|
فقه و توسعه(محسن رناني)
اشاره عنوان بحث من، «سازگاري فقه و توسعه» است. منظور از فقه، فقه رايج در نظام جمهوري اسلامي و مجموعه فقهايي است که از اين ساختار سياسي حمايت فکري و معنوي مي کنند و جمهوري اسلامي به پشتوانه اين مجموعه فکري يک نظام قانوني و حقوقي را ايجاد کرده است؛ پس منظور ما فقه به معناي مطلق آن نيست بلکه فقه حاکمِ جاري، مورد توجه است. ابتدا چند مقدمه را مختصر بيان مي کنم: بعد از اين مقدمات و مفروضات، محور اول بحث را شروع مي کنيم و آن تبيين فضاي ترکيب است. به اين بيان که روحانيان عموماً وقتي مديريت کلان اجتماعي را در دست مي گيرند دچار خطاي ترکيب مي شوند؛ تا زماني که در حوزه فردي از فقه براي هدايت افراد و کمک به آنان در مسير تعالي اخلاقي، روحي و اجتماعي استفاده مي شود، مشکلي وجود ندارد؛ ولي به محض اينکه در منصب مديريت اجتماعي قرار مي گيرند دچار خطاي ترکيب مي شوند. خطاي ترکيب وقتي روي مي دهد که تمثيل از ذهن روي زمين مي آيد و مي خواهيم در عالم واقع آن را اجرا کنيم. شايد اقتصاددان ها جزء اولين انديشمندان علوم اجتماعي بودند که بحث خطاي ترکيب را پيش کشيدند. اين بحث صد سال پيش در اقتصاد مطرح شد و باعث تجزيه علم اقتصاد به دو شعبه خرد و کلان شد. آنان گفتند: نمي توان با همان لوازم، مقدمات و مفروضات تحليل خرد به قصد تبيين رفتار افراد، رفتار خانواده ها، يک سرمايه گذار، يک خريدار، يک فروشنده و ... رفتار کلان را تحليل کرد. در حالي که اين امور متفاوت، و تحليل آن هم متفاوت است. اصطلاحي فني را به نام «معماي خفَّت» استفاده مي کنند که نشان مي دهد مفهوم خطاي ترکيب چيست. به عنوان مثال اگر من به عنوان يک انسان تصميم بگيرم پولم را خرج نکرده و پس اندازم را دو برابر کنم؛ آخر سال ثروتم دو برابر مي شود و در سطح خرد موفق بوده ام اما اگر همه مردم يک جامعه در يک سال تصميم بگيرند پس اندازشان را بالا ببرند و مصرفشان را کم کنند آخر سال همه آنها فقير مي شوند. اگر پس انداز براي يک فرد خوب است؛ الزاماً براي کل جامعه خوب نيست. اگر مي خواهيم ثروت جامعه بالا برود من بايد بيشتر خريد کنم و خريد در جامعه رواج بيشتري پيدا کند تا اينکه دوباره از من بيشتر بخرند و توليد و سودم بالاتر برود. بنابراين براي اينکه سودِ جامعه بالا برود ما بايد بيشتر بخريم و کمتر پس انداز کنيم ولي براي اينکه فرد ثروتمند شود بايد بيشتر پس انداز کند. پس قاعده پس انداز براي فرد مثبت، ولي براي جامعه منفي است. حالا يک روحاني که در موضع خُرد قرار دارد، موعظه مي کند و بايد براي مردم از پيامبر(ص) و ائمه(ع) در امور معنوي سخن بگويد، از عدم اسراف و تبذير بگويد ولي وقتي رئيس جمهور مي شود، بايد در امور کلان جامعه وارد شود و مثلا بگويد بخريد، مصرف کنيد، يخچالتان اگر پنج سال کار کرد آن را عوض کنيد و ... زيرا اقتصاد با افزايش خريد رونق پيدا مي کند که در نتيجه در دو سطح متفاوت قرار مي گيرد. اين خطاي ترکيب است يعني نمي توان احکام مربوط به سطح خرد را به سطح کلان تعميم داد. مشکل اين است؛ برخي فقهايي که در سطح کلان قرار گرفتند نگاهشان به جامعه نگاه خُرد محور است. در حالي که در سطح کلان شما بايد کلان محور، تحقيق کنيد که دچار خطاي ترکيب نشويد. چرا اين طور است؟ براي اين که فقه علم خرد و در سطح خرد است. مثل حقوق که مي گويد اگر فردي دزدي کرد فلان مجازات در انتظارش است. فقه هم مي گويد اگر شما مثلا در نماز شک کرديد بايد اين کار را بکنيد؛ اما هيچ موقع نمي گويد اگر همه با هم شک کردند چه کار کنيم؟ يا اگر همه با هم گناهي را انجام دادند فلان حکم را براي همه اجرا کنيم؟ اگر شما بخواهيد حکمي را که براي سطح خرد است براي همه اجرا کنيد نتيجه معکوس مي گيريد. ما براي اينکه سطح خرد را به سطح کلان ببريم نيازمند يک فقه سطح کلان هستيم که بايد اسمش را فقه اجتماعي بگذاريم. مسئله خرد را نمي توان عيناً به سطح کلان منتقل کنيم، بلکه بايد در يک دستگاه تحليلي ديگري اين کار را انجام دهيم. فقه بايد براي استخراج احکام کلان، دستگاه تحليلي اش را عوض کند، يک سري قواعد جديد ايجاد نمايد تا بتواند اصولي براي سطح کلان طراحي کند. باز هم تکرار مي کنم، برخي فقيهاني که در مصدر سياست ايران قرار گرفته دچار خطاي ترکيب هستند. معمولاً به همان شيوه اي که در مواعظ شخصي و جمع هاي محدود برخورد مي کنند در سطح کلاني مانند نماز جمعه هم به آن شيوه بحث مي کنند. متد وعظ در نماز جمعه ـ که برد ملي دارد ـ بايد با وعظ در مسجد محلي يا وعظ در خانواده متفاوت باشد. يکي از مواردي که فقيهان حاکم تلاش کردند راهکاري کلان برايش پيدا کنند، موضوع بهره و ربا بود؛ در اين موضوع تلاش شد تا مباني تحليلي ديگري برايش پيدا کرده و در سطح کلان آن را حل نمايند، در حالي که بهره و ربا در سطح فردي و خرد حرام است. اما وقتي شما سياستگزار مي شويد اگر بخواهيد بهره را از اقتصاد حذف کنيد گردش کار را در اقتصاد مي بنديد. بر اين اساس، بايد ساز و کاري طراحي شود تا آن کسي که مي خواهد و مي تواند حکم تغيير را در زندگي شخصي اش اجرا کند و آلوده نشود و آن کسي هم که مي خواهد سرمايه گذاري کند و اقتصاد را جلو ببرد؛ بتواند، و فقه پويا بايد اين تعارض را حل کند. بايد در سطح کلان طوري طراحي کنيم که راه هم براي فرد متشرع باز باشد و هم آن که مي خواهد سرمايه گذاري کند، راه را پيدا کند اعم از اينکه متشرع باشد يا نه. يکي از اهل سنت مي گفت علت اين که مناطق سني نشين توسعه اقتصادي پيدا نمي کنند عدم تمايل به سرمايه گذاري از سوي خود اهل سنت است. از بخش هاي مرکزي کشور هم کسي آنجا سرمايه گذاري نمي کند؛ دولت هم خيلي طي اين سي سال در آن مناطق توجه به توسعه نداشته است، اگرچه سرمايه گذاري هم کرده است ولي خيلي کار نشده است. گفته شد که خود اهل تسنن هم سرمايه گذاري نکرده-اند چون سرمايه گذاري مؤثر، نياز به سرمايه هاي کلان دارد و سرمايه هاي کلان در اختيار بانک است و بايد وام بگيرند ولي به خاطر همين مسائل شرعي سني ها از بانک وام نمي گيرند. يکي از روحانيون اهل سنت مي گفت من به عربستان و بحرين رفته ام و مجوز گرفته ام که اگر وام به قصد توليد، اشتغال و رفع بيکاري جوانان مسلمان باشد، اشکالي ندارد و دنبال اين بود که وام بگيرد و گاوداري ده هزار رأسي راه بيندازد تا بقيه جرأت پيدا کنند. البته اين راه حل هاي فردي خيلي دير جواب مي دهد بايد يک سيستم فکري طراحي شود تا به صورت سيستماتيک به تفکيک مسائل سطح خرد و کلان بپردازد. گفته شد که نظام جمهوري اسلامي اين سيستم فکري را طراحي نکرده است و ساختار فعلي حوزه هم به نظر مي رسد که پويايي لازم را براي حل اين مسأله در حال حاضر ندارد. اگر ما بخواهيم به سمت توسعه برويم، يا جمهوري اسلامي بايد فقه اجتماعي خودش را طراحي کند ـ اگر مسيري که حضرت امام خميني طراحي کردند در راه درستي مي افتاد و از آن سوءاستفاده نمي شد شايد مي توانستيم فقه اجتماعي را ترسيم کنيم، يا اينکه حوزه علميه وارد اين بحث شود؛ در غير اين صورت خلط اين دو سطح باعث پرهزينه شدن سياستگزاري ها و تکرار تجربه هاي گذشته مي شود.
|