|
نقش مدارا در تربيت ديني خانواده (محمد طهماسبي)
مقدمه راه ديگر نيز دگرگونه جلوه دادن خويش و دست زدن به نمايش در رابطه با کساني است كه وي را به رسميت نمي شناسند. شايد يكي از مهمترين تبيين هايي كه در مورد دروغ گويي مي توان انجام داد همين عدم مدارا باشد. زماني كه فرد از سوي منابع قدرت اجازه نيابد خود را آنچنان كه هست به نمايش بگذارد، بقاي خويش را در دروغ و دورويي مي يابد. از دروغ بعنوان عامل سازگاري و بقاي خويش در آن گروه و پاسخ به نيازهايش استفاده مي كند.(افراسيابي و جهانگيري،1390) با توجه به آنچه گذشت و از آنجا که اختلاف در خانواده اجتناب ناپذير بوده و تربيت ديني فعاليتي دوسويه مي باشد، همه اعضاي خانواده در روابط خود ناگزير از مدارا هستند. اما بررسي رابطه اعضاء با يکديگر به تنهايي کافي نيست، بلکه رابطه خانواده با ساير خانواده ها نيز در مورد مدارا تعيين کننده است؛ زيرا تحقيق نشان داده که در ميان عوامل مختلف،«روابط اجتماعي خانواده با ساير خانواده ها» و «ميزان برخورداري از امكانات زندگي»، بيشترين نقش را در تبيين مدارا دارا هستند. تماس اعضاي خانواده با ديگران نوعي تمرين مدارا در جريان تعاملات مي باشد.(همان) البته اين مقاله مختصر متعرض روابط خارج از خانواده نشده و تنها در دوبخش به بررسي مداراي فرزندان با والدين و برعکس مداراي والدين با فرزندان مي پردازد. مداراي فرزندان با والدين گاهي چنين است که فرزند مومني در مساله اي ديني با پدر و مادر خود اختلاف دارد و نمي خواهد کار به پرخاش و بي ادبي کشيده و يا رفتاري کودکانه داشته باشد. او با تحقيق به حقيقتي دست يافته و مي خواهد پدر و مادر خود را آگاه کند، اما از طرف ديگر آنها را محافظه کار و مقاوم در مقابل تغيير مي يابد و فاصله سني و تفاوت جنسي هم مزيد بر علت مي باشد. او به فراست دريافته که ملاطفت و نرمي و پرهيز از کينه و عداوت بهتر مي تواند آرامش را بر خانه حاکم ساخته و اعضاء را در جهت رسيدن به منافع مادي و معنوي کمک نمايد. به عبارت ديگر او نمي خواهد با قهرکردن، فرار از موقعيت و لجبازي بر زخم اختلافات ناخن زده و آنها را عميق تر سازد. اينجاست که فرزند علي رغم داشتن قدرت و مقبوليت کمتر به دنبال روش هاي موثري است تا بر والدين قدرتمندتر از خود فايق آيد و سخن حق خود را به کرسي بنشاند. به عنوان مثال پدر و مادري که رياکار بوده و در تنهايي حال عبادت نداشته اما در انظار مردم شور و شوق عبادت پيدا مي کنند، فرزند حق جوي خود را مي آزارند. اين رفتار به اندازه اي تنفرآور است که صف مومنين را از منافقين جدا مي کند. اما قانون خانواده همواره از قانون جامعه تبعيت نمي کند، پدر و مادر اگر ناصبي و نعوذبالله دشمن مولي علي عليه السلام هم باشند نمي توان به دشمني و مقاتله با آنها پرداخت. موقعيت دشواري است که جز «مدارا» با والدين نمي تواند از تلاش خانواده جلوگيري نمايد. مدارا را به رسميت شناختن ديگري که متفاوت است، معني کرده اند.(همان)؛ در اينجا فرزند ابتدا از اين اصل بهره مي بردکه:«موضوع را از اشخاص جدا کنيد» يعني پدر و مادر خود را به رسميت مي شناسد و آنها را همين گونه که هستند مي پذيرد.(پذيرش غيرشرطي)؛ بنابراين از احترام و قدرشناسي نسبت به آنها دريغ نمي کند، اما موضوع مورد اختلاف يعني رياکاري را نيز فراموش نمي کند. آنگاه با صبر و حوصله و مدارا به مقابله با اين ارزش اخلاقي منفي همت مي گمارد. اما مي بيند آنها بزرگتر بوده و با امر و نهي و نصيحت کردن نمي توان آنها را متقاعد نمود. بنابراين خود را به تغافل زده و مساله را در قالب سوال مطرح مي کند. يعني در موقعيتي مناسب که افراد ديگر حضور نداشته باشند از پدر يا مادر خود سوال مي کند: من وقتي به مسجد مي روم حال خوبي دارم که طبيعي است اما در خانه عشقي در وجودم نيست تا نماز صبحم را بخوانم هرچند بيدار هم باشم. چکارکنم تا از اين رفتار دوگانه در پيشگاه خداوند دست بردارم؟ مداراي والدين با فرزندان در اين زمانه پدر و مادرهاي مومن نگران دينداري فرزندان خود هستند. آنها تجربه قبل از دبستان بچه هاي خود را دارند که کودکشان با آنها همانندسازي مي کرد و پدر را رازق مي انگاشت و والدين خود را بهترين و قدرتمندترين مي پنداشت. در دوران دبستان هم اگرچه براي معلم شان بالاتري قايل بود اما از آنها اطاعت مي نمود. اما پس از دوران سيادت و اطاعت، دوران گذار از کودکي به نوجواني فرا مي رسد و غريزه و احساس با ناآگاهي دست به دست هم داده و هر از چندگاهي عقل را از کار مي اندازند که کار تعامل و رابطه با چنين فرزندي دشوار مي شود. پدر و مادرها حداکثر بتوانند در دوران وزارت(مشورت) با نوجوان و جوان خود مشورت کنند. آن هم در امور مربوط به خود آنها. اما اگر اختلاف پيش بيايد چطور؟ اگر نوجوان بخواهد در اعتقادات خود تحقيق کند چطور؟ درست است که در رساله هاي عمليه آمده که عقيده را با تحقيق بايد به دست آورد. اما کار به اين سادگي ها هم نيست. تحقيق يعني فرد صلاحيت بررسي را دارد. يعني ملاک تشخيص را در اختيار دارد. يعني عقل او توان انتخاب بين عقايد و از همه سخت تر بين بد و بدتر را دارد. يعني به عنوان مثال و در بدترين حالت او در تحقيق ناقص خود به اين نتيجه برسد که بهاييت آيين آزادي و اخلاق است که اجازه مي دهد هم با شراب و کباب و رباب خوش باشي و هم فطرت خداجوي خود را راضي نگه داري. يا به اين نتيجه برسد که مسيحيت دين صلح و صفاست و يکشنبه ها ديدار ساده اي با خدا دارد و بقيه هفته مي تواند بي دغدغه حضور خداوند هرگونه دلش مي خواهد رفتار کند. يا به او بقبولانند که زرتشتي گري دين پندار و گفتار و رفتار نيک است، به همين سادگي و نعوذبالله آن را برتر از اسلام بداند، زيرا اسلام پيچيده بوده و فراگيري و اشراف به آن در قالب دو سه کلمه امکان پذير نيست. در اين گونه مواقع پدر و مادر چکار کنند؟ مي توانند فرزند خود را دشمن خوانده و از خود طرد نمايند. مي توانند او را گاه و بيگاه توبيخ و مسخره کرده و جو خانه را با شعله ور کردن آتش لجاجت او، متشنج نمايند. مي توانند به او باج بدهند و امکاناتي در اختيارش بگذارند که قدر آنها را نمي داند و باعث شوند مسئوليت پذير نشده و همين امکانات را در مسير مبارزه با اسلام خرج کند. اما بهتر است در ابتدا راز اين گرايش فرزند خود را دريابند؟ آيا کمبود محبت و بي توجهي باعث شده از دين آنها کناره بکشد؟ آيا جو جامعه و دوستان بر او تاثير گذاشته اند؟ آيا نسبت به رسانه هاي داخلي بي اعتماد شده و افکار خود را وامدار رسانه هاي خارجي است؟ و.... و پس از کشف دليل اين بي اعتنايي، نوبت به راه حل کارآمدي چون«مدارا» و فنون ملازم آن مي رسد. (اقتباس از حسين زاده، 1386) والدين قبل از همه شايسته است مساله را بزرگ نکنند و برچسب بي ديني و گريز از دين به فرزند خود نزنند. ديگر اين که بر نقاط قوت فرزند خود دست بگذارند و با ذکر نعمت ها رابطه اش را با خداوند و با خود قطع نکنند. سوم آن که از در شوخي درآيند و مساله را در محيطي آرام حل و فصل نمايند و بالاخره اگر خود توانايي دارند به رفع تعارض بپردازند وگرنه او را با متکلمان و مفسران اسلامي مواجه کرده و احيانا دفاع منطقي آنها از دين را در اختيار قرار داده و ديدگاه هاي خرافي و غيرمنطقي را رها سازند. -------------------------------
|