|
تعالی اخلاقی و روزگار ما
تعالی اخلاقی و روزگار ما دکتر محمدرضا يوسفي (استاد دانشگاه و محقق حوزه) متاسفانه جامعه ما دچار افول اخلاقي شده است. و در اين افول، قطعا مديريت جامعه موثر است. هدف دين، تعالي اخلاقي جامعه است. پيوند و ارتباطي اساسي بين دين و اخلاق وجود دارد. رهاورد دين حاکميت اخلاق در جامعه است. پيامبر اکرم(ص) که خود نماد اخلاق است مهمترين دليل بعثت را تکميل ارزشهاي اخلاقي بيان کرده، ميفرمايد: «همانا براي تکميل مکارم اخلاقي مبعوث شده ام»[1] بر اين اساس، فلسفه احکام الهي نيز پاکي روح انسان و تطهير نفس آدميبيان شده است. خداوند دليل وجوب نماز را جلوگيري از رسوخ زشتيها در وجود انسان بيان کرده، ميفرمايد: « نماز را بپاداريد. زيرا نماز از فحشاء و منکر جلوگيري ميکند»[2] و هدف از وجوب روزه را تقوا ذکر کرده، ميفرمايد: «اي کساني که ايمان آورده ايد روزه بر شما واجب شد همان گونه که برگذشتگان واجب گرديد، تا با تقوا شويد»[3] و همچنين فلسفه خيره نشدن به زنان را سلامت روح انسان ذکر ميکند؛ خداوند ميفرمايد:«اي کساني که ايمان آورده ايد، چشمان خود را کنترل کنيد و خود را نگاه داريد اين براي شما پاکيزه تر است»[4] در آيه از کلمه غض بصر استفاده شده است غض بصر به معناي کاهش دادن نگاه، خيره نشدن و تماشا نکردن است. گاهي انسان به کسي خيره شده، وي را ورانداز ميکند و گاهي انسان به فردي که با او حرف ميزند نگاه ميکند. در اينجا نگاه کردن لازمه گفتگو است. پس آيه ميفرمايد به مردان بگو به زنان خيره نشوند و چشم چراني نکنند و به زنان مومن نيز بگو که آنها نيز به مردان خيره نشده، چشم چراني نکنند. اين براي آنان بهتر است. بنابراين دين ميخواهد جامعه ايي اخلاقي شکل بگيرد. صداقت و راستگويي، وفاي به عهد، حفظ حرمت ديگران، نبودن غيبت، تهمت، دروغ، حق خوري و تجاوز به حريم مردم و زورگويي و... . اگر افراد در جامعه به راحتي توانستند اين امور را انجام دهند آن جامعه اخلاقي است. بايد توجه داشت که تاکيد دين در آيات و روايات به اخلاق صرفا به جهت جنبه اخروي نيست، بلکه اگر دنيا نيز ميخواهيم بايد اصول اخلاقي را رعايت کنيم. زيرا اخلاق با اقتصاد، سياست و... رابطه دارد بر آنها اثر ميگذارد و از آنها اثر ميپذيرد. وضعيت اخلاقي جامعه حال ببينيم با توجه به تعاليم ديني ياد شده، آيا جامعه ما چنين است؟ ما که ادعاي پيروي از اسلام عزيز را داريم، به واقع ارزشهاي اخلاقي را محترم ميشمريم؟ در اين بخش ابتدا بايد به وضعيت عمومياخلاق در جامعه و سپس به وضعيت اخلاقي در ميان مقامات و خواص توجه کرد، گرچه افول اخلاقي در ميان مردم در هر جامعه هم قابل دقت است اما ميتوان گفت رفتار برخي ازکساني که بايد الگويي براي جامعه باشند ميتواند در توليد و رشد هنجار و ناهنجاريها بسيار تاثير گذار است. فساد شاخصي است که کشورها را بر حسب درجه وجودي آن در ميان مقامات اداري و معاملات خارجي رتبه بندي ميکنند. اين شاخص بر مبناي امتيازي بين يک تا ده براي همه کشورهاي جهان توسط سازمان شفافيت بين المللي مورد محاسبه قرار ميگيرد. نمره 10 براي سالمترين و نمره يک براي فاسدترين نظام اداري است. اين شاخص از سال 2002 به بعد در بين 181 کشور جهان محاسبه شده، وضعيت هر کشور را در مقايسه با ساير کشورها از نظر فساد ياد شده بيان ميکند. متاسفانه رتبه ايران از 87 در سال 1383 به 141 در سال 87 رسيد. اين شاخص از اين جهت اهميت زيادي پيدا ميکند که امکان دستيابي به توسعه براي کشورهايي که داراي درجه بالايي از فساد هستند، تقريباً منتفي است. همان طور که در بيانيه نهايي که کارشناسان و متخصصاني که در سمينار سال 1997 در سازمان ملل از 160 کشور دنيا گرد آمده بودند، فساد بزرگترين مانع توسعه کشور بيان شد. وعدههاي توخالي، دروغ گوييها، آبروي ديگران را بردن بدون اينکه وي بتواند از خود دفاع کند و بدون اينکه اين اتهام در محکمه ايي به اثبات رسد، و از همه مهمتر اختلاس در سيستم اقتصادي، اداري، بي اخلاقيهاي رسانهاي، گماردن افراد بدون تخصص در نظام مديريتي به ويژه کساني را که به جعل مدرک مورد تخصص مورد نياز دست ميزنند؛ ميتواند از مصاديق فساد در هر جامعه باشد. از جهت ديگر افول حساسيتهاي به جا در قبال اين موارد فساد آفرين و عدم برخورد مناسب و قضايي، براي عموم مردم پيامهاي روشني دارد که حساسيت مردم را به انجام چنين کارهايي کاهش ميدهد و اين يعني فاجعهايي اخلاقي، و از سوي ديگر به افرادي از جامعه ميفهماند که پس تو هم ميتواني دست به چنين کارهايي بزني. اين امر، خود ترويج بياخلاقي در جامعه است. نکته مهمتر از همه اين است که جامعه در برابر اين بياخلاقيها حساسيتي نشان نميدهد که اين امر نشانه خوبي نيست. چندي پيش در فرانسه سه دانش آموز کشته شدند تا چند روز مردم در اعتراض به اين حادثه با نصب پلاکاردهايي به تظاهرات پرداختند و نسبت به اين واقعه، واکنش نشان دادند مفهوم اين اعتراض يعني جامعه هنوز زنده است و نسبت به وقايعي بر خلاف هنجارها، واکنش نشان ميدهد. در اينجا سوالي مطرح است که چرا با وجود تعاليم والاي اخلاقي دين اسلام و طرح مباحث اخلاقي در منابر، راديو، تلويزيون، مطبوعات، سايتها و... جامعه اسلامي از تعالي اخلاقي فاصله دارد؟ چرا دروغ، تهمت، هتک حرمت ديگران و... در ميان ما رواج دارد؟ حتي آنان که اهل نماز و روزه و... هستند و به ظاهر متدينند اما تهمت، غيبت، دروغ و... ميگويند. به نظر ميرسد دليل آن اين است که عملکردها مهمتر از مواعظ صرف، تاثير گذار هستند. مواعظ قطعا مفيد هستند اما تاثيرگذاري ساير متغيرها مهمترند. موعظههاي اخلاقي مانند دعوت کردن افراد به شنا بر خلاف مسير رودخانه است. اگر آشکارا اصول اخلاقي زير پا گذارده شود، دروغ زرنگي محسوب ميشود. با تهمت زدن ميتوان رقيب را از سر راه برداشت و... کسي بخواهد درستي پيشه کند، به اراده و ايماني قوي نيازمند است. بايد توجه داشت که اخلاق تحت تاثير متغيرهاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي مانند تورم، بيکاري و مديريت جامعه است. اخلاق جامعه از نهادهاي اقتصادي و سياسي اثر ميپذيرد. در نظام اداري نادرست، کار با دروغ درست ميشود و بدون رشوه کار پيش نميرود. به عنوان نمونه فقر از عواملي است که انسانيت و اخلاق را از بين ميبرد. در روايت است که اميرالمومنين(ع) خطاب به امام مجتبي فرمود: «انساني را که به دنبال نان شب است ملامت مکن زيرا کسي که دستش خالي است خطاهاي زيادي انجام ميدهد»[5] و باز حضرت(ع) در نهج البلاغه ميفرمايد:« فقير در شهر خويش غريب است»[6] پيامبر(ص) در آخرين خطبه ايي که بر فراز منبر براي مردم خواند به والي پس از خويش توصيههايي ميکند از جمله اينکه ميفرمايد: «مبادا سياستي پيش گيرد که به فقر مردم بينجامد زيرا آنان را به کفر ميکشاند»[7] يعني فقر موجب ميشود تا موازين اخلاقي، حرمتهاي ديني زير پا گذارده شده و حتي اعتقادات ديني افراد تضعيف گردد. علي(ع) در روايتي به تبيين علت فقر پرداخته، ميفرمايد:« سوء تدبير کليد فقر است»[8] اين روايت همانطور که ميتواند در جنبه فردي تبيين شود، ميتواند در جنبه اجتماعي نيز توضيح داده شود. سوء تدبير در جنبههاي مديريتي ناشي از سپردن کار به غيرمتخصص، استفاده نکردن از توان کارشناسان است؛ لذا چنانچه پيامبر فرمود: « هر کس که بدون علم کاري انجام دهد، خراب کردنش بيش از آباد کردنش ميباشد»[9] آنان هم خود را به زحمت مياندازند و هم براي مردم مشکل ايجاد ميکنند. در روايت است که: «ده گروهند که هم خود را به مشکل مياندازند و هم ديگران را... از جمله کسي که ميخواهد اصلاح کند اما داناي به کار نيست»[10] سيـاسـتهـاي نـادرسـت، غيـر کارشناسي شده موجب بيکاري، تورم و... در جامعه ميشود. يکي از شاخصهاي اندازه گيري وضعيت مشکل معيشتي مردم، شاخصي به نام فلاکت است. اين شاخص ترکيبي از بيکاري و تورم است. بيکاري موجب نداشتن درآمد و در نتيجه فقر ميشود و از سويي ديگر نيز تورم موجب افزايش قيمتها و کاهش قدرت خريد مردم و فقر آنان ميشود. لذا ترکيب اين دو ميتواند گوياي فلاکت و سختي گذران زندگي در جامعه باشد. در نتيجه تعبيراتي مانند افول، انحطاط و بحران اخلاقي در هر جامعه بيانگر اين است که آن جامعه به وضعيت هشدار دهندهاي رسيده است و شديداً نياز به بازسازي اخلاقي آن احساس ميشود. گرچه موعظه مهم است، اما موعظه نميتواند به تنهايي اين مشکل را حل کند. با توجه به اين که رواج برخي آسيبهاي اجتماعي معلول زمينههاي اجتماعي، اقتصادي و.. است، لذا مديريت عقلاني و اخلاقي جامعه ميتواند در کاهش اين امور نقش مهميداشته باشد. يکي از مظاهر مديريت علمي، و وجود اراداه ايي براي حل معضل افول اخلاقي در جامعه و مقامات، بهره گيري از مطالعات و تحقيقات جامعه شناسان، روانشناسان اجتماعي و تربيتي، اقتصاددانان و.. ميباشد. انتظار اين است که به صورت علميبه تحليل ريشههاي اين بياخلاقيها توسط دانشمندان علوم انساني پرداخته شود. و آنان بدون هراس از هر گونه برچسبي بتوانند نتيجه تحقيقات خويش را در معرض استفاده جامعه قرار دهند وبدون مديريت علميو اخلاقي بايد منتظر ناهنجاريهاي بيشتر و عميقتر بود. ----------------------------------------- پانوشت ها: [1] «إنما بعثت لأتمم مکارم الأخلاق». [2 (و اقم الصلاه ان الصلاه تنهي عن الفحشاء و المنکر) (سوره عنکبوت/ 45). [3] (يا ايها الذين آمنوا کتب عليکم االصيام کما کتب علي الذين من قبلکم لعلکم تتقون)» (سوره بقره/ 183). [4] (قل للمومنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلک ازکي لهم) (سوره نور/30). [5] «لا تلم انسانا يطلب قوته فمن عدم کثر خطاياه» (الحياه/ج4/ ص 280). [6] «الفقير غريب في بلدته» [7] «و لم يفقرهم فيکفرهم» (کافي/ج2/ ص 263). [8] «سوء التدبير مفتاح الفقر» (تصنيف الغرر/ص 354). [9] «من عمل علي غير علم کان مايفسده اکثر مما يصلح» (تحف العقول/ 47). [10] «عشره يفتنون انفسهم و غيرهم.... مريد للاصلاح و ليس بعالم» ( الحياه/ ج 4/ص 351).
|