ضمان در مثلی به مثل و در قيمی به قيمت است
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 603 تاریخ: 1386/8/27 بسم الله الرحمن الرحيم بحث در اين بود كه در باب ضمان، ضمان در مثلی به مثل است و در قیمی به قيمت است همانگونه که مشهور آن را میگویند يا ضمان به اقرب الي التالف است و اقرب الي التالف مثل است و اگر مثل وجود نداشت، آنجا نوبت به قيمت ميرسد ، كه شيخ به آن اشاره فرمودند و ما هم عرض كرديم ظاهراً بناء عقلاء همين است و مرحوم حاج آقا رضا (قدس سره الشريف) در اين حاشيهشان بر بيع و مكاسب شيخ ميخواهند بفرمايند كه نه، حق اين است كه ضمان مثلي به مثل است، و ضمان قيمي به قيمت، نه از باب بناء عرف و عقلاء، بلكه از باب تعبد شرعي. فرمودند دليل بر اين تعبد شرعي شهرتي است كه از اصحاب آمده و با فرض اينكه بناء عقلاء بر اقرب الي التالف است ولي بر خلاف بناء شهرت از اصحاب قائم شده و اين شهرت حجت است براي اينكه كاشف از اين است كه يك دليل معتبري نزد اصحاب بوده بر خلاف آنچه عند العرف است و به دست ما نرسيده و از آن دليل معتبر، مشهور آن معنا را فهميده اند و شهرت حجت است «فيما ليس للعقل إليه سبيل و لا للنقل فيه دليل». اينجا شهرت بر خلاف بناء عقلاء و فهم عرفي است. « اشکال و شبهه به کلام قائلين به شهرت و اجماع بر اينکه اجماع و شهرت دليل نيست چرا که مدرکی است » ما عرض كرديم كه نه، اين شهرت نميتواند حجت باشد، براي اينكه مي بينيم بعض از كساني كه به اجماع در مسأله هم تمسك كردهاند ـ مثل شيخ در خلاف ـ ، به آيه شريفه هم تمسك فرموده اند: ( فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى)[1]، و از اين استدلال شيخ بر ميآيد كه مسأله مربوط به تعبد نبوده و اينكه يك دليلي دست آنها بوده كه به دست ما نرسيده، بلكه شايد آنها هم از آيه شريفه اعتداء مثليت را در مثل و قيمت را در قيمي فهميدهاند، كما اينكه شيخ در خلاف اينگونه استدلال فرمودند. اين يك شبهه بود. « شبهه دوم به کلام قائلين به شهرت بر اينکه اختلاف در تعريف مثلی و قيمی وجود دارد بنابراين نمیتواند از موارد اجماعی باشد » شبهه دوم اينكه اينها با اختلافي كه در تعريف مثلي و قيمي دارند، اين اختلاف در تعريف مثلي و قيمي شاهد بر اين است كه شهرت بر محلّ واحد نيست، شهرت بر امر واحد نيست، براي اينكه قائلي كه مي گويد: «في المثلی، المثل و فی القيمي، القيمة،» و مثل و قيمي را يك نحوي تعريف مي كند، او قائل به ضمان به مثل و قيمت بر تعريف خودش میباشد، يعني ضمان به مثل و قيمت را بر تعريف ديگري نفي ميكند. ديگري كه ميگويد ضمان به مثل و قيمت و مثلي و قيمي را یک نحو دیگر تعريف ميكند معنايش اين است بر اين معنا ضمان به مثل و قيمت، نه بر معاني ديگر و ساير موارد. بنابراين شهرت بر موضع واحد نيست، وقتي شهرت بر موضع واحد نشد، بنابراين اين شهرت هم نميتواند براي ما حجت و تمام باشد. « اشکال به شهرت ادعايی بر اينکه اگر شارع چنين امری را قبول داشت حتماً بايد بيان مینمود » و اشكال سومي كه باز در تمسك به اين شهرت هست اينكه اگر بنا بود شارع از اين بناء عقلاء و عرف يعني ضمان به اقرب الي التالف، ردع كند، بايد اين بيانش را به بيانات كثيره واضحه بیان کند ، كه آن بيانات كثيره واضحه به دست ما برسد. چون اگر شارع بخواهد يك بنائي را از عقلاء، ردع كند، راه ردع اين است كه براي آن زياد بيان بيآورد و تبيين كند به نحوي كه بين متشرّعه معروف بشود و رواياتش هم كثيره باشد، و اگر اینگونه بود برای ما نقل می شد. پس اينكه مي بينيم نقل نشده و تنها يك شهرت بين اصحابي آمده، ـ در حالي كه ابن جنيد هم در مقابل مي گويد اقرب الي التالف و با اين اختلافي هم كه در مثلي و قيمي دارند ـ خود كاشف از اين هست كه نمي تواند حجت براي ما باشد و احتمال اينكه مراجعه به ادله ديگر نموده باشند در آن وجود دارد. اگر شارع ردع كرده بود حتماً با بیانات زیاد ردع میکرد و به نحو تمام برای ما بیان میکرد و حتماً آن روايات به ما میرسید. به قول سيدنا الاستاذ (سلام الله عليه) ردع ابنيه عقلائيه احتياج به دهل و سنج دارد، احتياج به مظاهرات دارد، اينطور نيست كه ما پشت جبهه را نگاه ميداريم و دعا ميكنيم، آن دعا كردن براي خودش خوب است. اگر شارع بخواهد ردع كند، آنگونه ردع ميكند آیا نمیبینی كه شارع عمل به قياس را ردع كرده و ردعش آنچنان واضح است که حتّي شیعه به ترک عمل به قیاس شناخته میشوند. بنابراين با اين حرف مرحوم حاج آقا رضا هم نميتوانيم حرف مشهور را بپذيريم و حق اين است كه در باب ضمانات اقرب الي التالف را عرف مي فهمد، اگر شارع يك جايي گفت چيزي ضامن هستند، عرف ضمان را به اقرب الي التالف مي داند، نه «بالمثل في المثلي و القيمة في القيمي». « قول مرحوم ايروانی در مورد ضمان در مثل و قيمت » مرحوم ايرواني (قدس سره) ميخواهد بفرمايد نه، نه ضمان به مثل و قيمت، نه ضمان به اقرب الي التالف، بلكه ضمان بالمالية؛ ماليت هم ميخواهد نقد رائج باشد مي خواهد غير نقد رائج باشد. ايشان مي فرمايد ضمان در باب مضمونات چه در مثل تلف يا اتلاف، غصب يا سائر جاها، اين ضمان به مالیت و به ارزش آن است، به قيمتش است، ضمان بالقيمة مطلقاً. در مثلی و در قیمی همه آنها ضمانشان به مالیت و قیمت است. آن هم در باب قيمت لازم نيست نقد رائج باشد، ميتواند ضامن به مضمون له در فصل مثلاً زمستان، يا يك كسي كه يك خانه چهل متري دارد، بگويد حالا من مالي را كه از تو تلف كرده ام، پنج شتر ميشود، بيا پنج شتر را بگير ببر در خانهات نگهدار، يا از آنها مواظبت كن، ضمان به مالیت و قیمت آن هم نه نقد رائج خاص، مطلق آنچه که مالیت دارد. حرفش هم اين است، مي فرمايد كه: آن كه عقلاء به آن در اموال عنايت دارند ، ماليت و ارزش آن است، به ماليت و ارزش عنايت دارند، به خصوصيات كاري ندارند، تمام عنايت به ماليت و ارزش است، و اين ماليت و ارزش همانطور كه در نقد رائج وجود دارد در بقيه اموال هم وجود دارد. حالا من عبارت ايشان را كه امام هم نقل كرده مي خوانم. ايشان در حاشيهشان اينگونه ميفرمايند ـ ، حاشيه ايرواني دارد، امام هم نقل كرده ـ : «لو بنى على الإعتماد على المتعارف و تنزيل إطلاقات الضمان على المتعارف، عليه]يعني به متعارف[، فهو ليس إلاّ الضامن بالمالية مطلقاً، ]ارزش و ماليت،[ و ليست الخصوصيات العينية، ]گندم بودن دخالت ندارد، ارزش گندم را مي خواهد، گفت قرمه را با قاف مي نويسند يا با غين، گفت غرض خوردنش است، كسي كه به گندم نظر دارد به ماليتش نظر دارد، اگر به كتاب هم نظر دارد، به ماليتش نظر دارد، به خصوصياتش كار ندارد. ايشان ميگويد همه دنبال ماليتش هستند در اشياء ماليتش مطرح است، كاري به خصوصياتش ندارد، گندم را براي گندميش نمي خواهد، گندم را براي ماليتش مي خواهد، خوب ماليتش را شما با پول هم تأمين كني تأمين ميشود. در بهشت زهرا نوشته تلقين با بلندگو يك قيمت دارد، بي بلندگو هم يك قيمت دارد، غسّال هم آنجا در غسالخانه غسل ميدهد، روحاني هم ميگويند هستند و ناظر بر غسلند، ما حالا فعلاً غسال و نقاليم، ما حرف مرحوم ایروانی را نقل ميكنيم، وقتي آورديم تلقينش بدهيم شما بگو تلقين با بلندگو يك و قيمت، بي بلندگو يك قيمت، ما فعلاً غسّاليم و نقال، نقال و غسال كار ندارد به اينكه ميّت يذهب الي النار او الي الجنة،[ ملحوظة في نظر العرف الا عبرة إلى مرتبة مالية المال، ] ناظر به ماليت است،[ ولذا لو سقط المثل عن المالية لم يلتفتوا إليه أصلاً، ]يعني به آن مال التفات ندارند، به مال اصلاً، عين مال،[ و لايرون دفعه تداركا، ]دفعش را تدارك نمي بينند،[ و كذا لو زاد في المالية لا يرون المالك مستحقاً لأزيد من قيمة ماله، ]زياد بشود، زيادي را حق ندارد، كم هم بشود اين نميتواند كمتر را به او بدهد. اصلاً مضمون له به مال عنايتي ندارد.[ و بالجملة ليس النظر في الأموال إلاّ إلى ماليتها، بل لو كانت خصوصية مال مطلوبة كان ذلك عرضاً خارجياً. ]حالا اين آدم از يك چيزي خوشش مي آيد، «كان ذلك عرضا» مثل بعضي افراد که بدشان ميآيد... در تهران يك كسي بود وقتي ميگفتند گوجه اين فرار ميكرد، از كلمه گوجه فرار مي كرد. يا يك رفيقي ما داشتيم وقتي مي آمد درس، اين حاضر نبود كسي در كتابش نگاه كند، ناراحت مي شد كسي در كتابش نگاه كند، خوب اين يك عرض خاص شخصي است، يا ميگويد اين جنس مثلاً يادگار پدرم بوده، پدربزرگم بوده، حالا من علاقه به آن دارم. ميگويد[ غير دخيل في حيثية الضمان، ]در حيثيت ضمان عند العقلاء كاري ندارد، ميگويد حالا يادگار پدرت باشد يا غير پدرت تو آنچه كه از وی طلبكاري قيمتش را طلبكاري، حالا اینکه يادگار پدرت بوده يا يادگار پدرت نبوده، در باب ضمان دخالتي ندارد. اين بحث بعديش است،[ و إنما يدور الضمان مدار التموّل في أي عين كان، بلا خصوصية للنقدين و لا للمماثل و لا لغيرهما،» ]گفت بمير و بدم، غرض اين است قيمت آن را اداء كند، قيمت به مثل اداء كند، به نقد رائج اداء كند، به روغن جامد اداء كند، به روغن مايع اداء كند، عباي زمستاني و تابستاني... هر چه مي خواهد باشد، آن مضمون له بايد بپذيرد، براي اينكه فرض اين است ضمان بالمالية است. « اشکال امام (ره) به اينکه نظر عقلاء به خصوصيات و رغبات است » شبههاي كه امام دارد مي فرمايد اصلاً نظر عقلاء به خصوصيات و رغبات است و رغبات و خصوصيات ماليت مي آورد، نه اينكه نظر به ماليت است و به خصوصيات كاري ندارند. از اول نظر به خصوصيات و آثار است، با اين خصوصيات و آثار ماليت مي آيد و ماليت اختلاف پيدا مي كند، يك شئي مورد رغبت زياد است، براي اينكه منافع خوبي دارد، اين رغبات زياد سبب مي شود كه ماليتش بالا برود، يك وقت هم هست نه، زیاد مورد رغبات نيست، از باب اينكه فراوان است، رغبتي به آن نيست، ولو خاصيتي دارد، ماليتي برايش قائل نيستند. ماليت با رغبات و خصوصيات تحقق پيدا ميكند، ارزش يك امر ذاتي نيست ارزش پيدا كردن اشياء در بازار، و ماليت پيدا كردن تابع رغبات و تابع آثار و خصوصيات است، پس اينكه ايشان ميفرمايد تمام مناط ماليت است نخير، اصلاً مسبب و تمام مناط در اموال رغبات و خصوصيات است، گندم را ميخواهد، جو كه نميخواهد، برنج خوب ميخواهد، برنج بد را كه نميخواهد، حالا بعد هم اگر بنا شد قيمتش را بخواهد پولش را ميخواهد، نه اينكه حالا بيا شتر بگير، بيا فرش ماشيني بگير، بيا فرش كوير كجا بگير، به من چه؟ عينك زيادي دارد، بيا دو عدد از عينكهاي مرا بگير، من عينك را ميخواهم چكارش كنم؟ پس اولاً تمام رغبات به مناط به رغبات هست و خصوصيات و آثار كه ماليت را آنها ميسازد. اين يك شبهه كه حالا مي خوانم. شبهه دوم: اصلاً در باب ماليت هم، ماليت عند العقلاء به نقد رائج است. ايشان مي فرمايد[ و فيه ما لا يخفى ضرورة أنّ ]اينجا اگر ميخواهي حالا با بلندگو تلقين بخواني يا بي بلندگو اينجا جايش هست،[ إعتبار المالية في الأشياء إنما هو لأجل الرغبات، فما لا يكون مورد الرغبات، إما لعدم خاصية و نفع فيه، ]هيچ خاصيت و نفعي برای آن متصور نيست،[ أو لكثرته و إبتذاله، ]يا نه، خاصيت دارد اما خيلي زياد است، اين[ لا يكون متمولاً، ]اگر خاصيت و نفع نداشت يا چون زياد بود، اين مال نيست،[ و لا يعتبر العقلاء فيه المالية، ]پس ماليت، اصل نيست، ماليت از رغبات و منافع و آثار مي آيد،[ فالمالية تبعٌ للرغبات، و هي تبعٌ لخواص الأشياء و منافعها، ]دنبال رغبت هاست، رغبتها هم دنبال منافع و آثار است،[ فالخصوصيات العينية ملحوظة إبتدائا و بلحاظها تعتبر المالية ]نه اينكه ماليت ملحوظة ابتدائاً و خصوصيات تعتبر عرضاً و نادراًً، عكس آن كه ايشان فرمودند.[ نعم ربما يتفق أن يكون النظر إلى مالية الشيء، ]گاهي ماليتش را مي خواهد[ و تغمض العين عن خصوصياته، ] اصلاً كاري به خصوصياتش ندارد،[ و لكنه ليس ميزاناً نوعياً أو كليّاً، ]ميزان نوعي اين است كه به خصوصيات نظر دارند، گندم بما هو گندم ميخواهد، برنج بما هو برنج مي خواهد، نمي دانم گوشت بما هو گوشت مي خواهد، كه اين رغبات سبب ماليتش مي شود،[ فخصوصية الأعيان مطلوبة بالذات، و تتبعها المالية، ]پس ماليت يك امر، ذاتي اشياء نيست، ماليت بر اشياء عارض ميشود به سبب رغبات و منافع و آثار و خواص.[ لا العكس، ]نه اينكه ماليت عكس باشد و خصوصيات فرع آن باشد.[ نعم مع سقوط المثل عن المالية، ]مثل يخ که در تابستان تلف كرده و در، زمستان از ماليت افتاده، سقوط مثل از ماليت،[ ليس ردّه تداركا، ]اين ردش تدارك نيست.[ و ذلك لسقوط المنافع و الخصوصيات التي لأجلها تتعلق الرغبات بها. ]براي اينكه منافع و خصوصيات ثابت شده و لذا ماليت ندارد،[ أو لإبتذالها الموجب لسلب الرغبات، والعجب منه، ]اشكال دوم، كه ايشان تازه ماليت را، ماليت در باب ضمان را به هر امري دانسته،[ حيث زعم أن المثل إذا زادت ماليته لا يرى العقلاء إستحقاق المالك لأزيد من قيمة يوم التلف، ]اين عجب است، حالا اين يك اشكال ديگر است.[ مع أن بناء العقلاء على خلاف ذلك، ]مي گويند نه، مثل را بايد بدهد.[ فلو أتلف كراً من حنطة يرى العرف ضمانه بكرّ منها، لا بقيمتها يوم التلف، ]نه قيمت، مي گويند خودش را بايد بدهد، ولو قيمتش بالا رفته باشد.[ و أعجب منه دعوى أن جبران المالية يمكن بأي مال كان، ] با هر مالي،[ فلو أتلف منّاً من الحنطة كان له الجبران بأمنان من الكاه، من التبن، ]گندم تلف كرده مي گويد بيا كاه ببر، خوب مي داني كه چقدر سابقها كاه ارزان بوده آن وقتي كه امام مي نوشت، و الا الان هم كاه كيلويي 130 تومان ميشود، ولي باز كاه جاي زيادي را مي خواهد، نقل و انتقالش مشكل است، اما گندم راحت تر است، ميگويد بيا كاه ببر[ تكون قيمتها مساوية للتالف. ]يا اصلاً روغن برايش ضرر دارد، ميگويد بيا روغن جامد ببر، بيا روغن مايع ببر، نميدانم من نمايندگيش را دارم تو بيا آن روغن را ببر.[ و ليس للمالك مطالبة الحنطة، ]حق ندارد بگويد من گندم ميخواهم. هر چه كه ارزش دارد ميتواند به او بدهد، ولو حالا زمان مصدق باشد، در زمان مصدق شاخها ارزش پيدا كرد، شاخ گوسفندها ارزش پيدا كرد، خدا رحمتش كند، براي اينكه ميخواست كار به وجود بيايد، شاخها را ميخريد، هم سنّ را مي خريد كه مردم بروند سنّها را بگيرند، هم شاخ گوسفندها را ميخريد، خوب ميخريد مصلحت در خريد بود، و الا شاخ گوسفند كه به درد نميخورد، او میخريد كه بازار بچرخد، يك عده بروند شاخ جمع كنند، يك پولي گير آنها بيايد، براي اينكه پول گيرشان بيايد و اقتصاد يك رونقي پيدا كند، شاخها را مي خريد، روده گوسفند هم البته ميخريدند، منتها خوب روده الان هم ارزش دارد. سنّ ها هم آن وقت دارو نبود، سنّ را مي خريد، سنّهايي كه به گندمها ميآمدند، صبح تا شام، من يادم است، بچهها در مزارع گندم بودند سنّ جمع مي كردند، كيلويي چقدر مي آوردند شهر، دولت از آنها ميخريد. اين نقشه او بود براي اينكه بتواند جمع كند، يعني اقتصاد را راه بيندازد. پنبه و وش هم زمان مصدق خيلي گران شد، يعني فرضاً شايد بيست كيلويش بيست تومان بود، بيست كيلويش رفت به پانصد تومان، چند صد برابر پنبه و وش هم آن وقت گران شد براي اينكه به زراعت و كشاورز هم خدمتي كرده باشد.[ مع أنه مخالف لحكم العرف و العقلاء و هو واضح»[2]. اين هم تمام كلام تا اينجا. اين هم حرف مرحوم ايرواني كه درست نيست. يك حرفي كه ما نخوانديم اين بود كه ضمان مثلی به مثل و ضمان قيمي به قيمي را از باب اين بدانيم كه عين مأخوذه داراي حيثياتي است، حيثيت عينيه شخصيه و حيثيت خصوصيات و حيثيت ماليت. اين يك من گندم يك حيثيت شخصيه دارد، يك حيثيت ماليه دارد، ارزشش است، گندم در مقابل برنج يك حيثيت صفاتيه دارد ، خصوصيات گندم را در مقابل خصوصيات برنج دارد ، يك راهي كه براي ضامن طي شده بود، بحث از اين خصوصيات بود كه ما آن روز گفتيم نميخوانيم چون امام خيلي بحث را عقلي كرده، بعد ديدم نه، بزرگاني اين بحث را مطرح كردهاند، مخصوصاً آقاي بروجردي (قدس سره) در كتاب الغصب نقل كرده، در بحث غصبش، كتاب الغصب كه ندارد، در بحث غصبش نقل كرده، سزاوار است كه ما آن را هم در باب ضمان بخوانيم كه ادله ضمان تمام شده باشد. يكي اجماع، يكي آيه اعتداء، يكي فهم عرف که اقرب الي التالف است. يكي ماليت كه مرحوم ايرواني گفت، يكي هم اين راهي كه از بعضي نقل شده كه امام در اين صفحه 482 نقل كرده. « دليل ديگر بر ضمان مثلی به مثل و در قيمی به قيمت » «و استدلّ عليه أيضاً ]يعني بر اینکه «الضمان في المثلي، بالمثل و في القیمی، بالقيمة»،[ بأن العين المأخوذة قد دخلت في العهدة بحيثية شخصها، و طبيعتها التي لها أفراد مماثلة، و ماليتها، ]حيثيت شخصش، حيثيت طبيعتش كه امثال مماثلة دارد، يكي هم ماليتش.[ و أدائها بنفسها، أداءٌ بجميع شؤونها، ]اگر خود مال را برگرداند همه چيز برگشته، هم شخصش برگشته، هم طبيعتش برگشته هم ماليتش برگشته. وقتي تلف شده چه چیزی از بين مي رود ؟ فقط خصوصيت شخصيه اش از بين مي رود.[ فإذا تلفت، فقد إمتنع الخروج عن عهدة تشخّصها، ]ديگر آن هويتش را من نميتوانم تدارك كنم، چون وجود امر شخصي است، و قابل تكرر نيست،[ دون الحيثيتين الأخريين فيجب أداء مثلها فإنه أداء لهما، و مع تعذّر المثل بقي إمكان الخروج من عهدة ماليتها، فيجب أداء قيمتها، فلها مراتب من الأداء، ]اين را هم مرحوم نائيني دارد، هم آشيخ محمدحسين در حاشيهاش بر مكاسب. اين هم يك وجهي است، گفتهاند مال كه تلف مي شود، مالي كه در دست ديگري و در ضمان ديگري قرار ميگيرد، سه خصوصيت دارد: هويت شخصيه، طبيعيه یا حيثيت طبيعيه و حيثيت ماليه، اگر گفتيد چه کسی اين حيثيتها را زياد ميگفت؟ حاشيه ملا عبدالله حيثيت زياد كجا دارد؟ ميگويم چه کسی زياد ميگفت؟ علامه جعفري (قدس سره الشريف)، او مي گفت شخصيت اجتماعيه علامه جعفري زياد اين تعبيرها را در گفتارش داشت. حالا، سيدنا الاستاذ ميفرمايد:[ و تقريبه على وجه لايرد عليه بعض الإيرادات المتوهّمه أن المراد بدخول العين في العهدة بجميع شؤونها، ] اشكال كردند، گفتهاند عين چگونه عين شخصي در عهده ميرود؟ عين شخصي، عين خارجي است، عين خارجي كه نمي تواند وجود ذهني پيدا كند، وجود خارجي با وجود ذهني با هم متباينانند، مي گويد مرادشان از دخول عين در عهده به جميع شؤونش[ ليس دخولها مستقلاً حتى تكون مضمونة بشخصها مستقلاً و بنوعها و ماليتها مستقلاً فيكون على عهدة الاخذ منّ شخصيّ من الحنطة ]يك منّ شخصي به عهده اش است،[ و منّ كلي ودرهم كلّ منها مستقلاً فإن ذلك خلاف الضرورة ]اینطور نيست كه يك من شخصي و يك من كلي و يك من مالي، هر سه در ذمه او، پس مراد چيست؟[ بالمراد أن جميع الشؤون موجودة بوجود واحد، ]يك وجود واحد چه در خارج چه در ذهن،[ فيكون عليه شيء واحدٌ ذو شؤونٍ، ]مثل شخص واحد صاحب مشاغل كثيرة بقدر مشاغل همه ملائكه.[ فلايرد عليه أن لازم ما ذكر أنه لو غصب منّاً من الحنطة إشتغل ذمته بمن شخصي وكلّي ودرهم هو قيمته ]ذمهاش به يك من شخصي، يك من لي، يك درهم كه قيمتش است، نه، ذمهاش به يك منّ گندمي كه همه خصوصيات در آن وجود دارد مشغول میشود.[ والمراد بالشؤون المذكورة هو الشؤون التي يساعد عليها العرف في باب الضمانات والغرامات لا الحيثيات العقلية الفلسفية ]در باب ضمانات و غرامات، آن شؤوني كه عرف در باب ضمانها دخيل مي داند، نه حيثيات عقليه فلسفيه،[ و العرف لايساعد إلاّ على ما ذكر»[3]. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- بقرة (2): 194 . [2]- كتاب البيع 1: 333 و 334 . [3]- كتاب البيع 1: 327 .
|