مرور کلام مرحوم سيد پيرامون لزوم تبعيت غرض واقف
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1011 تاریخ: 1390/7/16 بسم الله الرحمن الرحيم مرحوم سید[1] در مسئله 45 فرمودند که گاهی غرض آقای موکل معلوم میشود باید رعایت شود ولو ظاهر وکالت بر خلاف آن باشد، یا مثل این که وکیلش کرده یک جنس معینی بخرد به خیالش این نفع زیادتری ندارد، ولی آقای وکیل میداند اگر یک جنس دیگری بخرد نفع زیادتری دارد. یا خصوصیات دیگری مثل این که یک کسی به کسی گفته است این پول را به فلان عده از فقرا بده و غرضش رفع اضطرار آنها بوده، مأمور یعنی آن کسی که بناست این کار را انجام بدهد، میبیند دیگران مضطرند و اینها نیستند، یجوز که این پول را ببرد و صرف آن عده ای کند که به نظرش میآید مضطر است بعد فرمود: هذا من قبیل تعارض بین اسم و اشاره. «اشکال و شبهه به کلام مرحوم سيد در بحث لزوم تبعيت غرض واقف» «شبهه اول» یکی دو شبهه به فرمایش ایشان هست: یکی این که اولا این طوری که ایشان وارد بحث شده که غرض معلوم است, ربطی به باب اسم و اشاره ندارد. در تعارض اسم و اشاره، ظاهرا معیار و مناط این است که آیا ظهور اسم مقدم است یا ظهور اشاره؟ میگوید زوجت بنتی هذه وهی مثلا زینب، این هذه معلوم شد که سکینه بوده، اسم زینب است ولی این شخص، سکینبه بوده، بحث این جا این است که آیا ظهور اسم مقدم است یا ظهور اشاره؟ به غرض ربطی ندارد و در آن جا هم دو قول هست و اختلافی است و شهید در القواعد والفوائد[2] فقط بیان فرموده اند که اختلافی است اما چیزی دیگری متعرض نشدهاند. عامه آمده اند گفته اند اشاره مقدم بر اسم است، پس یک شبهه به فرمایش سید این است که در جایی که غرض دانسته میشود این از موارد تعارض اسم و اشاره نیست، موارد تعارض اسم و اشاره مناطش این است که ظهور اسم مقدم است یا ظهور اشاره، و کاری هم به غرض و هدف گوینده ندارد. او بحث تعارض ظاهرین است مثل تعارض بین ظهور صدر و ذیل، در بعضی از روایات مثلا دیده اید که صدر یک مطلب را میگوید و ذیل یک مطلب دیگری را؛ تعارض صدر و ذیل است. این جا هم تعارض اسم و اشاره است و ربطی به باب غرض ندارد. این یک شبهه به فرمایش ایشان. «شبهه دوم» شبهه دیگر اینکه در باب غرض فرمایششان درست است اما شبهه در این جهت است که آیا باید غرض را متابعت کرد و آنی را که مأمور مییابد از مصادیق غرض عمل کند یا آن را که خود متکلم از مصادق غرض قرار داده؟ گفته این پول را بده به فقرای فلان محله و ما میدانیم که غرض از آن رفع اضطرار بوده. این آدم خودش خیال کرده که اینها مضطرند، او تیقن و قطع بان اهل المحلة التی عینها یکونوا مضطرین، اما من مأمور بر خلاف فهم او میفهمم من قطع پیدا کردهام که آنها مضطر نیستند. این که مرحوم سید به صورت جزم میفرماید که این مأمور میتواند به مضطرینی که او نگفته بدهد این اول کلام است، برای این که خود او یک غرضی داشته و مصداقش را هم معلوم کرده به نظر خودش، چه دلیلی داریم بر این که نظر آقای وکیل یا نظر آقای مأمور بر نظر خودش در تعیین مصداق، مقدم است؟ بله یک وقت کلی میگوید اعط الفقراء خوب تشخیص مصداق به دست من است، منِ مکلف باید مصداق را تشخیص بدهم، اما اگر متکلمی که عمن یعطی المال لینفق الفقراء، یا موکلی که وکیل میکند شخصی را برای فروش جنس به فلان عده از مردم، این آدم هم غرضش معلوم است و مصداق غرض را معلوم کرده، من معتقدم که این در مصداق غرض، اشتباه کرده، چه دلیلی داریم بر این که قطع این بر قطع خودش مقدم باشد؟ او صاحب مال بوده، او این طوری یقین کرده است حالا من یقین کرده ام که او اشتباه کرده، چرا یقین من معتبر باشد؟ یقین خودش معتبر است. ما الدلیل بر اعتبار یقین این آدم نسبت به مصداق غرض؟ و سید به طور ضرس قاطع میفرماید بله چون غرضش رفع اضطرار بوده میرویم سراغ مضطرین. خوب اگر به من بگویند، میگویم شبهه دارد شما غرض آقای متصدق و مصداقش را تعیین کرده به چه دلیل تعیین خودت بر او مقدم است؟ «شبهه سوم» شبهه سومی که به فرمایش مرحوم سید هست، آن است که مرحوم سید در آخر بحث در وقف مسجد میفرمایند: «و كذا في وقف المسجد نظر الواقف إلي تعين مكان لصلاة المصلّين و ليس نظره إلي أن يکون هذا بخصوصه ليس إلّا [میخواهد این جا مسجد باشد نماز بخوانند و الا عنایتی به مکان ندارد] فإذا کان الأصلح بحال المصلّين من حيث كثرتهم و ضيق المكان أن يخرب و يوسع يمكن أن يقال: بجوازه»[3] اگر این یقین کرد که توسعه اش بهتر است، میتوانیم قائل بشویم به این که توسعه داده میشود و توسعه اش جایز است. شبهه هم به فرمایش ایشان این است که چرا زمینش را نفرموده؟ این زمین را اگر برداریم بفروشیم و این ساختمان را بفروشیم برویم یک جای دیگری زمین بگیریم، آن جا خیلی خوب است برویم یک زمینی را یک مسجدی بگیریم به جای آن، من میبینم اگر جای دیگری مسجد بگیریم، بیشتر میآیند چرا زمینش را نشود منتقل کرد، چرا ایشان فقط بنا را گفته است؟ «شبهه چهارم» اصلا دلیل بر جواز توسعه، این حرفها نیست مسجدی سر پاست جمعیت کم میآید اگر خراب کنیم و از نو بسازیم و دو طبقه اش کنیم جمعیت بیشتری میآید این یجوز للآیه الشریفه: (إِنَّمَا یعْمُرُ مَسَاجِدَ اللهِ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ)[4] تعمیر فقط تعمیر خشت و آجر نیست، تعمیر معنوی هم تعمیر است، کما افتی به الفقیه الیزدی (قدس سره) در استفتائاتش[5] این چند شبهه به فرمایش مرحوم سید هست. «نقل روايتی پيرامون قاعده فقهی «لاتزر وازرة وزر اُخری» من دو سه روایت از تحف العقول میخوانم از امام هشتم گرچه روایاتش مرسل است و در خودش هم بعضیها حرف داشتند ولی روایات، روایات خوبی هستند من آنها را میخوانم. یکی را میخوانم برای یک بحث فقهی که بنده بارها عرض میکنم و آقایان مدام اشکال میکنند و قرآن هم بر آن معنی دلالت میکند. در این جا از امام هشتم سلام الله علیه نقل شده: «وأن أفعال العباد مخلوقة خلق تقدیر، لا خلق تکوین [اندازه گیری شده و جهان روی اندازه گیری آفریده شده لن تجد لسنة الله تحویلا، باب علل و معلول است و باب تقدیر و اندازه گیری] ولا تقل بالجبر ولا بالتفویض [نه بگو خدا ما را مجبور کرده و نه بگو همه را به دست ما داده است. این حدیث را خواندم برای این قطعه فقهیاش] ولا یأخذ الله عزوجل البرئ بجرم السقیم، ولا یعذب الله الابناء والاطفال بذنوب الآباء وإنه قال: ( ولا تزر وازرة وزر اخرى )[6]، ( وأن لیس للانسان إلا ما سعى )[7]،[8] این قاعده ولا تزر وازرة، و این ان الله لایأخذ البریء بجرم السقیم شاید بتوانید در فقه هم پیدا کنید. بعضی آمده اند فرموده اند که ولد اکبر باید نمازهای پدر را هر چه نماز و روزه که پدر نخوانده و نگرفته باید قضا کند ولو او برای آسایش و راحتی اش نخوانده، مرتب ماه رمضانها میرفته مسافرت که روزه نگیرد، حالا این بیچاره چون پسر بزرگ است همه آنها را که او مرتکب شده و خلاف کرده باید به جا بیاورد لا تزر وازرة وزر اخری میگوید چرا این بیاورد؟ او عصیانا نیاورده، او از روی مسامحه نیاورده، او تعمدا نمیخواسته روزه بگیرد تغییر موضوع میداده، چرا گناهش را این پسر بزرگتر بکشد؟ چه دلیلی دارد؟ لا تزر وازرة وزر اخری، لا یؤخذ البریء بالسقیم و ان لیس للانسان الا ما سعی هر چه خودش هر کاری کرده، نتیجهاش را خودش باید ببیند این یک قاعده فقهی که نمیشود گناه کسی را به گردن کسی دیگری گذاشت. این را برای بحث فقهی اش خواندم. «بيان و شرح يک روايت اخلاقی» یک روایت دیگر در بحث اخلاقی بخوانم: «لا يَتِمُّ عَقْلُ امْرِء مُسْلِم حَتّى تَكُونَ فيهِ عَشْرُ خِصال: أَلْخَيْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ [امید خوبی از او برود] وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ، يَسْتَكْثِرُ قَليلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ، وَ يَسْتَقِلُّ كَثيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفْسِهِ [دیگری کار خیر کم هم بکند این را بزرگ میداند ولی از خودش کم میداند] لا يَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوائِجِ إِلَيْهِ [ناراحت نمیشود که گرفتاریها را به سراغش بیاورند] وَ لا يَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ [هر دانشمندی در طول زندگی اش از طلب دانش خسته نمیشود؛ ریاضی، شیمی، فیزیک و هر علمی، چون معلومات و مجهولات بشر خیلی زیاد است در هر جای میتواند برود تا برسد به آن. بشر امروز به جایی رسیده است که نطفه را میگیرد به پدر و مادر میگوید شما چه میخواهید؟ پسر یا دختر؟ چشم زاغ میخواهی یا سیاه؟ چشم درشت میخواهی یا چشم تنگ؟ میگیرد و بعد از آن سلولها را جدا میکند و در رحم قرار میدهد و آن را که گفته است، خبر میدهد یا مییابد کدام یک از اینها بعد فلج میشوند، آن را کنار میگذارد، کدام ناقص الخلقة میشوند، میگذارند کنار، بشر به این جا رسیده است، منتهی تا شما بگویی میگویند ای کافر چه حرفهایی میزنی؟ دیگر پایت را گذاشته ای در کار خدا؟ یهب لمن یشاء ذکورا ویهب لمن یشاء اناثا این بی سواد توجه نکرده که در روایات دارد به بخورید یا سیب بخورید که بچههایتان خوشگل بشوند، یا رازیانه بخور شب انعقاد نطفه که بچه اش پسر بشود یا دختر بشود. تأثیر علل و عوامل است ما علل و عوامل را کشف میکنیم بشر علل و عوامل را کشف میکند، اسرار خلقت را دارد کشف میکند. به آن جا رسیده آن وقت ما هنوز نشسته ایم راجع به چه بحث میکنم، نمیدانم چه قدر برای علم و دانش ارزش قائل میشویم چه قدر برای دانشمندان ارزش قائلیم، چه قدر برای تحصیل علم ارزش قائلیم در حالی که دانشمندانند که به بشریت خدمت کردند و محصلینند که ما را دانشمند کرده اند، یعنی ما با آنها صحبت میکنیم و آنها بر ما حق دارند، شما هم به من حق دارید اشکال میکنید جواب میدهم اشکال شما استعداد مرا شکوفا میکند، حداقل هستید که حرفهایم را میزنم چون من اگر کسی نباشد نمیتوانم حرف بزنم. ] أَلْفَقْرُ فِى اللّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْغِنى [در راه خدا فقیر باشد بهتر از این است از او بی نیاز باشد خودش را محتاج به خداوند بداند محبوب تر از آن است که خودش را بی نیاز بداند] وَ الذُّلُّ فىِ اللّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْعِزِّ فى عَدُوِّهِ [آدمهای بد دوستش بدارند و عزیزش بدانند، یا این که خدا عزیزش بداند، عزت خدا برایش محبوب تر از عز در میان دشمنانش میداند] وَ الْخُمُولُ أَشْهى إِلَيْهِ مِنَ الشُّهْرَة [گمنام بودن برایش بهتر از این است که مشهور باشد] ثُمَّ قالَ(عليه السلام): أَلْعاشِرَةُ وَ مَا الْعاشِرَةُ؟، [دهمینی که نمیدانی چه دهمینی است؟] قيلَ لَهُ: ما هِىَ؟ قالَ(عليه السلام): لا يَرى أَحَدًا إِلاّ قالَ: هُوَ خَيْرٌ مِنّى وَ أَتْقى [میگوید دیگران از من بهترند، هر کسی را ببیند میگوید او بهتر از من است و تقوایش هم از من بیشتر است] إنما الناس رجلان: رجل خیر منه وأتقى [بعضیها که واقعا بهترند و تقوایشان هم بیشتر است] ورجل شر منه وأدنى، فإذا لقی الذی شر منه وأدنى» آن که خیال میکند بدتر است «قال: لعل خیر هذا باطن وهو خیر له وخیری ظاهر وهو شر لی»[9] شاید من منافق باشم ولی او نباشد من دورو باشم ولی او نباشد. بدترین افراد و خطرناک ترین انسانها در طول تاریخ برای بشریت، دروغگویان و دورویانند. در نماز جمعه سوره منافقون مستحب است اما سوره برائت مستحب نیست، قل هوالله مستحب نیست، الهٰيکم التکاثر هم مستحب نیست، بلکه سوره منافقون است «قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّک لَرَسُولُ اللهِ وَاللهُ یعْلَمُ إِنَّک لَرَسُولُهُ وَاللهُ یشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکاذِبُونَ»[10] خدا میداند اینها دروغ میگویند. والسلام عليکم و رحمة الله وبرکاته -------------------------------------------------------------------------------- [1]. تکملة العروة الوثقیٰ 1: 262 ـ 264. [2]. القواعد والفوائد 1: 246، قائدة 82. [3]. تکملة العروة الوثقیٰ 1: 264. [4]. التوبة (9): 18. [5]. استفتائات سید محمد کاظم یزدی: 35 ـ 36، في تهدیم المسجد للتوسعة. [6]. الانعام (6): 164. [7]. النجم (53): 39. [8]. تحف العقول: 426. [9]. تحف العقول: 443. [10]. المنافقون (63): 1.
|