به الفاظي كه شرايط معتبره‌ي در صيغه را ندارند، حكم معاطات را دارد؟ يا نه مثل بقيه بيع هاي فاسد است كه از جهت عوضين يا از جهت متعاقدين فاسدند، اگر بيعي از راه غرر یا از راه عدم رشد متعاقدين بود فساد است. بگوييم اگر عقد بيعي به الفاظي واقع شد كه شرايط صحت صيغه را ندارد، ـ مثلاً ماضويت را شما در صيغه معتبر دانستيد و اين ماضويت ندارد، عربيت را معتبر دانستيد و اين عربيت ندارد، ـ آيا اينها در حكم معاطاتند و آثار معاطات در حكم، بر آن بار مي‌شود يا نه يا مثل بقيه بيع ها فاسد هستند و حكم بيع فاسد را دارند، حكم اين موارد هم روشن است، براي اينكه اگر شما در باب بيع، صيغه خاصه اي را معتبر دانستيد، و گفتيد بيع با صیغه و ماضی باشد، حالا اين شخص بيع بالصيغة را، به صيغه مستقبل انجام داده، معنای آن اين است كه اين بيع فاسد است، و الا شرطيت معنا ندارد، شما اگر در بيع باصیغه مي‌گوييد در صیغه ماضویت معتبر می‌باشد، پس اگر كسي بيع بالصيغة را با مضارع انجام داد‌، فاسد مي‌شود‌، وگرنه شرطیت معنا نخواهد داشت، يا گفتيد در بيع بالصيغة عربيت شرط است، حالا كسي صيغه را با فارسی انجام داده است، بيع فاسد خوب مي‌شود‌، لازمه شرطيت اين است كه بيع فاسد باشد و وجهي ندارد كه ما اين را محكوم به حكم معاطات بدانيم؟

و اگر شما در باب معاطات گفتيد معاطات بر وفق قواعد است و ما در باب معاطات چیزی نمي‌خواهيم مگر انشاء و اظهار رضايت به بيع و معامله، بافعل «كان»، به صیغه غیر ماضی باشد و با صیغه فارسی باشد در آن وقت حكم معاطات را دارد، ولي ديگر بحثي پيش نمي‌آيد كه اگر فاقد شرايط صيغه بود حكم معاطات را دارد يا حكم بيع فاسد را، پس بحث در اينجا هم به نظر من روشن است، اگر چه شيخ مفصل وارد شده، اما تفصيلي نمي‌خواهد. اگر شما در باب بيع با صیغه گفتيد شرايطي معتبر است، مثلاً اگر مي‌خواهي با صيغه بيع كني بايد با ماضویت باشد، معنای آن، اين است که اگر با ماضویت نبود، بيع فاسد است. و الا نمي‌شود هم شرط باشد و هم بيع فاسد نباشد، عربيت معتبر است، اگر عربيه نبود بيع فاسد مي‌شود. مثل بيع هاي فاسد ديگر، احكام بيع فاسد را دارد، مقبوض آن مقبوض به بيع فاسد مي‌شود‌، و اگر آمديد در باب معاطات گفتيد مطلق انشاء حكم معاطات را دارد، هر جا كه معامله‌اي با غير لفظ انشاء شد، اين صحيح و معاطات است، اگر او را آمديد گفتيد لازمه آن اين است كه ما اصلاً ديگر بيع فاسد از نظر الفاظ نداشته باشيم، و از باب معاطات بیع صحیح می‌باشد.

و اين كه مرحوم سيد (قدس سره الشريف) در حاشيه شان مي‌فرمايد: اگر علم به فساد داشته باشد و با اين وجود معامله فاسد را انجام مي‌دهد و اگر علم به فساد نداشته باشد، محكوم به حكم معاطات است، اين تفصيل وجهي ندارد، به هر حال صحت و فساد دائر مدار علم نيست. اگر ماضويت در بيع با صیغه شرط است، وقتي ماضي نبود اين بيع فاسد می باشد، چه بداند فاسد است، و چه نداند، اگر مي‌داند، بيع باصیغه فاسد است ـ صيغه غيرعربي ـ و با اين وجود به غيرعربي مي‌خواند. خوب اينجا محكوم به فساد است، چون با قيد اينكه مي‌داند فاسد است انجام داده، پس رضایت وی مقيد است، و اگر نمي‌داند محكوم به حكم معاطات می باشد، اين چيزي است كه مرحوم سيد بیان فرموده است، مي‌گويد اگر متعاملين مي‌دانند كه بيع با صيغه خاصه فاسد است و با اين وضع بيع را با آن انجام مي‌دهد، اين قطعاً حكم بيع صحيح را ندارد، نه حكم معاطات را دارد نه حكم بيع باصیغه را. حكم بيع باصیغه را ندارد، چون فرض اين است که شرايط صيغه مراعات نشده است و حكم معاطات را ندارد چون نمي‌خواسته انشاء با معاطات باشد، مي‌خواسته بر خلاف خواست قانون گذار انشائش با صيغه فاقده براي شرائط باشد، و اما اگر جاهل بود و انجام داد، یا جاهل به اعتبار شرايط بود و انجام داد، ايشان مي‌فرمايد در اينجا محكوم به حكم معاطات است. وجه دوم كلام سيد اشكال دارد. اگر جاهل بود محكوم، به حكم معاطات است بنا بر اين است كه شما معاطات را عام بدانيد، بگوييد هر چيزي كه غير لفظ شد، معاطات می شود آن وقت اين با اعتبار صيغه نمي‌سازد‌، از يك طرف می‌گویید صيغه معتبر است، از يك طرف بگوييد هر چه غير لفظ بود ـ ولو لفظ غلط ـ معاطات مي‌شود اين با آن نمي‌سازد. پس تفصيل مرحوم سيد نسبت به کسی كه عالم به فساد است و انجام مي‌دهد، ايشان مي‌فرمايد: حكم بيع فاسد را دارد، و حكم معاطات را ندارد. حكم بيع صحيح را ندارد، براي اينكه شرط را ندارد، حكم معاطات را ندارد، براي اينكه نمي‌خواسته انشائش با غير صيغه باشد، و مي‌خواسته است انشائش با صيغه فاسده باشد، و نمي‌خواسته است با غير صيغه باشد، اما بخش دیگر كلام دوم ايشان ـ كه اگر به فساد جاهل باشد و انجام بدهد، محكوم به حكم معاطات است، ـ محلّ مناقشه است، چون اگر جاهل به فساد باشد‌، محكوم به حكم معاطات است لازمه آن، اين است كه در باب صيغه ما شرائط خاصي را معتبر نكرده باشيم و بگوييم هر چه غير صيغه خاصه شد معاطات مي‌شود ، اين با اعتبار شرايط در صیغه نمی‌خواند، پس از آنچه كه ما ذكر كرديم حسب قواعد معلوم شد یک طرف تفصيل مرحوم سيد هم ناتمام است.

كما اينكه يك تفصيل ديگري از عبارت استفاده مي‌شود، بگوييم اگر در باب بيع باصیغه فاسد بعد از آن قبضي به عنوان انشاء آمد، اين معاطات مي‌شود. اما اگر قبض به عنوان انشاء نيامد، بلکه به عنوان عمل و وفا به عقد آمد، معاطات نيست، اين كه تفصيل در غیر محل است. به عبارت دیگر مي‌گوييد اگر با قبض انجام گرفت اين معاطات است، خوب اين را همه كس مي‌دانند، اگر انشاء با قبض باشد معاطات است، خارج از بحث است كه انشاء فقط با صيغه فاسده باشد، و اگر قبض به عنوان وفاء نبود، آنجا معاطات نيست.

پس مقتضاي قواعد در مسأله روشن است و اين تفصيل‌ها به نظر بنده لزومي‌ندارد، و بحث از آن‌ها هم مثل بحث از بعضی از مباحثي كه گذشت، بنابر مبنا فايده اي ندارد.. ما آنچه كه در باب عقود مي‌خواهيم اين است كه رضايت به نحوي ابراز و انشاء بشود. انشاء رضایت به هر قسمي‌كه محقق بشود، در صحت عقود كفايت مي‌كند و معاطات هم طبق قواعد است و در صيغه هم، صيغه خاصی معتبر نيست، شرطي در صیغه نداريم، نه نسبت به صحت و نه نسبت به لزوم، و ـ شايد يك دفعه ديگر هم عرض كردم ـ شما اگر به روايات نگاه كنيد، اين همه رواياتي كه ما در باب بيوع داريم و در باب معاملات داریم، هيچ كجا اشاره اي نشده است كه با فلان صيغه بخوانيد و با فعل نباشد، یا با لفظ باشد و با فعل نباشد، يك سري روايات بود كه قبلاً گذشتيم كه به آن‌ها استدلال شده بود كه بايد لفظ داشته باشد، آن‌ها را هم گفتيم خارج از محل بحث است و مربوط به مقام ديگر است. بله، در باب نكاح لفظ مي‌خواهد، ثبوتاً يا اثباتاً؟ اثباتاً. نكاح معاطاتي درست نيست اثباتاً نه ثبوتاً، ثبوتاً كه مانعي ندارد، اما اثباتاً نكاح معاطاتي درست نيست، نكاح صيغه مي‌خواهد، صيغه‌اش هم بايد مراعات بشود، آنچه كه در كتاب الله ، يا در سنت آمده، همانطور باید مراعات بشود و به خاطر بناء عقلاء و به خاطر صيغه متشرعه‌اي كه بوده است، در نکاح نمي‌توان با معاطات انجام داد.

« عدم وجوب ارشاد جاهل »

گفتند يك كسي بعد از آن كه حاجي‌ها از مني آمده بودند و رمي‌جمرات را انجام داده بودند، بعد چند روز گذشته بود، يك كسي حالا نمي‌گويم از چه طايفه اي بود و چطور بود، البته از همين هايي بود كه به خودشان اين عالم بودن را بسته‌اند ، و الا واقعاً عالم نيستند، مثل بعضي از ماها هم كه نيستيم. اين بعد از يكي دو روز جلسه گرفته بود، كساني كه سنگ هايشان را از فلان جا گرفتند، شبهه غصبيت دارد، براي اينكه آنجا را ممكن است حيازت كرده باشند، پس رمي‌جمراتتان باطل است، حالا بعد از دو روز چكار كنيم دوباره، حالا رمي‌جمرات باطل است، چكار كنيم؟ آن را نپرسيده بود چون وقت ايام جمره هم گذشته است، بايد بگذارند سال ديگر دوباره بيايند خودشان بروند رمي‌جمره كنند، يا اينكه نائب بگيرند رمي‌جمره، کند؟ (قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً‌،)‌[3] خوب دكان هم مي‌خواهيم باز كنيم، دكان درست و حسابي باز كنيم، نه دكاني كه براي مردم دردسر بیافریند. هر كاري خواسته انجام داده، به تو چه كه حالا ... آنجا ممكن است مشکوک باشد حالا اين خودش شك دارد گردن دیگری هم گذاشته

يكي از دوستان نقل مي‌كرد گفت در رمي‌جمره در چند سال قبل يك پيرزني سنگ مي‌زد به يك جايي، اين گفت اينجا جمره نيست، من مچش را گرفتم، گفتم تو با او چكار داشتي كه گفتي اينجا جمره نيست؟ اين به خيالش اينجا جمره است، و سنگ مي‌زند، وظيفه‌اش هم انجام گرفته مي‌رود، چكار داشتي؟ گفت نه، فرستادمش برود وسط جمعيت، گفت خوب اين پيرزن رفت وسط جمعيت كشته شد تو مسؤول خونشي. اين بيچاره مي‌گفت من رفتم يك ساعتي وسط آن فشار جمعيت ـ دو سال قبل ـ گشتم آخرش هم پيدايش نكردم ولي ناراحت بود. به هر حال، گفت رفتم گشتم پيدايش نكردم، بعد يك زني افتاده بود، ديدم الان است كه مي‌ميرد، ديدم اگر خود من هم بخواهم نجاتش بدهم، خودم هم وسط جمعيت، كشته مي‌شوم يك يا علي گفتم و يك ذره خم شدم، نجاتش دادم، گفت فهميدم كه آن همه كارهاي اشتباه من براي نجات جان اين زن بود.

بارها گفته‌ام، امام (سلام الله عليه) شب اول يك كسي در نماز اول، يا شب اول مي‌گفت قبله انحراف به چپ، منحرف به چپ، در خانه اش، امام يك نگاه به او كرد. باز يك بار ديگر گفت ... من سمت راست امام ايستاده بودم، يك نگاه به او كرد گفت مگر تو مهندسي؟ چكار داري. لباسش نجس است، به جمره سنگ مي‌زند، سنگ مي‌زند مسجد خيف و مسجد نمي‌دانم مسجد كويتي ها را مسجد خيف گرفته، گوسفند را اشتباه سر بريد... بعضيها اینگونه اند، بعضي ها هم نوع دیگری هستند مي‌گويد آن صاحب گوسفند مي‌گويد آقا من شب مرجع تقليدم مي‌گويد نمي‌شود گوسفند را شب كشت، مي‌گويد نه مانعي ندارد، من رجوع به غير مي‌كنم، گوسفندت را شب مي‌كشم. چرا رجوع به غير مي‌كني بيچاره. آن وقت يك آدمهايي هم گاهي روبرو مي‌شود، خدا كند از اين آدم‌ها زياد بشوند، يك آقاي روحاني را پايش را در غلاف گذاشته بود، اين آمد از من پرسيد، گفتم مُجزي نبوده به نظر من. سه نفر هم بيچاره ها بودند، گفتم مجزي نبوده، گفت آقا، روحاني مان گفته، گفتم من نمي‌دانم برو به آقاي روحانيتون بگو چگونه گفته رفته بود سراغ آقاي روحاني، روحاني را برداشت و آورد، من ديدم اين روحاني بيچاره را آورده اينجا، گفتم آقا چكار كرديد شما؟ گفتم آره، من به خيالم شما احتياط واجب داري، و احتياط واجب را رجوع كردم به غير و شب كشتم، گفتم آقا من احتياط واجب ندارم، من فتوا دارم، گفت حالا چه مي‌شود؟ گفتم هيچ حالا بايد اينها سه گوسفند بكشند چاره‌اي نيست، مرد گفت فردا نمي‌گذارم بروي، به آن آقاي روحاني بزرگوار، گفت فردا اينجا مي‌ايستي، تا با هم مي‌رويم مسلخ من سه تا گوسفند مي‌گيرم، و آنجا مي‌كشيم بعد با هم مي‌رويم مكه، حق نداري فردا از من جدا بشوي، و زودتر از من بروي مكه. رفتش بيرون و ديدم باز آن روحانی برگشت، معلوم مي‌شود آن آقاي روحاني را يك قدري اذيتش كرده بود، خوب حق هم داشته، يك سالي يك عمر آمده مكه، مثل ما نيست كه هر سال مکه برود آن بيچاره يك عمر يك بار آمده مكه، ديدم روحاني محترم برگشت. گفت آقا اينها وضعشان خوب نيست، به حاج علمدار گفتم برو به او بگو هر چه پول مي‌خواهي من به تو قرض مي‌دهم مهم نيست، من پول به تو قرض مي‌دهم ايران به من پس بده، به اندازه پول سه گوسفند من به تو قرض مي‌دهم. روحانی رفت و ديدم باز مشكل است، يك دفعه به فكرم رسيد كه اين چون از باب جهل بوده «رفع ما لا يعلمون» مجزي است، مانعي ندارد، صدا زدم بياييد كه نه مانعي ندارد، چون نمي‌دانستيد مسأله را، و اين آقا مسأله را نمي‌دانسته و اشتباه كرده بوده، مجزي است و هم آن روحاني محترم را راحت كردم، هم آن آقاي صاحب گوسفند را.

« ماه محرم و عزاداری سيد الشهداء »

چيزي كه مي‌خواستم خدمتتان بر حسب رويه هميشه عرض كنم ، ما به ماه محرّم نزديك مي‌شويم به اول سال قمري نزديك مي‌شويم، به عاشوراي ابي عبدالله نزديك مي‌شويم، به ماهي نزديك مي‌شويم كه شهيد در روز عاشوراي آن ماه همه وسائل نجات را با خودش دارد و او اگر كشتي نجات است، بقيه ائمه (سلام الله عليهم اجمعين) هم كشتي نجات‌اند، اما به قول مرحوم آشيخ جعفر تستري كه مطلب را، از روايات گرفته اين كشتي نجاتي است كه خيلي در طوفان‌ها راحت مي‌تواند آدم را به ساحل، برساند و خيلي راحت مي‌تواند آدم را نجات بدهد، همه كشتي نجات اند، اما اين كشتي نجات در لجج غامره خيلي راحت تر آدم را مي‌رساند به ساحل و آدم را نجات مي‌دهد.

همه ابواب بهشتند، از رسول الله گرفته، زهرا، همه معصومين، ابواب بهشتند، ابي عبدالله هم باب بهشت است، بابي است از بابهاي جنت، اصلاً بهشت يك باب دارد به نام باب الحسين ، اما اين باب خيلي واسع است، خيلي توسعه دارد، خيلي افراد را مي‌تواند به بهشت ببرد، نه تنها با عزاداري، نه تنها با گريه، نه تنها با گرياندن، نه تنها با سرو سينه زدن، نه تنها با اظهار مصيبت كردن، نه تنها با تعظيم شعائر حسيني و اسلام، بلكه با تباكي هم مي‌تواند آدم را به بهشت ببرد. اين وسعت باب ابي عبدالله (سلام الله عليه) است. هم كشيتش با بقيه كشتي ها، فرق دارد هم باب بودنش با بقيه بابها فرق دارد، و هم توسل به او خصوصيتي دارد، هر كس به هر نحوي متوسل بشود به ابي عبدالله (سلام الله عليه)، مي‌تواند زمينه نجات خودش را فراهم كند، يادمان باشد اين عزاداري را كه ما داريم، اصل ريشه عزاداري با تاريخ بشريت همراه است، يعني از اول كه آدم ابي البشر خلق مي‌شود، مسأله عزاداري ابي عبدالله وتعزيه براي ابي عبدالله‌(سلام‌الله‌عليه) تا به امروز مطرح بوده ، تا به زماني كه حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بيايد. براي اينكه در داستان آدم خوانديد، گفتيم وقتي اسماء خمسه را جبرئيل برايش بيان كرد، به اسم آقا ابي عبدالله (سلام الله عليه) كه رسيد گفت چرا در اسم پنجم مغموم شدم؟ مهموم شدم؟ چه خصوصيتي دارد قلبم شكست. آن وقت جبرئيل امين به قول مرحوم آشيخ جعفر و روايات براي او روضه خواني كرد، فرمود: «صغيرهم يميته العطش،‌‌ و كبيرهم جلده منكمش،»[4] كودكانشان‌ از تشنگي مي‌ميرند، بزرگانشان به شهادت مي‌رسند، اين داستان روزهاي اول خلقت است، يعني آدم كه از بهشت آمده داستان شروع شده.

و بلكه عزاداري قبل از خلقت آدم، قبل از تاريخ بشري، است، براي اينكه باز در عرش براي ابي عبدالله قبل از آفرينش بشر به يك نحوي عزاداري شده، روضه خوان خود ذات باريتعالي بوده، مستمع هم ارواح انبياء و اولياء و فرشتگان بودند، اين مسأله مخصوص امروز و ديروز نيست، آنچه كه مربوط به زمان امام صادق (سلام الله عليه،) و ثامن الائمة (سلام الله عليه) به بعد است، و سيره علماء ومتشرعه و محبّين اهل بيت (صلوات الله عليهم اجمعين) بوده، اين با همدیگر جمع شدن و عزاداري كردن، دور هم نشستن و مسائلي را از اسلام گفتن، و در كنار آن مسائل، مسائلي را از عزاداري و براي گرياندن ديگران ذكر كردن، چه به صورت نثر، روضه خواندن به صورت نثر، چه به صورت شعر، و اين خود ائمه‌اند كه گاهي در خانه‌هايشان صحبت مي‌كردند، اين امام هشتم است كه نقل شده اول محرم كه مي‌شد، امام هشتم خندان ديده نمي‌شد. يا در حالات امام صادق (سلام الله عليه) هم همين نقل شده است، اين رسمي‌است كه ائمه ما به ما ياد داده اند. براي زنده ماندن اسلام، براي تنفّر از ظالم و ستمگر، هر كه باشد و هر كجا باشد، و براي اظهار علاقه به مظلوم و عشق به مظلوم.

به قول شهيد مطهري (قدس سره) ما گريه كه مي‌كنيم براي مظلومين، گريه مي‌كنيم براي ظلم هايي كه به آنها شده، گريه‌ي عشق است، گريه‌ي علاقه است به آنها، ما آدم‌هاي خوب را دوست مي‌داريم، چه خوبي بهتر از ابي عبدالله، چه خوباني بهتر از ياران ابي عبدالله؟ إن الحسين سيد الشهداء و اصحابه سادة الشهداء، خود ابي عبدالله آقاي همه شهداء است، اصحاب او هم آقايان همه شهداءند، چه قسي القلبي است كه اين همه جنايت را از بني الامية ببيند و دلش نشكند، اين جز این است که از حدود انسانيت يك مقدار فاصله گرفته. انسان دلش براي مظلوم مي‌شكند، انسان دلش براي يك كسي كه ستم ديده و به او ظلم شده مي‌شكند. گاه به صورت گريه در مي‌آيد، گاهي به صورت در سر و سینه زدن در مي‌آيد، گاهي اختيار از دستش مي‌رود و اعمال بسيار پسنديده و ارزشمند ديگري را مثل زينب (عليها سلام) انجام مي‌دهد. «فنطحت جبينها بمقدّم المحمل.»[5] نه اينكه زينب سرش نمي‌شد كه سرش را به چوبه محمل زدن اين خلاف شرع است كه ما در آورديم بعضي هامون. اون عالمه غير معلّمه بود، او تربيت شده مكتب اميرالمؤمنين بود (سلام الله عليه و سلام الله عليها) اما او وقتي سر بريده را مي‌بيند ديگه اختيار از دستش مي‌رود، خوب اختيار رفت بدون اختيار، به حساب علاقه اش و عاطفه اش سرش را زد به چوبه محمل خون در آمد. اين اختياري نبود، اون كساني هم كه در عزاداري ابي عبدالله حالات خاصي پيدا مي‌كنند و به اون حالات خاصشان افتخار مي‌كنند، شما ديگه نياييد دست بگذاريد به آن حالات خاص آنها، نياييد عواطف آنها را يك مقدار رنگ به او بدهيد، بگذاريد اين عواطف انسانيت بماند، بگذاريد اين عواطف مظلوم، طرفداري مظلوم بماند، او ديگه اختيار ندارد، گاهي آدم در سرش مي‌زند در عزاداري ابي عبدالله پيشانيش ورم مي‌كند، حالا بگوييم آقا «لاضرر و لاضرار في الاسلام.»[6]

من خودم يك موقعي يك آقايي از مداح هاي بزرگ تهران، كه البته كاسب است و مداحي مي‌كند، شب منزلمان ايام حضرت زهرا شعر خواند، من آنقدر به اين پيشانيم زده بودم كه پيشاني من آماس كرد، ورم كرد، حالا يك آقايي بيايد بگويد آقا «لاضرر و لاضرار في الاسلام،» چرا شما به پيشاني تان زديد؟ يعني چه، اصلاً جاي لاضرر و لاضرار نيست. من اصلاً اختيار از دستم رفته، عواطف واحساسات عشق به ابي عبدالله همه چيز من را به فراموشي سپرده. تازه اگر از نظر بحث فقهي هم وارد بشويد كه آن خودش يك بحث دارد، بحث دامنه دار فقهي است، من بحث فقهيش را نمي‌خواهم حالا مطرح كنم.

من مي‌گويم اين احساسات است، اين عواطف است، اين علاقه است، جلو علاقه‌ها را نگيريم، جلو عواطف را نگيريم، بگذاريم اين انسانهاي پاك آن عواطف پاكشان به هر نحوي هست اثرش ظاهر بشود، حالا نه، عواطفش ضعيف است، كم است، اين باب ابي عبدالله است، بگذاريد تباكي كنند. بگذاريد دروغي خودشان را بزنند به گريه كنندگان، باب ابي عبدالله يك باب واسعي است، «من بكي او ابكي او تباكي وجب له الجنة.» اين مسلم تاريخ عزاداري ابي عبدالله (سلام الله عليه) است. تباكي خودش ثواب دارد. تباكي معنايش اين است من گريه نمي‌كنم، اما خودم را شبيه گريه كنندگان در مي‌آورم. تو صف عزاداري نشسته ام، به اين و آن نگاه نمي‌كنم، اقلاً سرم را پايين بگذارم، دستي به پيشانيم بزنم، اظهار علاقه كنم، اظهار عزاداري كنم، اين سياست اهل بيت (سلام الله عليهم اجمعين است،) همانطور كه امام‌امت ‌(سلام‌الله‌عليه) به آن اشاره فرمودند. اين سياست را حفظ كنيم. با بعضي از حرف هاي خودمان كه اسمش را بگذاريم روشنفكري و اسمش را بگذاريم ما روشنفكريم با آنها مخلوط نكنيم. من فكر نمي‌كنم شما آدمي‌روشنفكرتر از امام خميني (سلام الله عليه) در مسائل و فقه اسلامي. به همه ابعادش سراغ داشته باشید. او وقتي كه زيارت غديريه را در نجف مي‌خواند ، زيارتي كه امام علي النقي خوانده، زيارت مفصلي است، حضرت آقاي اخوي (حفظه الله) كه از نزديك ترين افراد به امام بوده و شايد كمتر كسي را امام مثل حضرت آقاي اخوي مورد توجه و عنايت قرار داده، كه نامه اش در اين صحيفه امام هست، از جهات مختلفه او را بيان كرده، او مي‌گفت امام زيارت غديريه را در نجف ايستاده مي‌خواند. حدوداً سه ربع ساعت، يك ساعت طول مي‌كشد زيارت غديريه اي كه از امام علي النقي هست. او فرمود عزاداري سنّتي را حفظ كنيد. او فرمود ما هر چه داريم از محرّم و صفر داريم، به عزاداري اهميت بدهيم ، چه بگوييم، چه بشنويم، چه منبر برويم، چه ذكر مصيبت كنيم، چه مداحي كنيم.

« بيان درس‌های عاشورا »

منتها، يك جهاتي را بايد توجه كرد. يك: درسهاي حادثه كربلا را فضلاء و علماء، و متفكرين و صاحبان قلم و روشنفكران در مملكت كه فراوانند، بيشترشان، بلكه كلشان هم آدم‌هاي خوبي هستند، چه در دانشگاهها، چه در حوزه‌ها، چه در بازار و خيابانها، چه در منبري‌ها، چه در مداح‌ها. بيان كنيم.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]‌- مائده (5): 1.

[2]‌- وسائل الشیعه 21: 276، کتاب النکاح، ابواب المهمور، باب 20، حدیث 4.

[3]‌- بقرة (2): 10.

[4]‌- بحارالانوار 44: 308.

[5]‌- بحار الانوار 45: 115.

[6]‌- وسائل الشیعه 26: 14، کتاب الفرائض و المواریث، ابواب موانع الارث، باب 1، حدیث 10.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org