Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: آشنايي خانواده با مواد مخدر

آشنايي خانواده با مواد مخدر

آشنايي خانواده با مواد مخدر (حسن ملک زاده)

اشاره:

بحث مواد مخدر در اينجا تقريباً ترجمة كاملي از صفحة 217 تا صفحة 243 جلد هفتم كتاب ماوراء الفقه است، و توضيحات هم در پاورقي ها آمده است. دليل اين تفاوت روش در اين فصل نسبت به كل كتاب هم اين است كه بحث مواد مخدّر هنوز بحث جوان و نويي در فقه است، و از طرفي در اين بحث مسايل ابتكاري بسياري از طرف شهيد صدر وجود دارد كه كم تر مورد توجّه فقها قرار گرفته است. نکتة اصلي فتواي اين شهيد اين است که در آن اعتراضي است به رژيم صدام که مواد مخدّر را جرم سنگين دانسته و حتي اعدام را براي آن پيش بيني نموده است. پر واضح است که چنين حکمي در درجة نخست به خانوادة مجرم آسيب رسانده و آنان را در محروميت يتيمي قرار مي دهد، يعني خانواده را به سرنوشت نامعلوم، اگر نگوييم، شوم و بدبختي، رهنمون مي سازد.

مواد مخدّر چيست؟

ممكن است اين پرسش از دو زوايه مطرح شود:

زواية اول: در نگاه به مواد مخدّر با آن ويژگي اي كه براي حالت جسمي، رواني و عقلي به وجود مي آيد، و آنچه ممكن ما آن را تخدير بناميم. اين نگاه با چشم پوشي از تفاصيلي است ممكن است نگاة دوم به ما بدهد..

زواية دوم: در نگاه به مواد مخدّر، مانند: مواد گياهي يا غير آن ها كه تخدير به وجود مي آورند، هست. در اين هنگام، لازم است كه به تفصيل دربارة شماري از آن ها، مانند: مرفين، ترياك، حشيش، نيكوتين و غير آن ها سخن بگوييم.

به ناچار بايد سخني كوتاه دربارة اين دو زوايه داشته باشيم:

اما سخن از زواية نخست، پس در حقيقت، به سخن از دو امر برمي گردد. يكي تعريف مواد مخدّر است، و ديگري سخن از اثري است كه در فرد مي گذارد، منظور آن اثري است كه از يك بار به كار بردن آن به وجود مي آيد، با چشم پوشي از موادي كه اثر آن ها را دوچندان مي كند، و از آن ها سخن به عمل خواهد آمد.

تعريف مخدّرات

در برخي از مصادرگفته شده: «با رجوع و جستجو در همة منابع قانوني و غير قانوني، تعريف عام و جامعي كه معناي مواد مخدّر را توضيح بدهد، نيافتيم، و آنچه يافتيم قادر نيست كه اين مواد محدود را كند؛ هر مادة جديدي كه امكان اكتشاف يا آماده كردن آن براي تخدير وجود دارد، به اين مواد اضافه مي شود» (ظاهرة تعاطي الحشيشه: ص37).

و بعد از يك صفحه، تعريفي از آن را مطرح نموده است: «مادة مخدّر هر مادة خام طبيعي يا مصنوعي است كه شامل مواد تحريك كننده يا مسكّني است كه اين ويژگي را دارند، اگر در غير اهداف پزشكي يا صنعتي اي براي آن ساخته شده اند، به كار روند، انسان را به حالت اعتياد به آن مي كشاند، حالتي كه به فرد و جامعه از نظر جسمي، رواني و اجتماعي ضرر مي رساند.

در منبع ديگري(الموسوعة العربية الميسرة، مادة خدر) آن را چنين تعريف كرده است: ماده اي كه در انسان و حيوان هشياري را در درجات مختلف مي گيرد، و گاهي هم به پنهان شدن اين هشياري مي ا نجامد كه به دنبال آن مرگ است، هر چند كه اين مواد مخدّرگاهي در طب به كار مي رود، براي از بين بردن درد، به عنوان مسكّن، و براي ايجاد خواب، مانند: خواب آورها، و با اين كه همگي موادي كه براي بي هوشي به كار مي رود، مي توانيم آن ها را از مواد مخدّر بشمريم. پس همين اين اصطلاح، امروزه به موادي معيّني اختصاص يافته كه دستگاة عصب مركزي بدن را از كار مي اندازد.

در منابع، جز اين دو تعريف نيافتيم، پس بنابراين به ناچار بايد نخست آن ها را نقد كنيم و سپس از تعريف جديدي كه مي تواند جانشين آن ها شود، سخن بگوييم.

نقد به شكل اساسي از زوايه جداسازي بين مواد مخدّر و بين مواد مست كننده آغاز مي شود. پس روشن است كه شماري از از اوصافي كه در اين دو تعريف گفته شده، همان طور كه شامل مواد مخدّر است، شامل مواد مست كننده مي باشد. اين يعني ناتواني اين دو تعريف از به به دست دادن تعريفي كه تعريف مواد مخدّر را در خود اين مواد محدود كند، و همين طور ناتواني اين دو تعريف را از وصف حالتي كه اين مواد جدا از مواد مست كننده به وجود مي آورند، نشان مي دهد.

درك اين نكته زماني ممكن است كه در اين دو تعريف نكاتي را در نظر بگيريم:

اول اين كه همان طور كه گاهي مواد مخدّر به اعتياد مي انجامد، مواد مست كننده هم چنين است.

دوم اين كه همان طور كه مواد مخدّر گاهي در اهداف پزشكي و صنعتي به كار مي رود، مواد مست كننده هم چنين است.

سوم اين كه همان طور كه مواد مخدّري گاهي در درجات مختلف، هشياري انسان را از بين مي برد، مواد مست آور هم چنين مي كنند.

چهارم اين كه همان طور كه گاهي مصرف مواد مخدّر به پنهان شدن هشياري كه به دنبال خود مرگ را به دنبال دارد، مي انجامد، در مصرف مواد مست كننده هم چنين است.

پنجم اين كه همان طور كه مادة مخدّر بر دستگاة اعصاب مركزي بدن تأثير مي گذارد، مواد مست آور هم چنين هستند.

ششم: همان طور كه مواد مخدّر به فرد و جامعه از نظر رواني، بهداشتي و اجتماعي آسيب مي زند، مواد مست كننده هم چنين است.

هفتم اين كه همان طور كه مواد مخدّر مانند يك محرّك عمومي براي جسم عمل مي كند، همين طور مواد مستي آور چنين هستند.

هشتم هم اين كه همان طور بخشي از مادة مخدّر مادة خام طبيعي است و بخشي از آن هم مصنوعي مي باشد، مادة مستي آور هم چنين هست.

شايد ما هم اين تأثيرات را هر چند مشترك است، درك مي كنيم، جز اين كه برخي از اين تأثيراتي كه در مصرف مواد مخدّر به وجود مي آيند، به شكلي متفاوت از آنچه در مستي آور رخ مي دهد، رخ مي دهند؛ چنان كه در شكل هاي گوناگون مواد مخدّر يا شكل هاي مواد مستي آور اين اختلاف تأثير وجود دارد.

و امّا آثاري از آثاري كه در دو تعريف ذكر شده است و مواد مخدّر و مواد مستي آور در آن مختلف هستند، اين امور هستند:

اول اين كه مواد مستي آور يا الكل ها، چه طبيعي و چه مصنوعي آن ها، از موادّ سمّي به شمار مي روند، غير از اين كه مستي آور مصنوعي از آن ديگري سمّي تر است، و مواد مخدّر چنين نيستند.

امّا اين كه بر اثر مصرف زياد مرگ روي مي دهد، پس اين اثر از مصرف زياد كه تأثيرات چندين برابر مي كند، روي مي دهد و اثر سمّي مستقيم آن نيست، و اين مرگ از مصرف زياد هم در مواد مخدّر و هم در مواد مستي آور رخ مي دهد.

دوم اين كه الكل ها براي حلّ كردن برخي از مواد ديگر به كار مي روند، و در ميان مواد مخدّر چنين ويژگي را نمي بينيم.

سوم اين كه اكل ها يراي مانند ميكروب زدايي، يا پاك كنندگي، يا تنظيف به كار گرفته مي شوند، و در مواد مخدّر چنين كاركردهايي را مشاهده نمي كنيم.

چهارم اين كه مواد مخدّر، مانند: خواب آورها، براي حالت هاي بي خوابي به كار گرفته مي شوند، ولي مواد مستي آور چنين نيستند.

پنجم اين كه مواد مخدّر مانند داروي بيهوشي عمومي، در عمل هاي جراحي به كار گرفته مي شود، و موادّ مستي آور چنين كاربرد ي ندارند.

ششم اين كه مواد مخدّر، مانند داروي بي هوشي موضعي، براي عمل هاي جراحي كوچكي، مثل: دندان كشيدن به كار مي رود، و مواد مستي آور چنين نيستند .

هفتم اين كه مواد مخدّر، مانند مُسْكّن براي دردها به كار مي رود، برخلاف مواد مستي آور. اين مواد چنين تأثيري ندارند، مگر به اعتبار تأثير آن برهمة اعصاب.

هشتم اين كه مصرف كنندة مواد مخدّر به طور مستقيم تنها به خودش آسيب مي زند، بر خلاف مواد مستي آور.

علت اين امر اين است كه مواد مخدّر سستي را در فرد مصرف كننده به وجود مي آورد، و مواد مستي آور هيجان و بدخويي را كه به ديگران آسيب مي زند، به طور مستقيم در فرد مصرف كننده به وجود مي آورد.، امّا آسيب هاي غير مستقيم بين اين دو نوع، مشترك مي باشند.

پس اين ها از مهم ترين فرق هايي است كه ما توانستيم بر آن ها اطلاع يابيم. ما نيز مي فهميم كه برخي از اين فرق ها در مراتبي مشترك هستند، جز اين كه ماده اي كه در آن به كار مي رود، به طور غالب، از نظر تأثير، سريع تر، و يا كم ضررتر، و مانند اين ها است، معناي اين سخن اين است كه تا امروز بين الكل ها و مواد مخدّر فرق گذاشته نشده كه با تعريف كاملي، هر يك را از ديگري جداسازي كرد. از اين هم بگذريم و به عناويني چون: مسكّن، محرّك، نشاط آور، شادي بخش و خواب آور علاوه بر مستي آور و مخدّر بپردازيم، بين آن ها در تطبيق و مصداقيت به شكلي كه نظر را به خود جلب مي كند، تداخلي مي يابيم كه لا محاله گسترشش به اجمال در مفهوم منجر مي شود، و لكن با اين حال، ممكن است وجدان را در كنار تجارب علمي براي رسيدن به نتايج مشخص به كار بردن ببريم.

بنابر اين مادة مخدّر، اين است كه عضو زندة حسّاسي به عضوي غير حسّاس تبديل شود. به طور مثال، حال آن شبية حال اسنفج مصنوعي است كه آن را بسايي، و يا سوزن را در آن فرو ببري، يا سنگيني بر روي آن بگذاري، و مانند اين ها آن را احساس نمي كند و صاحبش آن را نمي فهمد، هنگامي كه از ناحية ديگري به آن التفاتي نداشته باشد، و به اصطلاح پزشكان، اين عضو به محرّك هاي خارجي جواب نمي دهد و به مغز جنبشي را گزارش نمي دهد، و اين حالت، گاهي به شكلي قوي، و گاهي به شكل ضعيف نمودار مي شود؛ چنان كه گاهي به شكل موضعي، و گاهي در تمام بدن، نمودار مي شود، به گونه اي كه همة جسم انسان چنين حالتي را مي يابد. مادة مخدّر مسبّب چيزي شبية به اين حالت است، و كم ترين آن، تنبلي و سستي اي است كه فرد در خود مي يابد.

از اين جا مي توانيم بشناسيم که آن تأثيري كه براي مواد مخدّر بر عصب مركزي گفته اند، هميشگي نيست؛ بلكه تنها در جايي است كه اين مواد بخواهند بر كلّ بدن تأثير بگذارند، و امّا در جايي كه مواد مخدّر بخواهند به صورت موضعي به كار رود، چنين نيست، و تنها زماني بر همة بدن اثر مي گذارد كه آن مواد مخدّر، مانند داروي بيهوشي، قوي باشند، يا مصرف آن از راه دهان انجام گيرد، هر نوع مواد مخدّري كه مي خواهد باشد.

و امّا مادة مستي آور پس به طور مستقيم به عصب مركزي ارتباط دارد، و براي همين نمي تواند به صورت موضعي باشد، چه مصرف آن از راه دهان، و چه از راه تزريق در پوست، و چه غير آن باشد، و اثر اولية آن، افزايش احساس با تقويت روحي و جسمي و ميل به نشاط است، و لكن به مجرد اين افزايش، مادة مست آور به تدريج سبب جدايي فرد از واقعيت خارجي مي شود، به گونه اي كه نسبت به برخي از كارهاي مهم اهمال مي كند، و يا به طور مطلق آن را احساس نمي نمايد، و از جملة اين امور مهم، سخت شدن راه رفتن در حال مستي، يا تلوتلو خوردن در آن است، و مشكل شدن فكر كردن بر فرد مست است، و سخن گفتن با كلامي نامناسب هم در معنا و هم در شكل گفتن است، هم چنين مفاهيم اخلاقي، چه از نظر جنسي، و چه از نظر نزاكت و ادب، و چه از ديگر جوانب زندگي، پيش او سقوط مي كند، به گونه اي كه به شكل ديوانه واري مي خندد و مانعي را هم در برابر اين كار خود نمي بيند.

و از آن جمله، اين است كه مواد مستي آور با افزايش مصرف، سبب مي شود كه فرد اشباحي ببيند، و صداهايي بشنود، و حيوانات مهاجمي چون مارها و موش هايي را خيال كند. همة اين اتفاق ها، براي اين است كه فرد از واقعيت به طور نسبي و موقّت جدا مي شود و جهان واقعي اي ديگري براي خود در نظر مي گيرد كه با تصوّرات و عقلانيتي كه در حال مستي مي يابد، مناسب است، و او آن جهان ساختگي را از خيالات و اوهاهمش مي گيرد، بعد از اين كه اين مستي واقعيتي را كه فرد در آن به سر مي برد را از اهميت مي اندازد، و يا اين كه اصلاً آن را احساس نمي كند(يعني برخي از امور مادي و معنوي را احساس نمي كند، نه هر چيزي را؛ چون چنين چيزي تنها به هنگام به كُما رفتن و يا وفات فرد است).

و همة اين ها چيزي است كه مادة مخدّر آن را به وجود نمي آورد و تنها فرد را هنگام خواب فعلاً و در كُما از واقعيت جدا مي كند .

و أما منبّه(محرّك)(1) را ، پس به اين تعريف نموده اند كه عاملي مي باشد كه به صورت عمومي اَعمال جسم زنده را افزايش مي دهد، يا وظيفة عضوي معيّن را به اندازه اي خاص افزايش مي دهد. منبّه(محرّك) تغييري طبيعي يا شيميايي در داخل جسم، يا در خارج آن، است. بسياري ار داروها از راه تحريك عضوي كم ارزش، يا جلوگيري از عضوي كه بيش تر از آنچه شايسته است، عمل مي كند، در جسم اثرگذار هستند؛ به طور مثال قهوه و چاي، مغر را تحريك مي كنند در حالي كه نوشابه هاي الكلي آن را از حركت باز مي دارد.

به طور كلي، محرّك ها بر انرژي اي كه جسم آن را مصرف مي كند، مي افزايند، براي همين در هر دوره اي از تحريك ها، دوره اي وجود دارد، عمل عضو تحريك شده در آن كم است، تا آنچه را از دست داده، دوباره به دست آورد.

تنها حاشية ما بر اين سخن آن است كه بازداري ممكن است از گروة تحريك باشد؛ بلكه در تضاد با آن است، و ممكن نيست كه ضدّ چيزي را از اقسام آن قرار داد. بنابراين، تحريك افزايش در فعاليت هاي حياتي است، نه بازداري از آن. از همين جا نويسندة كتاب الموسوعة العربية الميسرة گفت: به سبب اين كه محرّك ها مصرف انرژي را افزايش مي دهند، از موادي هستند كه سستي موقّتي را بعد از از بين رفتن اثرشان به وجود مي آورند، و اين حالت، به طور طبيعي شأن يك مادة بازدارنده نيست.

ظاهر اين است كه محرّك يا برخي از محرّك ها، مانند: چاي و قهوه، مي توانند اعتياد به وجود آورند، هر چند كه احتمال قوي وجود دارد كه اين اعتياد آوري به اعتبار محتوايي باشد كه آن ها دربردارند، نه براي محرّك بودن شان.

اما مادة نشاط آور پس به طبيعت حال مادة محرّكي است، جز اين كه محرّكي است كه داراي دو ويژگي است. ويژگي اول آن اين است كه تحرّك آن بر كلّ بدن اثر مي گذارد و به عضو معينّي اختصاص ندارد، و ويژگي دوم آن هم اين است كه اين ماده در بسياري از اوقات، نشا ط آور جنبة معنوي فرد است، مانند نشاط آوري براي قوة حافظه و قوة تخيّل و لو با واسطه شدن خود مغز.

امّا مُسكِّن، پس ماده اي است که درد را دفع مي كند، يا آن را از بين مي برد، به گونه اي كه فرد آن را به خوبي احساس نمي كند، با چشم پوشي از اين كه سبب اين درد، كار خودش را مي كند، يا نه.

امّا مادة خواب آور، پس مادة مخدّري است كه مسبّب خواب يا مقدّمات آن، مانند چرت، يا آنچه سنگين شدن سر و مانند آن ناميده شده، مي باشد. هر گاه كه مصرف اين ماده، بيش تر شود، تأثير آن هم بيش تر مي شود. به هر حال، اين مادة مخدّر بدون شك گونه اي از مواد مخدّري است كه در كلّ بدن تأثير مي گذارد. از اين جا است كه مادة مخدّر مي تواند خواب آور باشد. مادة مستي آور نيز چنين است، جز اين كه لازم است مادة مستي آور در كميتي بيش تر مصرف شود، به گونه اي كه نشاط به سستي متحوّل گردد. امّا مادة مخدّر خواب آور پس خواب آوري از طبيعت حال آن نشأت مي گيرد، چه كم باشد و چه زياد؛ بلكه خواب آور ها عموماً از نوعي مواد مخدّر هستند.

از فهرستي كه براي مواد مخدّر گفته شد، تنها مادة شادي آور ماند، و آن را به اعتبار اين كه حالت هايي شبيه به مستي آور بودن دارد، به مواد مخدّر گفته شده ملحق كرديم. طرب(شادي آوري) حالت شادي قوي است كه هر فردي را بر حركات غير مأنوسي بر حسب مزاج و عقلانيتش، برمي انگيزاند، و اين حالت با اين مقدار گفته شده در تعريف بدون شك در برخي مراحلش از مادة مستي آور به وجود مي آيد؛ چنان كه گاهي از اوقات از مادة مخدّر هم به وجود مي آيد، جز اين كه در اصطلاح عرفي "طرب" به موردي اختصاص دارد كه اين حالت از شنيدن آوازها رخ دهد، و براي همين آواز خوان ها مُطْربان ناميده اند.

در اين ميان شايسته نيست كه دو امر فراموش كنيم:

اوّل اين كه اين حالت درجات گوناگوني دارد. گاهي شنونده را بر حركات كم يا زياد برمي انگيزاند، و گاهي هم به اعتبار ضعيف بودن و جديد بودن خود اين حالت، بر حركتي برنمي انگيزاند، و اين امر منافات ندارد با اين كه همين حالت اگر قوي شود، چنين انگيزشي را در فرد به وجود مي آورد.

دوم آن كه طربي كه از آواز ها به وجود مي آيد، بدون شك با مدلول لغوي خود تأثير گذار است؛ يعني با مضمون شعر و يا سرده اي كه گفته و يا سروده مي شود، پس گاهي مضمون آن گاهي جنسي است، و گاهي هم اندوهناك، و گاهي هم خشم را تحريك مي كند، و آن شعر يا سرود حماسي است، و همين ساير مضامين. به صورت طبيعي، پس آن حركاتي را كه شنونده يا خودِ فرد آوازخوان انجام مي دهد، در موازات با مضمون است، اگر تعبير صحيح باشد

آنچه گفته شد همة سخن در تعريف مواد مخدّر بود.

مهم ترين اقسام مواد مخدّر

مواد مخدّر به دو قسم، قسم محصولات شيميايي، مانند: داروي بيهوشي و غير آن، و قسم موجودات طبيعي كه به عمل شيميايي پيچده اي نياز ندارند، تقسيم مي شوند. قسم دوم بين افرادي كه به اين مواد رغبت دارند، متداول است، و در اين جا برخي از اقسام مهم اين قسم را ذكر مي كنيم.

افيون

از اين اقسام، افيون است كه گاهي نيز ترياك ناميده مي شود كه در اصل ترياق بوده است. معناي افسانه اي ترياك اين است كه ترياك، داروي هر دردي است.

ترياك را چنين تعريف نموده اند كه عصاره جا به جا شوندة خشكي است كه بر نوار ميوه هاي نرسيده گياة خشخاش سيلان پيدا مي كند، و به شكل توده اي سفت و داراي اشكال و اندازه هاي گوناگونِ قرمز رنگ و يا سياه قيرگون يافت مي شوند، براي آن بوي تند مست كننده و مزة تلخي است.(3)

افيون محتوي مواد قليايي بسياري است كه مهم ترين آن ها، مورفين morphine، كودئين codeine، پاپاورينpapaverine، چنا ن كه محتوي مواد ديگري، مثل: اسيد مکونيک، اسيدسولفوريك و اسيدهاي اساسي ديگر است، و اين اسيدها معمولاً با مواد قليايي پيدا مي شوند. بيش ترين جِرم افيون از مادة راتيانج و شيره است.

مورفين(4): دربارة آن گفته اند كه مرفين يكي از مواد قليايي ترياك است كه داراي اهميت زيادي در پزشكي و جراحي است؛ براي اين كه اين مادة مخدّر دردها را آرام مي كند؛ چنان كه به عنوان خواب آور به كار مي رود؛ هم چنين براي برطرف كردن سرفه، و رفع گرفتگي رگ ها كه از ترس ناشي شده باشد، استفاده مي شود.

مصرف مورفين با افزايش تدريجي در نوشيدن به جسم اين امكان را مي دهد مقداري از آن را تحمّل كند كه اگر در حالات عادي به فرد داده شود، آن مقدار مورفين خطرناك و كشنده است، و اعتياد به آن، حالت خطر جدي به وجود مي آورد كه درمان يا اصلاح آن ممكن نيست، مگر با توجّه پزشكي ويژه.

هرويين(5): يكي از مشتقات مورفين است. چون اعتياد به هرويين به آساني اتفاق مي افتد، استفاده از آن كم شده و به ندرت آن را در پزشكي به كار مي برند. فراتر اين كه در بسياري از كشور از تهية آن منع شده است و شبه اجماعي بر حذف آن از دستورات دارويي وجود دارد.

حشيش(6): اين لفظ، در شرق، بر مادة مخدّري اطلاق مي شود كه از گياهي به نام شاهدانه به دست مي آيد، براي ساخت مواد مخدّر گوناگوني كه به نام هاي گوناگوني ناميده مي شوند، مانند: بنگ، گراس، علف، ماري جوانا، و اما لفظ حشيش، پس كاربرد آن در برخي اوقات منحصر مي شود به فشردة برگ هاي شاهدانه؛ چنان كه در برخي از اوقات لفظ حشيش براي دلالت بر قسمت هاي فوقاني گل و تخمك هاي شكفته شده بوتة(7) .

همة اين فروارده هايي كه از بوتة شاهدانه به دست مي آيد، يا با جويدن، يا با دود كردن استفاده مي شود و يا آن كه به صورت مايع، به مريض خورانده مي گردد، و تأثير آن از وجود مواد راتيانه اي معيّني مي باشد.

كافئين: مادة بلوري بدون رنگ قليايي است كه در قهوه، چاي، كولا و به مقدار كم پيدا مي شود؛ همان طور كه مي شود آن را با عمليات شميايي از اسيد فنيك به دست آورد.

كافئين، محرّك سيستم عصبي انسان است، چنان كه ادرار آور هم است. برگ ها ي چاي نسبت به حبه هاي قهوه، كافئين بيش تري دارند، و لكن در چاي و قهوه نوشيدني هر دو به يك نسبت حاوي كافئين مي باشند؛ زيرا مقدار حبه هاي قهوه اي كه درست كردن آن به كار مي روند، بيش تر از برگ هاي چايي كه براي درست كردن آن به كار مي روند.

نيكوتين: مايع روعني غليظي است كه بي رنگ و داراي بوي تند و مزة گزنده اي است كه در برگ هاي توتون وجود دارد. اين روغن سمّي بوده و براي از بين بردن حشرات به كار مي رود..

تنباكو: گياهي از گروة بادنجان هاست كه برگ هاي آن در صنايع تنباكو به كار مي رود. تأثير تخديري كه براي دود تنباكو است به مادة نيكوتيني كه از پرده هاي نازك مخاطيِ راه هاي تنفّسي به داخل بدن نفوذ مي كند، نسبت داده مي شود؛ هم چنين اين بوي ويژه، به روعن هاي فرّار و ناپايدار و مواد عطري ديگري نسبت داده مي شود كه در زمان عمليات خشك كردن و تخميري كه قبل از عمليات ساخت انجام مي گيرد، در برگ هاي تنباكو به وجود مي آيد.

تنباكو أصلاً از گياهان مناطق استوايي است، و لكن اكنون بيش ترين مزارع كشت تنباكو، در اقليم مناطق شبه استوايي و معتدل قرار دارد.

كوكايين(8): يكي از آلكالوئيد هاي (Alkaloids) برگ كوكا است كه در طب به عنوان بيهوشي موضعي استفاده مي شود. برخي از مردم آن را به روش هاي غير قانوني استفاده مي كنند. چند جرعه از كوكايين بيدار كننده بوده و نشاط جسماني را افزايش مي دهد، و لكن كوكايين از موادي است كه به طور معمول اعتياد آور است، و استفادة مستمر از آن، تنيلي اي در سيستم اعصاب به وجود مي آورد كه در نهايت مصرف كننده را به جنون مي كشاند. كوكايين از مواد مخدّري است كه بر آن، قوانين ويژه اي حكمفرما است.

كوكا(9): بوته اي است از جنس ارتسيرو کسيلوم و به ويژه ارتسيرو کسيلوم کوکا(Ergthroxglom Coca) . از آن، و به ويژه برگ هاي آن، كوكايين به دست مي آيد.

كولا(10) : درختي استوايي است كه اسم علمي آن، كولا اكيوميناتا كه در افريقا مي رويد و در مزراعي كشت مي شود كه حرارت لازم را براي بذر هايش كه به دانه هاي گلوله مانند كولا معروفند، داشته باشند. اين دانه ها، محتوي كافيين، روغن كولانين است. در سرزمين هايي كه كولا مي رويد، مردم اين دانه ها مي جوند، و آن ها براي استفاده در نوشيدني ها و در پزشكي صادر مي كنند. از اين دو اسم آخر، به وضوح روشن مي شود كه اسم "كوكاكولا"(11) مركّب از اسامي دو درخت مخدّر است. از اين جا هم روشن مي شئد كه نوشيدني كه به اين اسم ناميده شده، در آن مادة مخدّر است، و اين كه اين نوشيدني، محتوي مقداري از كوكايين يا كافيين است، و اين دو، موادي هستند كه از اين دو درخت به دست مي آيند.. از اين جا اين امكان به وجود مي آيد كه نسبت به نوشيدني ديگري كه به پيبسي كولا(12) معروف است، يادآوري كنيم "پيبسين" مهم ترين آنزيم ها در ترشّحات معده است و سبب هضم پروتيين گرديده و آن را به پروتيوزفيبتون تبديل مي كند، لكن تا اين كه اين غذاي هضم شده به اسيد هاي آمينه تبديل نشود، عمل هضم انجام نمي گردد، و"پيبسين" عمل نمي كند، جز آن كه در وسط اسيد كننده قرار گيرد؛ چنان كه در شيرة معدي هم كه به نسبت زياد، محتوي اسيد قوي كلرديك مي باشد هم چنين است.

مادة "پيبسين" از غشاي مخاطي كه در گوسفندان و چهارپايان است، به دست مي آيد، و از آن براي درمان برخي از حالات سوء هاضمه به كار مي رود، و براي درمان سودمند نخواهد بود، جز اين كه سوءهضم ناشي از ترشّح معده باشد. بنا بر اين، پيبسي كولا مركّب از يك مادة هضم كننده و يك مادة محرّك يا مخدّر است كه عبارتند از: "پيبسين" و "كافيين"، و امّا كوكاكولا، پس مركّب از يك مادة مخدّر، و يك مادة محرّك است كه عبارتند از: "كوكايين" و "كافيين" ، و مزة گوناگون آن ها، به اين تركيب هاي مختلف نسبت داده شده است.

إضرار مخدّرات

گفته اند: از ديدگاة قانوني، مخدّر به اين شناخته مي شود كه: آن ماده اي است ضرر علية صحت فرد و اجتماع به وجود مي آورد، براي همين، همة مواد مخدّر تحت عنواني كه دربارة آن ها اصطلاح شده: «دارو هاي خطرناك» قرار دارند. هر چند كه مواد مخدّر، داراي فوايد ارزشمندي در طب هستند، ولي با به كار گيري روش هاي غير قانوني، استفادة نادرست از اين مواد، به تجارتي جهاني كشيده شده اند(الموسوعه العربيه الميسره).

ما بر اين كلام چند حاشيه داريم:

اول اين كه اين تعريف قانوني براي مخدّر، شامل مواد مستي آور هم مي شود؛ زيرا شراب هم، بر فرد و جامعه ضرر وارد مي كند، نهايت اين كه قانون رسمي چيزي را منع مي كند كه در افكار عمومي رغبت به آن كم است(13)، و امّا آنچه نسبت به آن رغبت وجود دارد، رو است، هر چند كه مُضر باشد، مانند: انواع مشروبات مستي آور و غير آن ها. اگر اين قانون رسمي نسبت به بهداشت عمومي دلسوز و مهربان بود، لازم بود كه هم از مواد مخدّر و هم از مواد مستي آور منع مي كرد. به علاوه، اين تعريف، شامل هر مادة مضري، مانند: سموم و غير آن هاست، جز اين كه تمايل عمومي به مخدّرات چيزي است كه مخدّرات را سبب ضرر اجتماعي قرار داده است.

دوم اين كه: فوايد مواد مخدّرات، از نظر پزشكي بيش تر از الكل هاست، و الكل ها تنها برخي فوايد به طور نسبي در برخي صنايع ساده دارند. اين نكته مصداق اين سخن خداوند متعال: «وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما»(بقره:219) در قرآن كريم است.

مي گويم: به رغم اين كه فوايد مواد مخدّر بيش تر از مواد مستي آور است و آسيب رساني آن ها هم از مواد مخدّر بيش تر است، آن ها از مواد مخدّر منع كردند و مستي آورها را روا دانستند، و اين رفتار دگرگوني و انحراف است در نگاه نمودن به هستي و زندگي.

دو آسيب عمدة مواد مخدّر

مخدّرات داراي دو آسيب رساني عمده هستند كه يكي از آن ها به هنگام مصرف رخ مي دهد، و يكي هم براي عدم مصرف آن براي فرد معتاد. آسيب نخست، به ضرر مستقيم و به ضرري كه تحت تأثير آن است و ضرري غير مستقيم است، تقسيم مي شود، و آن، اثر و يا بيماري است كه اين مصرف در جسم مي گذارد، هر چند تأثير مستقيم آن از بين رفته باشد.

شايسته است از اين دو شكل ضرر سخن بگوييم:

امّا آسيب مستقيم

پس گزارش هيأت افيون و مواد مخدّر خطرناك دربارة آن چنين است: اين جا برخي از آثار فيزلوژيكي است كه به دنبال مسموم شدن و يا تخدير با حشيش كه اثر آن بعد از گذشت تقريبي يك ساعت از آغاز تخدير، ظاهر مي شود، براي بيش تر مصرف كنندگان رخ مي دهد، و خلاصة آن چنين است:

ارتعاشات عضله اي، افزايش ضربان قلب، سرعت نبض، احساس گرما در سر، سرگيجه، سرما در دستان و پاها، احساس فشار و تنگي در سينه، گشوده شدن چشم ها، جمع شدن عضلات و استفراغ در برخي از حالات. گاهي اين واكنش هاي بدني افزايش يافته و به خواب منتهي مي شود.

در آنچه مي آيد، خلاصة نتايجي است كه آن هيأت دربارة آثار مستقيم مصرف حشيش از راه دود كردن آن به صورت كامل رسيده است:

خشكي دهان و سقف حلق، غليظ شدن لعاب دهان، التهابي در حلق كه سرفه را به وجود مي آورد، عطسة شديد، قرمز شدن چشم ها، پايين آمدن فشار خون، برودت در چشمان و جمع شدگي هاي عضلات و روده ها(ظاهرة تعاطي الحشيشه: ص231).

اما آثار فيزلوژيكي كه از خوردن حشيش به وجود مي آيد، پس ما خلاصه اي از بحث هاي كامل آن هيأت را به قرار زير بيان مي كنيم:

فشار بر شقيقه، تعريق فراوان، سرعت و افزايش در نبض، برودت در چشمان، عدم توازن و هماهنگي حركتي در نشستن و راه رفتن، گشودگي و قرمز شدن چشمان، تهوّع و گاهي هم استفراغ، احساس سوزش هاي سرد و يا گرم در صورت، إحساس ربايش سر(سرگيجه، احساسات گول زننده و اشتباة جسمي(مثل: احساس دراز شدن چشمان)، بيماري در گوش ها، جمع شدگي هاي روده اي و عضلاني.

آثار آن بر سيستم هاي بدن

در آنچه خواهد آمد، به نتايجي خواهيم پرداخت، كه در مهم ترين مطالعاتي كه به اين موضوع پرداخته اند، بر آن ها اتفاق نظر وجود دارد، با ملاحظة آنچه محقّقان مي گويند كه اين نتايج براي طولاني شدن مدت مصرف و زيادروي در مصرف به بار آمده است.

چشمان: از حالات كهنه اي كه به روشني عنوان مي شود، التهاب چسبيدگي چشمان است. اين حالت درجات مختلفي از تورّم سادة چشم تا احتقان شديد، دارد كه حتي بعد دست كشيدن از مصرف، ادامه مي يابد اين احتقان، قيافة غمناكي را به فرد معتاد مي دهد. اين علامت از علايم روشن و برجسته اي است كه با آن حالات اعتياد به حشيش را مشخص مي كند(ظاهرة تعاطي الحشيشه، ص243).

پوست: زرد مي شود و خشك مي گردد. بسيار هم مي شود كه با پوست ديگري پوشيده مي گردد(ظاهرة تعاطي الحشيشه، ص243).

دندان ها: دندان ها افتاده شده و از بين مي روند(ظاهرة تعاطي الحشيشه، ص243).

مو: خشك شده و درخشش خود را از دست مي دهد(ظاهرة تعاطي الحشيشه، ص243).

راه هاي تنفسي: بيش تر محقّقان در اين موضوع اتفاق نظر دارند كه مصرف حشيش در طولاني مدت به ايجاد اضطراب ها و بيماري ها در دستگاة تنفّسي و راه هاي تنفّسي بدن مي انجامد كه مهم ترين آن ها آسم(نفس تنگي) و برنشيت است. تفسير اين سخن اين است كه دود كردن حشيش براي مدتي طولاني، اين كار را مي كند كه مواد كربني و غير آن ها از مواد مهيّجي كه رسوب نموده و به راه هاي هوا مي چسبد، و به التهاب موضعي پرده هاي مخاطي راه هاي هوا مي انجامد و در پي خود به افزايش ترشّحات منجر مي شود كه به حالت معروفِ آسم مزمن براي دود كنندگان منتهي مي گردد؛ چنان كه محقّقان يافته اند كه نسبت ابتلا به بيماري سل در اين معتادان بالا است. سبب آن همان سبب گذشته در بيماري در ريه ها است كه به فقر مصرف كنندگان حشيش و وضعيت بد اقتصادي، سوء تغذيه و مسكن نامناسب اين معتادان باز مي گردد كه اكثر آنان از فقرا هستند(ظاهرة تعاطي الحشيشه، ص243).

دستگاة گوارش: اين اضطراب ها در عوارض بي اشتهايي، سوء هاضمه، گاز ها و احساس رو دل شدن خلاصه مي شود، تا چه رسد به حالات ديگري، مثل: اسهال و يبوست كه نتيجة ترشّحات مزمن پرده هاي مخاطي روده ها است، و همة اين ها به لاغري عمومي بدن مي انجامد(ظاهرة تعاطي الحشيشه، ص244).

فشار خون: نزد معتاداني كه حشيش دود مي كنند، با مصرف طولاني آن، به تدريج فشار خون افزايش مي يابد، پس فشار خون آن ها از 20مم به30 مم افزايش مي يابد، و وقتي چنين اتفاقي براي معتادان روي مي دهد، در نزد مصرف كنندگان غير معتاد، عكس آن اتفاق مي افتد؛ چون فشار خون آن ها بعد از ظهور عوارض مواد مخدّر، به سرعت پايين مي آيد و نسبت به آنان اين كاهش فشار براي مدتي طولاني ادامه خواهد يافت(ظاهرة تعاطي الحشيشه، ص244).

جنسي: نزديك است كه همة بررسي ها به اتفاق نظر برسند كه حشيش ارتباطي با وضعيت جنسي مصرف كنندة آن ندارد، بلكه حشيش به عكس آنچه شايع است، عمل مي كند چون كه منجر شدن آن به كاهش انگيزة جنسي ، رغبت جنسي و قدرت و سرشت حيواني فرد، بيش از برانگيختن سرشت حيواني و مردانگي جنسي است، به ويژه نسبت به حالات افراد متعادي كه پيوسته حشيش مصرف مي كنند. افزون به اين كه بررسي ها بدين گرايش يافته كه مصرف حشيش به مدتي طولاني به حالت عنين شدن جزيي و سپس به عنين شدن كلي مي انجامد(ظاهرة تعاطي الحشيشه، ص250)..

حالت رواني: از مصرف اين پديده هاي رواني زير به وجود مي آيد:

كاهش توانايي عقلي، اضطراب، گمان مرگ كردن، احساس موقّت عظمت، احساس ازدواج نمودن، فقدان قدرت تسلّط بر نفس، عدم هماهنگي عضلاني، ماليخولياهاي بصري و سمعي؛ چنان كه اين پديده ها هم ممكن است روي دهد: غفلت، ضعيف شدن حافظه و كم شدن دقت و توجّه(ظاهرة تعاطي الحشيشه، ص236).

بروتو ذكر مي كند كه او به وضوح دربارة حالاتي كه بررسي نموده، عارضه هاي عدم پيوستگي افكار و بخش بخش شدن شخصيت و عارضه هاي ديگري دربارة جداسازي عقلي ملاحظه كرده، به ويژه در حالات جنون حشيش

چنان كه به طور كامل وضعيت مصرف كننده را در اثناي اخطاري چنين توصيف مي كند: وضعيت مصرف كنندة حشيش تا جايي مي رسد كه وجودي خيالي و غير مرتبط تا اندازه اي بعيد مي شود.

علت آن هم اين است كه اراده تحت تأثير مادة مخدّر، توانايي خود را در راهنمايي كردن فكر به آنچه مي خواهد و با كيفيت سالم، از دست مي دهد، و عدم ربط و پيوستگي بين افكار به طور كامل به تدافع موجود در كلمات و بسيار بودن افكاري كه در ذهن مصرف كنندة حشيش وارد مي گردند، نسبت داده مي شود. اين افزون به رغبت اين فرد در تعبير از اين افكار بسياري است كه بر او سرازير مي گردد(ظاهرة تعاطي الحشيشه، ص306).

دو آسيب ديگر

نزد ما دو آسيب ديگر ماند.

يكي از اين دو آسيب، آسيب به وجود آمده در شخصيت مصرف كننده، هر چند كه حالا مصرف كننده نيست..

دومي هم آسيبي كه نزد فرد به وجود مي آيد، آن هنگامي نمي خواهد حشيش را مصرف كند، يا مي خواهد مصرف آن را براي برخي از موانعي كه عارض مي شوند، چه موانع قانوني و چه موانع اقتصادي، و يا موقعيت هاي ديگر، به تأخير بيندازد.

اين دو نوع آسيب، لامحاله براي هر معتادي موجود است، چه معتاد به مواد مخدّر باشد، و چه معتاد به مواد مستي آور باشد، بنا بر اين كه اعتياد به طور نسبي شديد باشد و مقدار مصرف به طور نسبي زياد و بزرگ باشد؛ زيرا بديهي است كه با مصرف مواد، هيچ كدام از اين دو آسيب رخ نمي دهند، مگر به مقدار كم و يا اين كه اصلاً رخ نمي دهند، اول، به تبعيت از سطح رواني، عقلي و اجتماعي فرد مصرف كننده، و دوم، براي سطح مادة مخدّري كه مصرف كننده به مصرف آن اعتياد پيدا كرده است.

و از اين جا مي بينيم معتاد به مصرف چاي، يا قهوه، و يا سيگار، و يا به استفاده از قرص هايي مثل آسپرين، آسيب حقيقي از اين دو آسيب، برايش به وجود نمي آيد.

البته، بعيد نيست كه افراط در قهوه و سيگار آسيب از نوع سابق را دربرداشته باشد، و آن، آسيب بهداشتي غير مستقيم به خود است، مانند: آسيب به كبد، ريه ها، قلب و مثل آن ها كه در نتيجه، به كوتاه شدن عمر و مرگ زودرس منجر مي شود، و آن چيزي است كه از نظر عُرف به سمّ تدريجي ناميده مي شود، به همين معنايي كه گفته شد، و چه بسا تأ ثير آن هم در گاهي اوقات كم باشد.

اكنون توجّه خود را به آن دو آسيبي كه در آخر ذكر كرديم، معطوف مي كنيم.

امّا نوع اول، و آن به وجود آمدن تغيير در شخصيت فرد مصرف كننده از غير خود است، از مواردي كه منابع متعرّض آن شده اند، مانند: ضعف عمومي در حافظه، ضعف عمومي در جسم، مُهْمَل گذاشتن اموري كه مربوط به عملش است، پيچيدگي ادراك اين فرد نسبت به آينده و عدم تفكّرش دربارة آن و يا تصوّرش. علاوه بر اين موارد، گذراندن بيش تر وقت خود براي دست يابي به مادة مخدّراست؛ چون براي او مادة مخدّر، مطلوب است، و يا دست يافتن به بهاي آن، پس او در طول حيات خود و وقتش براي آن كار مي كند، هر چند به صورت غيرمستقيم، و با اين روش زندگي كردن، او فايدة خود را براي خودش و براي جامعه اش كم مي كند.

و اما نوع دوم آسيب، پس آنچه است كه منابع فراوان آن را مُهْمَل گذاشته اند، جز اين كه اين آسيب، شناخته شده و مشهور است. پس اين آسيب شامل: ضعيف شدن حافظه، ضعيف شدن توانايي بر تفكّر، سردرد، سرگيجه، ضعف عمومي در جسم، سخت شدن راه رفتن، مشكل شدن تمركز، دشوار شدن سخن گفتن دربارة تفاصيل مُهّم، هر چه كه باشد، و گاهي امر به رفتن در كما مي انجامد.

و همة اين امور و غير از اين امور، به هنگام تاخير در مصرف مواد ممكن است روي دهد، امري كه همت فرد را براي مصرف سوق مي دهد و او آن را مانند دارويي براي بيماري خود مي بيند، يا آن را دارويي مي بيند كه با آن به فرد و جامعه سود مي رسد، به اعتبار اين كه او را در حال نشاط و توانايي قرار مي دهد كه او با استفاده از آن مي تواند فايده اي را كه براي خود و يا ديگري خواسته، هر فايده اي كه باشد، ادا كند.

غير از اين كه منابع بسيار زماني كه مي خواستند از اعتياد صورت كاملي را ارايه دهند، به طبيعت حال، اين امكان را نداشتند كه با اين لهجه سخن بگويند.

به هر حال، اين آسيب بايد به اعتياد نسبت داده شود، و يا به موادي که مسبّب آن هستند، نسبت داده شود، هر چند كه اين آسيب از نبود اين مواد، ناشي شده است، براي اين كه روشن است كه اگر اعتياد نبود، اين آسيب به وجود نمي آمد؛ چون فرد معتاد با ترك اعتياد هي0چ عارضة بهداشتي و يا رواني اي برايش پيش نمي آيد.

و از اين جا ممكن است كه اين آسيب را از دوبرابر شده هاي عمومي اعتياد به شمار آورد، و اين آسيب براي خصوص مواد مخدّر هم نيست؛ چون كه اعتياد به مثال، براي طمع به لذّت شروع مي شود، سپس اين طمع، طمع به صحت مي گردد.

مواد مخدّر از نظر فقهي

ما آن گونه كه حملة متمركز و مؤكّدي را در قرآن كريم و سنت شريف دربارة تحريم مسكرات(مستي آورها) مي يابيم، مانند چنين حمله اي را نسبت به مواد مخدّر نمي يابيم؛ بلكه نص واحدي را نسبت به آن ها، چه به عنوان تحريم آن ها، و چه به عنوان تحليل آن ها، و چه به عنوان هر حكمي ديگري نمي يابيم.

شايد سرّ آن اين باشد كه كه مصرف اين مواد در نخستين جامعة اسلامي شناخته شده نبود، و سنت شريف پرسش هاي را پاسخ مي داد كه مردم به نزد معصومان سلام الله عليهم مي بردند، و امّا سخن از امور فراتر از ذهنيت و افكار اين جامعه و همين طور برانگيختن مشكلاتي كه از نظر عملي مورد نزاع در جامعه نبود، سيرة معصومان سلام الله عليهم بر ان نبوده است؛ بلكه آن ها با اين سخن خود كه بايد با مردم به اندازة عقل هاي شان سخن گفت(14).

در اين صورت، ما زماني كه مي خواهيم از دليل محتملي براي حرام بودن مواد مخدّر سخن بگوييم ، لازم است كه به جستجو دربارة برخي از ادله و قواعد عمومي بپردازيم كه شامل اين مواد مي باشند و اين امكان براي ما وجود ندارد كه به دنبال دليلي باشيم كه به صورت مشخّص دربارة اين مواد سخن گفته باشد.

ادله اي كه احتمال دارد در صدد بيان اين مسأله باشند، دلايل زير است:

ادله اي بر حرمت استفاده از مواد مخدّر و ردّ آن

دليل اول: قياس مواد مخدّر بر مُسْكرات

بنابراين، پس همان طوري كه مُسْكرات حرامند، پس مواد مخدّر هم چنين هستند.

تقريب اين استدلال به شكلي كه متفاوت با معناي قياس باشد، امكان جدا كردن ادله حرمت حرمت مُسْكرات از خصوصيت است.

و آن چنين است كه گفته شود: ما از ادلة تحريم مُسْكرات مي فهميم كه مُسْكرات با اين عنوان، تنها حرام نيستند؛ بلكه اين تحريم به واسطة آثاري است كه برآن مترتّب مي شود از: نبود و يا ضعف حافظه و فكر و ناتواني از اطاعت خداوند و فقدان ياد او، و همين آثار بر مواد مخدّر هم مترتب است، پس حرام هستند.

معناي اين تقريب اين است كه ما مُسْكرات را از خصوصيت اسكار(مستي آوري) جدا كرده و بر مجرّد مثال بودن براي هر ماده اي كه كه آن نتايج را به بار آورد، حمل كرده ايم، پس نتيجه حرام بودن مواد مخدّر است.

اين استدلال چندين جواب دارد كه مهم ترين آن ها عبارت است از:

اول اين كه : دليلي بر اين نداريم كه حرام بودن مُسْكرات براي اين اسباب باشد، و دلالت دليل معتبري بر آن تمام نيست، و مقتضاي تمسّك به عنوان مُسْكرات اين است كه به معناي لفظي مُسْكرات اكتفا كنيم، مادامي كه دليلي كه با آن امكان تعدّي از اين معنا وجود دارد، بر آن رهنمون نباشد، و چنين دليلي وجود ندارد. بنا بر اين پس هنگامي كه ما دانستيم كه طبيعت مواد مخدّر غير از مُسْكرات است، مشمول احكام آن نخواهد بود.

دوم اين كه: دليل بر حرام بودن مُسْكر به پا شده، براي كه مُسْكر است، و يا به تعبير ديگر، حرام بودن شراب براي اين است كه مُسْكر است، و مقتضاي اين تعليل، اكتفا نمودن به مسكر است، و اين كه جز با دليل به غير آن تعدّي ننماييم، و چنين دليلي وجود ندارد.

دليل دوم سيرة عقلايي بر اجتناب از مواد مخدّر

دليل دوم اين است كه سيرة عقلايي بر اجتناب از مواد مخدّر است، و اين كه نظر به آن و به مصرف كننده اش، نظر بي ارزشي و خواري است، و چنين سيره اي از آن، با دليل شرعي نهي نشده، پس حجت است، و مقتضاي شرعي اين سيره، حرام بودن مواد مخدّر است.

و در اين دليل، سستي اسلوب فقهي وجود دارد، و اگر نبود اين كه اين استدلال در برخي از اذهان مي گذرد، ما آن را ذكر نمي كرديم، براي شماري از دلايل كه مهم ترين آن ها اين است:

اول اين كه چنين سيره اي وجود ندارد؛ بلكه سيرة موجود تا صدها سال، مصرف برخي از انواع مواد مخدّر بوده و بازدارندة عقلي دربارة اين مصرف نبوده است.

دوم اين كه اگر چنين سيره اي وجود داشت، بر حكمي شرعي رهنمون نبود، براي اين كه سيره در احكام حجت نيست، و سيره، تنها در آنچه به عرف ارتباط دارد، مثل: ظواهر الفاظ و شيوه هاي معاملات، حجيت دارد، و نمي تواتد چيزي را حرام، و يا حلال كند.

سوم اين كه اگر اين سيره موجود بود، در گذشته تا زمان معصومان سلام الله عليهم امتداد نداشت؛ بلكه اين سيره، سيره اي متأخّر از آن ها بود. پس توقّع نهي آنان از اين سيره درست نخواهد بود، هر جند كه مصرف مواد مخدّر مورد رضايت شان نبود، و مؤيّد آن اين است آنچه ما شناختيم كه اسم مواد مخدّر را در اخبار وجود ندارد، امري كه نتيجة عدم وجود آن به طور كلي در جامعة اسلامي آن روز است، پس چگونه كسي مي تواند ادعاي وجود سيره بر حرام بودن و يا حرام بودن آن كند.

دليل سوم: أدلة تحريم ضرر

و آن تنها دليلي در اين زمينه است كه به طور نسبي داراي وجاهت فقهي مي باشد، و يكي از فقهاي ما(16) در حال حاضر در حرام بودن مواد مخدّر به آن اعتماد كرده است. جز اين كه تمسّك به اين دليل قابل مناقشه است؛ به اين دليل كه اضرار بر دو قسم است. يكي اضرار شديدي است كه با اين ويژگي حرام است و مصداق "تهلكه" نهي شده از آن در آية كريمه صد و نود و پنج سورة بقره: «وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ » است. نوع دوم ضرر، ضرر خفيف و سبكي است كه دليلي بر حرام بودن مطلق آن وجود ندارد..

قاعدة "لا ضرر و لا ضرار" هم بر تحريم اين نوع از ضرر دلالت ندارد، و تنها منظور از آن، اين است كه شارع مقدّس با شريعت و احكامش، ضرر وارد نمي كند، يا اين كه بر فرد حرام است كه به ديگري ضرر برساند، امّا ضرر رساندن فرد به خود آن هم به به مقدار سبك يا كم، پس رهنموني بر حرمت آن نيست.

به ذهن نگذرد كه اضرار سبك و خفيف در شرع مقدّس واجب بودن روزه و وضو را برمي دارد، بنابراين ممكن است كه سبب تحريم مواد مخدّر گردد.

چنين پرسشي بر كم بودن تفقّه نزد پرسشگر رهنمون است، براي اين كه در اين دو مورد، روزه و وضو، در كافي بودن ترس از ضرر در تبديل شدن وظيفة مكلّف در اين دو مورد دليل خاص وجود دارد، و اما احكام ديگر، پس دليلي در آن ها بر اين تأثير گذاري وجود ندارد، و مقتضاى إطلاق ادلة آن ها، وجوب اين احكام حتي در حال ضرر است، مادامي كه از نظر عرف اين ضرر ضرر معتد به نباشد كه در اين صورت اين ضرر با قاعدة گفته شده نفي مي گردد.

علاوه اين كه هر چند به سقوط وجوب با وجود ضرر گفته شده است، ولي ما ثبوت تحريم را براي ضرر نمي پذيريم؛ چون اباحه اي كه جانشين حكم حرمت مي شود، تسبيبي از سوي شارع مقدّس براي انداختن در ضرر نيست، بر خلاف وجوب؛ چنان كه براي كسي كه در اين باره بيانديشد، اين مطلب روشن است.

گاهي در ذهن مي گذرد كه مخدّرات؛ چنان كه در آن، اضرار خفيف و سبكي است، همين طور گاهي در آن اضرار بزرگي است، پس حرام است، و اين نكته اي است كه در بحث از دليل بعدي، از آن بحث خواهيم كرد.

دليل چهارم: دليل حرمت انداختن خود در تهلكه است

و آن اشاره به اين سخن خداوند متعال است كه گفت: «وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ».

اين استدلال نيازمند پيوست فكري است كه قايل است مخدّر ها منتج به هلاكت مي شوند، تا اين كه اين مواد مخدّر مصداق تحريم ذكر شده در آية ياد شده شوند.

شايسته است كه بدانيم كه "تهلكه" نهي شده از آن همان هلاكت به معناي مرگ و فنا است، و از نظر عرف، بدان دو امر ملحق مي شود: يكي از آن ها سبب هلاك است، هر چند كه مظنون و يا راجح باشد، مانند: داخل شدن بدون سلاح در سرزميني كه حيوانات درنده دارد، و دومي هم خطراتي است كه در رتبة پايين تر از آن قرار دارند، هر چند كه منتج به مرگ نيست، مثل: ايجاد جراحت عميق و مانند آن.

و امّا اضراري كه پايين تر از اين موارد و اسبابي است كه به هلاكت فرد مصرف كننده مي انجامد، پس نه نظر عقل، و نه از نظر عرف، از تهلكه نيست. بنا بر اين ممكن نيست مشمول آيه كريمه اي كه به آن استدلال شده است، باشد.

و هر گاه دربارة مواد مخدّر بررسي مي كنيم، چنين مي يابيم كه در همة آن ها، بيش ترين ضرر موجود، از نوع اضرار خفيفي است كه نمي توان با آيه حكم به حرمت آن داد، و به عبارتي، در عنوان "تهلكه" مندرج نيست، و علاوه بر اين كه احتمال دارد، مستند وجود بيش تر آسيب هايي كه در گذشته از آن ها ياد شد، تنها به مادة مخدّر نياشد، بلكه مستند به مجموع اموري باشد كه مخدّر يكي از آن ها است، و يا اين اين كه استناد به آن، به اندازة استناد به فقر اقتصادي فرد، و يا ضعف جسماني او ، و يا به ديگر مستندات آن، داراي اهميت نباشد.

چنين احتمالي در مواد مستي آور نمي آيد؛ براي اين كه اين مواد به تنهايي، و با عنوان مستقل خود، حرمت دارند حتي اگر فرض شود آن ها براي فردي مضر نيستند؛ البته، چنين فرضي واقعيت ندارد و مواد مستي آور، داراي ضرر هاي بسيار متنوعي مي باشند و هيچ گاه براي هيچ فردي از اين ضررها خالي نيستند.

گاهي اضرار در مواد مخدّر جنبة معكوسي پيدا مي كند، مثل اين كه معتاد بداند كند اگر در مصرف مواد تأخير كند، دچار ضرر مي شود. بنابراين اين كه بخواهد به مصرف نكردن خود ادامه دهد، ممكن است به اعتبار قاعدة ضرر ، و يا قاعدة تهلكه، اين تأخير در مصرف مواد حرام باشد، و از اين جا مي شود گفت، گاهي دفع اين ضرر، نه تنها حرام نيست؛ بلكه اين دفع واجب بوده و ترك آن جايز نيست.(17)

البته، اگر از نظر فقهي بگوييم كه اساس مخدّر ها بر حرمت است، وجود چنين حالتي نمي تواند مصرف اين مواد مباح كند، مگر هنگام ضرر عظيمي كه جز با مصرف مواد بر طرف نمي شود، همان طور كه در مُسْکر ها چنين است؛ بلكه در اين هنگام در بارة مُسْكر ها و مواد مخدّر گفته مي شود: در هيچ حالي جايز نيستند، به اعتبار قاعده اي كه مي گويد، آنچه در اختيار فرد قرار ندارد، به آنچه در اختيار فرد قرار دارد، برمي گردد، بنابراين فرد بر مصرف آن مجازات مي شود، به اعتبار اين كه فرد معتاد همان سبب اعتياد خود است(پس مجبور شدن او به مصرف مواد مخدّر، براي درنيافتدن در ضرر مهلكي كه از ترك اين مواد ممكن است براي او روي دهد، اين مصرف ضروري را براي او حلال نمي كند، پس او هم بايد آن مصرف ادامه دهد، براي صيانت خود از هلاك شدن، و هم با اين مصرف، مرنكب حرام شده، براي بقاي حرمت نسبت به او).

بررسي چند استدلال فقهي ضعيف

گاهي در ذهن خطور مي كند كه امر در مواد مخدّر به " سم تدريجي" باز مي گردد، به اعتبار اين كه استمرار در مصرف اين مواد در مدتي طولاني، گاهي به مرگ، و يا ضرر بزرگِ حرام مي انجامد؛ به تعبير ديگر، مصرف هر سمي چه به صورت دفعي باشد، و چه به صورت تدريجي، حرام است. در نتيجه، مصرف مواد مخدّر با نگاه به سمي بودن آن ها حرام است.

البته، اين نوع از استدلال، تنها توهّم ضعيف فقهي است؛ براي اين كه سمي كه به تدريج مصرف شود، از نظر فقهي مصرف آن حرام نيست؛ زيرا هر مصرفي كه داراي ضرر حرام نباشد، حرام نيست، و پس اگر هر كدام از مصارفي به تدريج كه در طول روزها و سال ها انجام گرفته، حلال باشد، همة آن ها حلال خواهد بود. به طور مثال: استمرار در تنباكو كه ايجاد مسموميت تدريجي مي كند، و هم چنين استمرار زياد خوردن هم ايجاد مسموميت تدريجي مي كند، و همين طور در قرار گرفتن در سرماي شديد يا گرماي شديد هم چنين مي كند، پس آيا ما به قايل به حرمت همة آن ها هستيم؟ هرگز و هرگز چنين نبوده.. فقيه اي به آن فتوا نمي دهد، و آن دليلي است بر اين اين كه آنچه به نام سم تدريجي ناميده مي شود، حرام نيست..

البته، اگر كار به مسموم شدن و دردرسرهاي جدي برسد، چه در بهداشت و چه در غير آن، اين مصرف حرام خواهد شد. در واقع، حرام همان مصرف هاي اخيري است كه چنين نتيجه اي را به بار آورده، و به عبارتي، جزء علت اخير در آن شده است، نه مصرف هاي پيش از آن.

البته، سزاوار است به اين نكته توجّه شود كه اگر فقيه به حرمت مواد مخدّر قايل شود، بر او لازم مي ايد كه به حرمت مادة بيهوش كننده، شربت ها، قهوه، چاي، كوكاكولا، پيبسي كولا و غير آن ها از انواع موادي كه از مادة مخدّر خالي نيستد، قايل شود، و اين از نظر فقهي ممكن نيست؛ چون مقتضاي اصالت برائت جواز مصرف همة آن هاست.

گاه به ذهن مي رسد كه ممكن است كسي بگوييد مخدّر حلال است، جز آن كه مخدّرات(مخدّرها) حرام هستند. امّا سخن بيهوده اي است؛ براي اين كه "مخدّرات" ، شكل جمع مفرد همان "مخدّر" است.

همان طور كه ممكن است به ذهن برسد كه مواد مخدّري كه اعتياد آور هستند حرام است، و آن هايي اعتياد اور نيستند، حرام است.

چنين ذهنيتي از چند جهت صحيح نيست كه مهم ترين آن ها عبارت است از:

اول اين كه اعتياد به عنوان اعتياد، تا زماني كه به ضرر بزرگي منجر نشود، حرام نيست؛ براي اين كه اعتياد به معناي عام، منحصر به مواد مخدّر و يا مواد مستي آور نيست؛ بلكه شامل غير آن ها هم است، مانند اعتياد به برخي از خوردني ها و نوشيدني ها، از خوردني ها و نوشيدني هايي كه ممكن نيست به حرمت آن ها قايل شد.

دوم اين كه در مواد مخدّر ماده اي نمي يابيم كه سبب اعتياد نگردد؛ بلكه همگي آن ها اعتياد آورند، حتي آن مواد مخدّري كه حليت مسلّمي دارند، مانند: قهوه و چاي.

چنان كه گاهي به ذهن مي رسد كه همة مخدّرات حرام نيستند؛ بلكه تنها برخي از آن ها حرام هستند، مانند: افيون، مورفين، كوكايين و مثل آن ها.

اين ادعا چند جواب دارد كه مهم ترين آن ها عبارت است:

اول اين كه همان طور كه در ادلة معتبر، نهي از خود مخدّرها پيدا نمي شود، همين طور هم به نهي از انواع مواد مخدّر، با اسامي كه دارند، نه به دليل قوي، و نه به دليل ضعيف، دست نمي يابيم..

دوم اين كه ما اگر به حرمت مواد مخدّر قايل شويم، پس ما را از اين تحريم باز خواهد داشت، منع شدن از فوايد پزشكي و صنعتي بزرگي كه براي اين مواد ذكر كرده اند؛ براي همين، اهميت و گستردگي كاربرد اين مواد چنان است كه با نوشيدن، و يا با تزريق، و يا غير آن ها اين مواد در جسم انسان داخل مي شوند، پس آيا كساني كه به چنين استدلالي استدلال مي كنند، راضي به اين وضعيت مي شوند؟

شايسته است به اين نكته توجّه شود كه هر گاه مواد مخدّر حرام باشد، مواد مستي آور حرمت بيش تري خواهند داشت؛ براي اين كه آن ها از ضرر بيش تري برخودارند، و براي آن كافي خواهد بود كه در ضرر رساني بين اين دو مقايسه شود، پس روشن شود هر گاه آن موادي كه ضرر كم تري دارند، ممنوع و يا حرام شوند، آن موادي كه ضرر بيش تري دارند، نسبت به تحريم اولويت خواهند داشت، با اين كه روند جهاني بر خلاف آن است.

هم چنان كه شايسته است به اين نكته هم توجّه شود، وقتي يك مسلمان با وجدان و انصاف علمي بين حال مواد مستي آور و مواد مخدّر در شريعت مقايسه كند، با چشم پوشي از تأكيداتي دنيوي كه مانع از مواد مخدّر و مباح كنندة مواد مستي آور است، چنين خواهد يافت كه امر در شريعت بر عكس است، و اين كه وضعيت منع از مواد مخدّر به طور جدي خيلي ضعيف تر است از وضعيت مواد مستي آور، از آن جا كه در شريعت در بارة آن ها هم حرمت است، هم لعنت، و هم هم تمركز، و هيچ يك از فقها هم قايل به تحريم آن نشده، جز يكي از فقهاي متأخّر، و اجماع فقها با او در اين حكم مخالف است، اجماعي كه در آن قدما و متاخّران حضور دارند، علاوه بر اين بر گروهي از مواد مستي آور، حكم نجاست وجود دارد، بر خلاف مواد مخدّر، پس هيچ كدام آن ها نجس نيست.

البته، پيش تر گفتيم، اگر كار مصرف مواد مخدّر به ضرري كه از نظر صفات و ويژگي هاي آن، ضرر معتنابه اي عرفاً باشد، بيانجامد، به جوري كه اين مصرف به تهلكه محلق گردد، اين مصرف حرام خواهد بود. اين امري است كه در ساير امور جاري مي باشد و در مواد مخدّر، داراي ويژگي نيست..

چنان كه هنگامي كه به سبب اعتياد يا غير آن كار مصرف مواد مخدّر به جايي رسيد كه با ترك ضرر به وجود آيد، ضرري كه معتنا به باشد، پس دور نيست به رجحان مصرف آن قايل شد، اگر به وجوب مصرف آن در اين وضعيت قايل نمي شويم.

چنان كه اتلاف اين مواد به اعتبار اين كه حرام است، اسرافي است كه از نظر شرعي حرام است، بعد از اين دانستيم داراي ازرش مالي مهمي مي باشد و ممكن است به شيوه هايي ديگري آن را به كار گرفت، مانند: استفاده هاي بسيار پزشكي و صنعت.

آيا در صورت امكان، از بين بردن حالت اعتياد با دارو و غير آن، از نظر شرعي واجب است يا نه؟ اين كه اعتياد نسبت به فرد ضرر عظيمي دارد و واجب فرد از آن دوري كند، و اين امر از فردي نسبت به فرد ديگري، مختلف است؛ چنان كه از جامعه اي نسبت به جامعه اي ديگر چنين است، پس اگر وضعيت فرد و يا جامعه، به مرحلة اعتياد به مواد مخدّر رسيد، بعيد نيست قول به رجحان ترك اعتياد، و يا وجوب آن.

پانوشت ها :

1. محرک ها Stimulate: دسته اي از مواد اعتيادآور محرّک ها هستند که هم ريشة طبيعي دارند و هم ريشة صنعتي ـ شيميايي. اين گروه از داروها به عنوان محرّک، ايجاد کنندة هيجان و انرژي اند و موجب تحريک فعاليت سلسلة اعصاب مرکزي مي گردند و تضعيف کنندة سيستم اعصاب مرکزي اند. افزايش انرژي، هوشياري ذهني و فـعالـيـت جـسـمــاني، کاهش خستگي، سرکوب گرسنگي، افزايش ضربان قلب، افزايش فشار خون از جملة اثرات محرّک ها بر بدن است و معمولاً براي افزايش هشياري، ايجاد تحمّل زياد براي بيدار ماندن به مدت طولاني، کاهش اشتهاء و ايجاد احساس نشاط به کار مي روند و سبب وابستگي شديد رواني مي شوند. مشهورترين مواد و ترکيبات اعتياد آور اين گروه، آمفتامين ها و فرآورده هاي کوکا است. کوکا و مشتقات آن، شامل: کوکائين برف (Cocaine)، برگ کوکا، کراک(Crack).(كه از پختن کوکائين همراه با جوش شيرين حاصل مي گــردد و به آن مخدّر اشراف مي گويند)،. برگ و ساقه برخي درختان مانند: خات، کراتم و ناس، کافئين(Caffeine )، نيکوتين (Necotine)،آمفتامين ها(Amphetamines)،مانند: بنزدرين(Benzedrine)، دکسدرين(Dexedrine)، دکستر آمفتامين و متدرين (Methedrine)، متيل آمفتامين، آمفتامين سولفات، متيل فنيديت (ريتالين)، مت آمفتامين که اکستاسي جزء اين هاست، شيشه(Speed )(كه بـراي آن که آمفيتامين قابل دود کردن گردد آن را کريستاليزه مي کنند و در اين صورت به آن يخ يا شيشه مي گويند) از جملة اين مواد هستند.. برخي از داروها، مانند: آمفتامين، کوکائين، نيکوتين و کافئين، به دليل شباهتي که از لحاظ شکل سه بعدي با انتقال دهنده هاي عصبي دارند، موجب افزايش ترشّح انتقال دهنده هاي عصبي در سيناپس و يا تحريک مستقيم گيرنده هاي دندريتي و در نهايت تحريک کلي دستگاه عصبي مي شوند.

2. سرکوبگرها Depressan و خواب آورها Hypnotica : سرکوبگرها و خواب آورها مخدّرهايي هستند که درد را تسکين، و آگاهي از مسايل را کاهش مي دهند.. کاهـش انــرژي، افزايش ضـربـان قـلـب، سرعت تنفّس، کاهش سرعت عکس العمل، خواب آور بودن و القاي حالت رؤيا، از جمله اثرات سرکوبگرها بر بدن افراد مصرف کننده است. مشهورترين مواد و ترکيبات اعتياد آور اين گروه، الکل(خمر آورها يا مست کننده ها Inebrianta ) و مورفين است . مورفين جزء مواد مخدّر و افيوني است، اما از آن مشتقاتي تهيه مي شود که سستي زا و مُسْکِّن درد هستند و جزء دسته سرکوبگرها به حساب مي آيند..

3. ترياك به شكل ماده قهوه اي تيره رنگ به گونه دلمه شده، مانند پلاستيك وجود دارد. ترياك شيرة الكالوييد داري است كه از تيغ زدن گرز خشخاش و لخته شدن شيره خشخاش نارس به دست مي آيد.

تخمدان حاوي دانه هاي خشخاش، بيضي شكل است كه گلبرگ هاي صورتي رنگ دارد. وقتي اين گلبرگ ها رو به پژمردگي مي رود، با تيغ زدن تخمدان نارس، عصاره شيري رنگي شروع به تراوش مي كند كه در مجاورت هوا به صورت (دلمه) شده و پس از گذشت يك شبانه روز به رنگ قهوه اي و گاهي سياه در مي آيد و به حالت صمغي چسبيده بر جدار خارجي تخمدان باقي مي ماند كه آن را تراشيده و جمع آوري مي كنند. اين گياه را در انگليسي ((Papaver Somniferom)) و خشخاش را ((Poppy)) و در فارسي كوكنار و دانه هاي خشخاش را به انگليسي ((Poppy Seeds)) و صمغ جمع آوري شده را ترياك كه از ترياكا (Theriaca) يوناني گرفته شده و در عربي افيون، ابيون، ترياق، درياق و در انگليسي ((Opium)) مي نامند، ابيون يا افيون نيز از ريشه يوناني اپيون ((Opion)) اقتباس شده است.

هم چنين دربارة ترياك گفته اند: ترياک از گرزه خشخاش تهيه مي شود و در آب وهواي مختلف کشت و با وافور به طرز خاص و يا به صورت حبه مصرف مي شود . ترياک معمولاً به رنگ قهوه اي سير و داراي شکل خميري است و بويي شبيه به ادرار مانده دارد و هنگام سوختن بوي چسب دوقلو را مي دهد . ترياک بر روي قشر مغز اثر کرده؛ قوة فهم و ادراک را کم نموده و حالت سستي و رخوت به وجود مي آورد . مشتقات ترياک عبارت است از: مرفين و هرويين

4. مرفين : پودري است سفيد رنگ يا به رنگ کرم، و يا گاهي قرمز آجري . تلخ مزه و بي بوست . اين ماده در حالت خالص ، نرم و ورقه اي است ، شکل تزريقي هم دارد . بعد از استعمال در فاصله 15 تا 130 دقيقه اثرات تخديري خود را به سيستم عصبي به جا مي گذارد. معتادين به مرفين، نسبت به زندگي بي تفاوت شده و حالت خواب آلودگي دارند

5.هروئين يک داروي خطرناک و غيرقانوني است که پتانسيل بالاي اعتياد دارد.هروئين به خانواده داروهاي شبه افيوني (اوپيوئيدها) تعلّق دارد. اين خانواده دارويي، شامل: داروهاي، مانند مرفين و کدئين است که مشتّقات طبيعي ترياک محسوب مي شوند؛ و نيز شبه افيوني هاي «صناعي» از جمله، شامل: دمرول و متادون که به طور شيميايي ساخته مي شوند. هروئين يک شبه افيوني «نيمه صناعي» است؛ هروئين با پردازش شيميايي از مرفين ساخته مي شود و داراي اثر قدرتمندتر و فوري تري از آن است. هروئين، در مغز به مرفين تبديل مي شود.هنگامي که هروئين براي اولين بار در انتهاي قرن نوزدهم عرضه شد، به عنوان يک مُسْکِّن و مهارکنندة سرفه تبليغ مي شد. در اوائل قرن بيستم، خطرات هروئين شناسايي شد. قوانيني در اروپا و آمريکا براي محدود کردن توليد، توزيع و استفاده از آن تدوين شد. براي مثال، در انگليس دکترها مي توانند در مواردي هروئين را براي درد شديد تجويز کنند. اين درمان، تنها براي بيماراني که دچار بيماري لاعلاج هستند، قابل تجويز است. در انگليس، هلند و سوئيس شمار اندکي از معتادان به هروئين که به درمان هاي ديگر پاسخ نمي دهند، در برنامه هاي نگهدارنده به دقت تحت نظارت هروئين را با نسخة دريافت مي کنند.

هروئين، در شکل خالص، به صورتي پودر بلوري سفيد و تلخ مزه اي است که در آب حل مي شود. هنگامي که هروئين در خيابان فروخته مي شود، بسته به فرآيند توليد و اين که چه موادي به آن اضافه شده باشد، رنگ و قوام متفاوتي پيدا مي کند. هروئين خياباني ممکن است به شکل پودري سفيد، يک ماده قهوهاي دانه دانه يا يک صمغ تيره چسبنده قهوه اي تيره باشد. خلوص هروئين خياباني از بسته اي به بسته اي ديگر متفاوت است، و ممکن است از دو تا 98 درصد متفاوت باشد.

استفاده مداوم از هروئين چه به صورت تزريقي، استنشاقي يا دود کردن، مي تواند در طول دو تا سه هفته به وابستگي جسمّي و رواني منتهي شود. البته، همة افرادي که هروئين را تجربه مي کنند، وابسته نمي شوند. برخي افراد تنها به طور گاه گاهي، مثلا در آخرهفته ها مصرف مي کنند، بدون اين که دوز مصرفي شان افزايش يابد. با مصرف مداوم هروئين، تحمّل نسبت به اثرات دارو به وجود مي آيد، و هروئين بيش تر و بيش تري براي رسيدن به اثر مطلوب لازم است. مصرف مداوم مقادير فزايندة هروئين، نهايتاَ به وابستگي ختم مي شود. هنگامي که وابستگي به هروئين تثبيت شد، متوقّف کردن مصرف آن ممکن است بسيار مشکل باشد. افرادي که براي مدت طولاني از هروئين استفاده کرده اند، ممکن است اظهار کنند که ديگر از از اين دارو لذتي نمي برند. آ ن ها تنها براي اجتنناب از علايم ترک و کنترل تمنّاي شديد براي دارو به مصرف هروئين ادامه مي دهند. تمنّا براي هروئين ممکن است تا مدت ها پس از قطع مصرف آن باقي بماند، عود کند، يا به مصرف دوباره هروئين منْجر شود، و اجتناب از دارو را مشکل کند.

وابستگي به هروئين، و عوارض پزشکي، اجتماعي و قانوني که از مصرف هروئين ناشي مي شود، ممکن است براي زندگي افراد مصرف کننده آن، مصيبت بار باشد.

پژوهش ها با استفاده از اسکن هاي مغزي نشان داده است که مصرف درازمدت و مداوم هروئين، به تغييراتي در نحوة عمل مغز مي انجامد. در حالي که اثر اين تغييرات، به درستي درک نشده است، اين پژوهش نشان داده است که ممکن است ماه ها يا سال ها، پس از قطع مصرف هروئين، به طول بينجامد تا مغز به کارکرد طبيعي اش بازگردد.

درمان نگهدارندة متادون، که از بروز علايم ترک هروئين جلوگيري مي کند و تمنّا براي آن را کاهش مي دهد يا برطرف مي کند، موثرترين درمان در دسترس در حال حاضر براي درمان وابستگي به هروئين است. منبع: سايت آفتاب

6.حشيش ماده اي ست که از ترشّحات چسبندة گُل، برگ و ساقه گياة شاهدانه مؤنث به صورت صَمْغ به دست مي آ يد، رنگ آن، سبز تيره، و گاهي قهوه اي مايل به سبز و تقريباً شبية حنا است. شاهدانه در حالت گياهي، ماري جوانا، و در حالت صَمْغي، حشيش يا گراس ناميده مي شود. در اصل، حشيش شکل خالص تري از ماري جوانا است. روغني که از صَمْغِ شاهدانه تهيه مي شود، خالص ترين حالت ماده توهم زاي مصرفي است که از شاهدانه به دست مي آيد. تأثير حشيش، ناشي از ماده ايست به نام T.H.C (تترا هيدرو کانا بينول) که يک مادة توهم زاي طبيعي به شمار مي رود. حشيش به عنوان مُسْکِّن و مادة رفع بي خوابي که ايجاد آرامش مي کند، و THC و ديگر مشتّقات براي درمان برخي از بيماري ها از جمله آسم و صرع مي تواند مورد استفاده قرار گيرد، ولي در حال حاضر، فقط در درمان حالت تهوّع و استفراغ ناشي از شيمي تراپي در درمان سرطان، استفاده مي شود.

از نظر طبقه بندي فارماکولوژي، تضعيف کننده يا محرّک سيستم اعصاب مرکزي است.

اصطلاحات عاميانه (به جاي حشيش): بنگ، گراس، علف، ماري جوانا (فرم گياهي)، سيگاري، جوينت، دوپ و...

بنگ: به سرشاخه هاي گل دار يا به ميوه نشسته و خشک شده بوتة شاهدانه هم مي گويند.

چرس: حشيشي که از رزين آماده شده از سرشاخه هاي گُل دار و به ميوه نشسته گياة بالغ شاهدانه تهيه مي شود و از انواع ديگر آن، مرغوب تر است. اثرات مصرف حشيش، عبارتند از: توهّم ذهني، تغيير در درک رنگ و صدا، افزايش اشتها، سرخي چشم ها، گيجي و بي توجّهي به اطراف، تُند شدن ضربان قلب و افزايش اضطراب، احساس تشنگي، خشک شدن و کف کردن بزاق دهان ، آسيب حافظه- بلند مدت و حافظه -کوتاه مدت.

اثرات کوتاه مدت: بايد دانست که اثرات حشيش با توجّه به مقدار و نوع استفاده (کشيدن يا خوردن) متفاوت است. وضعيت جسمّي و سلامت فرد، از جمله: وزن، اندازه، خلق و خوي فرد، درجة تحمّل و... فرق مي کند. اثرات کشيدن حشيش، در عرض چند دقيقه، پس از مصرف ظاهر مي شود و 2 تا 4 ساعت باقي مي ماند. در صورت خوردن، هضم آن به طور بطي و کند صورت مي گيرد. لذا اثر آن به تدريج و طولاني تر مي گردد، معمولاً فرد پس از مصرف حشيش، احساس آرامش و راحتي مي کند، قوة درک و احساس او افزايش مي يابد، رنگ ها به نظرش، شفاف تر و روشن تر مي آيند، صداها، به نظر از فاصلة دورتر به گوش مي رسد. به هر حال، در ادراکات حسي، به خصوص بينايي و شنوايي تحريف به وجود مي آيد، اشتها افزايش مي يابد، مخصوصاً در مورد غذاهاي شيرين. از اثرات کوتاه مدت ديگر مصرف حشيش، عبارتند از: خواب آلودگي، قرمز شدن چشم ها، افزايش ضربان قلب، خشکي دهان و گلو، گشادگي مردمک چشم، مختلّ شدن قوة حافظه و تمرکز فکري به طور موقّت، اختلال درک زمان و مکان، اضطراب، افسردگي، هيجان، تحرّک زياد، تحريک پذيري، تند مزاجي، بي قراري، پر حرفي، خنده هاي بي دليل، احساس طرد شدگي، ترس و وحشت، دگرگوني و تغيير شکل فضا و زمان – اختلال در هماهنگي و تعادل در راه رفتن، احتمالاً اوهام که اغلب توام با حالت پارانويايي به خصوص در مصرف مقدار زياد آن، همراه است. دوز معمولي آن، مهارت هاي کاربردهاي ماشيني را لطمه مي زند، از اين رو، به خصوص رانندگي در حين مصرف حشيش، بسيار خطرناک است، ماده T. H. C. که ترکيب فعّال حشيش است در بدن افرادي که تصادفات شديد رانندگي داشته اند و منجر به جراحات سختي گرديده، ديده شده است.

اثرات عمده بلند مدت: تحقيقات نشان مي دهد که اثرات سوء مصرف حشيش، به خصوص در بين جوانان و بزرگسالان حتمي است، از جمله: از دست دادن انگيزه و علايق، آسيب به حافظه و تمرکز فکر، عدم قابليت رانندگي، کاهش قواي دفاعي بدن در برابر عفونت ها و بيماري ها، گيجي و سردرگمي، فقدان انرژي و... در اثر استفاده مرتّب و مداوم حشيش پيش مي آيد..هم چنين خطر ابتلا به برونشيت مزمن، سرطان ريه و بيماري هاي دستگاة تنفّسي در مصرف کنندگان منظّم حشيش بيش از ديگر گروه هاست. کشيدن سيگار ماري جوانا و حشيش، آسيب شديدي به دستگاة تنفّسي مي زند؛ زيرا تار موجود در آن، دو برابر قوي تر از تار موجود در سيگار معمولي است. هم جنين عوامل ايجاد کنندة سرطان، در تار موجود در حشيش، خيلي بيش از سيگارهاي معمولي است.

مطالعات و تحقيقات نشان مي دهد که رشد طبيعي بک نوزاد به وسيلة مصرف مرتّب حشيش يا ماري جوانا به وسيلة مادر، در دوران بارداري، مي تواند به طور جدي آسيب ببيند. آزمايشات بر روي حيوانات نشان داد که نوزادان حيوانات آزمايشگاهي که در دوران بارداري تحت مصرف اين ماده قرار گرفته بودند، داراي برخي از ناهنجاري ها و رفتار غير عادي بودند، در اثر مصرف مداوم وابستگي رواني و تحمّل ايجاد مي شود، نشانه هاي ترک، شامل اضطراب، عصبانيت، از دست دادن اشتها و بي خوابي و بد خوابي است. از دانشنامة ويكي پيديا

7.كه به آن ماري جوانا مي گويند. ماري جوانا بيش تر از قسمت هاي فوقاني برگ ها، گل و تخمك هاي شكفته شده بوتة شاهدانه از جنس ماده كه بريده و خنك شده، تهيه مي شود. عنصر روان گردان موجود در گياة شاهدانه دلتا ـ تتراهيدروكانابينول (THC) است كه در رزين اين گياه متمركز است. غلظت اين ماده، در فراوده هاي مختلف اين گياه فرق مي كند (اين غلظت از 0/5 تا 11درصد در نوسان است). در حقيقت ماري جوانا فراوردة برگ ها و غنچه هاست و در رنگ هاي سبز متمايل به خاكستري و قهوه اي وجود دارد.

گياه شاهدانه به عنوان يك سُكرآور در حدود 6000 سال قبل در چين مصرف مي شده است. در قرن نوزدهم، پزشكان اروپايي گياة شاهدانه را به عنوان تحريك اشتها و داروي ضد تشنّج و درمان بيماري هايي چون ميگرن، آسم و قاعدگي دردناك سودمند مي دانستند.

ماري جوانا داراي بوي بسيار تندي است، و عموماً براي كشيدن در پيپ يا سيگارهاي دست پنج استفاده مي شود. چون ماري جوانا بسيار زبر است، براي پيچيدن آن از چندين دور كاغذهاي سفيد يا قهوه اي رنگ استفاده مي كنند كه آن را ريفر مي نامند. اين سيگار معمولاً به كندي مي سوزد و خيلي زود خاموش مي شود، به همين دليل معتادان با پك هاي سريع و مداوم، مانع خاموش شدن آن شده، و براي استفاده كامل، از آن در اماكن سربسته مصرف مي كنند. برخي از افراد ماري جوانا را از طريق دهان مصرف مي كنند. به اين منظور آن را در شيريني جات يا كيك هاي شكلاتي مي پزند و ميل مي كنند.

در صورت كشيدن ماري جوانا، آثار روان گردان اين دارو بعد از چند دقيقه آغاز مي شود و پس از سي دقيقه به اوج خود مي رسد. اگر ماري جوانا از راه دهان مصرف شود، به دليل كند بودن جذب معدي ـ روده اي 2 تا 3 ساعت آثار آن احساس نخواهد شد. اثر ماري جوانا به صورت كشيدني، 2 تا 4 ساعت، و در موارد خوردني، 5 تا 12 ساعت به طول مي انجامد. THC موجود در ماري جوانا در چربي بدن حل شده و در آن ذخيره مي شود. به همين دليل THC حتي تا يك ماه پس از مصرف نيز در بدن باقي مي ماند. ماري جوانا، در عين حال كه موجب سرخوشي مي شود، هوشياري و خودآگاهي فرد را برهم زده و او را دچار تحريف ادراك، عدم هماهنگي و توازن، افزايش ضربان قلب و تنفس و گيجي مي كند. معمولاً زماني كه ماري جوانا در معاشرت با ديگران مصرف مي شود، افراد تمايل به پرحرفي و خنده هاي بيش از حد دارند، و اين آثار، تا چندين ساعت پايدار مي ماند. بعد از مصرف مقادير بسيار زياد THC، توهّمات و احساسات پارانويا نيز در فرد ظاهر مي شود معمولاً در مصرف كنندگان مزمن و طولاني مدت ماري جوانا، عوارض بسياري پديد مي آيد كه مي توان به تحريف ادراك حسي، اختلال درك زمان و مكان، افزايش حساسيت به صدا، افزايش تلقين پذيري، احساس دارا شدن يك درك عميق تر از معاني اشياء، احساس قدرت بيش از حد، شوريدگي يا اغتشاش فكري اشاره كرد. سرگرداني و توهّمات، از اثرات و خطرات عمدة مصرف اين ماده است. معمولاً ميزان اختلالات عصبي و شخصيتي در افرادي كه مصرف ماري جوانا در آن ها بسيار بالاست، بيش از افرادي عادي است.

در مصرف كنندگان مزمن ماري جوانا نسبت به برخي از آثار ماري جوانا تحمّل ايجاد مي شود. اين تحمّل معمولاً نسبت به آثار ماري جوانا بر ضربان قلب، آثار ذهني و آثار مخرب آن بر عملكردهاي شناختي و حركتي، ايجاد مي شود. احتمال ايجاد وابستگي جسمي به ماري جوانا بسيار ضعيف است. حتي كشيدن يك سيگار ماري جوانا هر روز براي مدت بيست و هشت روز موجب نشانه هاي ترك دارو نمي شود. با اين حال پس از توقّف ناگهاني مصرف مزمن THC، نشانه هاي ترك چون تحريك پذيري، بي قراري، كاهش وزن، بي خوابي، رعشه و افزايش حرارت بدن اتفاق مي افتد. برخي از محقّقان معتقدند كه مصرف اجباري و بي اختيار ماري جوانا به مراتب كم تر از كوكائين، الكل و ديگر افيون ها است.

چند نكته پيرامون ماري جوانا:

ـ برخي از اسامي خياباني رايج ماري جوانا، گراس، علف و ويد است.

ـ ماري جوانا را دروازة ورود به مواد اعتيادآور قوي مي دانند.

ـ ماري جوانا علاوه بر يك مادة اعتيادآور سبك، يك مادة توهّم زا نيز به حساب مي آيد.

ـ فرد جواني كه كشيدن ماري جوانا را به طور منظّم شروع مي كند، تغييرات چشم گيري در سبك زندگي، شخصيت و اهداف او ايجاد مي شود.

ـ توقّف مصرف ماري جوانا ظرف چند هفته يا چند ماه به بهبودي تدريجي مي انجامد.

8.كوكايين، آلكالوئيد اصلي برگ كوكا است كه از برگ هاي بوته اي به نام (Ergthroxglom Coca) به دست مي آيد كه مركز اصلي رويش آن آمريكاي جنوبي است. كوكايين به عنوان ماده موثر در سال هاي 60 ـ1856 م. از برگ كوكا مجزّا و استحصال شد. كراك را نيز از كوكايين تهيه و در اواخر تابستان و اوايل پاييز سال 1985 م. به بازار شهر نيويورك عرضه كردند. كراك خطرناك ترين مادة اعتيادآوري است كه تا كنون به بازار آمده و به حدي وابستگي آور است كه يك بار مصرف آن،، فرد را معتاد مي كند. از نظر طبقه بندي فارماكولوژي، محرّك سيستم اعصاب مركزي است. كوكايين، پودر سفيد نرم شفاف كريستالي با طعمي تلخ است كه اغلب با پودر تالك، يا ملين ها يا شكر مخلوط مي شود و معمولاً به صورت استنشاق، تزريقي، خوراكي يا دود كردن و گاهي هم به طريق پاشيدن روي دستگاه تناسلي مصرف مي كنند. دود معمولي آن براي انفيه و استنشاق 30 تا 100 ميلي گرم است و 10 تا 2 ميلي گرم آن براي تزريق استفاده مي گردد. كوكايين بي حس كنندة موضعي است و به ندرت براي برخي از اعمال جراحي استفاده مي شود. نام هاي خياباني آن Coke مخفّف كلمة كوكايين (Cocaine)، Candy (شيريني) ، Nose (بيني) ، Snow (برف) ، Happy (خوشحال، خوشبخت) و Dust (مواد گردي، گرد و خاك) است.. استعمال كوكا قرن ها است در كشورهاي هند، پرو و بوليوي معمول بوده، برگ هاي رنگ كوكا را براي لذّت و خوش بودن مي جوند، مردم اين كشورها براي قادر شدن به انجام كارهاي سخت و جدي و راه رفتن و تحمّل گرسنگي و تشنگي از جويدن كوكا ياري مي گيرند. تا آن جا كه به تاريخچة كوكا مربوط مي شود، اين عادت در ميان ساكنان كوه هاي آند رايج بوده است. در تابوت هاي (Huacas) باستاني پرو، مجسمه هاي در حال استعمال كوكا كشف شده اند. روشن ترين علامتي كه بر چهرة معتادان كوكا ديده مي شود، فرو رفتگي گونه هاست كه در اثر مكيدن برگ كوكا به وجود مي آيد.

9. نامي است اسپانيولي که از زبان بوميان آرژانتيني گرفته شده است . درختچه اي است از گياهان بومي پرو که از آن کوکائين تهيه کنند. مدخل استخراج شده از برگ اين گياه را هم نامند. (از لاروس ). درختچه اي است به ارتفاع بين يک تا سه متر از تيره کتانيان ، داراي ريشه هاي منشعب و ساقه صاف و به رنگ مايل به سفيد و شاخه هاي راست و متعدّد. برگ هاي آن، متناوب و ساده و کامل و بيضوي و نوک تيز به درازي 4 تا 8 سانتي متر و به رنگ سبز شفاف در سطح فوقاني پهنک است . برگ هاي اين گياه داراي بوي چاي و طعم تلخ و قابض است. . گل هاي آن کوچک و منظّم و به رنگ زرد مايل به سفيد مي باشد و شامل 5 کاسبرگ و 5 گلبرگ آزاد و 10پرچم متصل به هم در قاعده است. در برگ کوکا، يک تانن به نام اسيدکوکاتانيک و سه آلکالوييد به نام کوکايين و تروکزيلين و سيناميل کوکايين وجود دارد.(فرهنگ فارسي معين ). کوکا، برگ خشک شده درخت کوچکي است به نام ارتسيرو کسيلوم کوکا. اين درخت بومي کشورهاي پرو و بوليوي است، ولي از پنجاه سال قبل، در ممالک آمريکاي جنوبي و جزاير سيلان و جاوه زراعت مي شود و امروزه چهل درصد صادرات اين محصول از جاوه است. هندوهاي ممالک بوليوي و پرو و مکزيک و نواحي آمريکاي جنوبي از قديم الايام برگ هاي اين نبات را براي تخفيف گرسنگي و تحريک قوا مي جويدند و به استعمال آن اعتياد داشتند. هندوها پس از جويدن اين برگ ها، براي تحمّل کارهاي سخت، طاقت مخصوص پيدا مي کنند. اروپاييان پس از کشف قارة آمريکا کوکا را شناختند و ليکن تا نيمه دوم قرن گذشته آن را استعمال نمي کردند. ازسال 1859 م . تحقيقات و مطالعات دربارة اين درخت شروع شد و به خواص و موارد استعمال آن معرفت حاصل گرديد. برگ کوکا محتوي آلکالوييدهاي متعدّدي است که مهم ترين آن ها کوکايين است . (از درمانشناسي تاليف محمدعلي غربي: ج 1، ص 105). رجوع به مدخل بعد، کارآموزي داروسازي، ص 190 و درمانشناسي: تاليف عطائي، ج 2، ص 803 شود. لغتنامة دهخدا

10. درخت كولا بومي غرب آفريقا، جامائيكا، برزيل و هند است. دانه هاي آن حاوي كافئين مي باشند و از عصارة آن به عنوان نوعي طعم دهنده در توليد كارامل، شكلات، بستني، دسرهاي منجمد ، محصولات نانوايي و نوشابه ها استفاده مي شود. در ايام گذشته از عصارة دانة كولا براي درمان صرع استفاده مي شده است. اين دانه ها، علاوه بر كافئين، حاوي كولانين Kolanin ( نوعي محرّك قلب) نيز هستند و در مناطقي كه اين گياه مي رويد، مردم دانه هاي آن را براي رفع خستگي و گرسنگي مي جوند. در سايت منتدى الحمية للجميع هم آورده كه اين درخت درخت مرتفعي است كه داراي شاخه هاي ايستاده است.

11. اولين نوشيدني با طعم کولا در سال1881 ساخته شد، ولي واژه کولا به دنبال اختراع کوکاکولا در 8 مي1886 توسّط دکتر جانز پمبرتون وارد لغات روزمره شد. در ساخت نوشابه از مواد مختلفي استفاده مي شود که خوردن آن ها به صورت جداگانه کمي وحشتناک به نظر مي رسد! از جمله مهّم ترين مواد تشکيل دهندة نوشابه به موارد زير مي توان اشاره کرد:

ـ دي اکسيد کربن: احتمالاً نام آب گازدار را روي بطري هاي نوشابه ديده ايد. اين گازي که از آن نام برده مي شود، اغلب دي اکسيد کربن(همان گاز کربنيک خودمان) است که با فشار وارد بطري مي شود و وقتي در بطري را باز مي کنيد، فشار برداشته مي شود و به صورت حباب خارج مي شود.

ـ اسيد: معروف ترين اسيدهاي به کار رفته در نوشابه اسيد سيتريک و اسيد فسفريک هستند. مزة تيزي که به دنبال نوشيدن کولا احساس مي کنيد، ناشي از همين اسيدها است.

ـ کافئين: اين ماده که در بسياري از نوشابه ها وجود دارد، به عنوان يک عامل محرّک روي قلب و سيستم اعصاب مرکزي اثر مي گذارد و باعث افزايش تمرکز و هوشياري مي شود. کافئين، به طور موقّت، فشار خون را بالا مي برد، ولي در مورد اثرات درازمدت آن روي فشار خون هنوز يافتة قابل استنادي وجود ندارد. اضطراب، احساس ناراحتي در شکم، اختلال خواب و...از ساير عوارض کافئين هستند.

از ديگر عوارض مهّم کافئين، ايجاد وابستگي است، به طوري که بيش از 50 درصد کساني که به طور مرتّب کافئين مصرف مي کنند، در صورت عدم مصرف آن، دچار سردرد مي شوند. ساير عوارضي که در اثر محروميت از کافئين ناشي مي شوند، عبارتند از: احساس خستگي، کاهش انرژي، کاهش تمرکز و هوشياري، تغييرات خلق و... با توجّه به موارد فوق، پزشکان اصرار دارند که افراد دچار پر فشاري خون، خانم هاي باردار و کودکان تا حدّ امکان، مصرف کافئين را کاهش دهند. به هر حال، کافئين خود مقولة مفصّلي است که بايد جداگانه به آن پرداخته شود.

در کنار اين مواد اصلي، از مواد رنگي، مانند: رنگ کارامل، طعم دهنده ها و نيز نگه دارنده ها هم در توليد نوشابه استفاده مي شود. البته، بگذريم از اين که بعضي از انواع نوشابه ها، حاوي مواد غيرمجاز سرطان زايي، نظير: بنزن هستند که چون وجود اين مواد، غير مجاز است، حتماً مسئولين امر به آن توجّه کافي دارند. بهتر است اين را هم بدانيد که نوشابه ها داراي مقادير جزيي و يا فاقد ويتامين ها، مواد معدني، فيبر، پروتئين و ساير مواد مُغذّي ضروري هستند.

تحقيقات اخير ثابت مي کند که مصرف کولا، خطر ابتلا به پوکي استخوان را افزايش مي دهد. بر پاية تحقيقاتي که نتيجة آن در شماره اکتبر 2009 نشرية انجمن تغذيه باليني آمريکا به چاپ رسيده است، بين ميزان مصرف نوشابه، و کاهش تراکم استخوان (يعني همان پوکي استخوان) ارتباط مستقيمي وجود دارد.

در اين پژوهش، محقّقان تراکم استخوان را در نواحي مختلفي از استخوان هاي لگن و ستون فقرات 2500 خانم مورد ارزيابي قرار دادند و متوجّه شدند که صرف نظر از مسايلي همچون سن، يايسگي، ميزان مصرف کلسيم و ويتامينD، مصرف سيگار و... مصرف کولا، به تنهايي، تراکم استخوان در خانم ها را4 درصد کاهش مي دهد. در اين مطالعه هم تفاوتي بين نوشابه هاي رژيمي و غيررژيمي ديده نشد، ولي معلوم شد که نوشابه هاي فاقد کافئين، خطر کم تري دارند. با توجّه به اين يافته ها، دانشمندان، دو عامل را در ايجاد پوکي استخوان در مصرف کنندگان نوشابه دخيل مي دانند: يکي کافئين، و ديگري اسيد فسفريک. به گفتة دانشمندان، کافئين باعث تداخل در جذب کلسيم توسّط بدن مي شود و اسيد فسفريک (يا فسفات) که مي توانيد نام آن را روي بسياري از بطري هاي نوشابه ببينيد، وقتي وارد بدن مي شود، باعث خروج کلسيم از استخوان و در نتيجه، پوکي استخوان مي شود.

اکثريت قريب به اتفاق نوشابه ها، داراي مقادير فراواني کربوهيدرات و اسيد (به ويژه اسيد فسفريک) هستند که هر دو، از دشمنان شناخته شدة دندان ها به شمار مي روند.

براي بررسي تاثير مصرف نوشابه بر پوسيدگي دندان، پژوهشگران دانشگاه آيوا آمريکا در يک مطالعه جالب، 5 بطري از انواع مختلف نوشابه را در نظر گرفتند و در هر بطري4 دندان را به مدت 25 ساعت قرار دادند.

اين پژوهش که نتايج آن در کنگرة سالانة انجمن پژوهشگران دندان آمريکا ارايه شد، نشان داد که قرار دادن دندان به مدت 25 ساعت در يک بطري کوکاکولا، باعث مي شود ميناي دندان تا عمق 92 ميکرومتر (يعني 92 هزارم متر) تخريب شود. اين ميزان، براي کوکاکولاي رژيمي 61 ميکرومتر بود. البته، اين پژوهش اعتراض شرکت هاي نوشابه سازي را به دنبال داشته که معتقدند: نوشيدن نوشابه با قرار دادن دندان در نوشابه خيلي فرق دارد!

به هرحال، با توجّه به اين که کم تر کسي حاضر است براي حفظ دندان هايش از مصرف نوشابه صرف نظر کند، دندان پزشکان به اين توصيه ها قناعت کرده اند: براي کاهش تاثير مصرف نوشابه روي دندان ها، نوشابه را همراه با غذا ميل کنيد؛ ترجيحاً از ني استفاده کنيد؛ نوشابه را در دهان تان نگه نداريد، و لااقل، شب ها از خير مصرف نوشابه بگذريد. در ضمن، بهتر است بدانيد که مصرف نوشابه، براي دندان هاي کودکان آثار سوء بسيار بيش تري دارد و اگر کودک شما به خوردن نوشابه عادت کرده، تنها و تنها خود شما مقصّر هستيد که اين عادت را در او ايجاد کرده ايد. منبع : دکتر محمدعلي شهاب الدين، سايت تبيان.

12. در ردّ اين شايعه كه نوشابة پيبسي و نوشابه هاي مشابة آن، به هضم غذا كمك مي كنند، دكتر محمد نبيه عبدالرحيم چنين نوشته است:

بي كربنات مادة قليايي است كه سديم در تركيب آن وجود دارد، پس وقتي كه در معده داخل مي شود و با اسيد هايي كه در معده وجود دارند، يكي مي شود، از اين واكنش شيميايي، نمك و گاز به دست مي آيد. نمك همان كلريدسديم همان نمك معروف غذا بوده، و گاز هم گسترش يافته و با چيره شدن دريچه هاي معده را باز مي كند و غذا را قبل از تمام شدن هضم آن در معده، با فشار به روده ها مي برد، پس از انسان حسّ پر شدن معده را مي گيرد و او گمان مي كند كه هضم غذا تمام شده است، در حالي كه نمي داند او نسبت به خود و سيستم گوارشش بدي برزگي كرده است؛ براي اين كه بي كربنات موجب مي شود که معده، اسيد هاي خود را از دست بدهد، و اين گونه، معده، فاقد عنصر فعالش گردد، و معروف است كه مواد پروتيني، مانند: گوشت ها، جز در ميان اسيد كننده هاي معده هضم نخواهد شد، و هنگامي كه شخص در سنين بالا اين نوشيدني ها مصرف مي كند، به طور كلي توان معده براي هضم غذا از بين مي برد؛ چون ترشّحات اسيدي معده با گذشت زمان كم مي گردد و اين امر كار معده را در هضم غذا دشوار مي كند، جوري كه چنين افردي بعد از مصرف هر غذا، نفخ موجود در معده را و ثقل را در شكم احساس مي نمايند، و بنابراين، او قاشقي بي كربنات مصرف مي كند، به گمان اين كه درمان گمشدة خود را يافته است، و نتيجه اين خواهد بود كه بي كربنات با اسيد هاي كم مانده معده، متحده شده و نمك تشكيل مي دهد و اين افراد عنصر فعّال در هضم معده را به طور كلي از دست مي دهند. گزيده اي از مقالة دكتر محمد نبيه عبدالرحيم مجلة «القافلةالأسبوعية» كه به تاريخ 15 محرم 1424 هجري منتشر شده است.

13. اين سخن شهيد صدر، ناظر به زمان حكومت بعثي ها در عراق است.

14. اشاره به اين روايت: «قَالَ رَسُولُ اللهِ صلّي الله عليه و آله و سلّم: إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ»(كافي، ج1، ص،24 حديث15).

16. متن كتاب: «وسيلةالنجاة» چنين است: هر گاه به طور مثال، مصرف مادة خوراكي يكبار و دوبار مُضر نبود، و لكن اعتياد به آن و زياد تكرار كردن، مُضر بود، تنها تكرار كردنِِِِِِِِِِِِِِ مُضر آن، حرام خواهد بود، از آن خوراكي ها، مصرف ترياك است، با بلعيدنش، و يا با كشيدنش؛ چون مصرف آن براي يكبار يا دو بار، مضر نيست، و لكن مداومت بر آن و عادت نمودن به آن، چنا ن كه امروزه در برخي از سرزمين هاي ما متداول شده، به ويژه با برخي از فرآورده هايش كه نزد اهلش معروف است، در نهايتِ اضرار قرار دارد و در آن فساد است و چه فسادي ! بلكه آن بلا است و چه بلايي! آن، بيماري يزرگ، بلايي تناور، خطري مخاطره انگيز و فسادي پردامنه است. خداوند مسلمين را از ضرر و خطر در پناه خود محفوظ نگه دارد، پس كسي براي رسيدن به هدفي از اهداف، خواست آن را مصرف كند، پس بايد اين توجّه داشته باشد كه مصرفش زياد نباشد و آن را تكرار نكند تا حدي كه به آن معتاد گردد، و به اين بلا دچار شود، و هر كس هم كه به آن معتاد شده، بر او، كوشش در تركش، كفّ نفس از آن وعلاج نمودن خود به گونه اي که از او، اين اعتياد رخت بر كند، لازم است. وسيلةالنجاة (مع حواشي الإمام الخميني)، ص 622. امام قدّس الله سره و آيت الله گلپايگاني قدّس الله سره در حاشيه هاي خود لزوم كوشش در ترك آن را مشروط كرده اند به اين كه در ترك آن، ضرر بزرگ تري نباشد. آيت الله سيد الاعلي سبزواري قدّس الله سره پس تأييد اين فتوا ، هرويين و ساير مواد مخدّر را به ترياك افزوده است( مهذب الأحكام: ج 23، ص 157). آيت الله سيستاني سخن وسيله و حاشيه هاي آن را پذيرفته است، و لكن صراحت بيش تري در پيش گرفته و گفته است كه: مصرف ترياك ، مشتقاتش و ساير انواع مواد مخدّر، اگر ضرر عميقي به شخص وارد كند، چه از نظر زياد بودن مقدارمصرف، و چه از نظر اعتياد به آن، حرام است؛ بلكه احتياط واجب، اجتناب مطلق از آن است، جز در حال ضرورت، به مقداري كه ضرورت خواهان آن است ( منهاج الصالحين: ج 3، ص 302).

17. البته، عوارض خطرناك ترك مواد مخدّر ، جدا از اين كه اين عوارض نسبت به نوع مواد مخدّر مصرفي متفاوت است، مربوط به ترك دفعي مواد مخدّر و به اصطلاح به روش سقوط آزاد است؛ چنان كه گفته شده: سقوط آزاد، يا ترک در منزل به صورت کاملا غيرعلمي و بدون نظارت پزشک ، يکي از روش هاي بسيار خطرناک درمان و ترک اعتياد است که عوارض روحي و جسمي شديدي براي معتاد به همراه دارد؛ قطع دفعه اي مصرف مواد مخدّر، فعاليت آدرنرژيک دستگاة عصبي مرکزي مغز را به شدت افزايش مي دهد و درصد بالايي از مرگ و ميرها در حوزة اعتياد، مربوط به معتاداني است که از طريق سقوط آزاد اقدام به ترک اعتياد مي کنند.

البته، بايد متذكّر شد كه با اين نوع ترك، امكان بازگشت اعتياد وجود دارد؛ چنان كه گفته شده:

47.2 درصد معتادان با روش سقوط آزاد، اقدام به ترک و درمان اعتياد مي کنند که اين روش درماني بدون شک باعث عود اعتياد مي شود. حدود 70 درصد معتاداني که با سقوط آزاد اقدام به ترک مي کنند، حداکثر 6 ماه پاک مي مانند. با توجّه به اين که در اين روش از هيچ دارويي از جمله: داروهاي نگهدارنده يا مُسَکّن استفاده نمي شود، خطر عود اعتياد بسيار بالاست، به طوري که مي توان اعلام کرد: اين روش از نظر قطع وابستگي به مواد مخدّر اصلاً موفق نيست( مصاحبة مديرکل درمان و بازپروري ستاد مبارزه با مواد مخدّر، روزنامة الكترونيكي پيام همدان:1386/12/05).

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org