|
بررسی و نقد اخلاق اگزیستانسیالیسم
بررسی و نقد اخلاق اگزیستانسیالیسم/محمد حسین ارجمندنیا /(پژوهشگر دینی) چکیده : اخلاق اگزیستانسیالیسیتی همانند فلسفه آن مجموعه ای منسجم از نظریات اندیشمندان آن نیست که خروجی یکسانی داشته باشد. به همین دلیل تکیه گاه اساسی بحث معطوف به نظریات سارتر خواهد بود. در این پژوهش ابتداء ملاک فعل اخلاقی، نسبی بودن اخلاق و مسئولیت اخلاقی در اگزسیتاسیالیسم تبیین میشود و سپس به بررسی و نقد آنها میپردازیم و در پایان مبانی اخلاق و ارزش ها را یادآور میشویم که دستاورد آن پذیرش یک مبانی پایا و مانا بر اساس حسن و قبح ذاتی خواهد بود. کلیدواژهها: اگزیستانسیالیسم، فعل اخلاقی، نسبی بودن اخلاق، مسئولیت اخلاقی، ارزش، حسن و قبح ذاتی اگزیستانسیالیسم(1) یا فلسفه وجودی رهیافتی فلسفی(2) است که مدعی است میتواند محور طرحهای سعادت آدمی باشد. وجود در اینجا به معنای وجود خاص انسان است با ویژگیهای منحصر به فرد که به طور کلی عبارتند از آزادی، مسئولیت پذیری، تعهد، اضطراب و دلهره، تعالی خواهی و ... واژه اگزیستانسیالیسم دارای شفافیت لازم برای شناخت کامل فلسفه وجودی نیست «همواره با نوعی طفره مواجه میشویم این مشکل تا حدی ناشی از این امر است که آنچه به عنوان نوعی فلسفه وجودی مد نظر بوده است غالباً به تفننی عوام زده نزول یافته»(3) البته این عوام زدگی ناشی از ذات این فلسفه است زیرا هدف اساسی آن حل مشکلات روز مردم با ارائه راهکارهای ساده است که در لایههای مختلف زندگی بشر نفوذ کرده و جایگاه خویش را در دل مردم مستحکم نموده است. اخلاق به عنوان الگویی رفتاری که مبتنی بر ارزش ویژه آن فلسفه است، ارتباط تنگاتنگی با معنای زندگی دارد که «در نظر ویتگنشتاین(4) اخلاق همان معنای زندگی است» «اکنون به جای اینکه بگوییم (اعلم اخلاق پژوهی در چیزی است که خوب است) میتوانیم بگوییم علم اخلاق پژوهی در معنای زندگی است»(5) بنابراین اخلاق در اینجا عصاره اندیشه اندیشمندان در مرحله عمل است که در آغاز خود و سپس دیگران را به آن دعوت میکنند. در این کوتاه مقال بر آینم که بعضی از عناوین مهم اخلاقی(6) را از دیدگاه اگزیستانسیالیسم با تکیه بر آراء ژان پل سارتر(7) تبیین و به اختصار نقد و بررسی کنیم. ملاک فعل اخلاقی در اگزیستانسیالیسم فعال اخلاقی آن است که به دنبال آن آفرین وجود دارد، فعل اخلاقی در وجدان آدمی دارای ارزش(8) است و هر کسی برای آن ارزش قائل است، ارزش در اینجا ارزش مادی نیست. بلکه مافوق ارزشهای مادی است. همانند سپاس از احسان دیگران، ایثارگری یک رزمنده در میدان جنگ و فدا کرده جان خویش به قول شهید مطهری فعل اخلاقی آنست که « در ذهن وجدان بشری دارای ارزش و قیمت است گرانبهاست ولی نوع ارزشش با ارزشهای مادی ـ مقیاس را هر اندازه بالا بگیرید ـ متفاوت است»(9) فعال اخلاقی در مقابل فعل طبیعی است که کارهای عادی آدمی را در بر میگیرد و به خاطر انجام آن، انسان مورد تحسین و تقبیح قرار نمی گیرد. همانند خوردن، خوابیدن، دفاع از خود و ... فعل اخلاقی با وجود اختلافاتی که در تعاریف آن هست ولی در دو ویژگی اساسی با هم مشترک اند، اول اختیاری و اکتسابی بودن فعل است « در اخلاق عنصر اختیار و اکتساب یعنی غیر غریزی بودن خوابیده است، اگر انجام کاری برای انسان غریزی بود یعنی طبیعی و فطری و مادر زاد بود و انسان آن را تحصیل نکرده بود و به اختیار خودش به دست نیاورده بود، آن کار با شکوه و با عظمت و قابل مدح هست ولی در عین حال اخلاقی نیست. مثل محبت پدر و مادر نسبت به فرزند و مخصوصاً محبت مادرانه»(10) و دوم هدف دار بودن فعل است. زیرا هر گزینشی همراه با هدف و غایت است حتی اگر آن هدف، بی هدفی و پوچی باشد. اخلاق اگزیستانسیالیستی بر اساس انتخاب و گزینش انسان صورت میگیرد و هر انتخابی بر خاسته از وضعیت و موقعیت خاصی است، در فلسفه وجودی خبری از استدلال و برهان نیست و این شیوه در فلسفه اخلاق، بویژه فعل اخلاقی نمود بیشتری دارد زیرا که اخلاق و شیوه اخلاقی تنها بیانگر تجربه فردی است و در فلسفه وجودی این تجربه از یک شخص آغاز میگردد و آن را به دیگران پیشنهاد میدهد و مطلوب آنان میداند و تجربه خود را برای دیگران تبیین میکند و اخلاق را اینگونه میشناساند. اخلاق اگزیستانسیالیسی همانند فلسفه وجودی بر اساس اختیار و آزادی، گزینش و عمل میکند بدون هیچ طرح از پیش ساختهای «بشر خود را میسازد، نخست موجود ساخته پرداخته ای نیست، بلکه با انتخاب اخلاق خود، خویشتن را میسازد و اقتضای کار چنان است که نمی تواند هیچ اخلاقی را انتخاب نکند. ما بشر را جز بر حسب رابطهای که با التزام و عمل دارد تعریف نمیکنیم.»(11) در نظر سارتر اخلاق کاملاً ابداعی و ابتکاری است همانند هنر که ساخته و پرداخته دست بشر است، با این انتخاب در حقیقت برای همه انسان ها انتخاب میکند. وی حسن نیست را ملاک فعل اخلاقی میداند و میگوید «پس همین که بشر متوجه شد که در عین وانهادگی واضع ارزشهاست، دیگر نمی تواند جز یک چیز طلب کند و آن آزادی و اختیار است که اساس همه ارزشهاست این گفته بدان معنی نیست که بشر آزادی را در عالم تجرید میجوید، بلکه به طور ساده بدین معنی است که اعمال آدمیان دارای «حسن نیت» در معنای عالی خود، طلب آزادی است به عنوان آزادی»(12) این آزادی وابسته به دیگران است، یعنی دیگران در آن دخالت دارند و بدیهی است که آزادی، از حیث تعریف بشر، به (دیگری) وابسته نیست اما همین که التزام به میان آمد من مجبورم در عین حال که طالب آزادی خود هستم، آزادی دیگران را نیز بخواهم»(13) یعنی سارتر ملاک و معیار خوبی و بدی را حسن نیت میداند «اگر در هنگام انتخاب عملی انسان این احساس را دارد که باید این انتخاب شیوه، شود و دیگران هم از آن تبعیت کنند این عمل خیر است، اگر این احساس را دارد که فقط او چنین کند و دیگران از او پیروی نکنند، پس شر است، مثلاً قصابی که گوشت تقلبی میفروشد، میخواهد که فقط چنین کند، و چون ارزان تر از نرخ معمول میفروشد و گوشت خوب میدهد دوست دارد که هر کسی که در شغل خود، چنان کند که او میکند. پس ملاک خیر و شر اولاً یک احساس فردی و ثانیاً مسأله کاملاً ذهنی»(14) سارتر مثالی در کتاب اصالت بشر و اگزیستانسیالیسم میزند به این شکل که جوانی بین دو گزینش تردید دارد، «آیا در جنگ شرکت کند و به جامعه خدمت و ایثارگری کند و یا اینکه در خدمت مادر پیرش و به او خدمت کند؟»(15) سارتر تنها یک پاسخ میدهد و آن این است که خود باید انتخاب کند و باید بداند که این انتخاب او نگرانی، اضطراب و دلهره را در بر دارد و برای دیگران الگو و نمونه است و این گزینش موجب تعهد کسانی که وضعیت مشابهی دارند میشود این نوع نگرش که موجب تعهد دیگران میشود، بیشترین دلهره و نگرانی را برای انسان در بر دارد. این نگاه دو گانه و پاراکسیکال سارتر باعث شده جناب آقای بابک احمدی قائل شود، سارتر دو نوع برداشت از اخلاق دارد « در آثاری که سارتر در زمینه اخلاق نوشت دو برداشت اصلی متفاوت قابل تشخیص هستند که آشکارا با هم متناقض اند. برداشت نخست بر اساس مخالفت با امکان برای نظام اخلاقی، دست آخر به گونه ای بینش نسبی باورانه از اخلاق نزدیک میشود»(16) یعنی نتیجه این نوع نگرش به اخلاق، اخلاق نسبی گرایانه خواهد بود اگرچه « او بارها نسبت به این دیدگاه انتقادهای تندی هم داشت»(17) ولی این نگاه از هر نوع قشری گری روگردان، و از اخلاق موقعیت حمایت میکند و تحت شرایط خاص، گزینشهای خاصی میکند و این تصمیم گزینش خود به دیگران او را با نوعی کلیت مواجه میکند. یعنی اخلاق نسبی گرایانه، به اخلاق مطلق گرایانه بدل میشود که دیگران از آن الگو میگیرند. « برداشت دومی که سارتر در مورد اخلاق پیش کشید، در گریز از نسبی باوری، با وجود همه انتقادها و مخالفتهای اش با قانون ابژکتیو اخلاقی کانت، او را به اخلاق با یاشناسانهی با کانتی (یا دقیقتر بگویم به یکی از حکمهای بنیادین فلسفه اخلاق کانت) نزدیک کرد. حکم مورد نظر این است که من باید هر گزینش اخلاقی خود را نه شخصی بل «کلی» بدانم، یعنی قبول کنم که این گزینش من مییابد ( به گونه ای ضروری و گریز ناپذیر) از سوی هر کسی که در شرایط من قرار گرفته باشد برگزیده و پذیرفته شود»(18) این نگاه سارتر با نگاه نسبی انگارانه و شخصی در تعارض است و اگر تقابلشان را تناقض بدانیم با هم متناقض اند یعنی فردی و جزئی با کلی و عمومی تناقض دارند. این برخورد همواره با کسانی که قائل به نسبیت هستند در همه امور، جاری است، زیرا این نسبیت اگر تداوم داشته باشد، به مطلق تبدیل میشود و یک حکم کلی از آن بدست خواهد آمد بنابراین ملاک فعل اخلاقی در اگزیستانسیالیسم که بر اساس آزادی و اختیار آدمی شکل میگیرد که با گزینشهای پی در پی (در نظر سارتر) راه را نشان میدهد. در همین حال بدلیل وجدان بشری و حسن نیت او در گزینشهایش که به سوی خیر و نیکی گرایش دارد و با تأیید عمومی، برای خود و دیگران به عنوان نسخه دائمی تحت موقعیت و وضعیت و شرایط خاص مطرح میکنند. «اخلاق اگزیستاسیالیستی از این لحاظ که بر اهمیت انتخاب شخصی در وضعیت ملموس و عینی تأکیدی ورزد شبیه اخلاق مبتنی بر وضعیت است.»(19) به طور کلی در نظر فیلسوفان اگزیستانسیالیسم «باورهای فلسفی شما تعیین کننده راه و رسم بالفعل زندگی شماست» زیرا هدف فلسفه این است که بیانی بی طرفانه از حقیقت ارائه کند یعنی فلسفه «عبارت از آزاد ساختن مردم از قید و بند و هم و پندارهایی که به آن دچارند. از این رو نه تنها مسائل اخلاقی اگزیستانسیالیسم به صورت مهمترین مسائل که همه موضوعات دیگر نسبت به آن نقش مقدمه دارند جلوه میکند، بلکه هماهنگ با آن، همه هدف فیلسوف باید واجد رنگ و بویی اخلاقی باشد». نسبی بودن اخلاق در اگزیستانسیالیسم در فلسفه وجودی ارزشها ثابت نیستند و ارتباط مستقیم با تصمیمات و انتخابها و گزینشهای انسان دارد، این فرد است که تصمیم میگیرد، که در چه وضعیتی چه گزینشی داشته باشد و هیچ چیزی برای او پیش بینی نشده است. از سوی دیگر هیچ دو نفری به طور کامل همانند هم نیستند، بنابراین گزینشهای همه افراد با هم متفاوت است و هر کسی با توجه به شرایطی که در آن قرار دارد تصمیم میگیرد و گزینش میکند. یعنی انسان همانند هنرمندی است که همه چیز را به صورت ابتکاری انجام میدهد. این خود انسان است که ارزشها را میآفریند نه کس دیگر، هیچ چیزی از پیش تعیین شده نیست، مگر پس از گزینش و عمل آدمی « اگر بگویم که من به فلان دوست خود چنان علاقه مندم که حاضرم فلان مقدار پول در راه او صرف کنم، این ادعا از من پذیرفته نیست مگر هنگامی که این کار را کرده باشم» پس با توجه به متغیر بودن این گزینشها و تفاوت شخصیتهای انسانها چیزی نمی تواند ثابت باشد و به هیچ چیزی نمی توان استناد کرد «اگر من برای توجیه خود به همین احساسات متوسل شوم، دچار دور باطلگی گردیده ام» بنابراین هنگامی که ما و شرایطمان، شیوه زندگی مان حتی سکوتمان در تصمیماتمان مؤثراند و همه از ویژگی تفرد برخوردارند، پس چیز ثابتی نخواهیم داشت که به آن تمسک کنیم و هر کسی، هر چه برگزیند برای او معتبر است. این یعنی نسبیت در اخلاق. مسئولیت اخلاقی در اگزیستانسیالیسم نتیجه ای که بلافاصله پس از گزینش و انتخاب در فلسفه وجودی بدست میآید و فیلسوفان وجودی بویژه سارتر بر آن تأکید و پافشاری میکنند، مسئولیت اخلاقی است. «مسئولیت اخلاقی نوع ویژه ای از کنترل فردی است که تنها افرادی میتوانند آن را به کار گیرند که واجد آن باشند کسانی که از این منظر به شخص نگاه کنند نگران این مسأله اند که نگرش دیگران از جهان هستی این سؤالات را تهدید میکند.» مثلاً اگر تشخیص عمل، خود بر پایه قوانینی باشد که تبدیل و تحول در آنها بسته به شرایط و وضعیات فیزیکی باشد، آیا شخص در چنین وضعیتی میتواند اخلاقاً مسئول رفتارش باشد؟ و اگر جهان هستی دارای خدایی مقتدر باشد که همه امور آن را از پیش مقدر کرده و بر پایه تقدیر آن را به پیش میبرد، آیا باز هم شخص مسئول رفتار خویش خواهد بود. در نظر سارتر مسئولیت اخلاقی همراه با گزینش و انتخاب میآید، بنابر اینکه آدمی آزاد است که از بین چندین راه یکی را برگزیند و بنابر تقدم وجود بر ماهیت، هیچ طرح از پیش تعیین شده ای ندارد. این انتخاب او را متعهد میکند و اوست که پس از هر انتخابی، سنگینی مسئولیت را حس میکند. «اگر به راستی وجود مقدم بر ماهیت است پس بشرمسئول وجود خویش است» و از آنجا که سارتر مسئولیت وجود را بر دوش هر فرد میداند و گزینش یک فرد را برابر گزینش همه افراد میداند به همین دلیل هر فرد را مسئول همه افراد بشری میداند « هنگامی که ما میگوئیم بشر مسئول وجود خویش است، منظور این نیست که بگوییم آدمی مسئول فردیت خاص خود است بلکه میگوئیم هر فردی مسئول تمام افراد بشر است». یعنی هر انتخابی حاکی از آزادی و اختیار شخص است. و این انتخاب نه تنها در زندگی فردی او تأثیر دارد بلکه در زندگی اجتماعی و ارتباط با دیگران نیز مؤثر است و میتواند مسیر زندگی خود و دیگران را عوض کند. مسئولیت در فلسفه سارتر همراه با آزادی است، گفتن این که هر فرد مسئول گزینشهایش خویش است، به این معناست که فرد مسئول کنشهای خود است اما مسئول در برابر چه کسی؟ بنابر کدام معیار، از کنشهای فردی فراتر برود؟ کدام ملاک در میان است که فرد را پاسخ گو و یا متعهد به گزینشهایش میکند؟ « او میگوید هر شخصی باید بتواند در مورد گزینشهای اش به دیگران توضیح بدهد و پاسخگوی آنها باشد».(27) اساساً لفظ مسئول به معنای کسی که از او سؤالی پرسیده شده، باید پاسخ بدهد. بنابراین به دلیل تقدم وجود بر ماهیت انسان، آدمی باید خود را بسازد و خود نیز مسئول این گزینشهاست و برخورد با آزادی و روبروشدن با آن به معنای رویارویی با مسئولیت است. در نظر سارتر این مسئولیت بسیار سنگین است که برخی ترجیح میدهند، بخاطر اینکه مسئولیت را بر دوش نکشند آزادی را انکار کنند، ولی این دروغ گفتن به وجدان است و به قول سارتر « شکل اصیل این است که به خودمان راست بگوئیم، یعنی انتخاب کنیم و مسئول این انتخاب باشیم(28) و البته این گزینش و مسئولیت آن گاه مشکل تر میشود که به عنوان الگویی برای دیگران باشد، هر قدر این تصمیم بزرگتر باشد، مسئولیت آن نیز بزرگتر خواهد بود و به طور طبیعی دلهره و نگرانی آن نیز بیشتر است. نقد و بررسی اخلاق اکزیستانسیالیستی فلسفه وجودی بر اساس نفی و انکار پایه و مبنای اخلاق انسانی مطرح شده است در این رهیافت فلسفی مفاهیم و معانی مقدس، موهوم و بی ارزش قلمداد میشود آلبرکامو، از اندیشمندان اگزیستانسیا لیست میگوید: « زندگی مفهومی ندارد و شایسته به سر آوردن نیست، بنابرین خودکشی امری طبیعی، عاقلانه و پذیرفتنی است»(29) بنابراین مبنا چیزی به نام ارزش، اخلاق، خواه زمینی و یا آسمانی مفهومی ندارد. معنی این رهیافت با نفی و انکار آغاز میگردد. پرسشهایی از اندیشمندان اگزیستانس اولین پرسش از آزادی است که در تمام فلسفه وجودی خود را نشان میدهد چه در ابعاد فلسفی و چه اخلاقی! پرسش این است که هدف از آزادی چیست؟ آیا منظور این است که انسان، آن چه برای خویش و دیگران خوب میداند، برگزیند و همانند یک انسان عاقل، مسئولیت بپذیرد؟ یا اینکه هدف از آزادی یعنی آدمی در همه جهات بدون هیچ محدودیتی با بهره بردن از غرایز و هوی و هوس بی حد و حصر و خیانت و جنایت، تحت لوای آزادی تمام زشتیها را مرتکب شود. اگر دومی منظور است که به نظر این گونه باشد، آیا تأمین این هدف همان ایجاد هرج و مرج در جامعه نیست؟ پرسش دوم از سارتر است که میگوید « اگر من تشخیص دهم که فلان کار خوب است این من هستم که میان اعلام خوبی و بدی آن کار، اولی را انتخاب میکنم و میگویم این کار خوب است. نه بد» پرسش این است، خیرِ آدمی در چیست؟ اگر او گزینش دین را به عنوان خیر پذیرفت، آیا این نیز خیر و برای آنها قابل قبول است از کلام او چنین بر میآید که هیچ حق و عدالت و خیر و نیکی جز، آن چه فرد میپذیرد نیست و ملاک، حب و دوستی شخصی است هر چه او بکند درست است؟ این پرسش در مورد گزینشهای بعدی او نیز سریان دارد. یعنی اگر فردی چیزی را دیروز خیر و نیک میپنداشت و بر اساس آن عمل میکرد و امروز چیز دیگری را خیر و نیک بداند و بر اساس آن عمل کند، همواره عمل او پارادکسکال و معماگونه خواهد بود، این رفتار او را دچار سردرگمی و بیهویتی خواهد کرد و ثمره ای جز، تزلزل در بنیاد زندگی فردی او، و به تبع در رابطه با دیگران در بر خواهد داشت. آنچه در اینجا مهم به نظر میآید اینکه آدمی پیش از هر چیز طالب سعادت، سلامت جسمی و روحی و خوشی است. اندیشمندان علوم اخلاقی و فلسفی به دنبال پیدا کردن راهکارهایی برای رسیدن به آن مطلوبها هستند. ولی چه چیزی مایه سعادت و خوشی واقعی و جاودان برای انسان است و چگونگی دست یابی به آن اختلاف نظر وجود دارد و اکثر فلسفهها بر این اساس طراحی شده اند ولی نکته بسیار مهم این است که بدانیم رهیافتی میتواند سعادت آفرین باشد که توان جسمی و روحی آدمی را تقویت کند و احتیاجات مادی و معنوی فرد و به دنبال آن نیازهای اجتماعی او را برطرف سازد. در برابر این اصل مسلم، اندیشههای دیگری بوده اند از جمله، فلسفه وجودی یا همان اگزیستانسیالیسم که نتیجه آن این است که اخلاق و ارزشهای اخلاقی از سرچشمه ثابتی نشأت نگرفته اند و هر کسی بر اساس شرایط خاص اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خود تصمیمی میگیرد و اوست که تعیین میکند که خوب و بد کدام است و خوب آنست که او انتخاب میکند و بر اساس آن عمل میکند و بد آن است که بر طبق آن عمل نکرده و نمی کند و بر این اساس(نسبی بودن اخلاق) هر کسی میتواند کارهای خویش را توجیه کند و به نظر میرسد دیگر چیزی با عنوان کار بد نخواهیم داشت زیرا هر چه انتخاب شده از منظر عامل آن خوب است و این بر خلاف ارتکاز عمومی افراد جامعه است. نتیجه نسبیت اخلاق در اگزیستانسیالیسم با توجه به توضیحاتی که پیرامون نسبیت در اخلاق دادیم عنوان شد که هر کس خودش را به آنچه انتخاب کرده مقید میکند و آن را درست و نیکو و خیر میداند. ابتدایی ترین نتیجه آن این خواهد بود که چیزی تحت عنوان خوب یا بد وجود نداشته باشد و در حقیقت هیچ چیزی قابل تشخیص نیست «کمترین نتیجه نسبی کردن اخلاق به معنای دوم، بستن در داوری و ارزیابی و باز کردن باب فرار و توجیه است. چرا که هر کس میتواند با استناد به ارزشهای ساخته خویش، خود را تبرئه کند و از ملامت و مجازات مصون بدارد» نتیجه دومی که از اینجا بدست میآید اینکه ادعا کنیم یک ارزش مطلق داریم و هر کس بر اساس آن چه خود برگزیده است و به آن عمل کرده است خوب و به عکس اگر بر اساس آن عمل نکنند، بد است. از اینرو میتوان گفت دست کم یک ارزش مطلق اخلاقی وجود دارد که میتوان آن را بمنزله معیاری عام برای خوب و بد بودن به کار گرفت و آن این است که هر کس هر چه را خوب میداند، اگر بر وفق آن عمل نکند، سزاوار ملامت است. در حقیقت ما همه در عمق ضمیر خود به این اصل ایمان داریم و امروزه پیشینیان را با اتکا به همین اصل محاکمه و داوری میکنیم(33) بدین ترتیب همین کسانی که قائل به نسبیت در اخلاق شده اند به نوعی قائل به اطلاق در این اصل عمومی و اساسی اخلاقی شده اند که همه جائی و همیشگی است و استثناء بردار نیست. حال این اخلاقی بودن مصداق نمی باشد مگر اینکه انسان به ارزشهای اخلاقی باور و پایبندی داشته باشد. آن ارزشها نیز در ریشه به چند ارزش مادر ( از قبیل عدالت و تقوی) بر میگردند که پیکرشان از هر گونه دام نسبیت فراخ تر است و بازوانشان بر گسلیدن هر گونه کمند زمان زدگی تواناست. چرا که انتخاب از میان این ارزشهای مادر، خود نیازمند داشتن اصلی انتخاب گرا است و این اصل میباید که خودش مقبول و مسلم باشد و نسبی هم نباشد».(34) پادرادکس کلام سارتر سارتر به صراحت بیان میکند، آن چه من انتخاب میکنم الگویی برای دیگران است و یا به تعبیری عین انتخاب آنان است. یعنی آنان نیز باید اینگونه انتخاب کنند. « اگر وجود مقدم بر ماهیت است و اگر بخواهیم در عین حال که خود را میسازیم وجود داشته باشیم، آنچه از خود ساخته ایم برای همه آدمیان و برای سراسر دوران ما معتبر است.»(35) این اعتباری که سارتر بیان میکند حکایت از ثبات در گزینش دارد. خوب و بد با گزینش من ساخته میشود و این خوب و بد برای دیگران نیز معتبر است. پارادکس اینجاست اگر این گزینش را به تاریخ بشریت برگردانیم آن گاه باید بگوئیم یک کار خوب و یا بد در گذشته داشته ایم. ما همواره آن را بر میگزینیم. بنابریان چیز تازه ای که من انتخاب کنم و یا به عبارتی چیز تازهای که من ساخته باشم، نداریم. اگر اینگونه باشد دیگر مسئولیت اخلاقی معنایی ندارد. زیرا گذشتگان یا بر اساس گزینش خودشان و یا تحمیل شرایط و موقعیت ویژه ای که داشته اند، راهی برگزیده اند و همان راه طی پیموده و برای ما الگو شده است، ما هم آن را بر میگزینیم. این گزینش را هیچ وجدانی گزینش من نمی گوید که در برابر آن مسئولیت داشته باشم، پس هیچ مسئولیت اخلاقی در برابر آن نخواهم داشت. بنابراین از طرفی مسئولیت اخلاقی دارم چون بر اساس آزادی و اختیار انتخاب کرده ام و از سوی دیگر، گزینش، تاریخی است و دخالتی در آن ندارم پس مسئولیتی ندارم، این مسئولیت داشتن و مسئولیت نداشتن با همدیگر ناسازگارند. ارزشهای اخلاقی واقعی هستند به طور کلی وجود و یا اثر یک چیز واقعی میتواند دو گونه باشد. اول وجود عینی خارجی و مستقل همانند، کتاب، میز، درخت، آسمان و ... دوم وجود معنوی که البته وابسته و برخاسته از امور خارجی است همانند: همسر بودن، پدر بودن، ظالم و یا عادل بودن. ارزشهای اخلاقی از گونه دوم هستند و وجود واقعی دارند، ولی نه آن گونه که در خارج تحقق داشته باشند بلکه وقتی میگوییم راست گویی خوب است به این معناست که خوبی و نیکی از راست گویی برخاسته است، به عکس مثلا عهدشکنی بد است یعنی شر و زشتی از عهد شکنی برخاسته است بنابراین ذاتی بودن ارزش برای افعال اخلاقی امری است معنوی، یعنی تفاوتی بین قوانین تشریعی و سیاسی و اقتصادی و قوانین اخلاقی نیست همان طور که آنها تابع قوانین ویژه خود، و ثابت هستند، ارزشهای اخلاقی نیز اینگونه هستند. با نگاهی دقیق تر به عرف، در سطح خرد، کلان و توسعه یعنی در خانواده، جامعه و تاریخ، میبینیم که عقلا در جوامع بشری اصول و ارزشهای متعالی انسانی ملاک و معیار سنجش امور در معاملات و تعهدات قرار داده و موجب حل اختلافات و تعارضات بین خودشان در جامعه میدانند و بهترین دلیل بر واقعی بودن این ارجاعات، وجدان آدمی است و تا این امور در جان آدمی جای نگرفته باشد نمی تواند در وجدان او نمود داشته باشد. این امر تا بد انجا نفوذ میکند که ناخواسته منکران این قوانین ثابت نیز به آن اعتراف میکنند. مثلا آلبرگامو از اگزیستانیسالیستهای پوچ گرا بر این باور است که احکام اخلاقی جزاز مجرای عواطف و شعور گوینده گذر نمی کند که این خود اعترافی است به اینکه این امور واقعیت دارند بر فرض منکران بگویند ما نیافتیم، این نیافتن، دلیل بر نبودن آن نیست یعنی اگر اصول ثابتی را نیافتیم، دلیل بر عدم وجود آن نیست «عدم الوجدان لایدل علی عدم الوجود» همانند افکار عموم مردم ( در زمان گالیله) چرخش کره زمین را که واقعیت آن را عوض نمی کند. بنابراین میتوان گفت که ارزشهای اخلاقی ثابت هستند، خیر و شر در عمق فعل قرار دارند نه در وجود فاعل و اندیشهها، عواطف، احساسات و باورهای او یعنی خیر و شر مفاهیم ثابتی هستند اگر چه مردم یادشان برود و یا آن را وارونه ببینند. اساس تلاش برای همسو کردن اعمال و رفتار آدمی با مبادی اخلاقی در طول تاریخ حکایت از ثبات واقعی اخلاق در خارج دارد و انسانها با این سازگاری و همسویی به کمال خویش دست میبابند. بنابراین برای فهمیدن اینکه این رفتار خوب است یا بد، کافی است آن را با مبادی موجود در نظام اخلاقی مقایسه کنیم و اگر آن را سازگار دیدیدم آن کار را خیر و نیک، در غیر اینصورت بد یا زشت بدانیم. در پایان این بخش یادآوری نکته ای را مفید میدانم و آن عبارتست از اینکه: واژههای ارزشی همانند خوب، بد، زشت، زیبا و ... به دو شکل وصفی و اسمی به کار برده میشوند. آنگاه که به صورت وصفی به کار برده میشوند بدلیل سهم تأثیر فراوان در درک و فهم توصیف کننده میتواند نسبی باشد مانند یک منظره که از دید یکی زیبا و در نظر دیگری زشت، و آنگاه که به شکل اسمی به کار برده میشود مطلق است. بدین معنی که همه خوبی را خوب میدانند و بدی را بد، زیبایی را زیبا و زشتی را زشت و ... و البته در تعیین مصداق بدلیل تأثیر شرایط و موقعیتهای مختلف و فهم و درک افراد متفاوت اند که یک چیز واحد را بعضی خوب و دیگری بد و یا زشت و زیبا میپندارند. مبنای اخلاق و ارزشها هنگامی که از اخلاق، علم اخلاق و فلسفه اخلاق سخنی به میان میآید، ابتدا واژه خوب و بد به ذهن تبادر میکند. کدام کار خوب و کدام بد است یعنی پذیرفته ایم کارهای خوب و کارهای بد داریم که میخواهیم در علم اخلاق روشن کنیم، کدام خوبست و کدام بد. بنابراین نیازمندیم که از معیارها و ملاکهای آن بحث کنیم که چه کارهای خیر و خوب است وبه تعبیر گذشتگان حسن است و چه کارهایی شر و بد و یا قبیح است. این بحث خود رساله ای مستقل میطلبد که تمام جوانب آن بررسی و آراء و انظار صاحب نظران در آن تبیین و نقد شود ولی در اینجا به مناسبت و اختصار این بحث را که پیشنه ای طولانی در تاریخ و به ویژه تاریخ اسلام دارد تحت عنوان حسن وقبح آغاز کنیم زیرا که کمک شایانی برای تنقیح بحث به ما خواهد نمود. تعریف حُسْن و قُبح « المراد من الحسن کون الفعل بحیث یستحق فاعله المدح و من القبح کونه. یحیث یستحق فاعله الذم»(36) منظور از حسن آن است که کار به گونه ای باشد که انجام دهنده آن مستحق مدح و ستایش و مراد از قبیح آن است که انجام دهنده آن به گونه ای باشد باشد که مستحق ذم و نکوهش باشد. معانی مختلف حُسْن و قبح: 1- کمال و نقص اولین معنای حسن و قبح کمال و نقص است یعنی آن گاه که عقل نظری کمال و یا نقص بودن چیزی را تشخیص داد، عقل عملی فرمان میدهد آن چه را که دارای کمال است، انجام بده و آن چه را دارای نقص است، ترک کن. بدین معنی حُسن و قبح از اوصاف حقیقی کارهای آدمی و چیزهای خارجی است مانند اینکه علم کمال است و حسن و جهل نقص است و قبیح و عقل عملی حکم میکند که کسب علم کن و جهل را واگذار.(37) 2- سازگاری و ناسازگاری با طبع آدمی معنای دومی که برای حُسْن و قُبح ذکر شده، آن است که آنچه ملائمت و سازگاری با طبع داشته و لذت بخش یا داری مصلحت است و برای ما مفید است، پس حَسَن است و به عکس کاری که درد آور است و یا مفسده دارد و برای ما مضر است، پس قبیح است و عقل عملی حکم میکند، کار حسن را انجام بده و از کار قبیح دوری کن.(38) 3- سازگاری و ناسازگاری با هدف انسان معنای سوم حسن و قبح که گاهی از آن به مصلحت و مفسده یاد میشود، عبارتست از سازگاری و ناسازگاری با غرض و هدف انسان. در این نوع از حسن و قبح از رابطه واقعی فعل یا شی با غرض و هدف انسان یاد میشود. به عنوان نمونه آدمی غذای لذیذ را ترک میکند و به جای آن داروی شفابخش تلخ را میخورد، تنها به این دلیل که مصلحتی در آن وجود دارد، بنابراین داروی تلخ، حسن است و به عکس خوردن غذای لذیذ قبیح است. این نوع از معنا برای حسن و قبح منحصر به کارهای اختیاری انسان نیست بلکه شامل چیزهای خارجی نیز میشود. و البته این معنای از حسن و قبح نسبت به اغراض و اهدف انسانها متفاوت است. مثلاً مجازات یک جنایتکار از دید مجری قانون کاری حسن و نیکو است ولی در نظر افراد فاسد کاری قبیح و زشت است. 4- ستایش و سرزنش معنای دیگر حسن، مدح و ستایش و قبح به معنای ذم و سرزنش است بدین شکل که کار نیکو و حسن آن است که انجام دهنده آن در نظر عقلاء استحقاق ستایش و پاداش داشته باشد و به عکس کار ناپسند و قبیح کاری است که انجام دهنده آن در نظر عقلا مستحق سرزش و عقوبت باشد. البته این معنا از حسن و قبح مختص کارهای ارادی و اختیاری انسان و مورد اختلاف اندیشمندان مسلمان است. زیرا شیعه بر این باور است که عقل انسان توانایی درک معیار و ملاک ستایش بعضی از کارها و ملاک و معیار سرزنش و نکوهش برخی دیگر را دارد ولی اشاعره بر این باورند که عقل چنین توانایی را ندارد و همه کارهای انسان بدون در نظر گرفتن اوامر و نواهی الهی بی معنا هستند. معنا را تنها از طریق اوامر و نواهی الهی بدست میآورند یعنی تنها خداوند است که میتواند جهات حسن و قبح را در رابطه با کارهای آدمیان تعیین نماید.(40) اقسام حسن و قبح: 1- حسن و قبح ذاتی مراد از حسن و قبح ذاتی آن است که فعل هر موجود دانا و توانایی که در گزینش کار خود دارای آزادی و اختیار است یا ذاتاً پسندیده و زیبا و نکوست و یا ذاتا ناپسند و زشت است اگر کار اختیاری انسان علت تامه برای (حسن و قبح) باشد. حتماً یکی از دو ویژگی را به دنبال خواهد داشت به گونهای که در توصیف فعل انسان به هر یک از این دو صفت نیازمند چیز دیگری نباشد.(41) مثال روشن حسن وقبح ذاتی، عدل و ظلم و یا علم و جهل است. تا هنگامی که عنوان عدل بر کاری صادق باشد آن کار داری صفت حسن خواهد بود و فاعل آن در نزد عقلا نیکو کار به شمار میرود و به عکس تا زمانی که عنوان ظلم بر کاری صادق باشد، فاعل آن کار دارای صفت قبح و انجام دهند آن در نزد عقلا گناهکار محسوب خواهد شد. 2- حسن وقبح عرضی (اقتضایی) منظور از حسن و قبح عرضی یا اقتضایی، عبارتست از آن کاری که انسان با آزادی و اختیار انجام میدهد علت تامه برای نیکو بودن و یا زشت بودن نباشد ولی اقتضای حسن و قبح را داشته باشد بدین سان که در شرایط عادی کاری خوب و مطلوب باشد همانند احترام به دوستان و همنوعان دارای زمینه عنوانِ حُسن است یا به عکس کاری نامطلوب باشد. همانند اهانت به دوستان که دارای زمینه عنوان قبح است اما اگر یک عنوان عرضی پدید آید عنوان قبلی را تغییر دهد. مثلاً اگر در مورد خاصی احترام به دوست باعث اهانت و یا تحقیر شخص دیگر باشد، محکوم به قبح میگردد. چنانکه اگر اهانت به دوست تحت شرایط خاصی موجب برطرف شدن نظر بدخواهان و دشمنان آن دوست ما گردد در اینجا اهانت، حسن خواهد بود.(42) 3- حسن وقبح اعتباری قسم سوم یعنی حسن و قبح اعتباری آن است که کار اختیاری انسان هیچ علت و یا اقتضایی نسبت به دو عنوان حسن وقبح نداشته باشد و توصیف فعل به یکی از حسن و قبح بستگی به شرایط دارد. یعنی با در نظر گرفتن مصالح و مفاسد نوعی، حسن و قبح آن کار معلوم میشود مثلاً کتک زدن یک بچه خردسال اگر برای ادب او باشد حسن است و نیکو و عنوان حسن بر آن صدق میکند و به عکس کتک زدن او برای اغراض دیگر زشت و قبیح است و داری عنوان قبح خواهد بود.(43) پس از آنکه معانی و اقسام حسن و قبح بیان شد. روشن است که ملاک و مقیاس مطالعه در حسن و قبح، مطالعه خود فعل و کاری است که انجام میشود. پیراسته از آنکه فاعل آن دارای چه هدفی است و با چه انگیزه ای این کار را انجام میدهد. یعنی افعال دارای حسن و قبح ذاتی هستند بدین معنا که خود فعل و کار ذاتاً منسوب به حسن و قبح میشود و عقل انسان با تأمل در آن در مییابد. که این کار پیراسته از هر هدف و انگیزه ای حسن و نیکو و یا قبیح و زشت است. و بر این مبنا فعل و کار اخلاقی طراحی میشود ولی آنچه مهم است اینکه مبنای اخلاق پایدار و جاودان برای بشریت در همه زمانها و مکانها و شرایط کدام است؟ بدون تردید، سرچشمه همه اینها بازگشت به درون آدمی دارد. یعنی آن چه در او به ودیعه گذارده شده است، تحت عنوان خلقت ویژه انسان، به نام فطرت که این مبانی با او هماهنگ و همسو هستند. عقل به جان آدمی نظر میکند و در زلال فطرت انسان، سایه ای از عالم بالا و متعالی را مییابد و اصول و مبادی اخلاق را از درون آنها درک میکند و بدین گونه است که هر آن چه در درون انسان به عنوان فطرت نهفته است اعم از کمالات و نقصانهای او جاودان و پایا است و در همه انسانها قرار دارد و به همین دلیل است که همه قبول دارند، ظلم زشت و عدل نیکوست و خواسته یا ناخواسته برهمین اساس، قوانین بشری، رقم میخورد. بنابراین در نهاد و فطرت انسان اصول اساسی اخلاقی نهاده شده است اعم از فجور و تقوی «فالهمها فجورها و تقویها»(44) این آیه شریفه اشاره به همین موضوع دارد. به نقش آدمی، نیکیها و زشتیها به آدمی الهام شده و درون او قرار داده شده است و عقل با تأمل و غور در آن، آن ها را در مییابد و درک میکند. لذا پذیرش حسن و قبح ذاتی برای فعل آدمی برخاسته از نهاد اوست که مبنای یک اخلاق جاودان و پایدار است ولی آنچه در تغییر و تحول است مربوط به رسومات و عادات اقوام و قبایل میشود و غالباً به اشتباه از آن با عنوان اخلاق یاد میشود. واضح و روشن است آن چیزهایی که مربوط به سلیقههای متفاوت در افراد مختلف میباشد، بعضی آن را میپسندند و بعضی دیگر آن را رد میکنند. و البته برخی اصول اخلاقی نیز هست که دستخوش تفاسیر مختلف و سلیقههای متفاوت است که در تحقق آن، روشهای گوناگونی را در پیش میگیرند، که بررسی آن مجال دیگری را میطلبد. --------------------------- پانوشتها: 1. Existentialism . 2. فلسفه در اینجا چیزی است که به طور ملموس با زندگی مردم درگیر است و راهکارهایی برای تعالی زندگی آنان ارائه میدهد. 3. جان مک کواری، فلسفه وجودی، ترجمه محمد سعید حنایی کاشان، تهران، هرمس 1377، ص5. 4. Ludwig josef john Wittgenstein (1889,1951 c) . 5. لارنس کهون، از مدرنیسم تا پست مدرنیسم، سخنرانی: ویتگنشتاین درباره اخلاق ( تهران، نشر نی، چاپ چهارم، 1384، ص1395). 6. عناوین مورد بحث عبارتند از : ملاک فعل اخلاقی، نسبی بودن اخلاق، مسئولیت اخلاقی. 7. jean – paul – Charles – Aymard Sartre (1905,1980) . 8. ارزش عبارتست از رابطه بین انسان و یک حالت یا یک عمل و یا یک پدیده که انگیزه ای والاتر و برتر از سود مادی در آن باشد. 9. مطهری، مرتضی، فلسفه اخلاق ( قم- صدرا 1367)، ص 14. 10. مطهری، مرتضی، فلسفه اخلاق ( قم- صدرا 1367)، ص 43. 11. ژان پل سارتر، اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، ترجمه، مصطفی رحیمی (تهران، نیلوفر، 1380)، ص 67. 12. ژان پل سارتر، اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، ترجمه، مصطفی رحیمی (تهران، نیلوفر، 1380)، ص 70. 13. ژان پل سارتر، اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، ترجمه، ص 71. 14. شریعتی، علی، انسان، اسلام و مکتبهای مغرب زمین (بی تا)، ص59. 15. ژان پل سارتر، اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، ترجمه، ص 43. 16. احمدی، بایک، سارتر که مینوشت (تهران، نشر مرکز، 1384)، ص 26. 17. احمدی، بایک، سارتر که مینوشت (تهران، نشر مرکز، 1384)، ص 26. 18. احمدی، بایک، سارتر که مینوشت (تهران، نشر مرکز، 1384)، ص 263. 19. رابرت ال وهولمز، مبانی فلسفه اخلاق، ترجمه مسعود علیا (تهران، ققنوس، 1382)، ص 381. 20. مری وارنوک، اگزیستانسیالیسم و اخلاق، ترجمه مسعود علیا (تهران، ققنوس، 1379)، ص 95. 21. مری وارنوک، اگزیستانسیالیسم و اخلاق، ترجمه مسعود علیا (تهران، ققنوس، 1379)، ص 96. 22. اگزیستانسیالیم و اصالت بشر، پیشین، ص44. 23. اگزیستانسیالیم و اصالت بشر، پیشین، ص45. 24. آندره اشلمن، مسئولیت اخلاقی، ترجمه علی بورونی، تخصصی دفتر تبلیغات اصفهان، دوم و سوم (زمستان و بهار 1384 ـ 1385)، ص108. 25. ژان بل سارتر، اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، پیشین، ص 30. 26. ژان بل سارتر، اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، پیشین، ص 31. 27. بایک احمدی، سارتر که نوشت، پیشین، ص 234. 28. بایک احمدی، سارتر که نوشت، پیشین، ص 282. 29. آلبرکامو، افسانه سیزیف، مترجمان: علی صدوقی، ج 4، سپانلود تهران، دنیای نو، 1382، ص 81. 30. ژان بل سارتر، اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، پیشین، ص 36. 31. معنای دوم یعنی اینکه اخلاق با توجه به شرایط اجتماعی، اقتصادی تغییر میکند و همه ارزش ها بر خاسته از واقعیتهای طبیعی و اجتماعی است. 32. سروش، عبدالکریم، دانش و ارزش (تهران، انتشارات باران، چاپ سوم، 1359، ص 301. 33. سروش، عبدالکریم، دانش و ارزش (تهران، انتشارات باران، چاپ سوم، 1359، ص 304. 34. سروش، عبدالکریم، دانش و ارزش (تهران، انتشارات باران، چاپ سوم، 1359، ص 305. 35. اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، پیشین، ص32. 36. مشکینی، علی، اصلاحات الاصول و معظم ابحاث ها ( قم، دفتر نشر الهادی، 1367)، ص 184. 37. محمدی، علی، شرح اصول فقه، استاد محمدرضا مظفر (قم ـ نشر رجا؛ 1367، ج2، ص50). 38. محمدی، علی، شرح اصول فقه، استاد محمدرضا مظفر (قم ـ نشر رجا؛ 1367، ج2، ص51). 39. محمدی،علی، شرح اصول فقه، پیشین، ص 55. 40. قاضی نورالله ، شوشتری، احقاق الحق و ازهاق الباطل (قم، منشورات، مکتبه آیة الله مرعشی (بی نا)، ج1، ص341). 41. سبحانی، جعفر، حسن و قبح عقلی یا پایههای اخلاق جاودان (قم، انتشارات مؤسسه امام صادق، 1384، ص 16). 42. سبحانی، جعفر، حسن و قبح عقلی یا پایههای اخلاق جاودان (قم، انتشارات مؤسسه امام صادق، 1384، ص 15). 43. محمدی، علی، شرح اصول فقه، پیشین، جلد2، ص64. 44. سوره شمس، آیه 8.
|