|
چشم اندازي به اخبار حوزههاي علميه
تک نگاه / معرفي کتاب اين کتاب که جلد چهاردهم سلسله مجلدات کتاب «فقه و زندگي» مي باشد به همّت محقق ارجمند جناب حجت الاسلام والمسلمي ن آقاي فخرالدين صانعي تدوين شده است. در اين کتاب پيرامون «ارث زوجه» از منظر مرجع عاليقدر حضرت آيت الله العظمي صانعي مدظله چنين آمده است: همسر (زوجه) همانند شوهر(زوج)، از عين تمامي اموال (ماترک) شوهر، ارث مي برد. اينک چکيدهاي از اين کتاب به رؤيت خوانندگان محترم مي گذرد:
مقدمه کيفيت ارث زن از شوهر يکي از موضوعات فقهي است که مورد اختلاف فقيهان شيعه و سني مي باشد. اهل سنت بر اين باورند که زن از همه اموال و داراييهاي شوهرش ارث مي برد اما نظر مشهور علماي شيعه بر اين است که زن از اموال غير منقول همسر خود ارث نمي برد؛ البته بين فقهاي شيعه نيز در اين مسأله اختلاف نظر وجود دارد. اين در حالي است که حکم اين مورد به صراحت در قرآن کريم آمده است: « وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ »(نساء:12) آيت الله صانعي در طي سالهاي تدريس خارج فقه کتاب الارث خود به بررسي شبهه تبعيض و ادله آن پرداختند و در نهايت به اين نظر رسيدند که زن نيز از همه اموال شوهرش اعم از منقول و غير منقول ارث مي برد. طرح بحث در مي ان علماي شيعه شش نظر درباره ارث زوجه مطرح است: 1. زوجه از مطلق زمي ن اعم از باير و آباد از حيث زراعي و ساختماني، ارث نمي برد، يعني نه از عين آن ارث مي برد و نه از قيمت آن. همچنين از عين آلات و ادوات قابل تفکيک از زمي ن ارث نمي برد اما از قيمت آنها ارث مي برد. از جمله قائلان به اين قول، ملا احمد نراقي (مستند الشيعه،19،ص367)، شيخ طوسي (الخلاف،4،ص116) و امام خمي ني (تحرير الوسيله،2،ص817) مي باشند. 2. اين قول نيز مانند قول اول است با اين تفاوت که عدم ارث زوجه را مشروط به نداشتن فرزند از زوج کرده اند. لذا در صورتي که زن فرزندي از شوهر خود داشته باشد از عين تمام اموال شوهر ارث مي برد. برخي قائلان اين قول عبارتند از: شيخ طوسي (النهايه،642)، محقق حلي (شرايع الاسلام،4،ص29-28)، علامه حلّي (تحرير الاحکام،5،ص41) و شهيد اوّل (الدروس الشرعيه،2،ص358). 3. اين قول همانند قول دوم است با اين تفاوت که به اموال غير منقول زوج، شجر(درخت) را نيز اضافه کرده اند. از قائلان به اين قول محقق حلّي، علامه حلّي، شهيد اوّل و فاضل هندي (کشف اللثام،9،ص467) مي باشند. 4. ممنوعيت زوجه از ارث عين و قيمت، منحصر به زمي ن خانه مسکوني است ولي در ساير اراضي مانند زمي نهاي زراعي و باغات ارث مي برد و از قيمت آلات و ادوات ساختمان نيز ارث مي برد. البته اين قول مشروط به نداشتن فرزند مي باشد. از جمله قائلان به اين قول، شيخ مفيد (المقنعه، 687) و ابن ادريس (السرائر،3، ص276) مي باشند. 5. زوجه از قيمت زمي ن منزل مسکوني و آلات و ابنيه آنها ارث مي برد نه از عين آنها. قائلان به اين قول، سيد مرتضي (الانتصار، ص585) و شيخ صدوق (من لا يحضره الفقيه،2، ص252) به شرط نداشتن فرزند زوجه از زوج مي باشند. 6. زوجه همانند زوج از عين جمي ع ماترک زوج ارث مي برد. قائلان به اين قول، ابن جنيد اسکافي، آيت الله ارباب (از علماي اصفهان) و قاضي نعمان (دعائم الاسلام،2،ص373 ) مي باشند. رأي مورد قبول و دلايل آن از بين نظرات بالا آن چه مورد قبول آيت الله صانعي مي باشد نظر ششم است. دلايل اين نظر مبتني بر کتاب و سنت است. استدلال به کتاب آيه اي که در ابتدا آورده شد، بسيار واضح و روشن است: « وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ ». به جهت وضوح آيه، علماي غير امامي ه با استدلال به اين آيه قايل به ارث بردن زن از همه اموال شوهر خود ـ اعمّ از منقول و غير منقول ـ شده اند. براي استدلال به عمومي ت آيه، دو تقريب ذکر شده است: 1. ظهور آيه در عمومي ت 2. عمومي ت ناشي از اطلاق آيه تقريب ظهور آيه در عمومي ت اين وجه را مرحوم آيت الله بروجردي ذکر کرده اند: موصول در علم نحو، براي ايجاد اشاره است و در صورت عدم قرينه در کلام، هر آن چه را که قابل اشاره باشد ـ اعم از معهود و غير معهود ـ شامل مي گردد؛ پس اگر موصول بخواهد تنها شامل اشياي معهود شود لازمه اش ترجيح بلامرجّح در ناحيه شمول موصول خواهد بود. لذا در آيه فوق، فرقي بين ماي موصوله در « وَ لَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ » و « وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ » نيست. به عبارت ديگر همان گونه که ماي موصوله در فقره اول اشاره به جمي ع اعيان اموال زوجه دارد در فقره دوم نيز اشاره به جمي ع اعيان اموال زوج دارد و ايجاد تفاوت بلاوجه است. (مي راث الزوجه، ص19-18) تقريب عمومي ت به وسيله اطلاق صله و موصول اطلاق صله و موصول در آيه و عدم تقييد آن به ارض و عقار و... دلالت بر عمومي ت ارث زوجه از جمي ع ماترک زوج مي کند؛ چرا که آيه در مقام بيان ارث زوجه و مقدار آن ـ همانند ساير ورثه ـ مي باشد. شاهد ديگر بر اين اطلاق، وحدت سياق در آيه مي باشد. به اين بيان که هم چنان که زوج از جمي ع ماترک زوجه ـ به تصريح آيه ـ ارث مي برد ارث بري زوجه نيز از زوج به همي ن گونه است و استثنايي از قبيل زمي ن برنمي دارد. وجه دوم بر عمومي ت وجه ديگر، ارتکاز عقلا و عرف درباره ارث است. فهم متعارف، ارث را شامل همه اموال فرد درگذشته مي داند و در نزد عقلا، ارث و ارث بردن وارث از جمي ع ترکه متلازم يکديگرند. استدلال به روايات (سنت) 1. صحيحة فضل بن عبدالملک و صحيحة ابن أبي يعفور، عن أبي عبد اللّه (ع) قال: سألته عن الرجل هل يرث من دار امرأته أو أرضها من التربة شيئا أو يكون في ذلك بمنزلة المرأة فلا يرث من ذلك شيئا، فقال يرثها و ترثه كل شيء ترك و تركت» (وسائل الشيعه،26،ص212): ابن ابي يعفور مي گويد: از امام صادق(ع) سؤال کردم آيا مرد از زمي ن و خانه زن خويش ارث مي برد يا اين که همانند زن از زمي ن و خانه ارث نمي برد؟ امام جواب داد: مرد از همه ماترک زن و زن نيز از همه ماترک مرد ارث مي برد. 2. صحيحة عبيد بن زرارة و فضل بن ابي العباس قالا: قلنا لأبي عبد اللّه (ع): ما تقول في رجل تزوج امرأة ثم مات عنها و قد فرض الصداق؟ فقال لها نصف الصداق و ترثه من كل شيء و إن ماتت فهو كذلك» (وسائل الشيعه،21،ص329) : عبيد بن زراره و فضل بن ابي العباس مي گويند: از امام صادق(ع) پرسيديم نظر شما در مورد مهريّه زني که ازدواج کرده و بعد از ازدواج، شوهرش فوت نموده چيست؟ امام فرمود: براي زن نصف مهريّه است و از کلّ ماترک مرد ارث مي برد؛ چنان که اگر زن مرده باشد براي مرد نيز همي ن گونه است. اشکالهاي محقق نراقي و پاسخ آن مؤلف مستند الشيعه مي گويد: «عموم آيه ارث زوج و دو روايت اخير، توسط اجماع موجود و اخبار زيادي که بر محرومي ت زوجه از عين غير منقول دارد تخصيص مي خورد و واضح است که خاصّ بر عام مقدم است... در ثاني اگر ما اين تخصيص را هم قبول نکنيم باز استدلال به اين روايات تمام نيست چرا که اين روايات با روايات وارده بر حرمان زوجه از عين اموال غير منقول زوج تعارض دارد و روايات حرمان به جهت اعتضادشان به اجماع و مخالفت شان با عامه بر روايات عدم حرمان مقدم هستند. پاسخ به اشکالهاي محقق نراقي در جواب تخصيص دو (يا چهار) صحيحه بايد گفت که عام در دو صحيحه اول: «يرثها و ترثه كل شيء ترك و تركت»، تمام مورد سؤال يعني خانه و زمي ن را شامل مي شود، چرا که در صورت عدم شمول بايد گفت که امام از عام، اراده ديگري نموده و در واقع سؤال سائل را بي پاسخ گذاشته در حالي که اين چنين کاري از امام معصوم قبيح است. جواب از اشکال مرجحات؛ اولاًً بر طبق مبناي امام خمي ني و آيت الله صانعي در مقام تعارض،روايات موافق کتاب بر روايات مخالف عامّه مقدم هستند. ثانياًً وجود شهرت ـ چه رسد به اجماع ـ در مسأله مورد مناقشه است چرا که در مسأله حداقل شش نظر وجود دارد. اشکال ديگر به صحاح جامعه اشکال ديگري که وارد مي شود تعارض صحاح اربعه با مقطوعه ابن اذنيه است: «في النساء إذا كان لهن ولد أعطين من الرباع» (وسائل الشيعه،26،ص213) اين مقطوعه با منطوقش اطلاق صحاح اربعه را مقيّد به زوجه اي مي کند که از شوهرش فرزند داشته باشد. هم چنين مفهوم مقطوعه، اطلاق روايات حرمان را نيز مقيّد مي کند به اين صورت که حرمان در صورتي است که زوجه صاحب فرزند نباشد و در صورت داشتن فرزند، ارث بردن زوجه از زمي ن و خانه زوج بلامانع است. با توجه به اين تقييد اين دو دسته روايات نه تنها تعارضي با هم ندارند بلکه اين دليلي بر قول متأخران است که زوجه داراي فرزند از زمي ن و خانه ارث مي برد اما زوجه بي فرزند از زمي ن و خانه ارث نمي برد و تنها از قيمت منقولات متعلق به خانه ارث مي برد. بنابراين براي قول ششم که متعلق به ابن جنيد است دليلي باقي نمي ماند و نمي توان آن را اخذ کرد. جواب اشکال مقطوعه ابن اذنيه در صورت تمام بودن سند و دلالت آن مي تواند روايات گذشته را تقييد بزند اما هم در سند و هم در دلالت آن اشکال وارد است و باعث خروج اين مقطوعه از حجيّت مي شود. اشکال در سند اوّلا معلوم نيست که اين مقطوعه، روايت از معصوم است يا فتواي خود ابن اذنيه يا يکي ديگر از محدثان مي باشد؛ در ثاني با توجه به عدم شناخت واسطههاي بين معصوم و ابن اذنيه، علم به صحت آن حاصل نمي شود و با توجه به دو مورد بالا نمي توان به حجيت اين مقطوعه حکم کرد. اشکال در دلالت 1. لفظ «اعطين» به جهت ماده و هيأت، ظهور در استحباب دارد چرا که اعطاء به معناي بخشش بوده و بخشش هم مناسب با عدم وجوب است. بنابراين « أعطين من الرباع» يک امر استحبابي است نه امر وجوبي. 2. بر فرض تسليم ظهور لفظ در وجوب، بايد گفت که اين مقطوعه موجب تخصيص اخبار فراواني است که بر حرمان زن دلالت دارند و اين به اصطلاح باعث تخصيص اکثر مي گردد که قبيح مي باشد. به عبارت ديگر روايات حرمان به صورت مطلق دلالت دارند در حالي که اين مقطوعه زناني را خارج مي کند که از همسران خود فرزندي ندارند و تعداد اين زنان نسبت به زنان داراي فرزند بسيار کم مي باشد، در نتيجه همان تخصيص اکثر در روايات حرمان پديد مي آيد. 3. قصد و اراده راويان حديث و پرسندگان از معصومان(ع)، دريافت احکام الاهي از ايشان و تعيين تکليف شرعي خودشان بوده است. لذا با توجه به اين نکته بايد گفت که تخصيص عمومات سابق به وسيله اين مقطوعه موجب تأخير بيان خواهد شد و تأخير بيان نيز اغراء به جهل است که بر شارع قبيح مي باشد. بسياري از شيعيان در زمان امام باقر و امام صادق از مناطق ديگر و با زحمت بسيار به خدمت ايشان جهت پاسخ به پرسشهاي شرعي خود مي رسيدند، حال چگونه ميشود که يک عامي توسط امام(ع) بيان شود و بعد با روايت ديگري و در زمان بعد تخصيص بخورد و بگوييم از آن عام، اراده خاص شده است، در اين مي ان اين شيعيان ـ با توجه به عدم دسترسي به معصوم و وجود مسافتهاي طولاني ـ چگونه به حکم شرعي واقف مي شدند؟ بنابراين قبول صدور چنين خاصي از جانب معصوم تقريباً محال است. بررسي برخي روايات حرمان زوجه برخي روايات بر اساس تقدم صحت سندي از منظر آيت الله صانعي عبارتند از: 1. عن محمد بن مسلم عن أبي جعفر ع قال« النساء لا يرثن من الأرض و لا من العقار شيئا».(وسائل الشيعه26 : 207) زنان هيچ ارثي از زمي ن و خانه نمي برند. 2. عن زرارة عن أبي جعفر (ع)« أن المرأة لا ترث مما ترك زوجها من القرى و الدور و السلاح و الدواب شيئا و ترث من المال و الفراش و الثياب و متاع البيت مما ترك و يقوم النقض و الأبواب و الجذوع و القصب و يعطى حقها منه».(وسائل الشيعه 26 : 205) امام باقر فرمود: زن از آباديها و خانهها و اسلحه و چهارپايان مربوط به ماترک زن ارث نمي برد ولي از اموال منقول و فرش و لوازم منزل ارث مي برد و از قيمت ادوات به کار رفته در ساختمان منزل مانند دربها ارث ميبرد. اشکال بر استدلال به اين روايات در تعارض روايت اول با صحاح چهارگانه قبل، به دليل کثرت در عدد و موافقت با کتب، ترجيح با صحاح چهارگانه است. روايت دوم نيز مشتمل بر حرمان زوجه از سلاح و چهارپايان زوج است که هيچ فقيهي به اين قسمت از روايت فتوا نداده است؛ بنابراين از حجيّت ساقط مي شود. 3. عن زرارة و بكير و فضيل و بريد و محمد بن مسلم عن أبي جعفر و عن أبي عبد اللّه(ع) و منهم من رواه عن أحدهما (ع)« أن المرأة لا ترث من تركة زوجها من تربة دار أو أرض إلا أن يقوّم الطوب و الخشب قيمة؛ فتعطى ربعها أو ثمنها إن كان لها ولد من قيمة الطوب و الجذوع و الخشب».(الکافي7 : 128): زن از زمي ن خانه و زمي نهاي متعلق به شوهر خود ارث نمي برد ولي از قيمت ادوات به کار رفته در ساختمان منزل از قبيل آجر، ستونها و چوبهاي آن ارث مي برد. مناقشه در استدلال به روايت حرمان زوجه در مرجع ضمي ر «ربعها أو ثمنها» دو احتمال وجود دارد: اوّل آنکه ضمي ر «ها» به «المرأة» برگردد که در اين صورت معناي روايت اين گونه مي شود: زن 8/1 يا 4/1 از همه اموال شوهر ارث مي برد. بدين صورت که چوب و آجر موجود را قيمت مي کنند و از فروش آنها قيمت سهم الارث زن را البته به شرط وفا پرداخت مي کنند. دوم اينکه مرجع ضمي ر، «التربة» و «الارض» باشد؛ يعني زوجه از قيمت زمي ن خانه يا زمي نهاي ديگر ارث مي برد اما از عين آنها ارث نمي برد. در هر دو احتمال «ان کان» به معناي «ان کان وفي» در نظر گرفته مي شود: زن از عين زمي ن، ارث نمي برد ولي سهم 8/1 و 4/1 او از قيمت طوب و خشب در صورتي که قيمت آنها سهم الارث زوجه را پوشش دهد به او پرداخت گردد. اگر بخواهيم استثنا را استثناي منقطع بدانيم کاري برخلاف ظاهر انجام داده ايم و نياز به قرينه داريم در صورتي که دليلي براي مخالفت با ظاهر وجود ندارد پس استنا متصل خواهد بود و بر اين اساس، مفاد روايت بر مضموني دلالت خواهد کرد که هيچ کس به آن فتوا نداده است. بنابراين روايت فوق حجت نمي باشد. 4. عن يزيد الصائغ قال: سألت أبا عبد الله ع عن النساء هل يرثن الأرض فقال« لا، و لكن يرثن قيمة البناء» قال: قلت: فإن الناس لا يرضون بذا، فقال« إذا ولّينا فلم يرض الناس ضربناهم بالسوط فإن لم يستقيموا ضربناهم بالسيف». (وسائل الشيعه208:26): يزيد صائغ مي گويد: از امام صادق پرسيدم آيا زنان از زمي ن ارث مي برند؟ امام فرمودند: نه و ليکن از قيمت خانه ارث مي برند. گفتم: مردم از اين حکم تمکين نمي کنند، فرمود اگر ما حاکم شويم و آنها تمکين نکنند آنها را با تازيانه مي زنيم و اگر هدايت نشدند با شمشير آنها را مي زنيم. 5. ما رواه يزيد الصائغ، قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام، يقول: انّ النساء لا يرثن من رباع الأرض شيئا، لكن لهنّ قيمة الطوب و الخشب، قال: فقلت له: انّ الناس لا يأخذون بهذا، فقال: إذا ولّيناهم، ضربناهم بالسوط، فان انتهوا، و الّا ضربناهم بالسيف عليه.(وسائل الشيعه210:26) دو روايت بالا علاوه بر ضعف سندي داراي اشکال دلالي نيز مي باشد به اين صورت که در ذيل هر دو روايت، کلامي به معصوم نسبت داده شده که با سيره عملي آن بزرگواران در تضاد مي باشد؛ چرا که شيوه ايشان بر پايه رحمت و عدالت و ابلاغ احکام از راه اقناع جامعه بوده است نه از راه اجبار و شمشير و شلاق. بنابراين اين روايت از حجيت مي افتد. «در ستايش تمدّن اسلامي ـ مسيحي» تاليف: ريچارد دبليو بولت، ترجمه: سيروس فيضي، انتشارات: کوير
بعد از حوادث يازده سپتامبر، روابط جهان اسلام و غرب در اين سالها رو به تيرگي شديد نهاده و هر دو طرف نسبت به هم بدبين شدهاند. با اين حال متفکران و انديشمنداني از هر دو سو تلاشهايي در جهت کاهش اين بدبينيها و سوءتفاهمها انجام دادهاند. يکي از اين تلاشها کتاب «در ستايش تمدن اسلامي ـ مسيحي» تاليف ريچارد دبليو بولت ـ استاد برجسته تاريخ دانشگاه کلمبيا در زمي نه مطالعات تمدني و فرهنگ و دين ـ مي باشد.«وي به واسطه نظرات عالمانه و مي انه روانهاش هم در عرصه دانشگاهي غرب شهرت دارد و هم در جهان اسلام و ايران شخصيتي شناخته شده و مورد احترام است. اين کتاب از مهمترين کتابهايي است که در سالهاي اخير در مورد مسايل تمدني و ديني اسلام و مسيحيت انتشار يافته است. او فهم جالبي از نگاه کنوني غرب به دست مي دهد و نظريات غربي را در شناخت جوامع اسلامي نارسا مي داند. به زعم بولت اشکال اساسي اين نظريات آن است که يا در پي شکل دادن به جهان اسلام مطابق اراده خودشان ـ غربي شدن، اروپايي شدن و يا آمريکايي شدن ـ هستند يا فهم درستي از جوامع اسلامي و خاورمي انه ندارند.»(سخن مترجم). نويسنده در اين کتاب براي اولين بار از عبارت تمدن اسلامي ـ مسيحي در مقابل تمدن يهودي ـ مسيحي که معمولا براي تمدن غربي به کار مي رود، استفاده کرده است: «در اين نگاه خوش بينانه به هر دو دين و تمدن، بولت برخي از دستاوردهاي علمي ، ديني و فرهنگي هر دو را بازشناسي مي کند و بر آن است که غرب بدون آن دستمايههاي علمي که در سدههاي مي انه از جهان اسلام به اروپا انتقال يافت نمي توانست چنان پيشرفتي داشته باشد... وي با يادآوري اسلام و مسيحيت در قالب دو تمدن پيشرفته بشري بر آن است که اين دو دين و تمدن بيش از آنکه با هم اختلاف داشته باشند زمي نههاي خويشي و همکاري دارند. بولت دو مشکل نداشتن فهم درست از يکديگر و فرصت طلبي افراد افراطي در دو سوي اسلام ومسيحيت را مهمترين آسيبهايي مي داند که در روزگار امروز پيش روي اين دو دين و تمدن است. با اين حال او به آينده خوب روابط دو تمدن امي دوار و خوش بين است؛ چه پيش بيني مي کند که افراطيون در هر دو سو خسته و بي اعتبار مي شوند و رهبران، متفکران و نيروهايي روي کار خواهند آمد که بردبار و صلح دوست هستند. او اساساًً براي تشويق همي ن روند است که کتاب خود را به عنوان کاري در ستايش تمدن اسلام و مسيحيت ارائه مي کند.»(سخن مترجم). کتاب در چهار فصل به همراه يک ضمي مه نگاشته شده است. نويسنده در فصل نخست با عنوان «در ستايش تمدن اسلامي ـ مسيحي» به دفاع از اين ايده مي پردازد. وي در ابتدا شمهاي از تعارض مسيحيان با مسلمانان را بيان مي کند و در خلال اين مطالب ايده يکسان بودن تمدن غربي را با تمدن مسيحي ـ يهودي به چالش مي کشد و مي نويسد: «پذيرش بي چون و چراي تمدن مسيحي ـ يهودي به مثابه مترادفي براي تمدن غربي مبيّن آن است که آن سرگذشت، سرنوشت نمي شود. هيچ کس با حداقل دانش در مورد دو هزار سال گذشته روابط مسيحيان و يهوديان احتمالاً نمي تواند خنده دار بودن پيوند دو جامعه عقيدتي در يک اصطلاح واحد و در عين حال اراده آنها براي در کنار هم نبودن در خلال بيشتر آن دوران را ناديده بگيرد.»(ص 20) نويسنده سپس به تشريح ايده تمدن اسلامي ـ مسيحي مي پردازد: «تا آنجا که دانش من قد مي دهد هيچ کس از اصطلاح تمدن اسلامي ـ مسيحي نه استفاده مي کند و نه تا کنون آن را به کار برده است.»(ص24) وي در ادامه نکته جالبي مطرح مي کند مبني بر اينکه يهوديان و مسيحيان، تاريخي از همزيستي دارند که در غالب اوقات اسفبار بوده تا سازنده، حال آنکه در مورد مسلمانان و مسيحيان وضع به اين مشقت نبوده است. نويسنده سپس به بيان پاره اي از دلايل مخالفت با اسلام از جانب مسيحيان اشاره مي کند و از جمله به مواردي مانند ناهم زماني تاريخي اسلام و مسيحيت، عداوت ديرينه بين اين دو دين، تجربه مسيحي و... اشاره مي کند.(ص28-27) در ادامه اين فصل نويسنده بررسي مختصري از تاريخ منازعات مسلمانان و مسيحيان و تصرف سرزمي نهاي مسيحي نشين توسط مسلمانان مي آورد. سپس به سدههاي مي انه مي رسيم و تاثير علوم مسلمانان بر جنبههاي زندگي اروپايي: «در خلال اين دوره طيفي از انگيزههاي برآمده از سرزمي نهاي اسلامي بسياري از جنبههاي زندگي را متحول نمود: فلسفه، الاهيات، رياضيات، شيمي ، پزشکي، موسيقي و... . ناحيه بسيار تأثيرپذير جنوب اروپا بود.» (ص48) نويسنده فصل اول را با اين عبارات به پايان مي رساند: «جهان اسلامي ـ مسيحي در نگاهي کلي و چشم اندازي تاريخي بيش از آنکه از هم جدا به نظر رسد بسيار به هم تافته بوده است... ستايش تمدن اسلامي ـ مسيحي به مثابه اصل سازمان دهنده انديشه امروزين ريشه در واقعيت تاريخي آن سدهها دارد.»(ص63). عنوان فصل دوم «چه گذشت» مي باشد. در اين فصل به دگرديسي جهان اسلام در برابر تحولات عصر جديد و پيشرفتهاي جهان غرب پرداخته شده است. واکنشها در جوامع اسلامي در برابر تحولات دنياي جديد از تسليم محض تا مخالفت همه جانبه در نوسان بوده است. نويسنده اين فصل را با پرسشي از علل انحطاط و شکست جهان اسلام و عقب ماندگي آن از جهان غرب آغاز مي کند: «جهان اسلام هرگز نقشه راه مشخصي را براي برابري با اروپا ترسيم نکرد.»(ص67). نويسنده بر اين باور است که قدرتمندان و دولت مردان جهان اسلام تنها به جنبههاي مادي و اقتصادي و نظامي غرب معطوف شدند و از توجه به اصولي مانند دموکراسي، آزادي و برابري بازماندند. در برابر نابرابري مي ان غربيان و مسلمانان، نويسنده نمونه اي از نظريات و تلاشها را که در جهت همگون سازي مي ان اين مردمان انجام گرفته ذکر مي کند و در ادامه گريزي به شريعت و انديشه سياسي اسلام مي زند: «انديشه سياسي سنتي اسلام يک [نوع] بيزاري از فتنه، بي نظمي و اقبال به هر نوع شورش و جنگ داخلي دارد. حکومت يک ضرورت اجتماعي بود. ... آنچه فرمانروايان را از اقدام به عنوان ستمگران باز مي داشت قوانين اسلامي موسوم به شريعت بود. چون اين قانون بنياد الاهي داشت نه اصول انساني... نسخه اسلامي محفل عدالت، شريعت را ضامن عدالت مي بيند. »(ص82-81) نويسنده در ادامه اين بحث، به نقش دين در حمايت از عدالت مي پردازد والبته اين نکته را متذکر مي شود که علما در عمل نتوانستند مانع از استبداد شوند. ادامه اين فصل به بررسي اقدامات اصلاحي در جهان اسلام از قرن نوزدهم و همچنين مقاومت مسلمانان در برابر تهاجم و سيطره غربيان مي پردازد. در ذيل عنوان «ضديت با روحانيت» اصلاحاتي روايت مي گردد که موجب مخالفت علماي سنتي با آنها شد. اقداماتي که به کاهش نفوذ علماي سنتي در جهان اسلام انجامي د. گرچه نويسنده بر اين باور است که رها شدن فرمانروايان از قيد و بندهاي شريعت باعث رفتن آنها به سمت ديکتاتوري مطلقه گرديد. نقش صنعت چاپ در حرکتهاي اصلاحي مسلمانان از ديگر مواردي است که در انتهاي فصل آمده است. نويسنده به اين نکته توجه دارد که مسلمانان از صنعت چاپ در جهت بسط انديشههاي ديني خود به خوبي بهره بردند. وي به طور مشخص به دو روزنامه العروة الوثقي و المنار اشاره مي کند که توسط سيد جمال الدين اسدآبادي، محمد عبده و رشيد رضا منتشر شدند. هر دوي اين روزنامهها رويکرد اصلاحي داشتند. همچنين تأثير اين صنعت در انقلاب اسلامي ايران نيز مورد توجه قرار گرفته است. به هر حال: « تا پايان سده بيستم، مردان عمي قاً آگاه ديني و براي نخستين بار زنان، کتاب فروشيها، روزنامه فروشيها و کيوسکها را با سيل مجلات، روزنامهها، جزوات و کتابهايي که در آنها ديدگاههاي شخصي شان را در مورد اسلام بيان مي کردند، پر کردند. بسياري از ناشران به انتشار فتواها که نظريات ديني در مورد مسايل حقوقي و اعمال ديني است، پرداختند.»(ص106-105). در فصل سوم با عنوان «جستجوي عشق در ناکجا آبادها»، مطالعات خاورمي انه مورد بررسي قرار گرفته است:«اين فصل در پي تشريح انديشه پس از جنگ در مورد خاورمي انه و نشان دادن اين است که چگونه انحراف در فهم آن هنوز مبناي سياست خارجي ايالات متحده در جهان پس از 11 سپتامبر به شمار مي آيد.»(ص116) اين فصل به روابط دنياي اسلام با ايالات متحده مي پردازد. براي نمونه در صفحه 120 از دلايل اهمي ت اسلام براي آمريکا گفته مي شود، سپس نمونههايي از مطالعات خاورمي انهاي استادان آمريکايي آورده شده است. در انتهاي فصل، گفتگويي از خود نويسنده با يک دانشجوي مراکشي آورده شده است. اين گفتگو در پي کودتا عليه پيروزي جبهه نجات اسلامي در الجزاير صورت گرفته است که نويسنده آن را اشتباه مي داند. در خلال اين گفتگو از انقلاب اسلامي ايران و جمهوري اسلامي نيز صحبتي به مي ان مي آيد.(ص151) نويسنده در پايان فصل از بي اعتمادي عمي ق به اسلام سياسي در مي ان غربيان سخن ميگويد:«به محض آنکه پاي اسلام به مي ان مي آيد از رويدادهاي سياسي به طور قابل ملاحظهاي ارزيابيهاي متفاوتي صورت مي گيرد.»(ص157). فصل چهارم و آخر، «حاشيه آينده» نام گرفته است. در اين فصل به آينده جهان اسلام و رابطه آن با غرب و بالاخص با آمريکا پرداخته مي شود و ايده تمدن اسلامي ـ مسيحي باز مطرح مي شود: «سي سال انديشيدن در مورد اسلام مبني بر اينکه ديگر چندان اهمي ت ندارد همراه با بيست سال عصبانيت از اسلام داير بر اينکه تهديدي آشکار است، آمريکا را چندان آماده نکرده که به دور از تعصبات و احساسات به آينده تمدن اسلامي ـ مسيحي توجه کند.»(ص159) نويسنده در جاي ديگر به برداشتهاي متفاوتي از اسلام که در نقاط مختلف جهان اسلام از اندونزي تا هند وجود دارد اشاره مي کند: «...چنين برداشتهاي شديدا متفاوتي از يک هنجار قابل تصور اگر آشکارا هجمه اي نباشد براي بيشتر مسلمانان عجيب به نظر مي رسد.اما اين برداشتها در جاهاي خاصي از جهان اسلام نامعمول نيست و تا پيش از گسترش سواد و رسانههاي نوين حتي معمولتر و رايجتر بود.(ص168) نکته جالب اين است که جوامع اسلامي دور از مرکز جهان اسلام، پويايي، خلاقيت و سازگاري قابل توجهي از خود بروز دادهاند... با نگاه به شرايط درمي يابيم که مسلمانان در روزگار حاشيههاي فراوان زندگي مي کنند.»(ص170) در مقام تمايز حاشيههاي امروز با گذشته به دو نکته اشاره مي کند: «سرعت و سادگي ارتباطات و ناپديدشدن يا زوال اهمي ت نهادهايي که اعتبار مجوزهاي ديني را ارزيابي کنند. براي نخستين بار در تاريخ، مسلمانان هر سرزمي ن و شرايطي مي توانند به همان آساني به مخاطباني دسترسي پيدا کنند که مقامات سنتي همچون شيخ الازهر در قاهره، يک آيت الله در نجف يا يک مفتي منصوب نظام سلطنتي در رياض دسترسي دارند. علاوه بر اين کاهش مقامات قديمي به واسطه مدرن شدن رژيمهاي سده نوزدهم و بيستم و پديد آمدن طبقه جوانان باسواد به واسطه همي ن حکومتها برخي مسلمانان حاشيه را بر آن داشته تا باور کنند که آزادند هر نشان از اسلام که به بهترين وجهي با شرايط شان متناسب است برگزينند.»(ص172-171) نويسنده در ادامه به تجربه جمهوري اسلامي و نزاع مي ان اصوليان و اخباريان شيعه از زمان حکومت صفويان اشاره مختصري کرده است. در مجموع بايد گفت کتاب «در ستايش تمدن اسلامي ـ مسيحي» کتابي خواندني و دربردارنده اطلاعات جديد و مفيدي است. تک نگاه / از مي ان نامه هاي رسيده ضرورت اهتمام روحانيّت به جامعه و فرهنگ معلولين محمد نوري(1)
الف) مجله صفير و الآن صفير حيات را به محض وصول مطالعه مي کنم و علاقه خاصي به آن دارم. زيرا کليشهاي نيست و به مباحث مکرر و خسته کننده نمي پردازد و خطمشي مؤثر و سازنده دارد. از اينرو بر اين باور هستم که درد دل و دغدغهام را چاپ مي کنيد. از طرف ديگر در اين مجله و در تمامي نشريات که در حوزههاي علمي ه و از طرف روحانيت منتشر مي شود حتي يک مورد به جامعهاي که هر روز افرادش جلوي چشمان ما هستند و روايات معصومي ن(ع) به آنان اهتمام خاص دارند؛ نيز سورهاي از قرآن در شأن آنان نازل شده و آيات نسبتاً قابل توجه درباره آنان هست، اشاره نشده است. قابل توجه اينکه تقريباً هر روز نشريات در رسانههاي مختلف از ما گزارش و مصاحبه و مقاله درباره معلولين مي خواهند ولي نشريات حوزوي و وابسته به نهادهاي حوزوي مراجعه نکردهاند و اگر تماس گرفتهاند، در کارشان جديت نداشتهاند.منظورم نابينايان، ناشنوايان، معلولين حرکتي و ذهني است. کساني که به هنگام تولد اينگونه متولد شده يا بر اثر تصادف، بيماري، منازعه و دهها عامل ديگر چشم و بينايي يا گوش و شنوايي يا تحرک و حرکت بخشي از فعاليت و توان ذهني خود را از دست دادهاند.ممکن است شما هم فکر کنيد، اين موضوع اهمي ت ندارد و آنقدر بزرگ نيست و شما داريد بزرگش مي کنيد. ولي واقعاً موضوع بزرگي است. اما چرا روحانيت معزز شيعه از آن غفلت نموده؟ ادله مختلفي دارد. اما اگر حداقل به آمارهاي مرتبط به معلولين توجه شود، عظمت و خطيربودن مسئله معلولين به دست مي آيد. هدفم اين است که بگويم روحانيت از آموزههاي قرآني و فرامي ن رسول خدا(ص) و امام علي(ع) و ديگر معصومي ن(ع) در زمي نه معلولين غافل است و به وظايف خود در اين زمي نه عمل نکرده است. همي ن جا و قبل از شروع به بحث يک روايت کوتاه از امام حسين(ع) تقديم مي کنم، تا معلوم شود معلولين چه اهمي تي در فرهنگ ديني دارند و روحانيت محترم حتماً بايد به آنها بپردازند. ب) امام حسين(ع) در سخنراني براي عالمان و نخبگان در مکه مي فرمايد:«لقد خشيتُ عليکم ايها المتمنون و قد ترون عهود الله منقوضة فلا تفزعون و انتم لبعض ذمم آبائکم تفزعون و ذمه رسول الله محقورة والعمي و البکم و الزمني في المدائن المهملة لاترحمون و لا في منزلتکم تعملون، و لامن عمل فيها تعينون، و بالادهان و المصانعة عند الظلمة تأمنون، کلّ ذلک مما امرکم الله به من النهي و التناهي و انتم عنه غافلون (تحف العقول، ترجمه احمد جنتي، ص520).حضرت در مسير رفتن به کوفه و شهادتگاه طف، در مکه براي نخبگان جهان اسلام سخنراني مي کند و در قسمتي از آن به اين نکات اشاره مي فرمايد: 1ـ اي آرزومندان، وضعيت شما مرا بيمناک نموده است؛ زيرا؛ 2ـ پيمانهاي الهي شکسته و نقض شده و نظارهگر آن هستيد ولي دغدغهاي بر شما عارض نمي شود؛ 3ـ اما وقتي مي ثاقهاي مورد قبول پدرانتان شکسته مي شود، اعتراض مي کنيد؛ 4ـ سنت رسول خدا تحقير شده چون نابينايان، ناشنوايان و معلولين حرکتي در شهرها به حال خود رها شدهاند؛ 5ـ از جايگاهي که داريد به نفع معلولين استفاده نمي کنيد؛ 6ـ اگر کسي براي معلولين کار کند، به چشم نمي آيد (به خادمان معلولين اهمي ت نمي دهيد)؛ 7ـ درصدد زندگي امن و راحت از طريق مصالحه با ظالمان هستيد و فکر مي کنيد اهتمام به معلولين، مانع امنيت شما است؛ 8ـ در حالي که خداوند از چنين رفتاري نهي کرده ولي شما از دستورات الهي غافل هستيد. حضرت در مسير رفتن به آوردگاهِ مبارزه با ظلم يزيدي، علاوه بر پرداختن به مباحث مبارزه، معلولين و وضعيت آنان را هم مهم دانسته و به صراحت اين هشت نکته را بيان مي کند. گويا امام حسين(ع) با عالمان دين اين زمان را مورد خطاب قرار داده مي فرمايد شما از دستورات الهي غافل هستيد زيرا به امور معلولين اهتمام نداريد. فکر نشود منظور از امور معلولين، فقط تأمي ن معيشت آنها، فقط تأمي ن غذا و پوشاک است. بلکه آنان نيازهاي فرهنگي هم دارند، کانون ناشنوايان تهران دهها بار در سالهاي اخير درخواست مبلّغ و کسي که احکام آنها را توضيح دهد نمودهاند ولي هنوز کسي براي آنها نرفته است. ناشنوايان ايران تاکنون يک کتاب احکام ندارند که به زبان اشاره، احکام را توضيح دهد. نابينايان در چند سال اخير، کتاب احکام گويا و بريل نداشتند و الآن هم به طور ناقص دارند. مثلاً رساله عمليه آيتالله العظمي صانعي مدظله را نابيناها نمي توانند بخوانند و بايد براي آنها يا گويا شود تا به جاي با چشم خواندن با گوش بشنوند و يا بريل شود و آنان با حس لامسه بخوانند. يا همي ن رساله را بايد با زبان اشاره براي ناشنوايان منتشر کرد. راستي آيا فکر کردهايد بچههاي ناشنوا که توانايي تکلم و شنيدن ندارند يعني کر و لال هستند، چگونه مي توان احکام و آموزههاي دين را به آنها ياد داد؟ منظورم بچههاي کر و لال که الفبا و خواندن و نوشتن نمي دانند است. اينان به روش خاصي بايد تعليم داده شوند. ولي قبل آن بايد رساله عمليه براي آن به شيوه اشاره تدوين و بازنويسي شود. ولي کدام يک از بيوت مراجع تا کنون براي اين منظورها، اقدام کردهاند؟ بر اساس آمارها حداقل در ايران دو مي ليون ناشنوا و چهار مي ليون نابينا هست. اگر نيمي از آنان هم رساله عمليه بخواهند، و نياز داشته باشند، تکليف بيوت مراجع معظم و حوزههاي علمي ه بسيار سنگين است. اگر در حوزه علمي ه تا کنون اقدامي براي آموزش احکام براي ناشنوايان از طريق تدوين کتاب احکام نداشته باشد؛ در اين صورت بايد به سخن امام حسين(ع) اذعان نمود. امام(ع) فرمود: شما معلولين را رها کرده و نسبت به امور آنان اهتمام نداشتهايد. بايد گفت بله درست است و امروز هم بيوت و روحانيون از معلولين غفلت کردهاند. رسول خدا(ص) عبدالله بن اممکتوم را به عنوان مؤذن صبح و جانشين خود در شهر مدينه تعيين کرد. او نابيناي مطلق بود. روايات گويا است که پيامبر حداقل در 13 جنگ وقتي مي خواست مدينه را ترک کند، عبدالله را به جاي خودش و به عنوان جانشين خود تعيين مي کرد. حضرت علي(ع) در عهدنامه مالک اشتر، راجع به معلولين سي فرمان و توصيه آورده است. يعني سي وظيفه براي مالک به عنوان استاندار مصر تعيين کرده است. آيا روحانيت اينها را براي مردم روي منابر باز گفته است؟ آيا مباحث و مطالب مندرج در قرآن و عترت درباره حقوق و کرامت معلولين در سخنرانيها و موعظهها و منابر براي مردم بيان شده است؟ آيا به مردم گفتهايم که فقهاي بزرگ شيعه، با بررسي و تبيين حقوق معلولين، نظام حقوقي جامعي براي آنان پيريزي کردهاند، عبادات از نماز و روزه تا معاملات و وظايف آنان در احوال شخصيه و در حدود و ديات را به تمامي بيان کردهاند. فقط لازم است به اينها اعتراف و اذعان نموده و نيازي به مکاتبات حقوقي غرب و اخذ حقوق معلولين خودمان را از اين مکاتب نداريم. ج) اما روحانيت در مورد معلولين چه کارهايي بايد انجام دهد؟ روحانيت از چه چيزهايي غافل بوده است و بايد نسبت به چه موضوعات معلوليتي اهتمام داشته باشد؟ اين موارد را به اجمال و فهرستوار بيان مي کنم: 1- تبليغ، بيان احکام و ترويج اخلاقيات و عقايد از وظايف اصلي روحانيت است. دفتر تبليغات که اساساً براي تبليغ بنيانگذاري شده و معاونت تبليغ حوزه علمي ه قم آيا تا کنون براي معلولين برنامهاي و فکري کردهاند؟همانطور که براي شهرها، روستاها، ادارات و سازمانها، مدارس و دانشگاهها در ايام محرم و صفر و غيره، مبلّغ اعزام مي شود، آيا تا کنون مبلّغي براي جاهايي که معلولين تجمع دارند مثل تشکلها و کانونهاي معلولين مثلاً کانون ناشنوايان قم حداقل 1000 عضو دارد و اينان در مناسبتها تجمع دارند؛ مرکز ضايعات نخاعي يا مؤسسه معلولين حرکتي قم، چند هزار عضو دارند و محرم به ويژه روز تاسوعا و عاشورا جمع مي شوند، اما تا کنون يک روحاني و يک مبلّغ براي آنها سخن نگفته است.گاه مي گويند طلاب و وعاظ نسبت به مسائل و روحيات آنان اطلاع ندارند و زبان اشاره نمي دانند و... . آيا مديريت حوزه و مديريت نهادهايي مثل دفتر تبليغات نبايد آموزش دهد و طلاب را مجهز کنند. همي نجا مناسب است از آيت الله العظمي وحيد خراساني مدظلّه و دفتر ايشان تشکر شود که يک تشکيلات براي آموزش زبان اشاره به طلاب راهاندازي کردند و حدود دو سال است خدمات خوبي داشتهاند ولي نيازها زياد است و با يک تشکيلات محدود نمي توان به همه اين نيازها پاسخ گفت. نيز جا دارد از دفتر حضرت آيت الله العظمي سيدعلي سيستانيمدظلّه و شخص حجت الاسلام و المسلمي ن سيدجواد شهرستاني تشکر شود که دفتر فرهنگ معلولين را راهاندازي کردند. اين دفتر از سال 1390 فعال است و احکام را به روش بريل و گويا منتشر مي کند ولي اين دفتر هم نسبت به نيازهاي گسترده مکفي نيست. يعني فقط بخشي از کار را بر عهده دارد. 2- آشنا کردن معلولين با ديدگاههاي قرآن و روايات نسبت به معلولين. سوره عبس که برخي مفسران آن را سوره اعمي نامي دهاند، به ويژه در آيات اول، از يک فرد نابينا در مقابل مشاهير و رؤساي قبايل به شدت دفاع شده است. خداوند در آيات مربوط به حضرت ايوب، حضرت يعقوب و برخي از انبياي ديگر و معلول دانستن آنها، درصدد دفع مذمومي ت معلوليت و عادي کردن اين مفهوم در فرهنگ اسلامي است. بالاخره قرآن و عترت پايهگذار فرهنگ ويژه در زمي نه معلولين مي باشند و روحانيت بايد اين فرهنگ را ترويج کند. ولي چند کتاب و مقاله در اين باره عرضه کردهايم. 3- معلولين ذهني در فقه، سفيه شمرده شده و تحت عنوان سفه، آنان از زندگي عادي منع شدهاند. با اينکه برخي از انواع معلولين ذهني در يک جنبه ناتواني دارند ولي در جنبههاي ديگر نابغه هستند. يعني معلولين ذهني بالغ بر يکصد نوع مي باشند. ولي در فقه همه را با يک چوب راندهاند. لازم است فقهاء در اين زمي نه بازنگري داشته باشند. ممکن است برخي مصداق و مشمول سفيه باشند ولي بعضي از آنان در يک زمي نه عقب مانده ولي در دهها زمي نه نابغه هستند. اخيراً معلولين ذهني ايران در رقابتهاي ورزشي در امريکا، هفت مدال طلا و چندين مدال نقره و برنز براي کشورمان آوردند. پس اينان را سفيه که منافع خود را تشخيص نمي دهد، نمي توان دانست. 4- احکام فقهي جديد، فراوان است؛ از طرف ديگر نيازهاي جامعه معلولين بسيار زياد و متنوع است. به نظر مي رسد لازم است برخي از علما و فقهاي محترم درس خارج خود را به مباحث معلولين اختصاص دهند. نيز پژوهشگاههاي حوزوي به موضوعات معلوليتي در تحقيقاتي بر اساس فقه، کلام و ديگر علوم عرضه کنند. 5- معلولين در جهان اسلام به ويژه معلولين ايران در دهههاي اخير، پيشرفتهاي قابل توجه داشتهاند. آنان با تلاشها و کوشش فراوان به مدارج عالي علمي و اجتماعي رسيدهاند. در پستهاي استاد دانشگاه، وکالت، دبيري مدارس و به دهها شغل عالي ديگر دست يافتهاند. در عرصه حفظ و قرائت و تجويد قرآن پيشرفتهاي خوبي داشتهاند. روحانيت مي تواند با اشتراک مساعي از معلولين در ترويج دين استفاده کند، همانطور که کليسا از معلولين براي تبليغ بهره مي برد. اما نخست بايد براي حضور معلولين در حوزههاي علمي ه تدبيري داشت. شوراي عالي مديريت حوزه علمي ه قم گزينش معلولين را ممنوع نموده است. هم اکنون حتي معلولين براي تبليغ مجاز نيستند. البته حوزهها در شهرهاي مختلف متفاوت عمل مي کنند. در پايان امي د است، روحانيت با عمل به وظايف خود در زمي نه معلولين و تأمي ن نيازها و مطالبات معلولين اقدام فرمايد و موجبات گسترش فرهنگ شيعي در جامعه معلولين گردد. نيز از دفتر حضرت آيت الله العظمي صانعي (مدظلّه العالي) که بذل محبت کردهاند و با انتشار اين نشريه اطلاعرساني سودمندي دارند آرزوي موفقيت مي نماييم. نابينايان و ناشنوايان مقلّد ايشان بارها تقاضاي رساله عمليه گويا و بريل و به زبان اشاره را داشتهاند. امي د است با محبت ايشان به اين قشر مظلوم، اين خواسته هم توسط دفتر محترم ايشان تأمي ن گردد. 6- فرهنگسازي و آشنا نمودن مردم با معلوليت و معلولين؛ روحانيت شبکهاي وسيع و مانند رسانهاي عمومي است که از اقصي نقاط و روستاها تا همه شهرها را پوشش مي دهد. از اينرو مي تواند مردم را در زمي نه ضرورتها و مشکلات فرهنگي معلولين آشنا کند. مردم اگر نسبت به برخي مسائل آگاه باشند، از بسياري از معلوليتها پيشگيري مي شود؛ با آگاهي دادن به عموم مردم، جامعه ديد و نظر درستتر درباره معلولين پيدا مي کند و حداقل به تحقير و ايذاء معلولين نمي پردازند. هنوز در جامعه ما صحنههاي ناپسندي از توهينها و تعريضها نسبت به معلولين به چشم مي خورد و فرهنگ عمومي نياز به اصلاح دارد. پيشنهاد مي شود شوراي مديريت حوزههاي شهرها، کتابهايي در اين زمي نه تدوين و در اختيار مبلغين و واعظان قرار دهد. دفتر فرهنگ معلولين به توصيه و پيشنهاد حجت الاسلام والمسلمي ن سيدجواد شهرستاني، مجموعه کتب راهنما (حدود پنجاه عنوان) منتشر کرده است. اين کتابها کم حجم ولي پرمحتوا و هر کتاب گوياي يک موضوع مهم و مورد نياز است. نيز يکي ديگر از پيشنهادهاي ايشان، و اجرايي شدن آن، چاپ روايات درباره معلوليت و معلولين به شکل يک صفحهاي و با طراحي زيبا است. تا کنون بيش از 12 هزار از اين آثار چاپ و پخش شده است و هنوز درخواستهاي فراوان داريم. 7- نابينايان، ناشنوايان و ديگر معلولين در عهد رسول خدا(ص) و در دوره ائمه معصومي ن(ع) و دورههاي بعدي منشأ خدمات بسيار بودهاند. لازم است روحانيون خدمات و فعاليتهاي اين قشر را از منابع معتبر به اطلاع مردم برساند. البته چند کتاب در اين زمي نه تدوين شده است و به راحتي روحانيون مي توانند از اين آثار استفاده کنند. راويان بسياري در خدمت ائمه(ع) بوده که داراي معلوليت بودهاند و کارشان را به خوبي انجام دادهاند. 8- لازم است روحانيون معظم و محترم به هر شهر و روستايي مي روند، سراغ معلولين را بگيرند و به سراغ آنها رفته و از آنان تفقد نمايند. روحانيون اگر با يک کادوي کوچک به سراغ معلولين بروند و آنان را دعوت کنند تا در امور اجتماعي و امور مسجد مشارکت نمايند و به آنان شخصيت بدهند، بسيار در روحيه آنان تأثير خواهد داشت. حضرت علي(ع) به مالک اشتر فرموده است: تَفَقَّد امورَ ما لاَ يَصِلُ إِلَيْكَ مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ اَلْعُيُونُ وَ تَحْقِرُهُ اَلرِّجَالُ. يعني معلولين که خبرشان به تو نمي رسد از چشمان پنهاناند يا تحقير شدهاند تفقد کن. در ادامه مي فرمايد: وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عاماً، با آنها بنشين. (تحف العقول و نهجالبلاغه عهدنامه مالک اشتر)
پانوشت: 1. مدير دفتر فرهنگ معلولين وابسته به دفتر حضرت آيت الله العظمي سيستاني؛ پژوهشگر و نويسنده در موضوعات ويژه معلولين. نامهاي ديگر از يک دوست سلام بر مردي که استقلال شخصيتش و تفکرش و تعقلش چون آفتاب بر ذهن انديشمندان مي درخشد. بابت ارسال دوماهنامه «صفير حيات» بر خود وظيفه دانستم صمي مانه تشکر کنم. صفير شماره 2 را با دقت مطالعه کردم همچون گذشته و از گذشته بهتر، اسلامي را که مظهر لطافت و مهربانيست؛ اما در جغرافيايي [از جهان اسلام] گروهي داعيه مسلماني دارند در حاليکه اسلام را خشن، جنگ طلب، محدود، معرفي مي کنند را زيبا، محترمانه، منصفانه، مقتدرانه، نقد اسلامي نموده ايد. نقدتان سياسي، مصلحتي يا کورکورانه و متأسّي از فرهنگ هاي روز دنيا نيست؛ زيرا آنچه را گفته ايد با توجه به تنوع مسائل و ... اسلام واقعي، ناب و بروز را که از قلبتان دريافت نموده ايد به زبان جاري ساخته ايد. بنده وابسته به هيچ خطوط فکري نيستم اما به عزيز خالق سوگند، آنچه را از مسائل روز در مورد اسلام استنباط مي کردم دقيقاً انگار تراوشات فکري خودم را مکتوب کرده ام و در مجله شما خواندم. زنده و پاينده و موفق باشيد. نام و امضاء محفوظ
|