بيع السلاح و تفصيل صاحب مستند در مسأله
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 98 تاریخ: 1381/2/31 بسم الله الرحمن الرحيم بحث درباره تفصيل صاحب مستند است، كه ايشان بين اعدائى كه از كفار هستند و بين اعدائى كه از مسلمين هستند قائل به فرق است. ميفرمايد: بيع السلاح به كفار مطلقا جائز نيست؛ چه در حال هدنه و چه در حال مباينه. امّا بيع السلاح به اعداء مسلمين از مسلمين و شيعيان در آن تفصيل است بين اينكه حال مباينة باشد يا حال هدنه. ايشان در مسئله بيع سلاح بعد از نقل صحيحه حضرمي و روايت هند سراج ميفرمايد:[1] «و مقتضى تلك كالاخبار مضافاً الى الاصل اختصاص المنع بحال الحرب أى حال قيام راياته و التهّيؤ له كما هو مقتضى الاخيرتين (يا اخيرة) بل حال عدم الصلح و حذر كل من الفريقين عن الآخر و ان لم تكن محاربة و لا تهيىء لها كما هو مقتضى الاولى [اخيرتين كه همان مرسله سراج هست و هند سراج. سه تا روايت نقل كرده است صحيحه حضرمي، روايت هند سراج و مرسله سراج ميفرمايد:] بل حال عدم الصلح و حذر كلّ من الفريقين عن الآخر و ان لم تكن محاربه و لا تهيّؤ لها كما هو مقتضى الاُولى لأنها حال المباينة [براى اينكه آن حال مباينت است، مباينت اعم است از اينكه جنگ باشد يا جنگ نباشد.] و هذا هو مختار الحلّى[2] و النافع[3] و المختلف[4] و التحرير[5] و ظاهر المنتهي[6] و الدروس[7] [ظاهر اينها هم اين است كه در حال جنگ حرام است يعنى در حال مباينت] و ذهب جماعة منهم الشيخان[8] و الديلمى[9] و الحلبى[10] و الشرايع[11] و التذكرة[12] الى إطلاق المنع [گفتهاند بيع سلاح به اعداء مطلقا حرام است، چه در حال مباينت و چه در حال هدنه] اتبّاعاً لبعض النصوص كالصحيح المروّى فى الوسائل[13] عن كتاب علىّ بن جعفر و فى قرب الاسناد[14] للحميرى [صحيحى كه روايت شده در وسائل از كتاب على بن جعفر و در قرب الاسناد براى حميرى] عن حمل المسلمين إلى المشركين التجارة قال: اذا لم يحملوا سلاحاً فلا بأس [براى مشركين فقط سلاحش قدغن است ديگر حال هدنه و مباينت درش نيست، اطلاق دارد] و المروّى فى الفقيه[15] فى وصيّة النبى(ع) لعلى(ع) كَفَرَ باللّه العظيم من هذه الاُمّة عشرة اصناف» و عدّ منهم بايع السلاح لاهل الحرب» [اين هم دو تا روايتى كه دليل براى اين اصحاب منع آورده. بعد فرموده:] «و اجيب بأنهما مطلقان يجب تقييدهما بما مرّ [جواب داده شده حرف اينها به اينكه اين روايت على بن جعفر و وصيت النبى اينها مطلق هستند بايد تقييدشان كرد به آنچه گذشت، كه تفصيل بين حال مباينت و حال هدنه بود.] مع معارضتهما لإطلاق الجواز فى رواية الصيقل[16] [اشكال دوّم اينكه اين معارض است با اطلاق روايت صيقل كه دلالت بر جواز ميكند] إنّى رجل صيقل اُشترى السيوف و أبيعها من السلطان أجائز لى بيعها؟ فكتب: لابأس به» [ميفروشم حضرت فرمود لا بأس به، خوب اين مطلقا ميگويد جائز است. پس اين روايت كتاب على بن جعفر و روايت وصيت با اين هم معارضه دارد، اين اشكالى است كه به اينها شده است. حرف صاحب مستند از اينجا شروع ميشود، بعد از آنى كه صاحب مستند صحيحه حضرمي و روايت هند سراج و مرسله سراج را نقل كرده و مقتضاى آنها را نقل كرده و فرموده مختار يك عدهاى است و نقل كرده يك عده اى قائل به منع مطلق شده اند برايشان هم استدلال كرده به آن دوتا روايت و آن دوتا اشكال را هم براى آنها نقل كرده آن وقت حرف ايشان اين است: أقول تفصيل ايشان از اينجاست]: «أقول الروايتان [يعنى كتاب على بن جعفر و وصية النبى] واردتان فى المشركين و اهل الحرب [موضوعشان مشرك و اهل حرب است] و اختصاص الاول بالكفّار ظاهر [آنكه خودش داشت روايت على بن جعفر الى المشركين اين كه ظاهر است] و كذا الثانى [وصيت رسولاللّه (ص)] لأنهّم المراد من اهل الحرب [اهل حرب يعنى كفار، در مقابل ذمى. ايشان اهل حرب را به معناى اهل حرب فعلى نگرفته، بمعناى مقابل ذمى گرفته است] كما يظهر من المهذّب و غيره و يدلّ عليه اطلاق الفقهاء طرّاً الحربىّ على غير الذمّى من الكفّار [اينها حربى را به غير ذمى از كفار اطلاق ميكنند] و لذا يقال لبلاد المشركين: دار الحرب [پس اهل الحرب ميشود يعنى غير اهل ذمه] و على هذا فلا تعارض بين هذه و بين الاوليين من الروايات المتقدمة [اين دوتا روايت با آن روايات متقدمه كه صحيحه حضرمى و روايت هند سراج بود، اينها معارضه اى ندارد؛ لاتعارض بين هذه و بين الاوليين من الروايات المتقدمة، صحيحه حضرمى و روايت هند سراج. چون حضرمى داشت كه الى اهل الشام و هند سراج هم الى اهل الشام داشت. چرا تعارض ندارد؟] لتباين الموضوعين» [چون موضوعهايشان از هم جداست. اينها غير مسلمانها را ميگويند آنها مسلمانها را ميگويد.] و أما الثالثة و ان كان موضوعها اعم من وجه من موضوع هذه [امّا سومى كه آن روايت مرسله سراج بود- انى ابيع السلاح قال لا تبعه فى فتنة- اين سومى است. و امّا سومى از آن رواياتى كه اوّل نقل شد و أن كان موضوعها اعم[17] من وجه من موضوع هذه، ولو نسبت بين مرسله سراج و اين دوتا روايت اعم و اخص من وجه است. او ميگويد در فتنه و جنگ نفروش و در صلح بفروش، اعم از اينكه مشرك باشند يا غير مشرك. پس آن اهميت دارد از حيث جنگ و غير جنگ؛ ميگويد در حال فتنه و جنگ نفروش در حال صلح بفروش، به اعم از مسلم و به اعم از كافر. اين روايتها هم مال مشرك بود، اينها هم مال مشرك بود و عدم جواز را ميفهماند، او نسبت به فتنه و عدم فتنه هردو را ميگرفت، چه مسلم و غير مسلم. اينها هم نسبت به كفار است، چه حال فتنه و چه حال فتنه نباشد. ولو اينطور است] «و لكن لا تعارض بينهما حقيقةً اذ المنع عن البيع فى حال الفتنة لايدلّ على الجواز فى غيرها [ميگويد در حال فتنه نفروش ديگر نميفهماند كه در غير فتنه جائز است يا جائز نسيت] و على هذا فالمنع مطلقا فى الكفّار و فى حال المباينة فى اعداء الدين من المسلمين اقوى و أظهر [نسبت به كفار مطلقا و نسبت به مسلمين تفصيل]. و صرحّ فى المهذّب[18] بأنّ التفصيل انما هو فى ذلك قال: بيع السلاح لاهل الحرب لا يجوز اجماعاً و امّا اعداء الدين- كأصحاب معاوية- هل يحرم بيع السلاح منهم مطلقا أو فى حال الحرب خاصة[19]، انتهي» اين هم عبارت مهذب كه تفصيل را آنجا آورده است. «شبهاتی به كلام صاحب مستند» چند تا شبهه به فرمايش ايشان هست. يك شبهه اين است كه ايشان از روايت على بن جعفر كه صاحب وسائل نقل كرده و آنى كه قرب الاسناد نقل كرده ظاهر عبارت ايشان است كه صحيحه هست روايت، و اين براى بنده معلوم نيست. من عبارتش را ميخوانم: «كالصحيح المروى فى الوسائل عن كتاب على بن جعفر[20]- صحيحى كه روايت شده در وسائل از كتاب على بن جعفر- و فى قرب الاسناد يعنى صحيح مروى در قرب الاسناد» اين محل شبهه است لاسيما نسبت به قرب الاسناد، چون در سند قرب الاسناد عبداللّه بن جعفر و بعضيها هستند كه وثاقتشان ثابت نيست. در كتاب على بن جعفر درست است اگر ما سند داشتيم به كتاب على بن جعفر و سندمان هم صحيح باشد روايت ميشود صحيحه، براى اينكه على بن جعفر است از برادرش. لكن كلام اين است كه صاحب وسائل هم سندخاصّى به كتاب على بن جعفر ندارد. آخر وسائل را مراجعه بفرماييد شبهه بنده را، شايد بتوانيد رفع كنيد. آخر كتاب وسائل وقتى كه كتابها را معرفى ميكند آن وقت سند خودش را براى كتاب على بن جعفر تا يك جايش ميرود بعنوان خصوصى و بعد ميگويد بله اجازه دادم كه روايات از كتب معتبره نقل بشود، مثل اين اجازه هايى كه داده ميشود. اين كه سند نميتواند درست كند! به هر حال يك شبهه اين است كتاب على بن جعفر اگر ما سند به او داشته باشيم بلا اشكال روايت ميشود صحيحه، سند صحيح. امّا كتاب على بن جعفر را ما سند نداريم. نگوييد ما به كافى هم سند نداريم، به تهذيب هم سند نداريم، به من لا يحضر هم نداريم به استبصار هم نداريم و غير اينها از كتب معروفه، اين گفته نشود! لأنه يقال: همانطورى كه سيدنا الامام(سلام اللّه عليه) ميفرمود نسبت كافى شريف به كلينى مثل نسبت قرآن است به خدا؛ يعنى اين ديگر يقينى يقينى است، احتياجى به سند ندارد. اگر ميبينيم بزرگان هم سند داشتند كه خود امام در اربعينش در چهل حديثش آنجا سند دارد. به هر حال سند از باب تبرك و تيمن است، اگر امام امت(سلام اللّه عليه) سند دارد به كافى و به كتب اربعه ديگر، يكى از مشايخش مرحوم حاج شيخ محمّد رضا مسجد شاهى است، يكي از آنها حاج شيخ ابوالقاسم دهكردى است و سند ميرسد به بزرگان. تيمن و تبرك بوده است، ما احتياجى به سند نداريم. امّا كتاب على بن جعفر همچين خيلى روشن نيست، من تعجبم. حالا صاحب مستند است و الاّ به او ميگفتم شبيه آن آقايى كه گفت: آقا شما به تفسير امام حسن عسكرى شبهه اى داريد در حجّيت و سندش؟ امام فرمود بله، مرسله است. گفت آقا (ع) نوشته پشتش، تفسير امام حسن عسگرى(ع). امام يك لبخندى زد، فرمود بحث ما اين است كه ما به كتاب تفسير سند نداريم نه اينكه حالا او چون نوشته عليه السلام پس اين طورى است، اين يك شبهه. كتاب قرب الاسناد كه قطعاً سندش تمام نيست در آن مجهول يا مجاهيل هست مراجعه كنيد، سند صاحب وسائل به كتاب على بن جعفر هم سند خاص تمامى نيست. بنابراين چه طور ايشان تعبير ميكنند به صحيح. ظاهراً همانطور شده است ... ظاهراً همان اشتباه شده است، تفسير امام حسن عسگرى(ع) يا اين فقه الرضا را بغل امام رضا بيندازند اگر شما بگويد آقا اين روايت حجت نيست چنان دو ضربه ميزند توى گوشَتْ كه خون از دماغت در آيد. ميگويد آقا بغل امام رضاست تو ميگويى حجت نيست! فقه الرضا بغل امام رضاست، بايد بنشينى آهسته آهسته برايش حالى كنى كه آقا ما سند نداريم به اين كتاب و تا ما به كتابي سند نداشته باشيم نميتوانيم نسبتش را به صاحبش جزمى بگيريم. شبهه دومى كه به فرمايش ايشان هست اين كه: ايشان ميفرمايد اين روايت اهل الحرب (وصيت النبى) ايشان ميفرمايد اهل الحرب يعنى غير ذمى، براى اينكه حربى را گفتند غير ذمى. من باز تعجبم، يعنى چه اهل الحرب يعنى ذمى؟ حربى يعنى غير ذمى گفته شده است امّا اهل الحرب يعنى اهل دعواست، حرف بزنى ميزند توى صورتت، امانت نميدهد. به هر حال اهل الحرب يعنى آنى كه نانش در دعواست، در درگيرى است؛ اصلا نان رياستش و نان اقتصادش و اصلا نانش در درگيرى است. اين اهل الحرب اينطورى است نه غير ذميها، حربى يعنى غير ذمى، امّا اهل الحرب كه نه! اللهم العن اوّل ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له على ذلك، اللهم العن العصابة التى...اين يادتان باشد حالا اين را براى روز شهادت امام حسن عسكرى اين را بگويم ثوابش هديه امام يازدهم و از او به گذشتگان ما. «به مناسبت شهادت امام حسن عسگری(ع)» در كامل الزيارة كه روايت را نقل كرده «حاربت[21]» دارد، كامل الزيارة كه اصل در نقل روايت است حاربت دارد. بعد در مصباح شيخ و ديگران جاهدت آمده است. و جاهدت جور درنمى آيد، حق با همان است كه حاربت، حاربت الحسين؛ اللهم العن العصابة التى حاربت الحسين و شايعت و بايعت و تابعت على قتله اللهم العنهم جميعا، السلام عليك يا ابا عبداللّه و على الارواح اللتى حلت بفنائك و لا جعله اللّه آخر العهد منا لزيارتكم السلام على الحسين و على على بن الحسين و على اولاد الحسين و على اصحاب الحسين تا آخر. بعد هم دو ركعت نماز بخوانيد آن دعا را هم بخوانيد اين ميشود زيارت عاشورا، چون اصل زيارت عاشورا مبالغه در سلام و لعن است، و اللعن عَلى؟ امام همه چيزش امام بوده است، هيچ كس را با ائمه مقايسه نكنيد حتى امام(س) را و هيچ كس را هم با امام مقايسه نكنيد. اگر مقايسه كرديد شناختتان كم است و يا گناهكار هستيد، نميدانم. امام با همه جهاتى را كه در نظر داشت در آن خطبه وصيت نامه الهيش ميگويد و اللعن على اصل الشجرة الخبيثة، نه على الشجرة الخبيثة، آن ريشه اش تا آخر، و اللعن على اصل الشجرة الخبيثه كه بناى ظلم و جنايت و حيله و تزوير و عوام فريبى را گذاشتند تا جايى كه دوتا روايت من برايتان بگويم بعضى از بزرگان راجع به شهادت بعضى از ائمه خيلى جازم نشدند. يكى شيخ مفيد(قدس سره) در شهادت ثامن الائمه، يكى صاحب اعلام الوري آن مقدارى كه من ديدم در شهادت امام يازدهم امام حسن عسكرى. منتها صاحب اعلام الوري ميگويد بله عن الصادق(ع) ما منّا الا مقتول شهيد؛ و اللّه اعلم. شيخ مفيد نسبت به شهادت امام هشتم شبهه دارد با اينكه از خود امام هشتم ابى الصلت عربى نقل ميكند در عيون اخبار الرضا سند روايت هم درست است، ما منّا الا مقتولٌ أو مسموم[22]. من اصلا كار به روايت ندارم، من اصلا ميگويم نميشود حكومتهاى جائر بگذارند ائمه به مرگ طبيعى از دنيا بروند، اصلا محال است. براى اينكه اگر به مرگ طبيعى اينها بخواهند از دنيا بروند مجبور هستند تمام عمر اينها را در زندان نگهدارند. وقتى ميبينند نميشود زندانها را طولانى كرد، چهارده سال موسى بن جعفر زندان است ديگر ! لم يزل بدل ... نميشود، آزادش كنند مشكلات دارد، برايشان مشكلات دارد. زندان هم آخر بيش از چهارده سال خيلى سر و صدا راه ميافتد، خيلى ديگر تنفر ميآيد. ميگويند بكشيدش، فارغش كنيد، تمامش ميكنند بعد هم ميشوند صاحب عزا. برداريد جواهر را نگاه كنيد در بحث استصحاب قرآن بر كفن، بعضيها گفتند بر كفن موسى بن جعفر كل قرآن نوشته شده بود. آنجا صاحب جواهر ميگويد كه اين مال ائمه نبوده كه! آن مردك آمد تقيتاً امام هم چيزى نگفت؛ اين دليل نميشود، بله از جاى ديگر استدلال ميكنند. يا نسبت به امام حسن عسكرى، بيست و هشت ساله امام حسن عسكرى از دنيا رفته است. بيشتر مدت عمرش را هم در زندان بوده يا در محاصره بوده. اصلا عسكر يعنى لشكر، اصلا اينها را آوردند سامرا در حكومت نظامى باشند، تحت منطقه نيروى نظامى بنى العباس اينها در محاصره باشند. يك مدتى در زندان بود، متوجه شدند زندانبان مريدش شده است، براى اينكه ميگويد من از امام حسن عسكرى جز صلاة و صيام هيچ چيز ديگرى نميبينم. خوب چه كارش كنند امام حسن را؟ اگر گذاشته بودند عمر طبيعى، بيست و هشت سال نيست عمر طبيعى! عمر طبيعى حدأقل آنى هم كه در روايات دارد شصت سال يا هفتاد سال بوده است، چرا بيست و هشت ساله شهيد ميشود؟ چرا جواد الائمه بيست و پنج ساله شهيد ميشود؟ چرا بعد از أبى عبداللّه ديگر ميكشند؟ چون بنى العباس ديد كشتن ظاهرى خيلى ضرر دارد، داد مردم در ميآيد. گفت راحت آن وقتى كه آنها مشغول كارشان هستند و ماهم مشغول رياستمان كاريشان نداريم بعد هم كه ديديم ميخواهند نفسشان در بيايد آهسته سمشان ميدهيم ميكشيمشان، آن يكيش را هم ميآوريم از شخصيتش استفاده ميكنيم در مرو، آبروى خودمان را حفظ ميكنيم، مأمون آوردش. بعد هم گفت كجا مرا فرستادى؟ گفت كجا ميروى؟ گفت آنجا كه تو فرستادى. اين قدر فشار بر ائمه (عليهمالسلام) بوده! ارزش براى ائمه تان قائل بشويد، هيچ كس را با ائمه مقايسه نكنيد، حدأقل از نظر زبان هم آنها را مهم بدانيد از نظر عمل ولو خداى ناخواسته مخالفت ميكنيم. آقا ثامن الحجج معروف است وقتى بيرون آمد فرمود عبايم را چه كار ميكنم؟ سرم ميكشم. يعنى چه؟ چون اگر عبا سرش نباشد به قول مرحوم فلسفى ميپرسد كجا بودى؟ منزل مأمون بودم. چى شده چرا رنگت پريده؟ خوب معلوم ميشود، خوب معلوم بشود امام هشتم كه كشته شده است. از چه ميترسد امام هشتم؟ امام هشتم از فرزندش ميترسد، بعد تنها فرزندش را در فشار قرار ميدهند، هيچ باكى ندارد كه او را اذيت كنند، براى اينكه او اذيت نشود اين كار را كرد. ببينيد چه جوّى عليه ائمه آوردند؛ آقايان مطالعه كنيد، من امروز آمدم مباحثه، حالا مباحثه را هم ميخوانم امام اين حرفها هم مباحثه است، امام زمان راضى است ما اين حرفها را بزنيم سهم امام بخوريم. جوّى به وجود آوردند زمان امام يازدهم كه مرد نامه مينويسد به امام يازدهم، ببينيد جامعه در چه ناآگاهى قرار داده شده است؛ مردم را سرگرم چه مسائلى كرده اند! ميدانيد چه نامه نوشت؟ خواندهايد؟ ملا بشويد، در تاريخ هم ملا هستيد، آنجا هم ميتوانيد انتخاب كنيد. نامه نوشت يك مردى به نام اقرع به امام حسن عسگرى(ع) كه آقا شماها محتلم ميشويد در خواب؟ خودش فكر كرد كه اينها معصوم هستند و نميشود، ولى خوب حالا مينويسيم؛ معلوم ميشود بحثى بوده است. حضرت در جوابش كه نه، احتلام مال شيطان است و ما معصوم هستيم. او يكى ميپرسد وقتى گير آورده امام يازدهم را با همه محاصره ها، پرسيد قرآن مخلوق خداست يا مخلوق خدا نيست؟ حالا ميخواهد مخلوق خدا باشد ميخواهد مخلوق نباشد، قديم باشد يا حادث باشد، اين چه دردى از جامعه درمان ميكند؟ يك بحثى راه انداختند كه قرآن قديم است يا حادث، قرآن مخلوق خداست يا مخلوق نيست. امام يازدهم فرمود همه چيز مخلوق خداوند است. شما وقتى تاريخ ائمه را و سخنانشان را نگاه ميكنيد فقيهانه نگاه كنيد، عميقانه نگاه كنيد. امام يازدهم يك سفارشهاى مفصلى دارد من حالا همين را ميگويم و تمام ميكنم، سفارشهاى مفصلى دارد. ميفرمايد: مردم را دوستدار ما كنيد؛ تا بگويند بارك اللّه به پيروان امام يازدهم، بارك اللّه به امام يازدهم. خوبيها را به ما نسبت بدهيد امّا بديها را به ما نسبت ندهيد. معلوم ميشود اوضاع يكطورى بوده كه هر بدى را نسبت ميدادند به امام يازدهم. او هم كه قدرت دفاع نداشت، او هم كه يا در محاصره عسكر بود يا در زندان بود، فلذا هرچه ميخواستند به او نسبت ميدادند. ميفرمايد نه شماها أقلا بياييد خوبيها را نسبت بدهيد به ما. اسلام هم همين است، بياييد اسلام را خوب معرفى كنيد، بياييد مبلغين خوبى براى اسلام باشيد. وارد نشوم اين بحث را، چون اگر وارد بشوم شما خسته ميشويد. به هر حال اين زندگى ائمه پر از فشار بوده تا به اينجا كه آمده است. اهل الحرب يعنى نانش در دعوا، اين اهل الحرب معنايش اين است. اين هم شبهه دومى كه به فرمايش ايشان هست. اين تمام كلام تا اينجا. قطع نظر از همه اين حرفها، اين روايت وصيت ضعف سند دارد، روايت صحيحه هم كه ما عرض كرديم اشكال دارد. اين دوتا شبهه به فرمايش ايشان هست مضافاً به آن چيزى كه گفته شده است قاعده اطلاق و تقييد اين است كه مطلق را حمل بر مقيد كنيم، نميشود اطلاق اينها را حفظ كنيم. اين تمام كلام در اصل بيع السلاح به اعداء دين. گفتيم در روايات هم بيش از آنى كه از قواعد عقليه و شرعيه بر ميآيد در روايات هم بيش از آن بر نميآيد. «آيا حرمت بيع مختص به سلاح است يا وسايل ديگر را نيز شامل است؟» بحث بعدى اين است كه خوب حالا فروش حرمتش اختصاص دارد به سلاح، يا كلاه پود را هم ميگيرد، زره را هم ميگيرد، ماشين و تراكتور را هم ميگيرد؛ آيا فقط به سلاحى كه مستقيم ميكشد يا نه، در بيع السلاح به اعداء دين آنجايى كه سلاحش حرام بود. حالا من هم نظر شما را ميخواهم؛ نظر شما راجع به اينكه آيا حمل سلاح كه حرام است غير سلاح هم حرام است يا نه؟ جواب شما چيست؟ جواب شما هم اين است كه فرقى بين سلاح و غير سلاح از نظر قواعد نيست. براى اينكه تضعيف اسلام و تضعيف مسلمين مطلقا حرام است. امّا آن روايتى كه داشت «بعهما ما يكنهما و لا تبعهما السلاح» آن را هم جوابش را ديروز خوانديم كه او مربوط است به جلوگيرى از كشته شدن و اهل باطل، ربطى به سلاح و جنگ و اسلام و اعداء ندارد، آن براى جلوگيرى از كشته شدن اهل باطل است؛ ولو باطل هستند ميخواهد جلوگيرى كند از كشته شدن فلذا ميگويد آن چيزهايى كه حفظشان ميكند به آنها بدهيد آن چيزهايى كه حفظشان نميكند به آنها ندهيد. شماها حالا امروز آمديد ولى فردا ميتوانيد يك كلكى بزنيد امروز هم ميتوانستيد اين كلك را بزنيد، هيچ كدامتان نيامديد. اگر هيچ كدامتان نميآمديد نيتجتاً شب عيد الزهرا من هُو ميشدم شماها هم يك برندگى در شب عيدالزهرا كه از اعياد بزرگ اسلامى است براى بچههايتان براى خودتان براى خانواده هايتان عيدى تهيه كنيد، وضع غذايتان را عوض كنيد، بگذاريد يادشان بماند كه نُهم ربيع از اعياد بزرگ اسلامى است، بگذاريد يادشان بماند كه احمد بن اسحق قمى راجع به روز نُهم ربيع غسل كرده و فقها به غسل او استناد كردهاند. البته يك جهاتى را رعايت كنيد امّا بگذاريد ياد بماند، اللهم العن اوّل ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر ظالم، و اللعن على اصل الشجرة الخبيثة. ديگر هر كارى اينها نتوانستند نكردند، آنها و من تبعشان در طول تاريخ هر چه نتوانستند نكردند، نبايد خوشحال باشيم؟ نبايد فرحناك باشيم؟ نبايد بچه هايمان بدانند كه يك ظالمى به درك رفته و مظلومين خوشحال هستند؟ نبايد بدانند كه امام زمان(ع) فردا حاكميت و تاج حاكميت را براى خودش گرفته است. هم صلوات بفرستيد هم بگوييم و اللعن على اصل الشجرة الخبيثة، عملا اعلام كنيد، نگذاريد فراموش بشود، شيعيان زحمت كشيده اند در طول تاريخ. احمد بن اسحق قمى ميگويند غسل كرده بود بيرون آمد، گفتند امروز چه روزى است كه غسل كردى؟ گفت چرا غسل نكنم؟ به شكرانه اينكه يك ظالمى به درك رفته، من نميدانم چه كسى بوده فرض كنيم، امّا يك ظالمى به درك رفته. آن يك ظالمى كه به درك رفته يادتان نرود تا ظلم در جامعه كم بشود. اين فراموش كردن ظالمها برايتان ضرر دارد براى ما ضرر دارد، براى اسلام هم ضرر دارد البته جهات انفع و اهم را بايد رعايت كنيم نه اصول از نظر تاكتيكى و الاّ اصول حسابش روشن است. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- مستندالشيعه 14 : 92. [2]- الحلّي في السرائر 2 : 216. [3]- النافع : 116. [4]- مختلف : 340. [5]- تحرير : 160. [6]- المنتهي 2 : 1011. [7]- الدروس 3 : 166. [8]- المقنعه : 588 ، نهاية : 365. [9]- الديلمي في المراسم 170. [10]- الحلبي في الكافي : 282. [11]-شرايع 2: 9. [12]- التذكره 1: 582. [13]- وسائل الشيعه 17: 103، ابواب كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 8، حديث 6. [14]- قرب السناد 264: 1047. [15]- فقيه 4: 257/821. [16]- تهذيب 6: 382/1128. [17]- مستند الشيعة 14: 93. [18]- المهذب البارع 2: 35. [19]- مستند الشيعة 14: 94. [20]- مستند الشيعة 14: 93. [21]- كامل الزيارات (جعفر محدبن تولويه) : 331 . [22]- بحارالأنوار 27: 217، باب شدة محنهم وأنهم اعظم الناس مصيبةً ، باب 9، حديث 17.
|