Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: بيع مباح و صرف آن در حرام
بيع مباح و صرف آن در حرام
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 91
تاریخ: 1381/1/28

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث درباره اين بود كه بيع المباح لمن يعلم أن المشترى يعمله حراماً با فرض اين كه آقاى بايع هم قصد توصل مشترى به حرام را ندارد و داعيش توصل مشترى به حرام نيست.

بلكه داعيش كار خودش است، تجارتش را دارد مي‌كند. آيا استدلال براى حرمتش به ادله نهى از منكر تمام است يا تمام نيست؟

« نقل كلام امام(س) در اشكال به ادله نهی از منكر در حرمت چنين بيعی »

امام(قدس سره) مي‌خواهند بفرمايند كه استدلال براى حرمت به ادله نهى از منكر تمام است، از اين جهت كه وجوب نهى از منكر يك وجوب عقلى است و در اين وجوب فرقى نيست بين جايى كه كسى منكرى را مرتكب بشود و شما جلويش را بگيريد و يا اين كه نه، منكرى را نگذاريد محقق بشود، چون عقل قبيح مي‌داند جلوگيرى نكردن از يك منكر را، چه به دفع و چه به رفع. اين فرمايش امام بود كه گذشتيم و عرض كرديم كه نه وجوبش عقلى نيست.

حالا امام مي‌فرمايند: اگر قبول كنيم كه وجوب عقلى نيست از خود ادله نهى از منكر اين معنا استفاده مي‌شود و دونك عبارت ايشان.

صفحه 205 «ولو بنينا على أن وجوب النهى عن المنكر شرعىٌّ فلا ينبغى الاشكال فى شمول الادله لدفع ايضاً لو لم نقل بأن الواجب هو الدفع بل يرجع الرفع اليه حقيقتاً [اگر نگوييم اساساً نهى از منكر باب دفع است، اصلا ادله نهى از منكر اگر نگوييم اساساً بابش باب دفع است، چرا بابش باب دفع است؟] فان النهى عبارت عن الزجر عن اتيان المنكر و هو لا يتعلق بالموجود الاّ باعتبار ما لم يوجد [هر نهى از منكرى به اعتبار آينده دفع است، چون زجر مي‌خواهى بكنى منع كنى كه محقق نشود.] فان الزجر عن ايجاد الموجود محال عقلا و عرفاً [يك موجود را كه ديگر نمي‌شود از بينش برد، شىء بعد از تحقق ديگر از بين نمي‌رود. چون زمان را نمي‌شود بر گرداند.] فاطلاق ادلة النهى عن المنكر شامل لزجر عن اصل التحقق و استمراره [از اوّلِ ادله لفظيه شامل مي شود] فلو علم من احد ارادة ايجاد الحرام و هم به و اشتغل بمقدماته مثلا وجب نهيه عنه [واجب است كه او را باز بداريم] فان المراد بالمنكر الذى يجب النهى عنه طبيعته لا وجوده [نهيش كنيم به اعتبار طبيعتش.

پس ادله نهى از منكر ايشان مي‌فرمايد شامل مي شود نهى از منكر به محض اشتغال به مقدمات هم تحقق دارد.] بل لو فُرض عدم اطلاق فيها من هذه الجهة و كان مصبها النهى عن المنكر بعد اشتغال الفاعل به [و بگوييم اشتغال به مقدمات كفايت نمي‌كند] لا شبهة فى الغاء العرف خصوصية التحقق بمناسبات الحكم و الموضوع [مى گويد حالا كه بناست جلوى گناهى گرفته بشود چه فرقى مي‌كند كه گناه باشد و شما نسبت به آينده جلويش را بگيريد يا از اوّل نگذاريد كه آن گناه محقق بشود از باب الغاء خصوصيت و تنقيح مناط مي‌گوييم شاملش مي‌شود] فهل ترى من نفسك أنه لو أخذ احد كأس الخمر ليشربها به رأى و منظر من المسلم يجوز له [براى اين شخص] التماسك عن النهى حتى يشرب جرعة منها ثم وجب عليه النهى [بگوييد نه حالا چيزى نمي‌گويد صبر مي‌كند وقتى خورد آن وقت نهى از منكر واجب است، امّا الآن نهى از منكر واجب نيست] هل ترى من نفسك و هل ترى عدم وجوب النهى عن المنكر فى الدفعيات و الوجودات الصرفة الدفعية و لعمرى أن التشكيك فيه كالتشكيك فى الواضحات»[1] اين فرمايش ايشان. ايشان مي‌خواهد بفرمايد ادله نهى از منكر دفع منكر به مثل ما نحن فيه را هم شامل مي‌شود كه من اصلا عنب به او نمي‌فروشم تا او خمر درست نكند.

ادله نهى از منكر ادله شرعيه، شامل مي‌شود محل بحث را يعنى دفع در مثل محل بحث را.

يا از باب ظهور لفظى و يا از باب تنقيح مناط و الغاء خصوصيت.

لكن حق اين است كه نمي‌شود با ادله نهى از منكر با ادله شرعيه محل بحث را درست كرد، براى اين كه نهى از منكر يك معناى عرفى دارد مثل بقيه نواهى مي‌ماند. مسلمانان موظف هستند به ديگران بگويند اين كار را نكن، نهى عبارت است از انشاء زجر و اراده ترك بصيغة النهى أو بما يشابه صيغة النهى را، از او طلب مي‌كند كه اين كار را نكن، اين عبارت نهى از منكر است، طلب ترك.

بيش از اين، از ادله لفظيه در نمي‌آيد. در مثل محل بحث اصلا نهى صدق نمي‌كند، اين آدمى كه اصلا انگور را به او نمي‌دهد تا او شراب درست نكند. نمي‌شود گفت اين نهيش كرد، چون او اصلا نداشت، زمينه نبود، نهى جايى است كه كسى نهى مي‌كند آن منهى تصور مي‌كند نهى را و به دنبال ضرر و زيانش تركش مي‌كند، اين كه اصلا نهيى نيست؛ اين سالبه به انتفاع موضوع است.

يك كسى آمده برود يك جايى شما درِ آنجا را مي‌بنديد به حيث كه اين اصلا خيال نمي‌كند اينجا آنجاست، شما بعدش مي‌گوييد من او را نهيش كردم؛ نه ! اين نيست، نگذاشتيد محقق بشود، منع كرديد از تحقق منكر، امّا نهى ننموديد از تحقق منكر. منع از منكر بود ولى نهى از منكر نبود.

پس ادله نهى از منكر به ظهور لفظى شامل مثل ما نحن فيه نمي‌شود، براى اينكه اينجا منهى اى نيست طلب التركى نيست و اين كه ايشان در اوّل بحثشان فرمودند شامل مي‌شود براى اينكه نهى از منكر هميشه دفع است، زجر هميشه دفع است ؛ ما ابايى نداريم از اينكه بگوييم حقيقتاً و به حسب عقل تمام رفعها دفع است، به حسب عقل اين حرف درست است، تمام رفعها دفع است چون تمام رفعها نسبت به زمان بعد از، يك زمان تحقق دارد چون تدريجى است نسبت به زمان بعد رفع است.

پس نسبت به زمان بعد قبول داريم عَقلاً همه اش دفع است، ولى اصطلاحاً باهم فرق مي‌كند.

آنجايى كه شما قبل از پيدايش جلويش را بگيرى، مي‌گويند دفع كرده است. سيل را نگذاريد بيايد در خانه تان مي‌گويند دفع السيل، سيل آمده جلويش را بگيريد زيادتر نشود مي‌گويند رفع السيل. درست است اصطلاحاً با هم فرق دارد ولى حقيقتاً كل رفع دفع ؛ اين را ما قبول داريم.

امّا حرف ما اين است كه در مثل ما نحن فيه نهى نيست، در امثال محل بحث نهى نيست، شما بناست روى خود ادله تكيه كنيد (و لتكن منكم امة يدعون الى الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر)[2] اين كجايش نهى از منكر است؟ اين هيچ نهى از منكر نيست.

و لـذا بنده نظرم اين است كه در باب نهى از منكر هميشه بايد نهى باشد يا چيزى كه مناط ادله بيايد و

شاملش بشود حالا عرض مي‌كنيم.

و امّا وجه دومى كه ايشان فرمودند، فرمودند : بر فرض اطلاق دليل نباشد، ظهور لفظ شاملش نشود ما با الغاى خصوصيت درست مي‌كنيم.

هل ترى كه اگر يك كسى مي‌خواهد شراب بخورد شما بياييد به او بگوييد شراب نخور، بگوييد اين نهى نيست اين كار درستى نيست.

امّا وقتى مي‌خورد اگر نهيش كنيم آن وقت نهى است. درست است بعد از آن كه يك مقدار را خورد ايشان مي‌فرمايد نهى از منكر صادق است، با الغاى خصوصيت مي‌گوييم قبل از آنى هم كه بخورد مقدماتش را كه فراهم كرده است باز هم نهى ازمنكر صادق است، ايشان حرفشان اين است. مي‌فرمايد: ادله ولو مختص است بما بعد تحقق المنكر و نهى نسبت به زمانهاى بعد است، با الغاى خصوصيت دفعش را هم مي‌گوييم شامل مي شود. مثل اينكه يك كسى ظرف را برداشته است هنوز نخورده است. اينجا هم فرقى نمي‌كند، كما اينكه آنجا واجب است اينجا هم واجب است. آنجا واجب بود به او بگوييد، اينجا هم واجب است به او بگوييد.

« نقد كلام امام(س) »

جواب اين فرمايش ايشان كه خيلى ايشان روى اين قصه حساس است، روى اين مورد، جواب فرمايش ايشان اين است: كه بله اصلا اينجا خود نهى از منكر است نه به تنقيح مناط ! ادله نهى از منكر كما اينكه مي‌گيرد نهى شارب الخمر را بعد الشرب، مي‌گيرد نهى من يريد شرب الخمر را بعد از آنى كه مقدماتش را انجام داده است. چرا؟ چون نهى از منكر در جايى كه مرتكب هيچ ارتباطى به منكر ندارد شما بخواهيد نهيش كنيد نهى يكون لغوا، اصلا عاقلانه نيست.

شما به يك كسى كه اصلا دسترسى ندارد به يك جايى، فرض كنيد يك سينمايى آن طرف دنيا هست كه در آن سينما، در يك تئاتر آن طرف دنيا يك زن لختى آنجا در تئاتر شركت مي‌كند. شما به اين آقا بگويى آقا نگاه نكن به آن زن لخت در تئاتر، خيلى بد است. مي‌گويند آقا هوا مگر گرم شده است؟! اصلا چه ربطى به من دارد اين حرفها؟! نهى از منكر در جايى كه طرف هيچ ارتباط ندارد يكون لغوا، امّا آنجايى كه ارتباط دارد يكون صحيحا. بعبارت اخرى ما كه مي‌گوييم يعتبر در نهى از منكر، ارتكاب مكلّف، ما كه مي‌گوييم براى تحقق نهى و عدم لغويت است.

ارتكاب در نهى از منكر لازم است لتحقق النهى و عدم اللغوية. بنابراين هر كجا كه بشود نهى كرد و لغويت نباشد نهى از منكر شاملش مي‌شود بلفظه لا بمناطه. ما به امام امت (سلام اللّه عليه) عرض مي‌كنيم كه به جان ارادتمان به شما، اينجا را ما جزء خود نهى از منكر مي‌دانيم و مي‌بينيم، نه جزء تنقيح مناط.

سرّش اين است نهى از منكر اطلاق دارد، چه كسى منكرى را مرتكب بشود چه كسى منكرى را مرتكب نشود. لكن اينِ كه اگر ارتباط ندارد نهى از منكر صادق نيست آن از باب قضاوت عقل و قرينه عقليه است.

و در صدق نهى از منكر عَقلاً، تحققش عقلاً، عدم لغويت فرقى بين آنجايى كه مرتكب شده است با آنجايى كه مقدماتش را دارد انجام مي‌دهد نيست، هردو نهى از منكر است، اين اولا.

و ثانياً باز به محل بحث ما ارتباط پيدا نمي‌كند، محل بحث ما اين است؛

شما مي‌خواهيد بگوييد حرام است بيع العنب به كسى كه يعمله خمرا، او هم بر دارد او را خمرش مي‌كند. اينجا مقدمات بعيده است، اگر الغاى خصوصيّت كرديم نسبت به مقدمت قريبه مثل من أخذ الكأس ليشرب الغاى خصوصيّت از آنجا به اينجا كه مقدمات بالنسبة به او بعيد است.

اين مي‌گيرد انگور را، مي‌برد طبخ مي‌كند، مي‌برد در خمره مي‌ريزد، مدتها طول مي‌كشد بعد مي‌شود شراب. اين غير از آن است كه ظرف را گرفته فقط و فقط مي‌خواهد بريزد در ظرف و بخورد.

پس اولا اين موردى را كه ايشان الغاى خصوصيّت فرمود ما عرض مي‌كنيم جزء مصاديق نهى از منكر است.

ثانياً: اگر ما الغاى خصوصيّت كنيم به آنجا، نسبت به محل بحث نمي‌توانيم الغاى خصوصيّت كنيم.

شبهه دوّم: اينكه مقدمات بعيده است.

شبهه سوّم: اصلا ترك البيع نهى نيست. ايشان مي‌فرمايد به كسى كه ظرف را بدست گرفته بگوييم نخور، بله اين نهى است بفرماييد.

امّا در محل بحث ما يك اشكال اين است كه با آنجا فرق دارد مقدمه بعيده است.

يك اشكال هم اين است اصلا اينجا نهى نيست، ما بحث نداريم منكرش چطورى است اصلا نهى نيست. من نمي‌فروشم نهيش كرده ام؟! نه، من نمي‌فروشم مثل آن آب انبار است كه در آب انبار را باز كرد در خانه را بست، اين افتاد در آب انبار.

نهيش نكرد مرحوم آقا سيد احمد از دزدى، منعش كرد. ما دائر مدار عنوان نهى هستيم، ما به قول مقدس اردبيلى (قدس سره) ما دائر مدار لفظ هستيم، ماهستيم و نهى از منكر چون بناست بحث بحث شرعى باشد؛ نهى از منكر اينطورى است.

لايقال: اين كه شما مي‌فرماييد ما دائر مدار عنوان نهى از منكر هستيم و در قبل هم فرموديد كه نمي‌شود با شدت و هدت جلوگيرى كرد تحت عنوان نهى از منكر، دوتا حرف است يكى مي‌گوييد ما تابع نهى از منكر هستيم نهى بايد باشد، طلب الترك بايد باشد؛ پس منع غير از نهى است.

دوّم اينكه شما گفتيد در قبل كه اصلا غرض از نواهى اين است كه طرف اراده ترك كند و ترك كند. نه اينكه ما كارى بكنيم كه اصلا آن موضوع و آن منكر به مخيلش هم خطور نكند، اين لا يقال، اين دوتا حرفى كه تو زدى با آنِ كه در فتواى فقها هست و در بعضِ روايات هم آمده، سازگاري ندارد.

براى اينكه در فتواى فقها نهى از منكر به ضرب و جرح و بلكه بالقتل هم آمده است، مي‌زنندش تا ترك كند. اين چه ربطى دارد به نهى از منكر؟ با چوب مي‌زنيم تا ترك كند، اين چه ربطى به نهى از منكر دارد؟ يعنى طلب الترك نيست.

و يا مي‌كشيمش، اصلا مي‌كشيمش ديگر كسى نيست كه شما بگوييد او اراده كند ترك را. اين در عبارات فقها آمده است، گفته اند نهى عن المنكر مراتب ثلاثة القلب و اللسان و اليد، يدش هم تا هر كجا كه شد، اين فتوا.[3]

رواياتى هم ما داريم بعضى از روايات هم داريم كه اينها مي‌فهمانند نخير اين حرفها كه تو مي‌گويى

اجتهاد مقابل نص است؛ نه بابا بايد جلوى گناه را گرفت بلغ ما بلغ. قضيه نهى از منكر به مناط اراده مرتكب، ترك نيست بلكه به مناط عدم تحقق است، ما مي‌خواهيم اين منكر اصلا در عالم نباشد چه او اراده كند چه او اراده نكند. حبس، ما مرتكب را مي‌گيريم حبسش مي‌كنيم تا ديگر اين منكر را انجام ندهد، من از باب نهى از منكر دارم مي‌گويم يادتان باشد.

و امّا روايات: برخى از روايات است كه مي‌شود براى اين معنا به آن استدلال كرد لا يقال مي‌گويد كه حرف تو و اين روايات با هم هماهنگي ندارد. منتها اين روايت جابر كه رفقا معمولا هى تذكر داده اند، الآن هم قبل از اينكه من صحبت كنم آقا تذكر دادند.

روايت جابر من حالا از جامع احاديث شيعه دارم مي‌خوانم. عدة من اصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد عن بعض اصحابنا، عن بُشر بن عبداللّه، عن أبى عصمة قاضى مرو، عن جابر، عن أبى جعفر(ع) «قال: يكون فى آخر الزمان قوم يتبع فيه قوم مراؤون يتقرَّؤون و يتنسكون [مرتب مي‌گوند ممن معك ممن معك كه بگويند لبش دارد حركت مي‌كند اهل ذكر است] حدثاء سفهاء [يك مشت تازه به دوران رسيده ها ديوانه ها كه عقلشان به كار خودشان نمي‌رسد] لا يوجبون امراً بمعروف و لا نهياً عن منكر الّا إذا أمنوا الضرر [اين يك جايش. اگر بنا باشد زبان باشد كه زبان ضرر ندارد، پس معلوم مي‌شود بناست كتك كارى بشود، بناست بزنيم و بگيريم و ببنديم خوب ضرر دارد آنجا.]

- يطلبون لأنفسهم الرخص و المعاذير يتبعون زلاّة العلماء و فساد عملهم [مرتب مي‌گردند كه نقطه ضعفهاى آخوندها را پيدا كنند و كارهاى بدشان را] يقبلون على الصلاة و الصيام و ما لا يكلمهم فى نفس و لا مال [نماز قشنگ مي‌خواند روزه هم مي‌گيرد او چيزهايى كه هيچ ضررى نداشته باشد برايشان، كاف را كاف كلكى بگوييم يا كاف غير كلكى بگوييم. أعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بگوييم يا بسم اللّه الرحمن الرحيم بگوييم تا هرّ و نرّ را تشخيص داده باشيم. امام باقر در اين روايت مي‌فرمايد يك چنين آدمهايى مي‌آيند] ولو اضّرت الصلاة بسائر ما يعملون باموالهم و ابدانهم لرفضوها [نماز هم اگر ضرر داشت آن را هم رهايش مي‌كردند] كما رفضوا أسمى الفرائض و اشرفها [معمولا همه رفقا اين روايت در ذهنشان بوده است] كما رفضوا اسمى [اسم به معناى بالاترين] ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فريضة عظيمة بها تقام الفرايض هنا لك يتم غضب اللّه عزّوجل عليهم فيعمهم بعقابه فيهلك الابرار فى دار الفجار و الصغار فى دار الكبار ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر سبيل الانبياء و منهاج الصلحاءِ فريضة عظيمه بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحل المكاسب و ترد المظالم و تعمر الارض و ينتصف من الأعداء و يستقيم الامر فانكروا بقلوبكم [شماها با دلهايتان انكار كنيد] و ألفظوا بألسنتكم [با زبانهايتان با آن تلفظ كنيد و وطوي آنها بپريد] وصكّوا بها جباههم- سك [چك زدن و به صورت پريدن است، بزنيد تو صورتهايشان، محكم دستت را بگير ياللّه صورت را نگهدار يكى اين طرف و آن طرف. و سكوا بها تو چه مي‌گويى مقابل اين روايت؟] و لاتخافوا فى اللّه لومة لائم فان اتّعظوا و الى الحق رجعوا فلا سبيل عليهم [برگشتند و به حق رجوع كردند راهى برايشان نيست] انما السبيل على الذين يظلمون الناس و يبغون الارض بغير الحق اولئك لهم عذاب أليم هنا لك [اگر برنگشتند] فجاهدوهم بابدانكم و ابغضوهم بقلوبكم غير طالبين سلطاناً و لا باغين مالا و لا مريدين بظلم ظفراً حتى يفيؤا الى امر اللّه و يمضوا على طاعته».

[با آنها درگير بشويد تا برگردند به حقيقت.]- قال أبو جعفر(ع) [برنقل تهذيب] و أوحى اللّه عزّوجل الى شعيب النبى انى معذّب من قومك مأة و اربعين الفاً من شرارهم انى معذب من قومك معة ألف، صد هزار [چهل تايشان آنها شصت تايشان آنها، تازه بدها كمتر از خوبها هستند.] معة الف اربعين ألفاً من شرارهم و ستين الفاً من خيارهم، [چهل تا و شصت تا مي‌شود صد هزار.]

فقال يا رب هؤلاء الاشرار [نه من و شما آنها را مي‌گويد،] فما بال الاخيار [كه ماها باشيم] فأوحى اللّه عزّوجل اليه داهنوا اهل المعاصى و لم يغضبوا لغصبي»[4] اين روايت از اينجايش كه گفت بزنيد توى صورتهايشان و از آنجايى هم كه گفت اين اگر ضرر داشت اين كار را نمي‌كردند اينها معلوم مي‌شود كه نهى از منكر فقط با نهى نيست با توى صورت زدن و با تند شدن به طوريكه آن معصيت ترك بشود.

من اولا سند اين حديث را برايتان بگويم بعد متنش را.

1- در سند اين حديث يك ارسال هست، ارسال احمد بن محمّد خالد عن بعض اصحابنا.

2- بُشر بن عبداللّه فقط گفته شده از اصحاب امام صادق است، امامىُّ مجهول.

3- أبى عصمة قاضى مرو اصلا اسمش در كتب رجال نيست. حالا آن يكى باز بود امامى مجهول، اين يكى اصلا اسمش در كتاب رجال نيست. بعد هم حالا قاضى مرو بوده، قاضى از طرف چه كسي بوده است؟

حالا اين قاضى مرو چه مي‌دانيم قاضى كجا بوده است؟ چه انگيزه و هدفى داشته در اين نقل؟ شايد مي‌خواسته اين را بگويد كارهاى خودش را توجيه كند، شايد مي‌خواسته اين را بگويد مردم را به جان هم بيندازد پرونده اش زياد بشود، فردا گزارش بدهد من صد هزار پرونده دارم. اينجا چيزهايى است كه آدم بايد روى آن دقّت كند.

أبى عصمة قاضى مرو اين حديث را نقل مي‌كند خوب احتمال مي‌دهد مي‌خواسته دعوا و درگيرى درست كند، پرونده را بالا ببرد، مي‌خواسته كارهاى خودش را توجيه كند، نخير حكومت گفته اينها را به جان هم بيندازد ما حالا فعلا سرگرم اين مسائل باشند ما خودمان كارهاى ديگر داريم انجام مي‌دهيم. چه مي‌دانم، من كه نبـوده‌ام آن روز، شما هم كه نبوده ايد. در رجال هم اصلا اسمش نيامده است؛ ايـن مال سند.

بياييم سراغ متن، اين متنى كه مي‌گويد و سكوا بها جباههم در صورتشان ناخن بزنيد يعنى حقيقتاً؟ حالا به پشتشان نمي‌شود زد، حتماً بايد چنگ بزنيم توى صورتشان؟ من حالا اين روايت را مي‌خوانم بعد مي‌گويم در روايات چطورى دقّت كنيم؛ سكوا بها جباهم يعنى چكش بزن فقط چك، امّا ديگر نمي‌توانى شلاقش بزنى نمي‌توانى پايش را بشكنى، نه اينطور چيزها نه فقط سكوا بها. بنده احتمال مي‌دهم اين سكوا بها فى جباههم كنايه باشد بپريد توى صورتهايشان، كار بدى دارى مي‌كنى نكن از اين كارها.

و الفظوا بالسنتكم انكار كنيد با زبانهايتان سكوا بها فى جباههم تند بشويد، نكنيد اين كار را، چه كار بدى دارى مي‌كنى. نه سكوا بها جباهم يعنى ناخنهايتان اگر سكوا بمعناى ناخن زدن و چنگ زدن باشد. حالا حتماً برويم يك چنگال هم بياوريم چنگ بزنيم توى صورتهايشان.

و سكوا بها، با چه بزنيم؟ سكوا بالسنتكم. پس اين همان كنايه با زبان و وادارش كنيم اراده ترك كند. و امّا آن كه گفت اين كارها را مي‌كنند براى اينكه ضرر دارد خوب بله، به يك كسى دارد بد مي‌كند شما بگوييد به دماغش مي‌خورد، شما اصلا به زن و بچه ات جرأت نمي‌كنى بگويى اين كار خلاف است، بدش مي‌آيد.

چـون آدم دوست مي‌دارد هر كارى كه مي‌كند مردم بگويد كارش درست است. شما بهش مي‌گويى آقا نكن اين منكر است اين ضرر دارد، اين كه رفضوا نماز نمي‌خواند بهش بگويى نماز بخوان اين ضرر دارد و اگر جامعه يك جامعه اى بشود كه همه به هم بگويند آقا اين كار را خوب دارى مي‌كنى اين كار خوب را نمي‌كنى بكن؛ اين كار بد را دارى انجام مي‌دهى انجام نده، تمام جامعه يك صدا بشوند اينطورى، آن وقت است كه همه چيز سر جاى خودش قرار مي‌گيرد يعنى انسانها محبوبيتشان را از دست مي‌رود مي‌فهمند در جامعه ارزش ندارند، آدم همه چيزش را دارد فدا مي‌كند براي ارزش، اين غير از مكتب ماركسيسم است ! مكتب ماركسيسم و مكتب فرويد او مي‌گويد نه همه چيز فدا مي‌شود مال شهوت، آن هم مي‌گويد همه چيز فدا مي‌شود مال پول، اين نيست. انسان به حسب طبع به محبوبيت علاقه دارد، به رياست علاقه دارد، اگر همه به همديگر بگوييم اين كار تو بد جامعه برمى گردد و يك جامعه اصلاح مي‌شود. هذا كله مع اينكه چطور شد آقا شما فقط سكّويش را گرفتى، اين كه ان الامر بالمعروف سبيل الانبياء منهاج الصلحا آنها چوب بر مي‌داشتند دنبال مردم مي‌كردند؟ ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر سبيل الانبياء منهاج الصلحا آدمهاى صالح چوب دارند؟ با چك مي‌زنند توى گوش كسى؟ آدمهاى صالح بيچاره آن قدر لا جان است كه همانطور دارد مي‌رود يك فوتش كنى مي‌افتد، مثل ژيان مي‌ماند.

صلحا امر به معروف و نهى از منكرشان به زدن توى صورت نبوده است امّا زبانشان زبانى قوى است. هارون الرشيد گفت زبان هشام از هزار شمشير برنده براى من بدتر است، كميت شاعر با آن اشعارش غوغا كرد، فرزدق شاعر با آن اشعارش غوغا كرد، گرفتند زندانش كردند بعد از آن اشعارش.

اين روايات را بنگريد غير از اين را نمي‌خواهد بگويد، اين يكيش كه حالا امروز خواندم. حاج آقا ديروز فرمودند قرآن، من براى اينكه فرمايش ايشان را جواب بدهم و عنايتمان را به قرآن اعلام كنيم بلكه خداوند با قرآن ما را شفاعت كنند فرمايششان درست بود. در قرآن در رابطه با حقوق زوجيت آمده كه اگر مي‌ترسيد نشوذ را (فعظوهن واهجروهن فى المضاجع و اضربوهن)[5] ايشان اشكالشان اين بود كه شما كه مي‌گوييد نهى از منكر ضرب ندارد، پس چرا اين آيه؟ سه تا جواب من به فرمايش ايشان دارم منتها باز بعد مي‌آيند مي‌گويند شما هم به حرفهاى ما گوش نمي‌دهيد.

اولا آيه شريفه مربوط به موعظه است نه نهى از منكر، اين يك. دو اينكه حقوق فردى است، مرد حق خودش را دارد مي‌گيرد بحثى از منكر ندارد. انسان در حقش بايد مطالبه كند به هرقيمتى شده حقش را بگيرد.

سه: و اضربوهن چوب و چماق نيست چوب جارو مدرسه فيضيه نيست. آنطورى كه از امام باقر(ع) نقل شده مجمع البيان نقل كرده است، الضرب بالسواك است. الضرب بالسواك است يعنى شوخى يعنى ملاعبه در رختخواب و الاّ در رختخواب كه اسلام نمي‌گويد بلند شو يك شلاق بردار بياور يك چوب جارو بزن او را، خوب بدتر مي‌شود ! بنابراين تنبه شما نسبت به آيه مطلوب، جواب بنده هم مرغوب، شنبه هم مباحثه هست.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1] - المكاسب المحرمة 1: 137.

[2]- آل عمران (3) : 104.

[3] - جامع احاديث الشيعة 18: 22.

[4] - كافي 5 : 55، باب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر، حديث1.

[5]- نساء (4) : 34.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org